مطالب گوناگون

از اینکه زنی با تو دیوانه وار بحث می کند خوشحال باش، دنیای زن ها کاملا متفاوت است، زن اگر سکوت کرد، بدان سکوتش نشانه پایان توست

مطالب گوناگون

از اینکه زنی با تو دیوانه وار بحث می کند خوشحال باش، دنیای زن ها کاملا متفاوت است، زن اگر سکوت کرد، بدان سکوتش نشانه پایان توست

وقتی مردان حرمت مرد بودنشان را بدانند و زنان شوکت زن بودنشان را مردان همیشه مرد میمانند و زنان همیشه زن و آنگاه هر روز ، نه روز "زن" و نه روز "مرد" بلکه روز "انسان" است.


آخرین نظرات

داستان حاملگی مرموز مریم !

پنجشنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۵، ۰۱:۲۶ ق.ظ


نیما که از خانواده ای ثروتمند بود با مریم دختری متدین و محجبه ازدواج میکند.بعد از مدتی این دو متوجه میشوند که بچه دار نمیشوند و با مراجعه به دکتر مشخص میشود که نیما عقیم است.
سایه یک نگرانی عمیق بر سر زوجین و همینطور والدین شان سنگینی میکرد و رنجشان می داد.
تااینکه مریم در یک آرایشگاه زنانه با فردی آشنا شد که اظهار داشت فالگیری را می شناسد که کلید حل مشگل او را دارد وبا دعا وجادو ده ها نفر را تا کنون شفا بخشیده و به آرزوهایشان رسانیده است. مریم که بسیار از این موضوع خوشحال شده بود آدرس فالگیر را می گیرد وبا قرار وقت قبلی و تامین هزینه ی 15 ملیون تومان بدون خبر خانواده به فالگیر مورد نظر که در حوالی بود مراجعه میکند.
فالگیر در اولین جلسه پس اخذ اجرت سوالات و توصیه هایی را به مشتری خود گوشزد می کند، سپس سیبی را به مریم می دهد و اظهار میدارد دعا خوانده است و باید نصف آنرا داماد و نصف دیگر را شما میل کنید و قول میدهد که به طور حتم شما با همین یکبار مراجعه مشکلت حل و بچه ای زیبا و سالم به دنیا خواهید آورد.
مریم همان شب به شوهرش که عازم سفر خارج بود ماجرا را اطلاع میدهد و نیما هم کلی خوشحال می شود که مشکل عقیمی بدین شکل حل خواهد شد.
نیما پس از 20 روز به ایران مراجعت میکند وخیلی زود متوجه می شود عروسش حامله و در شرایط حمل جنین قرار دارد. ابتدا بسیار خرسند وخوشحال می شود . اما وقتی که ماجرا را با خانواده خود در میان می گذارد ایشان دختر را جهت معاینه قطعی نزد پزشک معالج قبلی میبرند. پزشک پس از معاینه از صحت جنین اطمینان پیدا میکند ولی با مراجعه به محتویات پرونده پزشکی میگوید امکان بچه دار شدن زوجین از لحاظ علمی وجود ندارد چون داماد کلاً عقیم است.
بالاخره در اثر شک خانواده داماد، پسر تحت معاینات بسیار دقیق پزشکی ار لحاظ عقیم بودن ویا غیر عقیمی قرار میگیرد. تمامی معاینات و آزمایشات حاکی از عقیم بودن داماد است.
ماجرا به گوش خانواده متدین و چادری دختر می رسد و می گویند دختر شما طبق شواهد و دلایل پزشکی واثق دست به عمل فحشا زده است دختر مورد باز خواست شدید خانواده قرار می گیرد.
دختر حامله از خانواده طرد می شود، یعنی هم از طرف شوهر خود و هم از طرف هر دو خانواده. علاوه بر این به دلیل مهریه ی کلان و تفره از تودیع و پرداخت آن، وکیل داماد طبق مدارک موجود پرونده ای را در مرکز رسیدگی قانونی مفتوح و پس از طی مراحلی حکم بازداشت عروس از دادگاه منوط بر زندانی دختر تا انجام آزمایشات DNA و رسیدگی نهایی صادر می شود. نو عروس بد بخت حالا باید 6 ماه تمام در زندان بماند تا آزمایشات خاص روی جنین میسر گردد.
اینک پدر دختر که از یک خانواده سرشناس متدین و مذهبی بود به علت این حادثه سکته قلبی کرده و فوت می شود.
پس از سپری شدن مدت مذکور نتیجه آزمایش این است که بچه از پدر نیست و امکان تخلف نو عروس تقویت می شود. در این مرحله قوانین شرعی سختی وجود دارد که دختر باید کیفر آنرا ببیند، ممکن است کارش به سنگسار هم برسد.
عروس بیچاره که جنین 6 ماهه اش را در زندان با خود حمل می کند و منتظر دریافت حکم سنگسار بود در اثر این حادثه ی ناگهانی، (فوت پدر و فرو ریزی یکباره تمامی آرزوهایش و طرد شدن از طرف خانواده، بویژه شوهر محبوبش دچار نوعی بیماری روحی گردیده، در زندان به خون ریزی شدید افتاده و در نتیجه بچه سقط می شود.
فردای آنروز وقتی زنگ بیدار باش در زندان به صدا در میاید، اثری از روح و گرمی زندگی شیرین در بدن ستم کشیده نوعروس زندانی مشاهده نگردید.
در معاینات پزشکی قانونی وانجام مراسم کالبد شکافی علت مرگ مادر ایست قلبی اعلام و یادداشتی از مشت سرد شده و مچاله شده زن نیز کشف می شود که پرده از راز تاسف بار سرنوشت شوم و شکست عروس نو پا و جنین بی گناهش را بر ملا میکند!
در یادداشت زن بیجاره نوشته شده بود:
من در خانواده ای متدین و اصیل پرورش یافتم نجابت و حفظ حریم و ناموس توسط مادر و پدر بزرگوارم از طفولیت به من و اهل خانواده ام تجویز شده من هرگز حتی موی سر خود را به نامحرم نشان نداده ام و نه اهل بی بند و باری و یا اتهامات وارده به خود هستم اتهامات مطلقا دروغ است من بی گناهم اما کسی قبول نمیکند. من شکایتم را نزد خدای دانا و توانا خواهم برد و بس.
وقتی که نزد رمال رفتم و محو حرفهای شیاد بی حیا و لعنتی بودم برایم چای آوردند و من بی خبر از سوء نظر انسان نمایی شیطان صفت، آخرین چای و چای نابودی زندگی ام را نوشیدم. اکنون فهمیدم در اثر یک داروی قوی و قرار گرفتن در شرایط بیهوشی مورد تجاوز بی رحمانه قرارگرفتم...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۱۱/۰۷
aziz ghezel

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی