مطالب گوناگون

از اینکه زنی با تو دیوانه وار بحث می کند خوشحال باش، دنیای زن ها کاملا متفاوت است، زن اگر سکوت کرد، بدان سکوتش نشانه پایان توست

مطالب گوناگون

از اینکه زنی با تو دیوانه وار بحث می کند خوشحال باش، دنیای زن ها کاملا متفاوت است، زن اگر سکوت کرد، بدان سکوتش نشانه پایان توست

وقتی مردان حرمت مرد بودنشان را بدانند و زنان شوکت زن بودنشان را مردان همیشه مرد میمانند و زنان همیشه زن و آنگاه هر روز ، نه روز "زن" و نه روز "مرد" بلکه روز "انسان" است.


آخرین نظرات

۹۶ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است


در نیمه دوم قرن هفده و اوایل قرن هیجدهم میلادی در زمان قادر خان (خان ایل گوگلان) شخصی به نام مختومقلی یوناچی (1654 – 1720 م) جد مختومقلی فراغی زندگی می کرد. یوناچی پیشه آهنگری و زرگری داشت. او صاحب فرزندی شد که به نام پدر متوفای یوناچی، دولت محمد مسمی گردید. وجه شهرت دولت محمد به قری ملا نیز بدین خاطر بود که پدرش یوناچی در سن پیری صاحب فرزند شده بود. یوناچی جد مختومقلی فراغی دستی در شعر و شاعری داشته است اما آثار باقی مانده او بسیار کم است.
دولت محمد یکی از علمای بزرگ و مورد احترام و طرف مشورت ایلات زمانه خود محسوب می شد و با تخلص آزادی آثار پر ارجی را به وجود آورده است. دولت محمد آزادی در 1700 میلادی متولد و در 60 سالگی وفات یافت و مختومقلی فراغی در مرثیه پدر به نام «آتامینگ» به سن فوت پدر اشاره می کند. آزادی همسری به نام ارازگل داشته و صاحب 6 فرزند بود و مختومقلی فراغی فرزند سومین ایشان بود.
تولد وی در در سال 1733 م و وفاتش 1790م ذکر شده است، لیکن اخیرا دست نوشته ای پیدا شده است که گویا در آن مختومقلی با «ذنوبی» شاعر معروف در سال 1797 م مناظره شاعرانه داشته است. اگر بتوان با تکیه به این سند قضاوت کرد وفات وی حداقل هفت سال دیرتر یعنی سال 1797 یا بعد از آن باید باشد.

زندگی و اوضاع اجتماعی و سیاسی
مختومقلی فراغی اندیشمند مسلمان و شاعر بزرگ ترکمن فرزند دولت محمد آزادی از ترکمن های گوگلان تیره گرکز از دسته قیشق لر در ناحیه گینگ جای در حومه حاجی قوشان شمال شرق گنبد کاووس متولد شد. مختومقلی معلومات و تربیت ابتدایی را نزد پدر فرا گرفت. شاعر در این باره چنین می گوید:
دعا قیلسام جبر جفا اکثر دور
علم اوگرادان استاد قبلام پدر دور
ترجمه: جبر و جفا زیاد است بخاطرش دعا می خوانم – معلم و استاد پدر است.

مختومقلی ابتدا در محل قزل آیاق در مدرسه ای به نام «ادریس بابا» مشغول به تحصیل می شود. سپس برای ادامه تحصیل به بخارا می رود. در مدرسه کوکتاش با شخصی به نام نوری کاظم بن باهر که برای تدریس دعوت شده بود، آشنا می شود. بعد از آن به افغانستان و هندوستان و از آنجا به ترکستان سفر می کند. مختومقلی در مدرسه شیرغازی علوم دینی و ادبیات شرق را فرا می گیرد، از آنجا به زادگاه خود اترک باز می گردد.
عصر مختومقلی ، عصر اغتشاش و هرج و مرج بود. شاعر نازک خیال ترکمن اتحاد مسلمانان را تنها راه نجات از فقر و فلاکت و آبادانی مملکت می داند. او در بسیاری از اشعار خود به این مسئله اشاره کرده است. هنگامی که نادرشاه ( 1747 – 1688 م ) از دنیا رفت بین بازماندگانش اختلاف زیادی بروز کرد. احمد درانی (بنیانگذار افغانستان فعلی) برای استقلال افغانستان قد علم کرد حتی به این قانع نشد و چشم طمع به دیگر تصرفات نادر دوخت و برای همین نامه هایی به سرکردگان ترکمن نوشت و از ایشان استمداد جست. در همان زمان عده ای از جوانان دلیر ترکمن به سرکردگی چودیرخان برای مذاکره با احمد درانی به افغانستان می روند. در بین این جوانان دو برادر بزرگتر یعنی محمد صفا و عبدالله در بین راه به دست دشمنان کشته می شوند. شنیدن این خبر برای مختومقلی اندوه فراوانی به بار می آورد تا جایی که از پدر می خواهد تا به او اجازه دهد در پی برادرانش برود. شاعر در مرثیه هایی به نام «عبدالله» «بولار گلمدی» و «چودیر خان» سوگ و ماتم خود را کاملا نمایانده است.
هم زمان با آن از معشوقه خود منگلی دختر خاله خویش، با ناکامی جدا می گردد. بعد با همسر برادر ارشد خود (عبدالله) با نام آق قیز ازدواج می کند. از آق قیز صاحب دو فرزند می شود به نام های ملا بابک و ابراهیم که اولی در هفت سالگی و دومی در دوازده سالگی دار فانی را وداع می گوید.
مختومقلی ابتدا مادر، سپس در سن 27 سالگی پدر بزرگوار خود دولت محمد آزادی را از دست می دهد. در سن 20 الی 30 سالگی دچار یکی انقلاب درونی و روحانی شد. به عبارت دیگر ازخواب غفلت بیدار گشت و از هوی و حب نفس فارغ شد و به فراغی تخلص یافت. از آن پس به سلوک عرفانی و طریقه نقشبندیه در آمد.

مقام ادبی و دیوان مختومقلی فراغی
در خصوص شخصیت ادبی مختومقلی همین قدر کفایت می کند که بگوییم تا کنون کسی نتوانسته در غنای ادبیات ترکمن آنچنان که او نموده، رخ نماید. هیچ یک از شاعران ترکمن نتوانسته اند به مرتبه علمی و ادبی او برسند. نه شهرت فراغی را داشتند و نه سبک و دیدگاه خاص او را ، بی شک مختومقلی بانی ادبیات نوین ترکمن بود. دیوان معروف او گنجینه گرانبهای ترکمن ها تا امروز است. در این دیوان غوامض و پیچیدگی های فنی ادباء و شعرا و مقتدمین که به زبان ترکمنی می نوشتند به چشم نمی خورد.
نوآوری ایشان در ادبیات ترکمن و نقش محوری او در این سمت گیری به گونه ای است که جمال زاده او را فردوسی ترکمن ها نامیده و مقام او را در احیاء ادبیات و فرهنگ ترکمن چون او تلقی کرده است.
اشعار او آکنده از مضامین دینی و تعلیمی است و در بعضی از اشعار او روح حماسی به دودمانش تلقین می شود و بدان وسیله ترکمن ها به جهاد در برابر ظالمین دعوت می شوند. کتاب او مهمترین منبع قابل اعتماد است که می توان تصویری صحیح از زندگی ترکمن ها در آن شرایط ارایه داد. شاید بدان مناسبت بود که مورخ و شرق شناس مشهور، پروفسور برتلس مختومقلی را به جام جم تشبیه کرده است. شاعر خود در جایی می گوید: «مختومقلی، رسالت تو در این است که هر آنچه حق یافتی آن را بر زبان آوری، در خلوت و سکوت مردن تو را تحقیر می کند.»
وامبری که هفتاد سال بعد از وفات شاعر از منطقه ترکمن صحرا سفر می کرد، نوشته است: « اشعار مختومقلی دارای جنبه خاصی است و به این معنی که اولا نمونه کاملی از زبان ترکمنی را بدست می دهد، ثانیا در نوشته های او یک قاعده و نظم محکمی وجود دارد که در سایر آثار ادبی شرق بندرت یافت می شود. اشعار مختومقلی سبب اتحاد طوایف ترکمن که با هم سر جنگ داشتند گردیده است.»
اشعار فراغی چنان بر زبان ها توسط طبقات مختلف مردم مسلمان ترکمن شایع و منتشر گشت که اگر ادعا شود در سرزمین ترکستان اکثر مردم کم و بیش ابیاتی از آن را به خاطر دارند، زیاد اغراق نخواهد بود. شهرت مختومقلی محدود به ترکمن ها و ترکستان نشد. در افغانستان نام مختومقلی یاد آور مفاهیم معنوی – حماسی آمیخته با مبانی دینی بود. گذشته از ترکمن ها، در بین اقوام کرد ، فارس و ترک همجوار با مناطق ترکمن نشین ابیات نغز او حکم ضرب المثل پیدا کرده بود.
تعدادی از فضلا و ادبای ترکمن و غیر ترکمن بر این اتفاق نظر دارند که اشعار مختومقلی در اصل حدود 700 بیت بوده ولی هم اکنون فقط 200 بیت از آن به یادگار باقی مانده است. در جمهوری ترکمنستان در آرشیو مرکز اسناد مختومقلی نسخه های خطی دیوان مختومقلی نگهداری می شود. پاره ای از این آثار ناظر بر تفسیر ابیات فراغی و نقل روایات آن بوده و بخش دیگر به تحلیل مواضع فکری و عقیدتی شاعر پرداخته است. لازم به ذکر است که دیوان مختومقلی فراغی هم اکنون به چند زبان زنده ی دنیا مثل انگلیسی، روسی، فارسی و ... ترجمه و چاپ شده است.
مختومقلی بالاخره در سال 1790م در کنار چشمه عباساری در دامنه کوه سونگی داغ بدرود حیات گفت. پیکرش را بر شتر سپیدی نهاده به روستای آق توقای در نوار مرزی ایران و ترکمنستان بردند و در جوار آرامگاه پدرش به خاک سپردند.
متنی از : متین قزلجه

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۴ ، ۱۹:۲۴
aziz ghezel


عتیقه

یک نفر عتیقه فروش به منزل روستایی ساده ای وارد شد. دید تغار قدیمی نفیسی دارد و در آن گوشه افتاده است و گربه ای در آن آب می خورد. ترسید اگر قیمت تغار را بپرسد روستایی ملتفت مطلب شود و قیمت گزافی طلب کند.
پس گفت : عمو جان چه گربه ی قشنگی داری ! آیا حاضری آن را به من بفروشی ؟
روستایی گفت : چند می خری؟
گفت : هزار تومان.
روستایی گربه را در بغل عتیقه فروش گذاشت و گفت : خیرش را ببینی.
عتیقه فروش پیش از آنکه از خانه روستایی می خواست بیرون برود ، با بی اعتنایی ساختگی گفت : عمو جان این گربه ممکن است در راه تشنه شود ، خوب است من این تغار را هم با خود ببرم. قیمتش را هم حاضرم بپردازم.
روستایی لبخندی زد و گفت : تغار را بگذارید باشد ؛ چون که بدین وسیله تا به حال 5 گربه را فروخته ام!!


آرامش

یه پسر و دختر کوچولو داشتن با هم بازی میکردن.
پسر کوچولو یه سری تیله داشت و دختر کوچولو چندتایی شیرینی با خودش داشت.
پسر کوچولو به دختر کوچولو گفت من همه تیله هامو بهت میدم؛ تو همه شیرینیاتو به من بده.
دختر کوچولو قبول کرد. پسر کوچولو بزرگترین و قشنگترین تیله رو یواشکی واسه خودش گذاشت کنار و بقیه رو به دختر کوچولو داد.
اما دختر کوچولو همون جوری که قول داده بود تمام شیرینیاشو به پسرک داد.
همون شب دختر کوچولو با ارامش تمام خوابید و خوابش برد.
ولی پسر کوچولو نمی تونست بخوابه چون به این فکر می کرد که همونطوری خودش بهترین تیله اشو یواشکی پنهان کرده شاید دختر کوچولو هم مثل اون یه خورده از شیرینیهاشو قایم کرده و همه شیرینی ها رو بهش نداده.

عذاب وجدان همیشه مال کسی است که صداقت ندارد
آرامش مال کسی است که صداقت دارد
لذت دنیا مال کسی نیست که با آدم صادق زندگی می کند
آرامش دنیا مال اون کسی است که با وجدان صادق زندگی میکند


روزه شکستیم ولی دل نشکستیم..!

جذامیان به نهار مشغول بودند و به حلاج تعارف کردند...!!
حلاج بر سر سفره آنها نشست و چند لقمه بر دهان برد...!
جذامیان گفتند : دیگران بر سر سفره ما نمی نشینند و از ما می ترسند...
حلاج گفت آنها روزه اند و برخاست..!
غروب ، هنگام افطار حلاج گفت : خدایا روزه مرا قبول بفرما..!
شاگردان گفتند : استاد ما دیدیم که روزه شکستی..!
حلاج گفت : ما مهمان خدا بودیم، روزه شکستیم ولی دل نشکستیم..!

آنجا که دلی بود به میخانه نشستیم
آن توبه صد ساله به پیمانه شکستیم

از آتش دوزخ نهراسیم که آن شب
ما توبه شکستیم ولی دل نشکستیم
مولانا


نیازمندان را فراموش نکنیم

ﺑﺮﮔﻪ ﺍﯼ ﺩﺭ ﺧﻴﺎﺑﺎﻥ ﻧﺼﺐ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺁﻥ ﺍﯾﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ
ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ :
ﻣﺒﻠﻎ 20 ﻫﺰﺍﺭ ﺗﻮﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﮔﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﻡ ﺯﯾﺮﺍ
ﻫﺰﯾﻨﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ، ﻫﺮ ﮐﺴﻰ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ ﺑﯿﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺁﺩﺭﺱ ﻓﻼﻧﯽ ﮐﻪ ﺷﺪﯾﺪﺍ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﻡ .
ﺷﺨﺼﯽ ﺑﺮﮔﻪ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﺪ ﻭ ﻣﺒﻠﻎ 20 ﻫﺰﺍﺭﺗﻮﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﺟﯿﺒﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ
ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺁﺩﺭﺱ ﻣﻰ ﺑﺮﺩ . ﻣﯽ ﺑﯿﻨﺪ ﭘﯿﺮﺯﻧﯽ ساکن ﻣﻨﺰﻝ ﻫﺴﺖ .
ﺷﺨﺺ ﭘﻮﻝ ﺭﺍ ﺗﺤﻮﻳﻞ ﻣﻴﺪﻫﺪ، ﭘﯿﺮﺯﻥ ﮔﺮﻳﻪ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﻭ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ
ﺷﻤﺎ ﻧﻔﺮ ﺩﻭﺍﺯﺩﻫﻤﯽ ﻫﺴﺘﯿﺪ ﮐﻪ ﺁﻣﺪﯾﺪ ﻭ ﺍﺩﻋﺎ ﻣﻴﻜﻨﻴﺪ ﭘﻮﻟﻢ ﺭﺍ ﭘﻴﺪﺍ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻳﺪ .
ﺟﻮﺍﻥ ﻟﺒﺨﻨﺪﻯ ﺯﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺧﺮﻭﺟﯽ ﺣﺮﮐﺖ ﻛﺮﺩ، ﭘﻴﺮﺯﻥ ﻛﻪ همچنان ﺩﺍﺷﺖ ﮔﺮﻳﻪ ﻣﻴﻜﺮﺩ ﮔﻔﺖ : ﭘﺴﺮﻡ، ﻭﺭﻗﻪ ﺭﺍ ﭘﺎﺭﻩ ﻛﻦ، ﭼﻮﻥ
ﻣﻦ، ﻧﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺍﻡ ﻭ ﻧﻪ ﺳﻮﺍﺩ ﻧﻮﺷﺘﻨﺶ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ، ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻫﻤﺪﺭﺩﻯ ﺷﻤﺎ ﺑﺎ ﻣﻦ، ﻣﻦ ﺭﺍ ﺩﻟﮕﺮﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﺍﻣﻴﺪﻭﺍﺭ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺍﻳﻦ بزرگترین ﺧﻴﺮ ﺩﻧﻴﺎ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ .
ﻫﺮ ﮐﺠﺎ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﻫﺴﺖ، ﻓﺮﺻﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺤﺒﺖ ﮐﺮﺩﻥ ﻫﺴﺖ .
ﺑﻪ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ ﺍﺳﺖ ﺭﺣﻢ ﻛﻨﻴﺪ، ﺗﺎ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ
ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺣﻢ ﻛﻨﺪ .
یک ﻣﺎﻩ ﺩﯾﮕﺮ، ﺍﻣﺮﻭﺯ ﭘﺎﺭﺳﺎﻝ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ .
ﮐﻤﯽ ﺳﺎﺩﻩ، ﺍﻧﺪﮐﯽ ﺧﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭ ﻭ ﻗﺪﺭﯼ ﻋﺎﺩﯼ !
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺳﺎﻟﻬﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﻭ ﻣﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﭼﺸﻤﻤﺎﻥ ﭘﯽ ﻓﺮﺩﺍﺳﺖ .
ﺍﻓﺴﻮﺱ !
ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﭘﺎﯾﯿﺰ، ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﻭ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺑﻬﺎﺭ، ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﻓﺪﺍ ﻣﯽ
ﮐﻨﯿﻢ . ﺟﺸﻦ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﯾﻢ، ﻋﯿﺪ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﯾﻢ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻫﻤﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﻢ
ﮐﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ؛ ﺑﺎ ﺍﺧﺘﻼﻑ ﭼﻨﺪ ﺗﺎﺭ ﻣﻮﯼ ﺳﭙﯿﺪ ﺗﺮ....!!

