مطالب گوناگون

از اینکه زنی با تو دیوانه وار بحث می کند خوشحال باش، دنیای زن ها کاملا متفاوت است، زن اگر سکوت کرد، بدان سکوتش نشانه پایان توست

مطالب گوناگون

از اینکه زنی با تو دیوانه وار بحث می کند خوشحال باش، دنیای زن ها کاملا متفاوت است، زن اگر سکوت کرد، بدان سکوتش نشانه پایان توست

وقتی مردان حرمت مرد بودنشان را بدانند و زنان شوکت زن بودنشان را مردان همیشه مرد میمانند و زنان همیشه زن و آنگاه هر روز ، نه روز "زن" و نه روز "مرد" بلکه روز "انسان" است.


آخرین نظرات

۱۵۰ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

*مصرف ماست و اسفناج باعث افزایش خطر تشکیل سنگ کلیه و مثانه را در افراد میشود.

*خوردن ماست موسیر باعث ضدعفونی کردن بدن از سموم میشود.

*مخلوط جوش شیرین و کمی آبلیموی تازه را روی دندانهای خود بمالید و معجزه آنرا در سفید کردن آنها ببینید.

*مصرف خرما با چای باعث از بین رفتن خواص آن و همچنین افزایش قند خون میشود، بهتر است جدا مصرف شود.
*اگر گلوی شما عفونی شده است از خوردن آبمیوه های اسیدی (آب پرتقال،انار و...) اجتناب کنید، زیرا باعث افزایش عفونت میشود.
*شستن دست قبل از مصرف غذا باعث افزایش آرامش هنگام خوردن غذا شده و به جذب ویتامین های موجود در آن کمک میکند.


*برای زیبا شدن و روشن شدن چهره فرزند از میوه بِه در دوران بارداری استفاده کنید.

* برای کاهش قند خون از دمنوش میخک و دارچین ۲بار در روز‌ استفاده کنید.
*روزانه کمی جوش شیرین را روی پوست ماساژ دهید تا چربی آن کاهش یابد،سپس بشویید.
*
بهترین و سریعترین راه برای تنگ کردن واژن استفاده از آب انار است، به اینصورت که قبل از آمیزش نیم ساعت در وان آب و آب انار بشینید، تاثیر آنرا مشاهده میکنید.

*عصاره بهمن پیچ برای معالجه ی بیماری قند و رفع چرک حفره های بدن خصوصاً چرکی که در اثر عفونتهای ابتدایی در ریه باشد نافع است.

*مصرف خرفه با مواد غذاهایی مانند قرمه سبزی و یا سبزی خوردن باعث بهبود بیماری دیابت می شود.

*اگر چند قطره از آب کدوی خام را با شیر انسان مخلوط و در گوش و بینی بریزید برای سر درد گرم، سرسام، هذیان و جنون مفید است.

* آب انار تازه برای درمان ویار بانوان مفید است.
*خوردن چند شاخه نعناع همراه با آب انار ترش مسکن سکسکه و حالت قی و هیضه است.

*کاکل بلال برای مبتلایان به باد یامان داروی مفیدی است.

*ضماد مخلوطی از آلو و سرکه درمان کننده جوش‌ها، به خصوص جوش بدن اطفال که توأم با ترشح است، می‌باشد.

*خوردن آب کرفس و پودر آن به عنوان ادویه کمک شایانی در رابطه با بهبود سنگ کلیه و پاکسازی مجاری ادرار میکند.

*ترخون برای جلوگیری از خونریزی لثه و عفونتهای دهان و دندان بسیار مفید است.

*چند برگ تازه نعنا را همراه با چند برگ به لیمو دم کنید، سرشار از کلسیم است و برای پوکی استخوان بسیار مفید است.

*آب انار میتواند از بیماری‌ها پیشگیری کرده و با آلودگی‌ها مقابله کند.همچنین بررسی‌های آزمایشگاهی حاکی از تاثیرات آنتی باکتریال و ضد ویروسی این نوشیدنی است.

*سینه قرمز، دردناک یا متورم، تغییر شکل سینه نشانه ای از سرطان سینه التهابی است.


 *در آلو بخارا، یک ماده شیمیایی به نام هیدروکسی فنیلی ساتین وجود دارد که موجب تحریک عضلات نرم روده بزرگ و کارایی بیشتر آنها شده و در نتیجه، آلوی خشک شده به عنون یک عامل ملین و از بین برنده یبوست شناخته می‌شود.

*زودانزالی در افرادی که مشخصات زیر را دارند بیشتر دیده می شود :
افراد عجول،زودرنج،پرخاشگر،افراداسترسی و حساس که این افراد در تلاطم امواج روزمره زندگی بیشتر تحت تأثیر قرار میگیرند
*برای کنترل خونریزی شدید در قاعدگی میتوانید بارهنگ را به تنهایى یا با روغن کنجد مخلوط کرده و میل کنید، سریعا جواب میدهد.
*جهت رفع تهوع و استفراغ سماق را با زیره و آب سرد مخلوط کرده و مصرف نمایید، سریعاً خوب میشوید.
*برای از بین بردن سریع شوره سر از عصاره حنا استفاده کنید، و آنرا روی موها ماساژ دهید.
*خوردن میوه جات بلافاصله بعد از صرف غذا باعث اختلال در روند هضم شده و خواص خود را از دست میدهد.

*نوشیدن آب ولرم همراه با چند قطره لیمو ترش قبل از صبحانه سیستم بدن شما را تصفیه می کند.
*مالیدن گل نسترن یا سرخ در حمام بر بدن، بوی بد عرق را از بین می برد.
*ویتامین B موجود در کلم قرمز بیش از 40 درصد باعث تاخیر در سفیدی مو می شود، در برنامه غذایی خود کلم قرمز را بگنجانید.

*برای از بین بردن لکه های پوستی: 2 عدد سیب زمینی آب پز شده را رنده کنید و با یک لیوان شیر مخلوط کرده و هر روز از آن به عنوان ماسک استفاده کنید.

*ساده ترین راه برای جلوگیری از ابتلا به واریس این است که روزانه پاها را به مدت چند دقیقه با آب سرد ماساژ دهید.

*برای جلوگیری از کپک زدن ترشیجات، به مدت چند ساعت آنها را در آفتاب قرار دهید، دیگر کپک نمیزنند.

* افرادی که روزانه آب پرتقال مصرف می کنند ۸۵% کمتر از سایر افراد دچار جوش های چرکی می شوند.

*پرتقال های خونی آهن بیشتری نسبت به سایر پرتقال ها دارند و برای کم خونی بسیار مناسب اند.

*جهت افزایش میل جنسی آقایان از عرق کاسنی استفاده کنند، مفید است.

*با جوشانده شنبلیله موهای خود را بشویید، برای خارش پوست سر مفید است و باعث خوش حالت شدن موها میشود.
*از جوشانه‌ی آویشن شیرازی جهت رگ به رگ شدن و پیچیدگی عضلات استفاده نمایید.
*مالیدن روغن کهنه نارگیل درد زانو را تسکین می‌دهد.

*افرادی که سرد مزاج هستند و از خستگی بعد از خواب رنج میبرند هنگام صبحانه از مواد گرم مزاج مانند عسل ، ارده و شیره استفاده کنند.
*هرگاه باقلای تازه را به دو نیم تقسیم کرده و نیمی از آن را روی زخم زالو و امثال آن گذارید، خون ریزی قطع خواهد شد.
*اسفناج و موسیر برای حبس‌البول نافع می‌باشند.
*ضماد خاکستر چوب زیتون با عسل و آب میوه زیتون برای جوش‌های سر نافع می‌باشد.
*برای درمان عفونتهای ادراری سیر را در برنامه روزانه خود قرار دهید، بسیار نافع است.

* هر عدد خرما به تنهایی نزدیک 7 درصد نیاز روزانه ما به آهن را تأمین می کند.

*خوردن ماهی تازه کباب شده همراه با پیاز، اثر تقویت‌کننده مایعات جنسی را بیشتر می‌کند و باعث تقویت حالت نعوظ می‌شود‌.
* پیاز قرمز را حلقه‌حلقه کنید و روی پوست صورتتان بگذارید ، این کار را روزی 2 بار انجام دهید تا رنگ کک ‌و مک‌تان کمرنگ شود.

*عصبانیت با تداخل در میزان ترشح اسید معده خطر ابتلا به بیماری های معده و روده را افزایش داده و تداوم آن می تواند منجر به ابتلا به سرطان شود.

*غوطه ‌ور کردن ناخن‌ها در شیر گرم به مدت ده دقیقه و حداقل دو بار در هفته باعث باز شدن رنگ ناخن‌ها و رشد بیشتر آنها میشود.
*عصاره گیاه گزنه را با گیاه بابونه رومی بخوبی مخلوط کرده و عصاره آن را بر زخم دیابتی بصورت پماد استفاده میکنیم.
*روغن زیتون عملکرد محافظتی برای معده داشته و این ارگان را از زخم و التهاب محافظت می‌کند.

*روغن زیتون خاصیت تسکین دهنده درد مفاصل و سیاتیک دارد.
همچنین بلغم را می برد، پی ها را محکم می نماید ، اخلاق را خوب می کند، نفس را پاک می گرداند و غم را می برد.
*ماسک‌های حاوی بنتونیت(نوعی خاک رس)،به از بین بردن آلودگی‌ها و جذب چربی اضافی به‌وسیله پوست کمک می‌کنند و مانع تجمع سلول‌های مُرده پوستی روی پوست می‌شوند.

* ماساژ سینه با روغن زیتون روش عالی برای سفت کردن سینه های افتاده است.شبها سینه های خود را با روغن زیتون به سمت بالا ماساژ دهید (۱۰ دقیقه)
*سویا می تواند مانع جذب کافی دارو های تیروئید شود ،بنابراین کسانی که داروی تیروئید دارند در مصرف آن احتیاط کنند.

*بررسی ها نشان داده است که مصرف آب ‌انار سرعت پیشرفت آلزایمر را کم‌ میکند.


*هورمون جنسی زنانه یعنی استروژن ،مانع رشد زیاد استخوان‌های صورت می‌شود. این هورمون اندازه بینی و چانه را کاهش می‌دهد،چشم‌ها را درشت می‌کند و ضخامت لب‌ها را افزایش می‌دهد.

*مصرف روزانه آب پرتقال هم از سفیدی مو جلوگیری می کند و هم استرس را کاهش می دهد.

*اسفناج به دلیل وجود نیترات از ابتلا به آلزایمر پیشگیری میکند.نیترات موجب رقیق شدن خون و تغذیه بهتر سلولها میشود.

*رسیدگی بیش از اندازه به موها با استفاده از شامپوها و محصولات مراقبت از مو که حاوی سولفات هستند به موها آسیب زده و سبب ریزش مو میشود .همواره شامپو فاقد سولفات استفاده کنید


*مصرف فلفل برای اشخاص دارای سرد مزاج گرم یا بیمارانی که دارای بیماری های گرم هستند مضر است .همچنین کسانی که کم خونی دارند به آنها توصیه نمی شود
*کوتاه کردن انتهای موهای آسیب دیده هر 6 الی 8 هفته به تدریج باعث مقاومت موها و جلوگیری از گسترش میزان موخوره می شود

*قرار دادن چای کیسه ای خشک در کفشها باعث رفع بوی نامطبوع آنها میشود.

*اگر لکه ی جوهری به انگشتتان خورد و خواستید آن را زود پاک کنید، قسمت داخلی پوست موز ﴿کیله﴾را روی لکه بمالید.
*مصرف ناشتای گوجه فرنگی باعث می‌شود اسید آن به اسید گوارش واکنش نشان دهد و در مواردی باعث ایجاد سنگ در معده شود.
*تحقیقات نشان داده مصرف روزانه هویج به نگه داشتن سطح مناسب کلسترول کمک می‌کند و در نتیجه برای جلوگیری از بیماری‌های قلبی مفید است و معمولاً به کسانی که سابقه سکته داشته و یا از بیماری‌های قلبی عروقی رنج می‌برن توصیه میشود.
*خوردن یک لیوان چای پوست نارنج جوشانده با یک قاشق مربا خوری عسل و دو قاشق غذا خوری عرق بهار نارنج، بی خوابی را برطرف می کند.
*گردو حاوی هورمونی به نام ملاتونین هست که به وسیله غده صنوبری تولید میشود و به خواب خوب کمک می‌کند.


* لیمو ترش همراه با غذاهای گوشتی مصرف نمایید تا از چرب شدن کبد پیشگیری کنید.

*مقدار کمی پوست لیموترش را درمقابل آفتاب خشک و آسیاب کنید و هفته ای یکبار (یادتان باشد فقط هفته ای یکبار) دندان هایتان را با گَرد آن مسواک بزنید.این کار باعث سفیدی دندان ها و استحکام لثه ها می شود.

*اگر چای را با پوست لیمو شیرین یا پوست لیمو ترش دم کنید، سرفه را آرام می کند.

* با کشیدن خطی از گچ در محدوده ورودی خانه، مورچه‌ها را عاجز کنید! مورچه‌ها به دلیل وجود کربنات کلسیم موجود در گچ فراری می‌شوند. علاوه بر آن می‌توانید مقداری از پودر گچ را اطراف نهال یا دیگر گیاهان باغ یا باغچه بپاشید تا از حضور مورچه‌ها و دیگر حشرات جلوگیری کنید.
*خوردن جوشانده بنفشه با گل ختمی برای وسواس مفید است. دارچین برای وسواس مفید است.

*بادرنجبویه باعث کاهش دردهای عادت ماهانه،تنظیم اختلالات قاعدگی و اثرات ضدعفونی کنندگی است.
*شبی ۲عدد گردو بخورید، مشکل کلسترولتان حل میشود.

* عناب را نیم کوب کرده و بجوشانید، و میل کنید، برای گرفتگی صدا مفید است.

* جهت بازکردن گرفتگی های گوش،حلق،بینی و سر از دود عنبر نسارا استفاده کنید، بسیار نافع است.
* مصرف یک قاشق مرباخوری از ترکیب روغن سیاه دانه و عسل خالص به نسبت مساوی باعث درمان اضطراب و تپش های قلب و تنظیم ضربان قلب می شود.

*میخک در دهان گذاشته تا خیس بخورد، سپس جویده و قورت دهید ، بعد از آن ۱لیوان آب ولرم میل کنید، برای تسکین درد گلو مفید است.

*درمان بوی بد دهان :از مخلوط گلاب و سرکه به نسبت ۵ به ۱ به عنوان دهانشویه استفاده کنید، مفید است.

*پودر تخم کتان را بر روی سالاد و سبزیجات ریخته و مصرف کنید ، جهت لاغر شدن مفید است.

*دم کرده ی بهارنارنج سکسکه را تسکین می دهد.

*هنگام سینه پهلو اگر سینه و پشت را روغن زیتون زده و مالش دهید باعث تسریع در شفای بیمار می شود.

*غرغره کردن جوشانده ی شیر و انجیر، گلو را نرم و ورم آنرا می خواباند.

*جوشانده ی اسنفد را چند قطره در گوش بچکانید، صدای گوش قطع می شود.بخور دادن گوش با سرکه مفید است.
*عرق بیدمشک + گلاب
با شربت آبلیمو مخلوط کرده و میل کنید،برای رفع سردرد مفید است.
*بذر یونجه را کوبیده و به مدت یک روز در روغن زیتون بخیسانید ، سپس آن را صاف نموده و به قسمت هایی که رعشه دارد بمالید.
*برای درمان سردرد یک برش لیموی تازه را به داخل فنجان قهوه داغ غلیظ بیندازید و میل نمایید.
*ضماد برگ کلم یا بومادران برای درمان مننژیت مفید است.استفاده روغن بادام شیرین مفید است.
*خوردن برگ موسیر و پیاز دشتی برای جلوگیری از فراموشکاری مفید است.هر روز سه عدد زنجبیل کوبیده را با عسل خالص میل نمایید.
*بهار نارنج یا گشنیز برای رفع غش بسیار مفید است. بوییدن گلاب برای تقویت قلب و رفع غش مفید است.

*دم کرده برگ و گل درخت نارنج جهت تقویت اعصاب مفید است. دم کرده گل گاو زبان مفید است.
*ریختن 2 تا 3 قطره آب خیار در بینی و بوییدن آن جهت بی خوابی مفید است.
*نوشیدن چای زعفران باعث هضم غذا می شود.اثر مسکن درد دارد و باعث تحریک اعصاب و درمان افسردگى می شود.

*نارگیل زیادکننده حرارت غریزی و تحریک کننده مراکز عصبی دستگاه تناسلی و زیادکننده اسپرم است با شکر خورده شود.

* جویدن ترخون، دهان را خوشبو میکند و زخم های دهان را درمان می نماید.

*غرغره ی آب عدس پخته برای زخم دهان مفید است. مضمضه و جویدن ریحان، برای زخم دهان مفید است.

*جویدن پوست سبز گردو دندان درد شدید را تسکین می دهد. بر روی محل درد، اندکی پودر میخک بپاشید. سیر تازه را ریز ریز کرده، بپزید و به صورت ضماد استفاده کنید. غرغره ی آب انگور و سرکه مفید است. مقداری نعناع را جویده و سپس میل نمایید.


*کشیدن سرمه ی مغز گردو به چشم مانع آبریزش می شود. هر شب یک مثقال مرزه بخورید و بخوابید، علاوه بر مفید بودن برای چشم، ذهن را هم تقویت می کند. سرمه ی انجیر و سرمه ی ساییده انار پخته مفید است. دود برگ کاج بسیار مفید است.
چکاندن آب پیاز در چشم مفید است. بخُور بابونه با سرکه جهت آبریزش مفید است.

*برای خرد کردن سنگ مثانه از جوشانده ی گل بابونه استفاده کنید.گرمک، سنگ مثانه را خرد کرده و از بین می برد. 100 گرم برگ درخت گلابی را دم کرده و میل نمایید. خوردن برگ چغندر با سرکه و خردل برای سنگ مثانه مفید است. جوشانده ی کاکل ذرت به همراه دم گیلاس بسیار مفید است.  روغن زیتون بسیار مفید است. جوشانده ی دانه بارهنگ جهت سنگ مثانه تجویز می شود.  سیاه دانه را با عسل و آب گرم بخورید.
*برای درمان صدای گوش و وزوز ایجاد شده در آن بهتر است کنجد، لوبیا، جو پرک شده، آب‌نبات نرم، انگور، چغندر، هویج، کنگر و لیمو بیشتر مصرف کنند.

*برای از بین بردن منافذ باز پوست از گل ارمنی و ماست به صورت ماسک استفاده کنید ، در کمترین زمان برطرف میشود

*برای درمان خارش و سوزش واژن روزانه 3 حبه سیر خام را رنده کرده و میل نمایید.سیر باعث بهبود سیستم ایمنی بدن می شود.
*برای درمان کک ومک آب لیمو ترش تازه یا «آب تمشک» و یا «آب ترب» را با «سرکه» و «کندر» مخلوط کنید.
به صورت بمالید و خوب ماساژ دهید و پس از چند ساعت بشویید.

*سرکه کم کننده نیروی جنسی است و برای افراد سرد مزاج مناسب نیست

*مصرف پودر زنجبیل در4روز اول عادت ماهانه، گرفتگی عضلات را درمان میکند، علاوه بر آن، پودر زنجبیل در درمان تهوع و دردهای شکمی نیز موثر است

*47درصدآقایانی که دچارناتوانی جنسی شده‌اندبامصرف روزانه‌آب اناربهبود زیادی دروضعیت خود مشاهده کرده‌اندآب انارباعث افزایش میزان تستوسترون وجریان خون دربدن میشود

*به خاطر اینکه هوا مسموم  است صبح در خانه اسفند دود کنید و یا اینکه اگر ممکن است در فضای کار هم اسفند دود کنید البته گاهی هم می‌توانید سیاهدانه را مثل اسفند دود کنید.

*استرس باعث به‌وجود آمدن التهابات به‌صورت سبوره می‌شود و در نتیجه آن برفک‌هایی سفید یا قهوه‌ای زرد روی پوست کف سر ایجاد می‌شود و خارش سر اتفاق می‌افتد.

