مطالب گوناگون

از اینکه زنی با تو دیوانه وار بحث می کند خوشحال باش، دنیای زن ها کاملا متفاوت است، زن اگر سکوت کرد، بدان سکوتش نشانه پایان توست

مطالب گوناگون

از اینکه زنی با تو دیوانه وار بحث می کند خوشحال باش، دنیای زن ها کاملا متفاوت است، زن اگر سکوت کرد، بدان سکوتش نشانه پایان توست

وقتی مردان حرمت مرد بودنشان را بدانند و زنان شوکت زن بودنشان را مردان همیشه مرد میمانند و زنان همیشه زن و آنگاه هر روز ، نه روز "زن" و نه روز "مرد" بلکه روز "انسان" است.


آخرین نظرات

۸۵ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است


روزی ازآلبرت اینشتن پرسیدم : اگرفضا ، منحنی است پستکلیف خط راست چه می شود ؟
گفت : مثل تکلیف کل علوم بشری که توھمی بیشنیست.
روزی از ابن سینا پرسیدم : تو که آنھمه امراضلاعلاج راشفا نمودی پس چرا قولنج مادام العمر
خودت راشفا ندادی وجوانمرگ شدی ؟
گفت : من بین بوعلی بودن و تندرست بودن ، اولی را برگزیدم .
ازتولستوی پرسیدم : توکه جھان ادبیات داستانی راجھان حماقت بزرگ نامیدی پس چراتاآخرداستان
نوشتی ؟
گفت : آدمی راازحماقت خویش رھائی نیست.
ازفروید پرسیدم : آن سرطان عجیب چه بود که سی بارجراحی کردی وآنھمه عذاب کشیدی که نھایتابامخدر خودکشی کردی ؟
گفت : عذاب تلاشمن برای علمی کردن وآکادمیک نمودن مقام پیامبری بود تاھرکسی بتواندپیغمبرشود ومعجزه کند ومردم را شفا دھد.
ازحضرت مسیح پرسیدم : چرا دین تو زنانه است ؟
گفت : زیرا وصی من مریم مجدلیه بود!
ازصادق ھدایت پرسیدم : چرا خودت را کشتی ؟
گفت : ھرچه نوشتم کسی حاضر نشد مراشھید کندخودم اینکارراکردم.
ازدکترشریعتی پرسیدم : چه چیزی توراکشت ؟
گفت : تھمت ناحق کسی که ازھمه بیشتر دوستش داشتم.
از سقراط حکیم پرسیدم :چرا خود کشی را بر گزیدی؟گفت :به این امید که شاگردم افلاطون ازخواب غفلت بیدار شود که نشد .
از فردریک نیچه پرسیدم :چه اصراری داشتی که ثابت کنی که آلمانی نیستی در حالیکه ثابت شده که لااقل ھفت جدّ تو آلمانی بوده اند. گفت:برای اینکه میخواستم ثابت کنم که اصلاً خودم نیستم .
از حسن صباح پرسیدم :تو که اثنی عشری بودی چرا به ناگاه به لباس اسماعیلیه در آمدی ؟گفت:حقیقت از زبان غیر بھتر به گوش دوست می رسد بخصوص که دشمن باشد .
از ژان پل سارتر پرسیدم :چرا بالاخره با خانم سیمون دوبووار رسماً ازدواج نکردی ؟ گفت :میترسیدم که به من خیانت کند .







۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۴ ، ۰۱:۲۰
aziz ghezel


* زن تا امکان مکر نمودن و بازی کردن داشته باشد حقی را تصدیق نمی کند .
* زن تا زمانیکه مردی را برای ناز کشیدن خود داشته باشد تن به ھیچ وظیفه ای نمی دھد.
* زن تا زمانیکه ولایت ھمسرش را نپذیرفته باشد مادر نمی شود.
* زن تا زمانیکه بواسطه مردی پرستیده می شود خداپرست نمی شود.
* زنی که به امر مردی با حجاب شود یک روسپی بالقوه است.
* زن تا از مردان کاملاً نومید نشود خود را نمی شناسد.
* زن تا عاشق بر مرد مؤمنی نشود مؤمن نمی شود.
* زن تا یائسه نگردد شیطان از وی روی بر نمی گرداند.
* زنی که به لحاظ مالی بی نیاز باشد ھیچ مردی را نمی پذیرد.
* ایثار گری زن منشأ مکرھای بزرگتر است.
* زن مطلقه دشمن قسم خورده محبت است.
* زنی که بدون بکارت ازدواج می کند محبت ناپذیر است.
* زن موجودی در خود و برای خود است که بدست مرد ، بی خود می شود و ھمه مکرھایش در جھت
خود شدن دوباره است که حاصلی ندارد.
تذکر : ھر حکمتی استثنائی ھم دارد ولی شما شامل آن نمی شوید !

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۴ ، ۲۰:۴۲
aziz ghezel


رابطه جنسی مجرای فیزیکی انتقال روح از مرد به زن است . در این انتقال کل اراده و ولایت و محبت
مرد به قلب زن راه می یابد . این واقعه را زن بوضوح در تن و دل و جان و اراده و اعمال واندیشه اش
درک می کند و می داند که تمکین جنسی نمودن در رابطه با مردش به چه معنائی است . لذا زنی
که بھر دلیلی میل ندارد که تحت ولایت شوھرش باشد عمداً و به ھزار بھانه تمکین جنسی نمیکند و
در واقع به شوھرش دل نمی دھد و یا فقط تن می دھد که این یک رابطه زنائی محسوب می شود و
این نوع رابطه صرفاً جسمانی بسرعت به عذاب و سوء ظن و بن بست می انجامد و کار را به طلاق
می کشد.
اگر شوھری مؤمن باشد عدم تمکین جنسی زن نشانه آشکار کفر اوست. و اگر شوھری کافر باشد
و او خود را مؤمن می داند باید جدا شود و گرنه مرتکب ظلم و فسق و زنا می شود .
رابطه جنسی زن و شوھری که ھمدل و ھمسرنوشت نیستند ذاتاً زنا است و این رابطه موجب کینه و
عداوت می شود .

زن به لحاظ خلقت و فطرت از سینه آدم خلق شده و دل آدم ھمان مأمن و وطن وجودی اوست .
پذیرش ولایت شوھر برای زن یک امر و نیاز وجودی است . و زنی که تمکین جنسی نمی کند نمی
تواند در سینه مردش آرام و قرار یابد و لذا نمی تواند در خانه چنین مردی احساس وجود و آرامش
داشته باشد و به گمراھی می رود . اینست که در دین اسلام اولین وظیفه دینی زن تمکین جنسی
است و عدم تمکین تنھا امری است که مستوجب تنبیه و طلاق می باشد .
زن به مثابۀ جمال دل و باطن مرد است ھمانطور که از سینه او خروج کرده است و زیر نگاه او
احساس وجود می کند . زنی که جمال و زیبائیھای خود را برای غیر آشکار می کند و از نامحرمان
بطور خواسته یا نخواسته دل می برد سائر مردان را بر نفس خود وارد میکند و لذا چنین زنی قادر
نیست که به شوھرش دل بدھد و تحت ولایت او آرام و قرار گیرد و ولایت شوھر را بپذیرد و رابطه
جنسی سالمی با او داشته باشد و اصلاً بتواند تمکین جنسی نماید .
بنابراین بی حجابی و بی عفّتی رفتاری و گفتاری و پوششی زن علت العلل ھمه مشکلات زناشوئی
می باشد . زن تجسم روح مردشمی باشد و ھر چیزی و نگاھیبه آسانیبر او وارد می شود و این
ھمان اصل زنای باطنی است که رابطه زناشوئی را مختل می کند و به عذاب و سوء تفاھم می
کشاند .
زنی که حجاب نگاه و رفتار و لباسخود را حفظ نمی کند نمی تواند به شوھر خود دل بدھد و با او
ھمسرنوشت شود و لذا در رابطه جنسی ھم به عذاب می افتد.
این امر اساسھمه سوء ظن ھا و عذابھای جادوئی رابطه زناشوئیمیباشد . چنین وضعیدیر یا
زود به طلاق می رسد چه رسمی و چه پنھان . زنیکه از ھر مردی بھر روشی دلبریمی کند رابطه
زناشوئی خود را تباه می کند . زنای پنھان و نامرئی زن جز این نیست .
زن با عصمت و کامل زنی است که بتواند ولایت شوھری مؤمن را با دل و جان پذیرا شود و آن جز از
طریق حفظ عفّت و عصمت و حجاب و نگاه ممکن نمی آید .

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۴ ، ۲۰:۳۳
aziz ghezel

زن ھمواره در جستجوی مردی عاشق و پولدار است و در بین این دو امر سرگردان و بازیچه و
مستھلک می گردد و ھرگز قادر نیست که بین این دو امر جمع کند و لذا به نفاق و چه بسا به فساد
اخلاقی مبتلا می گردد .
جمع بین عشق و پول مثل جمع بین خدا و خرماست و مشرکانه ترین تلاش ممکن در بشر است . و از
آنجا که عمل مشرکانه ذاتاً محکوم به ابطال است لذا این نوع زنان دچار سرنوشتی پوچ شده و در
غایت ریا و مکر حاصل از این اتحاد محال تباه می گردند . این محور شرک زنانه است .
حقیقت اینست که مرد عاشق ھرگز ثروتمند نمی شود و مرد ثروتمند ھم عاشق نمی شود . ثروت
اندوزی از فسق و شقاوت حاصل می آید و عشق و عاطفه را نابود می کند . به ھمین دلیل چنین
زنانی جبراً بسوی فسق و خیانت می روند و بھترین وضع ممکن را داشتن دو مرد می دانند : مردی
عاشق و مردی پولدار !
حال که عشق با پول به اتحاد نمیرسد پس مجبور به خیانت و زنا می شوند و این راز فسق و تباھی
زنان است . مرد پولدار را به شوھری می گیرند و با فاسقان خود در خفا مربوط می شوند . به ھمین
دلیل این زنان ھرگز میل ندارند با عاشق خود ازدواج کنند . اینان به گمان خود با پول ازدواج میکنند
ولی در خفا با عشق زندگی می کنند ولی غافل از اینکه مرد واقعًا عاشق ھرگز این نوع زنان را نمی
پذیرد زیرا عشق ھمواره قرین پاکی و عصمت است . لذا این نوع زنان ھر دو را از دست می دھند و
خسرالدنیا و آخرت می شوند . از این نوع زنان امروزه به وفور می یابیم مخصوصاً در کنار خیابان و
عشرت کده ھا .

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۴ ، ۲۰:۱۷
aziz ghezel


اکثر جوانان تا قبل از ازدواج براستی عفّت و شرافت و صداقت خود را حفظ می کنند ولی پس از
ازدواج بناگاه به انواع ھرزه گی و مفاسد اخلاقی دچار می شوند . براستی این چه رازی است . چرا
ازدواجھای مدرن بجای پیشگیری از مفاسد اخلاقی خود موجب فساد و تبھکاری می شوند ؟ این نیز
یکی از پدیده ھای واژگون آخرالزمان است .
مشاھده ھمین پدیده اجتماعی خود از علل گریز بسیاری از ازدواج کردن شده است . بخش عمده ای
از زمینه ھای اعتیاد نیز ازدواجھای مدرن می باشد .
برخی از علل چنین پدیده ای را تیتر وار بر می شمریم :
زندگی مشترک را وسیله ای برای اھداف فردی قرار دادن .
ازدواج بعنوان یک جبر و نه نیاز آگاھانه و اختیاری .
تلاش برای برابر سازی تصنّعی حقوق زناشوئی .
فقدان ولایت مردانه به سبب بی ایمانی و لذا مسئولیت ناپذیری .
تکبر زنانه در انکار پذیرش ولایت شوھر در امور دنیوی .
عدم رعایت حقوق اخلاقی و موازین شرعی و عفّت متقابل .
افراط در ناز زن و ناز کشی مرد.
دعوای بیھوده و ناحق عشق مرد به زن و تلاش برای اثبات آن.
حضور رسانه ھای شھوانی در محیط خانواده .
نگاه اقتصادی مرد به زن .
بی غیرتی مرد نسبت به زن تحت عنوان عشق و آزادی و برابری .
عدم معرفت درباره حق ازدواج.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۴ ، ۲۰:۰۷
aziz ghezel


اسرار آمیزترین و در عین حال نا چیزترین عضو بدن زن پرده ای عجیب بنام پرده بکارت است که در
مدخل آلت تناسلی وی قرار دارد . این پرده کل راز و سرنوشت زناشوئی را تعیین می کند . و با این
حال مگوترین اسرار حیات زناشوئی است . این پرده بسیار ظریف و تقریباً غیر قابل تشخیص، ورودگاه
مرد بر وجود زن است نه فقط به لحاظ جسمانی که به لحاظ روانی وقلبی.
آنچه که ولایت مرد بر زن نامیده می شود عملاً وبه طرزی اعجاب انگیز منوط به ھمین پرده است .
یعنی آن مردی می تواند برزن ولایت وجودی داشته باشد ودلش را که کانون اراده اوست در تسخیر
خود داشته باشدکه این پرده را برداشته و از آن عبور کرده باشد . ومسلماً فقط یک مرد می تواند
چنین نقشی را ایجاد کند و آن مرد اوّل است . حال بھتر می توان اھمیت سرنوشت ساز آنرا در قلمرو
فرھنگ واعتبار عرفی و شرعی و ھمچنین عاطفی و غریزی درک نمود که امری بیھوده و خرافی
و قراردادی و آناتومیک نیست و بریک حقیقت کبیری دارای ارزش شده و بزرگترین نشان عفت و عصمت
و شرافت زن است یعنی نخستین علامت وفای زن در رابطه با مرد می باشد . درست به ھمین دلیل
است که دختران آزادیخواه جدید ھرگز با مردی که بکارتشان را برداشته ازدواج نمی کنند زیرا میبینند
که حتی علیرغم میل خود تحت تأثیر اراده اویند ونمی خواھند چنین باشند . و با اینھمه پس از ازدواج با
مرد دیگری ھم تا آخر عمر از خاطره زجر آور و جنون آمیز آن مرد اول رھائی ندارند ولذا ھرگز رابطه ای
سالم وصادقانه با شوھر خود نخواھند داشت .
راز یاغیگری لاعلاج اکثریت زنان جدید در قبال شوھرشان فقدان ھمین پرده است . واگر به لحاظ
عرفی وشرعی در سراسر جھان ، دختری که در شب زفاف فاقد این پرده باشد شوھرش حق
طلاقش را دارد وھیچ حقوقی ھم به آن دختر تعلق نمی گیرد برحقی عظیم است زیرا چنین دختری
ھرگز ھمسر موافق نخواھد بود الا بواسطه صدق و اعترافی عظیم وتوبه ای نصوح وجھادی در
سراسر زندگی برعلیه نفس خود باخته خویش در قبال شوھرش . زیرا یک زن بکارت باخته در واقع
زنی خود باخته و ھویت باخته است و ھرگز نمی تواند براستی ھم سرنوشت مردش شود .
وزنی که نتواند ھم سرنوشت شوھر شود مسلماً ھرگز به لحاظ عاطفی نمی تواند مادر ھم شود
حتی اگر دھھا شکم بزاید.
لذا واضح است در جامعه ای که بکارت از اھمیت و قداست افتاده باشد خانواده ھا بی بنیادند ونسلی
سرگردان ودر واقع بی پدر و مادر پدید می آیند و مدنیت ھم در آن جامعه بی ریشه و ریائی وغرق در
تضاد و جدال است و کلاً یک جامعه جنگی ومتشنج است.
این پرده کوچک و تقریباً نامرئی ، بزرگترین لطیفه الھی در خلقت انسان بعنوان اشرف مخلوقات است .

زن فقط مردی را می تواند دوست بدارد و با وی موافق گردد که بکارتش را برداشته باشد و این امری
الھی و رازی فوق منطقی است و از اسرار الھی در وجود انسان است . آنچه که دل نامیده میشود
که قلمرو مھر و رحمت است در زن نه در سینه که در رَحِم اوست که کارخانه رحم اوست . وبکارت
درب ورود به قلمرو رحمت زن است ومی دانیم که اراده وھویت زن تماماً از رحمت اوست . وآن مردی
که برای اولین بار این پرده را گشوده بر این کارگاه وارد می شود ھویت و رحمت و محبت او را جلب می
کند و اراده خود را در او می کارد . پس بدیھی است که آن دختری که بکارتش را به مردی میدھد و با
مرد دیگری ازدواج می کند چه خیانت کبیری در حق خود نموده است وچه تباھی و فساد و مکر عظیمی
را برپا نموده است و چه عاقبتی را برای خود فراھم ساخته است الّا به توبه و اعتراف و جھادکبیری تا
به پایان عمرش. که البته خداوند توبه پذیر وبسیار مھربان است.
تاریخ مدرن آخرالزمان را بایستی تاریخ مابعد بکارت نامید که زمان (عمر) خانواده را به آخر می رساند .
جامعه بی بکارت جامعه ای خائن و بی رحمت و مکار و ریاکار و قسی القلب و بی اراده است. زیرا مربی
اول بچه ھا مادر است ومادر این چنینی فرزندان بھتر از خود ببار نمی آورد فرزندانی فراری از خانه
و متنفر از خانواده و عھد و وفا .
 واین تراژدی مدرن نیز از محصولات شیطانی مکتب برابری است زیرا زن ھم می خواھد چون مرد بدون بکارت باشد .





۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۳۲
aziz ghezel


بزرگترین ابتلا و امتحان خدا برای ھر مردی ھمسر کافر و نا موافق و ابله است که محبت را چاپلوسی
می داند و صداقت را وقاحت می پندارد و گذشت را بزدلی و حق حساب مینامد و وظیفه را ایثار می
یابد و تعھد را خفت و خواری می فھمد و حرمت را رشوه.
این نوع انسانھا را به قول قرآن گویی که دلی نیست زیرا دل آدمی کانون شعور و ادراک است.
چنین ھمسری ھمچون خاری در چشم و استخوانی در گلو و میخچه ای در پا و غده ای در مغز و
موئی در دماغ و دریچه مسدودی در قلب است. نه می ماند و نه می رود نه ھست و نه نیست . نه
دوست است و نه حتی دشمن.
خداوند این نوع زنان را برای مھربانترین مردان قرار می دھد تا مھرشان را به کمال برساند که ھمان
قھاریت عادلانه است که چنین زنانی را ھم بالاخره بیدار و صاحب دل می سازد.
صبر بر ھمسر در ھمه حال به مثابه عمیق ترین و کاملترین امتحان خدا و قلمرو اشد تجربه و خود
آزمایی و انسان شناسی و کسب معرفت است که نھایتا به خدا شناسی می انجامد.
صبر بر ھمسر صبر بر نیمه پنھان خویشتن است و صبر بر حق است البته تا آنجا که موجب تباھی
ایمان و عقل و عصمت نگردد. ھیچکس بر چنین صبری زیان ندیده است . و بدانیم که مقام صبر در
قاموس قرآن به مثابه کمال ایمان است ( سوره عصر). و این را نیز بدانیم که خداوند میفرماید که :
از جنس نفس ھر کسی برایش ھمسری قرار می دھد . پس  صبر بر ھمسر صبر و تحمل بر خویشتن
است و قلمرو اشد خود شناسی و خدا شناسی.

و این را نیز بدانیم که زن را عموما دلی نیست و به ھمین دلیل ھمواره مرد است که عاشق است. و
عشق زن چیزی جز عشق به عشق مرد و به خودش نیست . فقط زنان مخلص و عارفه ھستند که
صاحب دلند که تحت ولایت مردی مخلص به توبه ای نصوح رسیده اند.
و کلام آخر اینکه زن خود به مثابه دل مرد است و لذا مرد عاشق بر دل خویشتن است که ھر گاه
حقوقش را ادا نمود رستگار است و این رستگاری ھمانا گذشتن از دل خویش است در غایت گذشت :
دل کندن از خویشتن خویش؟ اینست کمال !





۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۴ ، ۲۰:۰۶
aziz ghezel

این ھمه فیلسوف و دانشمند و روانشناس آمده و رفته اند ولی ھیچکس معمای رابطه جنسی و راز زیر
لحاف را در زمینه زندگی زناشوئی جداً مورد تحقیق و تفحص قرار نداد و این امر حیاتی را که راز بقای
بشربر روی زمین و ھسته مدنیّت است در شأن اندیشه و علم ندید و جز به تمسخر و کنایه سخن بر
زبان نراند. بی تردید ازدواج جز به امر غریزه جنسی ممکن نمی شود و جز بواسطه ھمین غریزه
استمرار نمی یابد و ھر گاه که این نیاز حیاتی که شدیدترین نیاز وجود انسان است دچار اختلال و
عذاب شود خانواده ای بر آستانه فروپاشی قرار می گیرد . به لحاظ شرع اسلام نیز اختلال و نابودی
این رابطه بخودی خود دلیل لازم و کافی برای طلاق می باشد زیرا استمرار چنین رابطه ای به کینه
متقابل تا سر حد جنون و فساد و خیانت و زنا می انجامد و عاقبتی نابود کننده است و غیر قابل
جبران .
این واقعیت نیز بدیھی است که ھمه اختلافات روز مرۀ زناشویی و بھانه جوئیھای که ھیچ دلیلی
منطقی ھم ندارد و خانواده را مبدل به جھنم می سازد و بسوی طلاق میکشاند علتی جز اختلال و
نارضایتی در رابطه جنسی ندارد. ھر گاه که این رابطه بطور متقابل رضایتبخش باشد ھمه مشکلات
زندگی به سھولت و تفاھم قابل حل می شود و بقول معروف سر نخ ھمه مسائل زیر لحاف است.
در رابطه زناشوئی ھم منشأ و علتی جز این ندارد و مابقی معلول « عدم تفاھم » معمای مشھور به
است. در واقع درب جھنم و بھشت زندگی زناشوئی از زیر لحاف گشوده می شود و عذاب زیر لحاف
علت العلل سائر عذابھاست و درست به ھمین دلیل است که تمکین جنسی زن واجبترین وظیفه زن
در امر زناشوئی می باشد که بدون آن خواه ناخواه زناشوئی بسوی فروپاشی میرود. تمکین جنسی
از جانب زن فقط به معنای تسلیم جنسی در قبال شوھر نیست بلکه به معنای فراھم آوردن جوی
است که شوھر بتواند بر خورداری جنسی و عاطفی لازم را داشته باشد و چه بسا زنان مجسمه وار
و ھمچون جسدی عملاً تسلیم ھستند ولی چنین وضعی ھرگز پاسخگوی این رابطه نبوده است و این
تنھا وظیفه واجب زن در قبال مرد باعث شده که مرد ھم در قبال تأمین معیشت و رفاه و امنیت زن
قانوناً و شرعاً موظف باشد و این قاعده و قانون فطری و جھانی در امر زناشوئی است که اجتناب
ناپذیر می باشد .

زن و شوھرھایی که این رابطه و نیاز ذاتی را بھایی نمیدھند و بلکه آنرا در شأن خود نمیدانند.و به
اصطلاح عملی حیوانی و حتی شیطانی می پندارند دچار خودفریبی عظیمی شده به صدھا عقده و
کینه و جنون و مرض مبتلا می شوند و این حاصل کبر و انکاری است که بشر کافر ومدرن امروز با آن
مواجه می باشد و حاصل این کفر انواع امراض عصبی و روانی و انحرافات و جنون جنسی است که
گاه به جنایت می انجامد. زنای محصنه و خیانت از جمله نتایج این کفر و کبر است و کار به آنجا میرسد
که ھر یک به شیوه ھایی بسیار مکا رانه، دیگری را بسوی فسق و زنا میراند تا به اصطلاح کانون گرم
خانواده حفظ بماند و آبروی اجتماعی آنان ھم در خطر نیفتد. اینان گناه زنا را کمتر از طلاق میدانند
در حالیکه طلاق نیز ھمچون ازدواج یک حق الھی و فطری است. و چه بسا زن وشوھرھایی که
بخاطر ترساز طلاق به دھھا جنون و جنایت مبتلا شده اند و جز انتقام از ھمدیگر کاری ندارند
وفرزندانشان ھم رنجورترین بچه ھا ھستند و در آتش رابطه والدین می سوزند در حالیکه تمام منت
ادامه این جھنم زناشویی بر گردن بچه ھاست که :ما بخاطر بچه ھا ایثار میکنیم و به ھمدیگر خیانت
میکنیم و از ھم انتقام می ستانیم ولی جدا نمی شویم !؟

مردی که با منت و یا به روشھای حرام امرار معیشت می کند و نان به خانه می آورد و زنی که با
منت با شوھرش می خوابد و ھر بار نرخی بالاتر عرضه می کند عاقبتی جز این جھنم ندارد که برای
ھمدیگر جاکشی کنند و این عذاب آن وظیفه نشناسی و کفران است. وبدینگونه استکه زناشوئی به
اصطلاح موفق امروزی منوط به داشتن فاسق است. به این زناشوئی می گویند:زندگی دوستانه !؟
دوستانه » زنان افسرده و دیوانه و مردان معتاد و ھمجنسگرا از محصولات این به اصطلاح زندگی
می باشند .
بخش عمده ای از مفاسد اخلاقی و اجتماعی محصول این نوع زناشوئی کافرانه است .




۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۵۰
aziz ghezel



چیزی خانمانسوز تر از دروغ مصلحتی در رابطه زناشویی نیست.
برای تحریک غیرت و انتقام از ھمدیگر ھرگز تظاھر به فسق و خیانت نکنید که از خود عمل فسق خانمانسوز تر است.
ناز و بی رغبتی در رابطه جنسی منشا اصلی اکثر بدبینی ھاست.
عمل جنسی را وجه المصالحه ھیچ امری نسازید.
ھرگز از فرزندان به عنوان حربه و جبھه ای بر علیه طرف مقابل استفاده نکنید.
محبت تنھا امری است که تظاھر به آن منجر به محبت قلبی می شود.
ھرگز وظیفه نان آوری به خانه و وظیفه ھمخوابگی را منتی بر یکدیگر نسازید.
ھرگز وظایف خود را تبدیل به ایثار نکنید.
برای طلاق گرفتن ھرگز بھانه گیری و زمینه سازی نکنید، نفرت و زجر کفایت می کند.
جز برای ھمسر خود زیبا و لطیف نباشید.
محبت ھمسر را انکار نکنید که از دست می دھید.
فرزندان آیینه خود شناسی رابطه زناشویی ھستند.
آنکه با ھمسرش صادق نیست با ھیچ کس صادق نیست.
دوستی با ھمسر از نشانه کمال است.
زن و شوھری که یک دوست مشترک ندارند در واقع دوستی ای بایکدیگر ندارند.
اطاعت مرد از احساس زن است و اطاعت زن از منطق مرد: اینست حق تفاھم متقابل نظافت و نزاکت در خانه موجب آرامش و حرمت و محبت است.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۳۴
aziz ghezel