*جوشانده ی سوسن زرد، پادزهر سموم است.خوردن تره با عسل جهت رفع مسمومیت غذایی مفید است.

*مصرف بابونه التهاب را کاهش می‌دهد، خارش را از بین می‌برد و نقاط ⁣تیره موجود بر روی پوست را درمان می‌کند.

*برای موهای خشک و آسیب‌دیده تان از ترکیب روغن زیتون و زرده تخم مرغ استفاده کنید.ترکیب را روی موی خود بمالید و با روسری ببندید. پس از 1 ساعت موهایتان را با شامپو ملایم شستشودهید

*یکی ازعلتهای شایع عفونت واژنی زنان خشک نکردن ناحیه تناسلیشان بعد از استفاده از سرویس بهداشتیست. رطوبت حاصل محل رشد باکتریهاست.

*سکنجبین میوه تمشک خنک کننده بوده و برای التهاب صفرا و کبد سودبخش است.

*ضماد اقسام نخود برای درمان امراض مفاصل نافع است.

*متخصصان تغذیه به سس مایونز، لقب سم کبد داده‌اند. به جای آن از آبلیمو، سرکه و کمی روغن زیتون استفاده کنید.

*مصرف روغن زیتون به ‌جای غذاهای دارای اسیدچرب بالا به طور چشمگیر باعث افزایش انرژی بدن، و سوزاندن مقدار بیشتری کالری می‌شود.


*دم کرده ی 2 تا 4 گرم بِه لیمو در ۱ فنجان آب و مصرف آن به مقدار 3 مرتبه در شبانه روز جهت کم خونی مفید است.


*اگر به دنبال یک درمان قوی برای پیشگیری از پیری پوست و بروز چین و چروک هستید به سراغ عصاره یا روغن هسته انگور بروید.هنگام میل کردن انگور هسته های آن را دور نریخته و بجوید

*آب سیب طبیعی و خانگی مکمل کرم های دور چشمتان خواهد بود. این آب میوه طبیعی به دلیل دارا بودن اسید مالیک برای کبد مناسب است. بهترین زمان برای نوشیدن آب سیب اواسط روز یا بعد از ظهر است.

*برای درمان پارگی پرده گوش ۳قطره عسل گَوَن را داخل گوش بچکانید.

*برای درمان بیماری قند یک فنجان چای گزنه را سه بار در روز میل کنید.


*تخم بالنگو مقوی قلب است و باعث کاهش طپش قلب و احساس سبکی در قفسه سینه می‌شود همچنین در کاهش احساس وحشت هم مفید است.


*مقداری اسفرزه را در سرکه حل نموده بر محل سالک بمالید. هسته ی هلو را سوزانده، مغز آنرا ساییده و با گل سرخ مخلوط کرده، روزی یک مرتبه بر سالک بمالید. برگ ازگیل را به صورت غلیظ جوشانده، سپس صاف کنید و سالک را با آن بشویید.

*مخلوط سیب زمینی رنده شده با شیر جهت رفع خارش پوستی مفید است.  شستشو با آب شلغم جهت ترکیدگی پوست و خارش مفید است. آب کرفس را با سرکه و روغن گل، به مدت یک هفته بر محل خارش بمالید.

*«پونه» از نظر طبیعت گرم و خشک است و از خواص آن لطیف کننده است. برای پاک کردن اخلاط سینه مفید است.

*
چکاندن «سرکه» یا «آب پیاز» در گوش، عفونت و چرک آن را از بین می‌برد.


*برای درمان و جلوگیری از ابتلا به کلسترول ”سیر” و ”پیاز” را در برنامه غذایی خود بگنجانید.

*بوییدن ”مرزنگوش” خماری و مستی را کم میکند.


*خوردن مغز پسته به همراه میوه های ترش جهت درمان وسواس مفید است.


*خوردن کوبیده گلبرگ پوست صمغ «خار مغیلان» که به مقدار مساوی با هم مخلوط شده، از احتلام جلوگیری می‌کند.


* عصاره انگور فرنگی سیاه مفید جهت عفونتهاب معده و روده‌ای میباشد.


*آب انار را بجوشانید و با عسل مخلوط کنید.این معجون را اطراف گوشی که درد میکند بمالید، درد آن تسکین میابد.


*جهت جلوگیری از زکام در زمستان هرروز صبح ۱قاشق عسل میل کنید.کمی عرق نعنت را با عسل مخلوط کنید و در فصل زمستان روزی ۱قطره داخل هرکدام از سوراخ های بینی بچکانید.


*اگر «باقلا» را بکوبید و بر هر عضو که مایل باشید ببندید، موی در آن عضو نمی‌روید و موی را از روییدن باز می‌دارد.«شیره رازیانه» را به صورت بمالید.

*ضماد مخلوطی از «فلفل»، «پیاز» و «نمک»، موی ریخته را می‌رویاند.


*شیاف عصاره «هِنْدبابَرّی» برای رفع ورمهای داخلی فرج و رحم مفید می‌باشد.


*برای اینکه فشار خونتان سریع پایین بیاید، سر انگشتان را سوزن بزنید تا چند قطره خون بیاید، فوراً خوب میشود.


*هر شب سه قطره اسانس گزنه یا عصاره گزنه یا جوشانده گزنه، در هر سوراخ بینی با قطره چکان روی پولیپ بچکانید رفع میشود.

*مالیدن و شستشوی پوست با کنگر فرنگی برای رفع خارش مفید است.


*خوردن شلغم به علت داشتن ید باعث ترشح بیشتر غده تیروئید میشود.


*استفاده از دود گیاه خرگوشک در درمان فیبروم رحمی بسیار نافع است.داخل اسپند دود کن بریزید و بعد از دود کردن روی زمین بین ۲پای خود قرار دهید تا دود آن به رحم برسد.


*خاصیت اصلی شیرین بیان جلوگیری از انقباضات معده است.موسیر انقباضات دردناک معده و روده‌ها را از بین می‌برد.

*از میوه و پوست «انبه» عصاره‌ی روانی می‌سازند که دارای اثر قابض است و غرغره‌ی آن مخلوط با کمی آب جهت درمان ورم لوزه ها مفید است.


*«سیر» در تأخیر ابتلا به حمله‌های ناگهانی مغزی اثر مسلم دارد.


*بهترین درمان واریس قرار دادن زالو روی محل مورد نظر است.


*10 تا 25 گرم برگ اُکالیپتوس را در دو لیوا آبجوش دم کرده و روزی چندبار پنبه ی آغشته شده این محلول را به محل تبخال بمالید.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۵ ، ۱۵:۳۹
aziz ghezel


روغن مار

 این روغن یکی از بهترین روغن ها برای تحریک پیاز مو بوده و همچنین برای تقویت ، رشد و ترمیم ریش و موی صورت کابرد دارد.

طرز استفاده : ابتدا موهای خود را بشویید و پس از خشک کردن روغن را به روی پوست سر ماساژ داده و بگذارید چهار ساعت بماند و سپس سر خود را بشویید.


روغن آوکادو

 مصرف روغن آوکادو سه ساعت قبل از حمام از تولید دی هیدروتوستوسترون (DHT) در مردان که باعث از بین رفتن فولیکول های موی سر میشود ، جلوگیری میکند.

طرز استفاده : روغن آوکادو را بر روی کف سر و موهای خود ماساژ دهید و اجازه دهید تا یک ساعت روی آنها باقی بماند و سپس با شامپو آن را بشویید و آبکشی نمایید .

این روغن درخشش زیادی به موهای مشکی می دهد .


روغن جوجوبا

 این روغن موجب تقویت پیاز موی شما می شود و موهای کدر ، خشک و آسیب دیده را ترمیم می کند .

این روغن همچنین رطوبت را در موی سر شما حفظ کرده و موجب تسریع در رشد مو می شود .


روغن رزماری

روغن رزماری موجب رشد و تقویت موها میشود .

این روغن را با روغن جوجو و روغن مار مخلوط کرده و به ریشه ی موهایتان بزنید .

این ترکیب ریشه ی موها را تغذیه کرده و سبب رشد آن می شود .


سرکه خرما

 پس از شستن موها نصف فنجان آب گرم را با نصف فنجان سرکه خرما ترکیب کنید و با آن موهای خود را شستشو دهید .


روغن مورد

 روغن مورد هم یکی از روغن هایی است که بسیار برای تغذیه و تقویت موی سر مفید است .

 البته این روغن خواص دیگری همچون درمان موخوره و درمان شوره سرهم داراست که باعث شده بسیار مورد توجه قرار گیرد.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۵ ، ۱۳:۳۵
aziz ghezel

شانه زدن مو به خصوص در حمام ضرر دارد و باعث ریزش مو می شود چون پیازهای مو در اثر تحریک زیاد سست می شوند.

همچنین ایستاده نباید در حمام دوش گرفت زیرا به دلیل گرم بودن حمام و بالا رفتن دمای بدن، عروق و رگ ها منبسط می شوند و خون رسانی به سر انسان که بالاترین عضو بدن است کند صورت گرفته و فشار دوش و شامپو زدن در حالت ایستاده باعث ریزش مو می شود .

سعی شود حتی المقدور به وسیله تشت حمام کنید زیرا علاوه بر هدر نرفتن آب از گاز سمی کلر که در اثر گرما متصاعد می شود و به مرور زمان موجب سرطان ریه می شود, رهایی یابید.

هنگام ورود به حمام یک مرتبه سر را آب نزنید زیرا دمای حمام با بدن ناسازگار است و موجب سردرد و میگرن می شود ,لذا سعی شود ابتدا به ساکن پاها و دستها و بدن و سایر اعضا و در نهایت سر را بخیسانید

در حمام پس از گرم شدن بدن بهترین و سنتی ترین کار کیسه کشیدن به وسیله سفیداب است ولی متاسفانه اینکار به فراموشی سپرده شده و خیلیها بجای کیسه کشیدن از لیف و صابون استفاده می کنند /کیسه به وسیله سفیداب باعث باز شدن روزنه های پوست می شود ولی لیف موجب تمیزی سطحی پوست و مسدود شدن روزنه های پوست می شود.