 توبه کاران را مى توان به چهار گروه تقسیم کرد:

گروه اوّل کسانى هستند که از گناهان خویش توبه مى کنند ولى بعد از مدّتى توبه را مى شکنند و به گناه باز مى گردند بى آن که تأسّف و ندامتى از کار خویش داشته باشند، اینها در واقع در مرحله نفس امّاره قرار دارند و عاقبت و سرانجام آنها کاملاً مبهم و پر مخاطره است، چرا که ممکن است یکى از مراحل توبه و بازگشت به سوى خدا مقارن با پایان عمر آنها باشد و به اصطلاح عاقبت آنها به خیر شود، ولى اى بسا پایان عمر آنها با یکى از زمانهاى توبه شکنى همراه گردد، و پایانى اسف انگیز و عاقبتى دردناک داشته باشند، و به اصطلاح «عاقبت به شرّ» از دنیا بروند.

گروه دوم کسانى هستند که از گناهان خود توبه مى کنند، و راه طاعت و بندگى حق را ادامه مى دهند، ولى گاه شهوات در مورد بعضى از گناهان بر آنها غالب مى شود و توبه را مى شکنند چون هنوز توان کافى در برابر شهوات پیدا نکرده اند; ولى با این حال، از توبه شکنى نادم و پشیمانند و پیوسته به خود مى گویند اى کاش چنین گناهى را نکرده بودیم، و انشاء اللّه بزودى توبه خواهیم کرد.

این گونه افراد هم در واقع در مرحله نفس امّاره اند ولى امید نجاتشان زیادتر است.

گروه سوم توبه کارانى هستند که بعد از توبه از گناهان بزرگ پرهیز مى کنند، و نسبت به اصول طاعات پایبندند،ولى گاه گرفتار بعضى از گناهان مى شوند،بى آن که بطور عمد قصد توبه شکنى داشته باشند، امّا بلافاصله پشیمان شده و به سرزنش نفس خویشتن مى پردازند و عزم خویش را بر توبه جزم مى کنند، وسعى دارند از اسباب گناه فاصله بگیرند.

این گروه در مرحله عالى از نفس لوّامه قرار دارند و به سوى نفس مطمئنّه نزدیک مى شوند و امید نجات براى آنها بسیار زیاد است.

گروه چهارم توبه کارانى هستند که بعد از توبه با اراده اى محکم و آهنین راه اطاعت و بندگى خدا را پیش مى گیرند و پا برجا مى مانند.

درست است که معصوم نیستند و گاه فکر گناه و لغزشها ممکن است در آنها پیدا شود ولى از آلودگى به گناه در عمل پرهیز دارند، چرا که نیروى عقل و ایمان در آنها به قدرى زیاد است که بر هواى نفس چیره شده و آن را مهار زده است.این گروه صاحبان نفس مطمئنّه اند که در سوره فجر، آیه 27 تا 30، مخاطب به خطاب والا و پر افتخارى هستند که: «یا اَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ اِرْجِعى اِلى رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً; تو اى روح آرام یافته! به سوى پروردگارت باز گرد در حالى که هم تو از او خشنودى و هم او از تو خشنود است.»سپس لباس افتخار: «فَادْخُلى فى عِبادى وَ ادْخُلى جَنَّتى; سپس در سلک بندگانم درآى و در بهشتم داخل شو.» در بر مى کنند.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۲۶
aziz ghezel