دهان دوم انسان که عمل تنفس بوسیله انها انجام میشود روزنه های پوست هستند و بی توجهی به آنها موجب میشود در سنین بالای چهل سال دچار تنگی نفس بشوید.

آیا میدونستین که بیشترین مقدارانسولین در پاشنه پاست ،کسانی که دچار دیابت هستند ،یا قند بالا هستند،روزانه بمدت 10دقیقه سنگ پا بزنندباعث تنظیم انسولین خواهدشد .واین عمل درمورد آدمهای سالم باعث تنظیم قند ،ودرنتیجه باعث چربی سوزی بیشتر و تناسب اندام خواهد شد ،حالا متوجه شدیم ،که سنگ پا که ازمواد ،گداخته ها و مذاب آتشفشان است از زمان اجداد ما چقدر کارایی دارد .

هنگام خروج از حمام. سه کف دست آب بخورید و پاها را تا ساق با آب سرد آب کشی کنید این کار باعث می‌شود دچار سینوزیت و سردرد بعد از حمام  نشید. و واریس نگیرید. .

هنگام خروج از حمام تمام بدن به خصوص سر را خشک نموده و بوسیله حوله سر را بپوشانید در غیر اینصورت کوچکترین تفاوت دمایی بین محیط بیرون و داخل حمام موجب سردردهای پنهان و کاهش حافظه میشود

بعد از حمام حتما بین پنج تا ده دقیقه خواب لازم است تا بدن بتواند به حالت طبیعی خود بازگردد و از واریس و‌ واریکوسل و آلزایمر و سایر امراض رهایی یابید


 در حمام هیچگاه مستقیما زیر دوش آب گرم نفس نکشید.کلر یک قاتل تدریجی است.




۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۵ ، ۱۳:۰۹
aziz ghezel


امام علی (علیه السلام) فرمود:
ای مردم، بدانید که کمال دین در طلب دانش و عمل به آن است.
بدانید که طلب علم از طلب مال واجب تر است.
علم، هفت امتیاز بر ثروت دارد:
۱- علم، میراث پیامبران و ثروت، میراث فرعون ها است.
۲- با استفاده از علم، علم کم نمی شود ولی با استفاده از ثروت، ثروت کم می گردد.
۳- علم از صاحبش محافظت می کند، ولی ثروت نیاز به نگهبان دارد.
۴- علم حتی بعد از مردن هم همراه انسان است، ولی ثروت در هنگام مردن از صاحبش جدا می شود.
۵- علم حقیقی و الهی فقط برای مؤمن حاصل می شود، ولی ثروت هم برای مؤمن و هم برای کافر حاصل می شود.
۶- همه مردم در امور دینشان به عالم نیازمندند، ولی همه به ثروتمندان نیازمند نیستند.
۷- علم، کمک کار انسان در گذشتن از پل صراط است، ولی ثروت مانع از گذشتن از پل صراط می شود.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۵ ، ۰۵:۰۳
aziz ghezel


برخی ریشه مذهبی یا اعتقادی دارند به مانند میدان عباسعلی، شاهزاده قاسم و سرپیر.

 بعضی اسامی به سبب وجود مکانی خاص در آن محدوده رواج یافته است مانند سرچشمه، پاسرو، باغشاه، باغ پلنگ، قلعه کهنه و چناران.

برخی نام‌ها به دلیل رواج صنفی خاص در آن منطقه مصطلح شده به مانند نعلبندان، میخچه‌گران، دباغان، شالیکوبی و ... در سالیان دورتر و کارواش، سرویس مجید، و ... در سالیان نزدیک‌تر.

تعدادی از اسامی نشانگر زندگی قشری خاص چه از لحاظ شغلی و چه به جهت قومی در آن مکان بوده اند مانند گروهبان محله، افسران و قزاق محله.

بعضی نامشان از اسم ساکنان و مالکان اولیه یا سازندگان آنها گرفته شده مانند سه راه میرعبداللهی، کوی علیمحمدی، کوی واثقی، کوی استرابادی، میدان کریمی، کوچه پاداش و ... .

گاه شهرت برخی مغازه‌ها، مشاغل و اصناف باعث اطلاق نام انتخابی آنان بر محلات اطرافشان شده به مانند سوپرسحر، مولن روژ، حافظیه، چهارراه مسعود، فرد جهان، کهن.

برخی اسامی از نام شهر ریشه گرفته مانند گرگانجدید، گرگانپارس و ... .

بعضی محلات به دلیل شکل جغرافیایی و به تبع آن موقعیت ایجاد شده به سبب شکل مذکور نام گرفته مانند چاله باغ، بادگیر و ... .

خیابانی به سبب قرار گرفتن آن در مسیر شهر تاریخی جرجان، جرجان می‌شود و خیابانی دیگر نیز به همین برهان شاهرود نام می‌گیرد.

به دلیل آن که ملاقاتهای سربازان ارتش با خانواده‌های شان از درب شمالی پادگان صورت می گیرد آرام آرام محله‌ای که در آن سوی پادگان شکل می‌گیرد ملاقاتی نام می‌گیرد و ... .



آری، نام‌ها هر یک بنا بر قاعده‌ای و سببی به نقطه‌ای اطلاق می‌شدند و گاه سبب رسمی شدن این گونه نام‌ها مسئولان خوش سلیقه‌ای بودند که از ابتدا به نام رواج یافته در بین مردم احترام می‌گذاشتند و یا آنانی بودند که وقتی مقاومت مردم را در قبال به کارگیری اسامی نامتعارف اطلاقی دیگر مسئولان می‌دیدند زمینه را برای تغییر نام‌های رسمی فراهم می‌کردند.

گاه نیز پس از شکل‌گیری خیابان‌ها و محلات جدید، متولیان پرتعلل در نامگذاری از مردم عقب افتاده و پس از آنکه نام اطلاق شده مردم مصطلح می‌شد به صرافت انتخاب نام می‌افتادند و به طورمعمول نیز اسامی انتخابی آنها در مواجهه با نامهای برگزیده مردم، فقط در مکاتبات رسمی کاربرد پیدا می‌کرد.

البته یک سویه نوشتن است که اگر نگوییم انتخاب برخی از اسامی توسط متولیان در سال‌های نزدیکتر به مانند گلها، گلشهر، صیاد شیرازی (به جهت انتساب این شهید بزرگوار به گرگان) و... که ریشه در موقعیت زیستی یا تاریخی یا انتساب آن نام آور ... به گرگان دارد نشان از ذوق بعضی تصمیم گیرندگان داشت. ذوقی که البته گاه در دوره هایی یافت نمی شد.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۵ ، ۰۴:۱۴
aziz ghezel


یکی از معمول ترین کارهایی که اغلب ما انجام می دهیم و به امری بدیهی و روزمره برای ما تبدیل شده است، قضاوت کردن دیگران است. شاید اگر اندکی به چرایی های این پدیده بنگریم و با دقت بیشتری روی آن تمرکز کنیم، برای همیشه این عادت زشت را ترک نماییم.
اینکه دیگران چگونه لباس می پوشند،
وضعیت ظاهری شان چگونه است،
به چه چیزها یا کارهایی علاقه دارند،
چیدمان منزل شان به چه صورتی است،
نوع صحبت کردن شان چگونه است،
اوقات فراغت شان را چگونه می گذرانند،
به چه تفریحاتی علاقه دارند،
اولویت های زندگی شان چیست،
و ...
هیچ ربطی به دیگران ندارد. فراموش نکنیم مادامی که رفتار و گفتار افراد، حقوق فردی و اجتماعی دیگران را پایمال نمی کند، نه تنها حق اعتراض و شکایت نداریم، بلکه حتی حق اظهار نظر هم نخواهیم داشت.
در نظر داشته باشیم که انسان، موجودی بسیار پیچیده و چندلایه است و هر رفتاری که از خود بروز می دهد، حاصل تجربیات و اتفاقاتی است که در لحظات، روزها، ماهها و سالیان گذشته برای او اتفاق افتاده است. بنابراین قضاوت کردن او، اظهار نظر در خصوص او و اینکه "اگر من جای او بودم، فلان کار را می کردم"، از اساس، بی معنی و بدون مبنای عقلی است. زیرا امکان ندارد یک شخص، جای شخصی دیگر باشد. به عبارت دیگر، این امکان وجود ندارد که شما بتوانید زندگی، جهان هستی و تمامی اتفاقات آن را، از منظر فرد دیگری ببینید، زیرا هیچگاه شما تجربیات او را از سر نگذرانده اید و علاوه بر آن، شما از لحاظ فیزیکی و روحی-روانی، بکلی با او متفاوت هستید.
بنابراین بهتر است انرژی خود را بیشتر، صرف اولویت های شخصی و افزایش توانایی های فردی و درونی خود نماییم و هیچگاه دیگران را قضاوت نکنیم.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۵ ، ۰۴:۱۰
aziz ghezel


هر که می بینم در این جا چاپلوسی می کند
دسته جمعی یا که تنها چاپلوسی می کند

مادرم وقتی که می خواهد النگوی طلا
می رود نزدیک بابا چاپلوسی می کند

دختر ترشیده ای دیدم که نزد یک پسر
با بیانی خوب و شیوا چاپلوسی می کند

هر که می داند که نان در چاپلوسی کردن است
بابت این نان چه جاها چاپلوسی می کند

تا که از یک نردبان بالا رود یک فرد خُرد
از همان پایین به بالا چاپلوسی می کند

چشم می دوزد به آن که هست رأس نردبان
تا دهان را می کند وا چاپلوسی می کند

می رود قربان واژه واژه ی بالا نشین
با شعار چشم مولا چاپلوسی می کند

بی بخار و بی اراده دست می بوسد فقط
از کمر هم گاه دولا چاپلوسی می کند

پله را طی می کند ده تا یکی آسان و مفت
بابت هر پله صد جا چاپلوسی می کند

با سواد زیر دیپلم یک نفر در شهر هرت
کله گُنده می شود تا چاپلوسی می کند

بابت چاپ کتابش الغرض«جاوید» هم
از اون ارشاد !!حتی چاپلوسی می کند

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۵ ، ۰۳:۵۳
aziz ghezel


عصر خلافت امام علی (ع) بود، قصابی را که چاقوی خون آلود در دست داشت، در خرابه ای دیدند و در کنار او جنازه خون آلود شخصی افتاده بود؛ قرائن نشان می داد که کشنده او همین قصاب است، او را دستگیر کرده و به حضور امام علی (ع) آوردند. امام علی (ع) به قصاب گفت: در مورد کشته شدن آن مرد، چه نظر داری ؟ قصاب گفت: من او را کشته ام. امام بر اساس ظاهر جریان ، و اقرار قصاب ، دستور داد تا قصاب را ببرند و به عنوان قصاص، اعدام کنند. در این حال که ماءمورین، او را به قتلگاه می بردند، قاتل حقیقی با شتاب به دنبال مأمورین دوید و به آنها گفت: عجله نکنید و این قصاب را به حضور امام علی (ع) بازگردانید. ماءمورین او را به حضور علی (ع) باز گرداندند، قاتل حقیقی به حضور علی (ع) آمد و گفت : ای امیر مؤمنان! سوگند به خدا، قاتل آن شخص این قصاب نیست، بلکه او را من کشته ام. امام به قصاب فرمود: چه موجب شد که تو اعتراف نمودی من او را کشته ام ؟ قصاب گفت: من در یک بن بستی قرار گرفتم که غیر از این چاره ای نداشتم، زیرا افرادی مانند این مأمورین، مرا کنار جنازه بخون آغشته با چاقوی خون آلود بدست دیدند، همه چیز بیانگر آن بود که من او را کشته ام، از کتک خوردن ترسیدم و اقرار نمودم که من کشته ام، ولی حقیقت این است که من گوسفندی را نزدیک آن خرابه کشتم، سپس ادرار بر من فشار آورد، در همان حال که چاقوی خون آلود در دستم بود، به آن خرابه برای تخلّی رفتم، جنازه بخون آغشته آن مقتول را در آنجا دیدم، در حالی که دهشت زده شده بودم، برخاستم، در همین هنگام این گروه به سر رسیدند و مرا به عنوان قاتل دستگیر نمودند. امیرمؤمنان علی (ع) فرمود: این قصاب و این شخص که خود را قاتل معرفی می کند را به حضور امام حسن (ع) ببرید تا او قضاوت نماید. مأمورین آنها را نزد امام حسن (ع) آوردند و جریان را به عرض ‍ رساندند. امام حسن (ع) فرمود: به امیر مؤمنان علی (ع) عرض کنید، اگر این مرد قاتل ، آن شخص را کشته است، در عوض جان قصاب را حفظ نموده است، و خداوند در قرآن می فرماید: و من احیاها فکانّما احیا الناس جمیعا.(و هر کس انسانی را از مرگ نجات دهد، چنان است که گوئی همه مردم را نجات بخشیده است)1. آنگاه هم قاتل و هم آن قصاب را آزاد نمود، و دیه مقتول را از بیت المال به ورثه او عطا فرمود. به این ترتیب، ارفاق و تشویق اسلام شامل حال آن قاتل شد که مردانگی کرد و موجب نجات یک نفر بی گناه گردید، و با این کار جوانمردانه اش، تا حدود زیادی گناه خود را جبران نمود

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۵ ، ۰۳:۴۹
aziz ghezel


شیخ که ناگهان مجذوب دخترک شد، نتوانست نگاهش را از وی بردارد و لحظاتی به طور مداوم به او نگاه کرد. عشق دخترک در دل شیخ افتاد. فورا از مناره پایین آمد و بدون اینکه نماز جماعت را برگزار کند، مسجد را ترک کرد و به در خانه دخترک رفت.
پس از در زدن، پدر دخترک در را باز کرد. شیخ خود را معرفی کرد و ماجرا را گفت و سپس از دخترک صاحب خانه خواستگاری کرد. صاحب خانه هم موافقت خود را اعلام کرد و گفت: با توجه به جایگاه و شهرت شما، بنده هم موافقم ازدواج شما هستم اما مشکلی وجود دارد و آن هم این است که ما کافر هستیم.
شیخ که فریب شیطان را خورده و کاملا عاشق شده بود فورا گفت: مشکلی نیست. بنده هم کافر می شوم. بلافاصله هم خروج خود از اسلام را اعلام کرد و کافرشد.
سپس پدر دخترک گفت: البته قبل از ازدواج باید با دخترم هم دیدار کنی تا شاید او هم شرطی برای ازدواج داشته باشد. شیخ موافقت کرد و پیش دخترک رفت. دخترک کافراز شیخ خواست که برای اثبات عشقش به او، جرعه ای شراب بنوشد. شیخ که فریب خورده بود فورا پذیرفت و جرعه ای که برایش آورده بودند را خورد.
دخترک به خوردن شراب بسنده نکرد و گفت: آخرین شرط من این است که قرآن را جلوی من پاره کنی. شیخ که خود را در یک قدمی ازدواج با دخترک می دید، شرط آخر او را هم پذیرفت و بعد از اینکه یک جلد قرآن کریم برایش آوردند، قرآن را مقابل دخترک و پدرش پاره پاره کرد.
ناگهان دخترک، عصبانی شد و با فریاد خطاب به شیخ گفت: از خانه ما برو بیرون. تو که بخاطر یک دختر به 30 سال نمازت پشت پا زدی، چه تضمینی وجود دارد که مدتی بعد بخاطر یک دختر دیگری به من که تازه وارد زندگی تو شده ام، پشت پا نزنی؟!
شیخ که ناکام مانده بود، با ناراحتی از خانه دخترک کافرخارج شده و سپس برای همیشه شهر را ترک کرد.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۵ ، ۰۳:۴۷
aziz ghezel

تنبل خانه شاه عباسی

هنگامی که کسی زیاد تنبلی کند و یا کج و معوج بنشیند و یا لم بدهد، به او می گویند: مگه تنبلخونه شاه عباسه؟

امروز به ریشه یابی این مثل عامیانه می پردازیم.

شاه عباس کبیریک روز گفت: خدا را شکر! همه اصناف در مملکت ایران به نوایی رسیده اند

و هیچ کس نیست که بدون درآمد باشد.

سپس خطاب به مشاوران خود گفت: همین طور است؟ همه سخن شاه را تایید کردند.

از نمایندگان اصناف پرسید،

آن ها هم بر حرف شاه صحه گذاشتند و از تلـاش های شاه در آبادانی مملکت تعریف کردند.

اما وزیر عرض کرد: قربانتان بشوم، فقط تنبل ها هستند که سرشان بی کلـاه مانده.

شاه بلـافاصله دستورداد تا تنبلخانه ای در اصفهان تاسیس شود و به امور تنبلها بپردازد.

بودجه ای نیز به این کار اختصاص داده شد.کلنگ تنبل خانه بر زمین زده شد

و تنبل خانه مجللی و باشکوهی تاسیس شد.  تنبل ها از سرتاسر مملکت را در آن جای گرفتند

و زندگیشان از بودجه دولتی تامین شد. تعرفه بودجه تنبل خانه روز به روز بیشتر می شد،

شاه گفت: این همه پول برای تنبل خانه؟

عرض کردند: بله. تعداد تنبلها زیاد شده و هر روز هم بیشتر از دیروز می شود!

شاه به صورت سرزده و با لباس مبدل به صورت ناشناس از تنبلخانه بازدید کرد.

دید تنبلها از در و دیوار بالـا می روند و جای سوزن انداختن نیست.

شاه خودش را معرفی کرد. هرچه گفتند: شاه آمده، فایده ای نداشت،

آن قدر شلوغ بود که شاه هم نمی توانست داخل بشود.

شاه دریافت که بسیاری از این ها تنبل نیستند و خود را تنبل جا زده اند تا مواجب بگیرند.

شاه به کاخ خود رفت و مساله را به شور گذاشت.

مشاوران هریک طرحی ارایه دادند تا تنبل ها را از غیر تنبل ها تشخیص بدهند

ولی هیچ یکی از این طرح ها عملی نبود.سرانجام دلقک شاه گفت:

برای تشخیص تنبل های حقیقی از تنبل نماها همه را به حمامی ببرند

و منافذ حمام را ببندند و آتش حمام را به تدریج تند کنند،

تنبل نماها تاب حرارت را نمی آورند و از حمام بیرون می روند

و تنبلهای حقیقی در حمام می مانند.

شاه این تدبیر را پسندید و آن را به اجرا درآورد.

تنبل نماها یک به یک از حمام فرار کردند.

فقط دو نفر باقی ماندند که روی سنگ های سوزان کف حمام خوابیده بودند.

یکی ناله می کرد و می گفت: آخ سوختم، آخ سوختم.

دیگری حال ناله و فریاد هم نداشت گاهی با صدای ضعیف می گفت:

بگو رفیقم هم سوخت!


«سرش پلو، زیرش سنگ، قربونت بشم یه دونه پسر»

زنی که پیش پسر و عروسش بسر می برد زندگانی را به سختی می گذراند، زیرا عروسش غذای کافی به او نمی داد، همیشه در وقت بردن غذا برای پیرزن سنگی را توی دوری می نهاد و مقداری پلو رویش می ریخت و آن را طوری می برد که شوهرش می دید و در دل از اینکه زنش آن چنان صادقانه به مادرش خدمت می کرد خوشحال می شد،

بیچاره پیرزن هم از ترس جرات نمی کرد موضوع را به پسرش بگوید لابد با همان غذای ناچیز می ساخت، روز به روز در اثر گرسنگی لاغرتر می شد. یک روز که جمعه بود با خود گفت : «امروز جمعه است. به خانه دامادم بروم هم از دخترم دیدن کنم و هم یک شکم سیر غذای مناسبی بخورم.»

با این خیال به خانه دخترش رفت. دختر از دیدن مادرش که مدت زیادی بود او را ندیده بود خوشحال شد و غذای خوب و چربی برایش پخت ولی از بی اقبالی پیرزن هنگامی که می خواست سفره را با غذا پیش مادرش ببرد شوهرش پیدا شد، با دیدن سفره و غذا فهمید که این غذا به خاطر مادرزنش پخته شده، شروع کرد به داد و فریاد و کتک زدن زنش. پیرزن بدبخت غذا نخورده بیرون رفت و به سوی خانه پسرش راه افتاد و در راه زیر لب زمزمه می کرد: «سرش پلو، زیرش سنگ، قربونت بشم یه دونه پسر»


یه آشی برات بپزم که یک وجب روغن روش باشه

ناصرالدین شاه سالی یک بار (آن هم روز اربعین) آش نذری می‌پخت و خودش در مراسم پختن آش حضور می‌یافت تا ثواب ببرد. در حیاط قصر ملوکانه اغلب رجال مملکت جمع می شدند و برای تهیه آش شله قلمکار هر یک کاری انجام می دادند. بعضی سبزی پاک می کردند. بعضی نخود و لوبیا خیس می کردند. عده‌ای دیگ‌های بزرگ را روی اجاق می گذاشتند و خلاصه هر کس برای تملق و تقرب پیش ناصر الدین شاه مشغول کاری بود. خود اعلی حضرت هم بالای ایوان می‌نشست و قلیان می کشید و از آن بالا نظاره‌گر کارها بود. سر آشپزباشی ناصرالدین شاه مثل یک فرمانده نظامی امر و نهی می کرد.

به دستور آشپزباشی در پایان کار به در خانه هر یک از رجال کاسه آشی فرستاده می شد و او می‌بایست کاسه آن را از اشرفی پر کند و به دربار پس بفرستد. کسانی را که خیلی می‌خواستند تحویل بگیرند روی آش آنها روغن بیشتری می‌ریختند. پر واضح است آن که کاسه کوچکی از دربار برایش فرستاده می شد کمتر ضرر می کرد و آنکه مثلا یک قدح بزرگ آش که یک وجب هم روغن رویش ریخته شده) دریافت می کرد حسابی بدبخت می شد. به همین دلیل در طول سال اگر آشپزباشی مثلا با یکی از اعیان و یا وزرا دعوایش می شد٬ آشپزباشی به او می گفت:

بسیار خوب! بهت حالی می کنم دنیا دست کیه! آشی برات بپزم که یک وجب روغن رویش باشد
یه آشی بزات بپزم که یک وجب روغن رویش باشد


نان گدایی را گاو خورد دیگر به کار نرفت
شیارکاری با یک بند گاو در صحرا مشغول شخم زدن و کشت گندم بود گدایی آمد و با چاخان و زبان ‌بازی، سیفال تو پالان ( چالوسی) شیار کار کرد و شروع کرد به دعا و ثنایی که مرسوم گداها است که: "خدا برکت بده، چشمه خواجه خضره، برکت به گوشه کرت باشه، یه مش گندم به من بده پیش خدا گم نمیشه". شیار کار گفت: "بابا این گندما به این زحمت میباس برن تو دل زمین و هفت هشت ماه آب بخورن و ما هم خون دل و سرما و گرما بخوریم و هزار جور زحمت بکشیم تا فصل تابستون گندمی درو کنیم و خودمون و بچه بارمون و اهت و عیالمون و ارباب و مباشر و حیوون و حشر و مرغ و چرغ و یه مش زن و مرد شهری هم بخورن ما وسیله کار وسیله‌ساز هستیم؛ تو هم زحمت بکش بهتر از بیکاری و گدائیه از همه گذشته ‌ئی گندم بذره و مال اربابه و من دست حروم به اون دراز نمی‌کنم برکتش ورداشته میشه".

گدا قانع شد و گفت: "من از راه دوری آدم یه ساتوئی ایجو دراز میشم." توبره گدائیش را گذاشت کنار دستش و خواب غفلت نر قلندری و بیعاری او را از جا برداشت. شیار کار هم مشغول شیار کردن و شخم زدن بود تا کارش تمام شد. گاوهایش را طبق معمول ول کرد که بروند آب بخورند، خودش هم رفت یک گوشه نشست که خستگیش در برود. یکی از گاوها خود را به توبره گدا رساند و سفره نان او را به دندان گرفت و تا گدا و شیارکار متوجه شوند گاو نان را بلعید. شیارکار خود را به گاو رساند و چوب را کشید به بخت گاو و حالا نزن کی بزن. گدا ماتش زد و گفت: "بابا طوری نشده، نشنیدی میگن به فقیر چه نونی بدی چه نونش بستونی تفاوتی نداره".

شیارکار که گاوش فرار کرده بود، تو سر خودش می‌زد و خداخدا می‌کرد. باز گدا گفت: "بابا! من حرفی ندارم، دگه تو چرا خودته می‌زنی بیا منه بزن وای به حال حیوون زبون بسته که به گیر تو آدم ندیده افتاده؛ تو که راضی نمیشی گاوت نون کس دگه را بخوره چطور راضی میشی زن و بچه‌ت نون تو را بخورن؟"

شیارکار گفت: "ها راست میگی ولی اینجور نیس، تو میری تو ده باز نونی گدایی می‌کنی اما گاو من که نون گدایی خورد دگر به کار نمیره".

روایت دوم
زارعی در موقع استراحت، گاو خودش را در گوشه‌ای بسته بود و خودش به دنبال کارش رفته بود؛ یک نفر پیله‌ور آمد و در نزدیکی گاو بار انداخت و از کثرت خستگی به خواب رفت. گاو هم خودش را به خورجین پیله‌ور رساند و سرش را توی خورجین کرد و هرچه خوردنی در آن بود خورد. پیله‌ور پس از مدتی بیدار شد دید گاو هرچه خوردنی داشته خورده به ناچار به سراغ صاحب گاو رفت که خسارت خودش را از او بگیرد. وقتی که مطلب را به او گفت صاحب گاو جواب داد: "اشتباه کردی تو باید پول گاو مرا بدهی" پیله‌ور گفت: "چرا من باید پول گاو تو را بدهم؟" صاحب گاو جواب داد: "برای اینکه تو لقمه گدایی به گاو من دادی و گاو که نان گدایی و نان مفت خورد دیگر به درد کار نمی‌خورد".


کلاغ اومدراه رفتن کبک را یاد بگیره راه رفتن خودشم یادش رفت

کبکی بود که خیلی زیبا راه می‌رفت. همه پرندگان، مجذوب خرامان راه رفتن او بودند. وقتی کبک از دور دیده می‌شد، پرنده های دیگر دست از پرواز و جست و خیز بر می‌داشتند، روی شاخه‌ای می‌نشستند تا راه رفتن او را ببینند. در میان همه پرندگانی که از راه رفتن کبک خوشش می‌آمد، پرنده‌ای هم بود که فکرهای دیگری به سرش زده بود. این پرنده کسی جز کلاغ نبود.

در ابتدا کلاغ هم مثل سایر پرنده‌ها، به راه رفتن کبک نگاه می‌کرد و مثل همه لذت می‌برد. اما چند روزی که گذشت، کلاغ با خود گفت: " مگر من چه چیزی از کبک کم دارم ؟ او دو تا بال دارد، من هم دارم. دو تا پا دارد و یک منقار، من هم دارم. قد و هیکل ما هم که کم و بیش به یک اندازه است. چرا من مثل کبک راه نروم ؟ " این فکرها باعث شد که کلاغ طور دیگری عمل کند. او که می‌دید توجه همه پرنده‌ها به کبک است، حسودی اش شد و تصمیم گرفت هر طور که شده نظر پرنده‌ها را به خودش جلب کند. با این تصمیم، نگاه کلاغ به کبک عوض شد. او به جای اینکه مثل همه پرنده‌ها از راه رفتن کبک لذت ببرد، به راه رفتن کبک دقیق می‌شد تا بفهمد او چطوری راه می‌رود که همه آن را دوست دارند. کلاغ هر روز در گوشه‌ای سر راه کبک می‌نشست و سعی می‌کرد با نگاه به او، شیوه راه رفتنش را یاد بگیرد. بعد از آنکه کبک از کنار کلاغ می‌گذشت، کلاغ بلافاصله راه می‌افتاد و سعی می‌کرد مثل کبک راه برود و راه رفتن او را تقلید کند. چند روز گذشت.
کلاغ خیلی تمرین کرده بود و فکر می‌کرد که شیوه راه رفتن کبک را یاد گرفته است. یک روز که همه پرندگان منتظر آمدن کبک بودند، کلاغ از جایی که بود بیرون آمد و سعی کرد پیش چشم همه پرنده‌ها مثل کبک راه بود. پرنده‌ها که تا آن وقت کلاغ را با آن حال و روز ندیده بودند، کم مانده بود از تعجب شاخ درآورند. آنها نگاهی به یکدیگر انداختند و شروع کردند به مسخره کردن کلاغ. کلاغ که منتظر تحسین پرندگان بود، با شنیدن حرفهای مسخره آمیز پرنده‌ها و دوستانش دست و پایش را گم کرد و روی زمین افتاد. پرزه پرانی پرنده‌ها شروع شد. یکی می‌گفت: " کلاغ را ببین بعد از سالها پرواز، بلد نیست دو قدم راه برود. " یکی دیگر می‌گفت: " کلاغ جان، نمی‌خواهد مثل کبک راه بروی. بهتر است همان طور که قبلاً راه می‌رفتی، راه بروی. " این حرف، کلاغ را هوشیار کرد. تصمیم گرفت از راه رفتن مثل کبک دست بردارد و مثل گذشته راه برود. اما هر کاری کرد، نتوانست. انگار راه رفتن خودش را فراموش کرده بود.


یک بام و دو هوا

یک بام و دو هوا ضرب المثلی است معروف وبسیار قدیمی هرگاه شخص یا گروهی مطلبی یا شیئی را از کسی بخواهند وبه خواسته آنان توجه نشود ولی دیگران از آن بهره مند گردند ، از این ضرب المثل استفاده می شود .


زنی بود که با عروس ودامادش در خانه ای زندگی می کردند، تابستان بود وهوا گرم ، همه روی پشت بام میخوابید ند . یک طرف بام ، داماد ودخترش می خوابیدند وطرف دیگر بام عروس وپسرش .

شبی زن پیش گفته ، روی پشت بام آمد ومشاهده کرد که دختر ودامادش جدا از هم خوابیده اند .

گفت : هوا به این سردی ، خوب نیست از هم جدا بخوابید بروید کنار هم !

آنطرف بام دید که عروسش درست تنگ بغل پسرش خوابیده ،

گفت : هوای به این گرمی ، خوب نیست بهم چسبیده بخوابید ، از هم جدا بخوابید !

عروس که این طور دید بلند شد وگفت :

قربون برم خدا را یک بام و دو هوا را

یک بر بام سرما را یک بر بام گرما را

و از همان زمان بود که این ضرب المثل تولد شد وبین مردم رایج گردید .

در بعضی جاها این شعر عامیانه چنین خوانده می شود :

قربون برم خدا را یک بام و دو هوا را

یک بر بوم زمستون یک بر بوم تابستون



«حلاج گرگ بودم!»

حلاجی از شهر برای کار حلاجی به دهی می رفت. زمین از برف پوشیده و هوا بسیار سرد بود.

 از قضا در بین راه به گرگی گرسنه برخورد. گرگ از سرما و گرسنگی، حالت حمله به خود گرفت.

 حلاج درحالی که می ترسید، دست و پای خود را گم نکرد و درصدد چاره برآمد.

خواست با کمان به او حمله کند. دید کمان، طاقت حملهٔ گرگ را ندارد و می شکند. به سرعت روی زمین نشست و با چک حلاجی بنای زدن بر زه کمان گذاشت! گرگ از صدای زه کمان ترسید و فرار کرد.

حلاج هم به سرعت به راه افتاد. هنوز بیش از چند قدم نرفته بود که باز دید گرگ به سمت او می آید. حلاج مانند قبل، کوبیدن چک بر کمان را شروع کرد و گرگ را فراری داد و به راه خود ادامه داد.

 باز دید گرگ دست بردار نیست. حلاج دوباره صدای زه را درآورد تا سرانجام گرگ خسته شد و به سراغ شکار دیگری رفت.

 حلاج هم چون دید شب نزدیک است و هوا سرد و برفی است، به خانهٔ خود بازگشت. وقتی همسرش پرسید: «امروز چه کردی؟» گفت: «حلاج گرگ بودم!»

حلاج گرگ بودن، معنی انجام کار بدون مزد است.

حلاج یعنی پنبه زن،شغلی که در قدیم رواج داشته است.


اشک تمساح می ریزد

گریه دروغین را به اشک تمساح تعبیر کرده اند. خاصه گریه و اشکی که نه از باب دلسوزی، بلکه از رهگذر ریا و تلدیس باشد، تا بدان وسیله مقصود حاصل آید و سو نیت گریه کننده جامه عمل بپوشد.

 

ضرب المثل  :
سابقا معتقد بودند که غذا و خوراک تمساح به وسیله اشک چشم تامین می شود. بدین طریق که هنگام گرسنگی به ساحل می رود و مانند جسد بی جانی ساعت ها متمادی بر روی شکم دراز می کشد. در این موقع اشک لزج و مسموم کننده ای از چشمانش خارج می شود که حیوانات و حشرات هوایی به طمع تغذیه بر روی آن می نشینند.

پیداست که سموم اشک تمساح آنها را از پای در می آورد. فرضا نیمه جان هم بشنود و قصد فرار کنند به علت لزج بودن اشک تمساح نمی توانند  از آن دام گسترده نجات یابند. خلاصه هربار که مقدار کافی حیوان وحشره در دام اشک تمساح افتند، تمساح پوزه ای جنبانیده به یک حمله آنها را بلع می کند و مجددا برای شکار کردن طعمه های دیگر اشک می ریزد.


هر چیز که خوار آید، یک روز به کار آید

روزی مرد روستایی با پسرش از ده راه افتادند بروند شهر. مقداری راه که رفتند یک نعل پیدا کردند. مرد روستایی به پسرش گفت: نعل را بردار که به کار می خورد. پسر جواب داد: این نعل آهنی به زحمت برداشتنش نمی ارزد.
مرد خودش نعل را برداشت و توی جیبش گذاشت. وقتی به آبادی وسط راه رسیدند نعل را به یک نعل فروش فروختند و با پولش مقداری گیلاس خریدند و به راه خودشان ادامه دادند تا به صحرا رسیدند.
در صحرا آب نبود و پسر داشت از تشنگی هلاک می شد. مرد که جلوتر از پسرش می رفت یکی از گیلاسها را به زمین انداخت. پسر دولا شد و گیلاس را از زمین برداشت. چند قدم دیگر که رفتند مرد روستایی دوباره یک دانه گیلاس به زمین انداخت و باز پسرش دانه گیلاس را برداشت و خورد.
خلاصه تا به آب و آبادی رسیدند هر چند قدمی که می رفتند مرد یک دانه از گیلاسها را به زمین انداخت و پسر هم آن را بر می داشت و می خورد. آخر کار مرد رو کرد به پسرش و گفت:
یادت هست که گفتم آن نعل را بردار، گفتی به زحمتش نمی ارزد؟ پسر گفت: بله یادم هست. پدر گفت:
دیدی که من آن را برداشتم و با پولش گیلاس خریدم؛ اما یکجا ندادمت. برای اینکه مطلب خوب متوجه بشوی، گیلاسها سی و هفت دانه بود و تو سی و هفت بار به خودت زحمت دادی و آنها را از زمین برداشتی؛ اما یک بار به خودت زحمت ندادی که نعل را برداری بدان: هر چیز که خوار آید، یک روز به کار آید...


بیله دیگه ، بیله چغندر

بیله دیگه ، بیله چغندرروزی بود ، روزگاری بود . در یکی از روزها دو نفر که با هم هیچ دوستی و آشنایی نداشته با یکدیگر همسفر شدند راه بسیار طولانی بود . آنها به هم گفتند برای اینکه راه به نظرمان کوتاه بیاید . بهتر است با هم حرف بزنیم تا سر مان گرم شود . اوّلی گفت : بگو ببینیم اهل کجایی ؟ چرا به سفر می روی ؟ دومی با خودش گفت : این بابا که مرا نمی شناسد بهتر است چیزهایی ببافم و برای او تعریف کنم تا مرا آدم مهمی به حساب آورد و احترام بیشتری بگذارد . به او گفت : من اهل شهری هستم که زمین های آبادی دارد . کار من کشاورزی است و چغندر می کارم . در مزرعه من چغندر عجیب و غریبی بوجود آمده که کسی قدرت خرید آن را ندارد ؟ دومی گفت : چرا کسی نمی تواند آن را بخرد اول گفت : چون آن قدر بزرگ است که بیست نفر کارگر به کمک هم توانستند آن را از خاک بیرون بیاورند چغندر من از گنبد یک مسجد هم بزرگتر است حالا به سفر می روم تا برای چغندرم در شهری دیگر مشتری پیدا کنم . دومی می دانست چنین چغندری هرگز وجود ندارد اما دلش نمی خواست که به همسفرش بگوید تو دروغ می گویی . اما تصمیم گرفت چیزی بگوید که به همسفرش بفهماند دروغش را فهمیده تا او را خیلی نادان و ابله نداند . سپس اولی به دومی گفت : حالا تو بگو ببینیم چرا به سفر می روی و چکاره هستی ؟ دوّمی گفت : من صنعتگرم . کارم درست کردن دیگ و سینی و ظرف های مسی است اخیراً به کمک کارگران دیگ بسیار بزرگی ساخته ایم . این دیگ آنقدر بزرگ است که چهار تا مسجد با گنبدهای بزرگش را می توان در آن جای داد . من هم به سفر می روم که برای دیگ به آن بزرگی خریدار پیدا کنم . اولی فهمید که همسفرش دروغ چغندریش را فهمیده اما به روی او نیاورد و با اعتراض گفت : مرد حسابی ! این چه حرفی است که می زنی ؟ مرا نادان و ابله فرض کرده ای ؟ چرا دروغ می گویی ؟ دومی گفت : دروغم کجا بوده ؟ (بیله دیگ ، بیله چغندر) چنان چغندرهایی که در مزرعه ی تو روییده . به چنین دیگ هایی هم احتیاج دارد . اولی از خجالت لب فرو بست و دیگر چیزی نگفت .
از آن به بعد وقتی کسی حرف های نادرست بزند و به پاسخ نادرست دیگران اعتراضی کند می گویند (بیله دیگ ، بیله چغندر)


"گنه کرد در بلخ آهنگری
به شوشتر زدند گردن مسگری"


در روزگاری دور آهنگری در بلخ می زیست که مثل همه ی آهنگران داستان های ایرانی تنش می خارید و هِی بینی در کار حاکم وقت می کرد!
 حاکم محلی، که از دست او به تنگ آمده بود نامه ای به مرکز می نویسد و شرح حال می گوید و درخواست حکم حکومتی برای کشیدن گوشش می خواهد و طبق معمول داستان را یک کلاغ چهل کلاغ می کند!
پادشاه که نه وقت بررسی داشت و نه حال بررسی، نخوانده و ندانسته یک خط فرمان می نویسد مبنی بر اینکه به محض دریافت حکم گردن آهنگر را بزنید تا درس عبرتی برای همه باشد و بدانند جریمه ی تمرّد و سرکشی چیست!
حکم صادره را به پای کبوتری بسته روانه می کنند؛ کبوتر نامه بر بجای اینکه به بلخ پرواز بکند بطرف شوشتر حرکت می کند!
خلاصه اینکه حاکم شوشتر نامه را می خواند و اطرافش را خوب نگاه می کند و می بیند در شهرشان آهنگری نیست و از طرفی حکم حاکم است و کبوتر نامه بر هم که وظیفه شناس است و کار درست! نتیجه می گیرد شاید در مرکز به مس، آهن می گویند و برای همین تنها مسگر شهر را احضار و حکم حاکم را در مورد او اجرا می کنند!


بز به پای خود، میش به پای خود

هارون‌الرشید مردی بود ظالم و اذیت و آزارش به مردم زیاد. به همین جهت بهلول از کارهای او خیلی ناراحت بود و گاهی نمی‌شد که کسی خنده او را ببیند. یک روز هارون علت ناراحتی او را پرسید ولی بهلول جواب نداد تا اینکه هارون شخصی را انتخاب کرد و به او گفت: «پشت سر بهلول بدون اینکه متوجه شود راه برو و اگر خنده او را دیدی بیا به من بگو و صد درهم از من جایزه بگیر».

آن شخص تا چند روز همه جا ناظر کارهای بهلول بود ولی نتوانست خنده او را ببیند تا اینکه یک روز بهلول دم دکان قصابی ایستاد و خیره‌خیره داخل دکان را تماشا کرد. درضمن نگاه کردن لبخندی بر روی لبش نشست.

 

مرد فوری به حضور هارون رفت و هرچه دیده بود بیان کرد. هارون بهلول را خواست و گفت: «علت خنده تو در دکان قصابی چه بود؟» بهلول جواب داد: «من خیلی نگران بودم که روزی با این کارهایی که تو می‌کنی مرا هم به آتش خودت بسوزانی ولی حالا فهمیدم که ـ بز را به پای خودش می‌آویزند، میش را به پای خودش».

رمال اگرغیب میدانست گنج پیدا میکرد

روزی رمالی نزد مرد تاجری رفت و گفت : "اگر پول خوبی به من بدهی جای یکی از گنج ها را به تو می گویم."تاجر با آن که مشکل مالی نداشت اما قبول کرد و فردای آنروز نزد دوستش رفت ماجرا را برایش گفت.
دوستش که فرد فهمیده ای بود گفت:"تو چقدر ساده ای.رمال اگر از جای گنج ها خبر داشت که خودش می رفت گنج ها را پیدا می کرد."اما تاجر که خودش را گم کرده بود در جوابش گفت :"وقتی که من صاحب گنج شدم آن وقت می فهمی که اشتباه کردی."
دوستش که نمی خواست تاجر گول رمال ها را بخورد نقشه ای کشید و سراغ تاجر رفت و به او گفت:"بهتر است که فردا او را به خانه من دعوت کنی تا من هم ثروتی به دست بیاورم."تاجر خوشحال شد و ماجرا را به رمال گفت.رمال قبول کرد و دوست تاجر هم غذای مفصلی ترتیب داد.وقتی همه سر میز غذا نشستند میزبان سه بشقاب غذا آورد . او روی دو تا از بشقاب ها یک قطعه گوشت بزرگ مرغ گذاشته بود اما در بشقاب سومی مرغ را ته بشقاب گذاشته بود و روی آن پلو ریخته بود.بشقاب سوم را جلوی رمال گذاشت.رمال وقتی دید که مرغ ندارد به دوست تاجر گفت :"این چه وضع مهمانداری است؟برای خودتان پلو با مرغ آوردید ولی برای من پلو خالی."
دوست تاجر با قاشق پلو ها را کنار زد و با خنده و تمسخر گفت:"تو که مرغ زیر پلو را نمی بینی چطور ادعا می کنی که از گنج های زیر زمین اطلاع داری؟"
رمال فهمید که از او زرنگ تر هم هست .به همین دلیل سریع آن جا را ترک کرد.تاجر هم فهمید که دوست خوبی دارد و نباید به رمال ها و فال گیرها اعتماد کند.
از آن به بعد به کسانی که ادعا می کنند از گذشته و آینده خبر دارند و یا به دروغ ادعا می کنند که در کاری مهارت دارند گفته می شود : رمال اگر غیب می دانست گنج پیدا می کرد."

آن ریشی را که گرو می‏گیرند، این نیست

می‏گویند مرد خوب و خوشنامی دچار گرفتاری شد و به مقداری پول نیاز پیدا کرد. از کسی تقاضای مبلغی وام کرد؛ ولی هیچ‏چیز با ارزشی نداشت که در مقابل دریافت پول گرو بگذارد. وام دهنده گفت: «اگر ریش گرو بگذاری، می‏پذیرم.» مرد نیازمند، ناراحت و غمگین به فکر فرو رفت. پس از کمی اندیشه، از روی نیاز و ناچاری پذیرفت و شانه‏ای خواست. سپس شانه را با احتیاط به ریش خود کشید و تار مویی از میان شانه برداشت، در کاغذی پیچید و به وام دهنده داد.

این قصه به گوش مرد دزد و حیله‏گری رسید. او هم بلافاصله نزد وام دهنده رفت و گفت: «در ازای ریشی که گرو می‏گذارم، به من هم وامی بده» سپس در ریش خود چنگ زد و مشتی مو از ریش خود کند و جلوی وام دهنده گذاشت.

مرد وقتی رفتار و عمل او را دید، با ناراحتی او را بیرون کرد و گفت: آن ریشی را که گرو می‏گیرند، این نیست!»

ریش گرو گذاشتن، کنایه از اعتبار و اعتمادی ‏است که ارزشی بالاتر از مادیات دارد.

عیاران و پهلوانان، از زمان‏های گذشته برای حلّ اختلافات دیگران با ضمانت دادن، از این اصطلاح استفاده می‏کردند و به عبارتی، شخصیت و حیثیت خود را در گرو انجام آن کار می‏گذاشتند.

این مثل در مورد افرادی به کار می‏رود که اعتبار ندارند؛ ولی برای انجام در خواستشان، می‏خواهند ریش گرو بگذارند.


روی طنابش ارزن پهن کرده است

روزی روزگاری در یکی از روزهای گرم و تابستانی ملا نصر الدین توی خانه اش لم داده بود و استراحت می کرد . در این هنگام در خانه ی ملا به صدا در آمد . ملّا اصلاً دلش نمی خواست در آن هوای گرم از اتاقش بیرون بیاید . ناچار بلند شد و در را باز کرد . همسایه اش را پشت در دید . همسایه گفت : سلام ببخشید مزاحم شدم . ملا با اخم جواب سلامش را داد . همسایه گفت : راستش همسرم ، لباس زیادی شسته است . ما هم یک طناب بیشتر نداریم و نمی توانیم همه ی لباس های شسته شده را روی آن پهن کنیم . آمده ام طنابتان را قرض بگیرم . ملّا با دلخوری به داخل خانه برگشت.
یکی دو دقیقه که گذشت ، آمد و غرغر کنان گفت : ببخشید همسایه ! متأسفانه روی طنابمان ارزن پهن کرده ایم تا خشک شود . اگر به طنابمان دست بزنم ، ارزن ها می ریزد زمین !
همسایه ملا ناراحت شد و گفت : مرد حسابی ! این چه حرفی است که می زنی ؟ مگر می شود دانه های ارزن را که خیلی هم ریز است روی طناب پهن کرد ؟ ملّا گفت : اگر تو آدم حسابی باشی ، بیشتر از این اصرار نمی کنی و به دنبال کار و زندگیت می روی ؟ آیا همین عذر و بهانه کافی نیست که تو بفهمی دلم نمی خواهد طنابم را به تو قرض بدهم ؟
و از آن به بعد هر وقت کسی برای انجام ندادن کاری بهانه های غیرمنطقی بیاورد می گویند :روی طنابش ارزن پهن کرده است


بچه خمیره خدا کریمه


هرگاه بخواهند بزرگی و مهربانی خداوند متعال را وصف کنند،این مثل را می آورند.
تاجری بودعقیم. هرچه زن می گرفت بچه اش نمی شد و زنها را روی اصل نزاییدن با زور طلاق می داد. بعد از اینکه چند زن گرفت و طلاق داد، دختری را عقد کرد. این دختر مادری داشت آتشپاره و خیلی زرنگ. دختر که به خانه تاجر رفت یک هفته بعد از آن مادرش قدری خمیر درست کرد و روی شکم دخترش گذاشت و رویش پوست کشید و به دختر گفت:« هروقت که تاجر به خانه آمد به او بگو من بچه دار هستم.» دختر گفت:« مادرجان، من که بچه ندارم. تو قدری خمیر روی شکم من گذاشته ای. من چطور بگویم بچه دارم؟»
مادرگفت:« نترس بچه خمیره، خدا کریمه» و هر طوری بود دختر را متقاعد کرد.

تاجر که شب به خانه آمد، عیالش با شرم و حیا و با حالتی ترسان گفت:« تاجر باشی سلامت باشد،‌ من بچه دارم.» تاجر از این خبر خیلی شاد شد. مادر دختر هم در هر پانزده روز مقداری به خمیر اضافه می کرد و روی آن را با پوست دایره می پوشاند. به این ترتیب نه ماه و نه روز تمام شد و وقت فارغ شدن دختر رسید. مادر آمد پیش دخترش ماند و به تاجر گفت:« در خانواده ما رسم است بچه را خودمان می گیریم و ماما نمی آوریم تا حمام ده روز بچه را به پدرش نشان نمی دهیم.» تاجر قبول کرد. مادر دختر را خواباند وخمیر را از شکم اوباز کرد و به شکل بچه درست کرد و پهلوی دخترخواباند. دختر مرتب گریه می کرد و می گفت: بعد از تمام شدن این ده روز به تاجر چه خواهیم گفت؟»

مادرش او را دلداری می داد و می گفت:
« غصه نخور، بچه خمیره، خدا کریمه.» تا ده روز تمام شد. مادر دخترش را با بچه برداشت برد حمام. جلوی در حمام سگی آمد خمیر را در دهان گرفت و فرار کرد. در همان لحظه مادر هم سر رسید. دید که بچه خمیر را سگ می برد. داد و فریاد راه انداخت و از مردم استمداد طلبید و گفت:« نگذارید سگ بچه دخترم را ببرد.» مردم ریختند دیدند سگ بچه ای گریان را می برد.

سگ را گیر آوردند و بچه را از سگ گرفتند و به مادرش دادند. و دختر هم دید پستانهایش شیر آمده. مادر دختر گفت: « دخترم ،هی به تو می گفتم غصه نخور بچه خمیره، خدا کریمه و تو باور نمی کردی.» مادر دختر بچه را در حمام شستشو دادند و به خانه تاجر که انتظار آمدن آنها را می کشید، بردند. تا رسیدند بچه را بغلش دادند و تاجر هم خیلی شاد و مسرور شد.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۵ ، ۰۳:۴۴
aziz ghezel