این روزهای پایان سال نیازمندان را دریابیم  



تصمیم قاطع مدیریتی

روزی مدیر یکی از شرکت های بزرگ در حالیکه به سمت دفتر کارش می رفت چشمش به جوانی افتاد که در راهرو ایستاده بود و به اطراف خود نگاه میکرد.

جلو رفت و از او پرسید: «شما ماهانه چقدر حقوق دریافت می‌کنی؟»

جوان با تعجب جواب داد: «ماهی 2000 دلار.»
مدیر با نگاهی آشفته دست به جیب شد و از کیف پول خود 6000 دلار را در آورده و به جوان داد و به او گفت: «این حقوق سه ماه تو، برو و دیگر اینجا پیدایت نشود، تو اخراجی ! ما به کارمندان خود حقوق می‌دهیم که کار کنند نه اینکه یکجا بایستند و بیکار به اطراف نگاه کنند.»

جوان با خوشحالی از جا جهید و به سرعت دور شد. مدیر از کارمند دیگری که در نزدیکیش بود پرسید: «آن جوان کارمند کدام قسمت بود؟»

کارمند با تعجب از رفتار مدیر خود به او جواب داد: «او پیک پیتزا فروشی بود که برای کارکنان پیتزا آورده بود.»

 هرگز در حال خشم و عجولانه تصمیم نگیرید.


هیس

  مادر بزرگ در حالی که با دهان بی دندان ،
  آب نبات قیچی را می مکید ادامه داد :
آره مادر ، ُنه ساله بودم که شوهرم دادند ،
  از مکتب که اومدم ، دیدم خونه مون شلوغه.
  مامانِ خدابیامرزم همون تو هشتی دو تا وشگون ریز ،
  از لپ هام گرفت تا گل بندازه.
  تا اومدم گریه کنم گفت : هیس ، خواستگار آمده.
خواستگار ، حاج احمد آقا ، خدا بیامرز چهل و دو سالش بود و من نه سالم گفتم :
من از این آقا می ترسم ، دو سال از بابام بزرگتره.
  گفتند : هیس ، شکون نداره عروس زیاد حرف بزنه و تو کار نه بیاره.
  حسرت های گذشته را با طعم آب نبات قیچی فرو داد و گفت :
  کجا بودم مادر ؟ آهان
  جونم واست بگه ، اون زمون ها که مثل الان عروسک نبود .
  بازی ما یه قل دو قل بود و پسرهام الک دو لک و هفت سنگ.
  سنگ های یه قل دو قل که از نونوایی حاج ابراهیم آورده بودم را.
  ریختند تو باغچه و گفتند :
  تو دیگه داری شوهر می کنی ، زشته این بازی ها
  گفتم : آخه ....
  گفتند: هیس آدم رو حرف بزرگترش حرف نمی زنه.
  بعد از عقد ، حاجی خدا بیامرز،به شوخی منو بغل کرد و نشوند.
 رو طاقچه ، همه خندیدند ولی من ، ننه خجالت کشیدم .
  به مادرم می گفتم : مامان من اینو دوست ندارم .
  مامانم خدا بیامرز ، گفت هیس ، دوست داشتن چیه ؟
  عادت می کنی.
  بعد هم مامانت بدنیا اومد .
  با خاله هات و دایی خدابیامرزت ،
  بیست و خورده ایم بود که حاجی مرد.
  یعنی میدونی مادر ، تا اومدم عاشقش بشم ، افتاد و مرد.
  نه شاه عبدالعظیم با هم رفتیم و نه یه خراسون ،
  یعنی اون می رفت ، می گفتم : اقا منو نمی بری ؟
  می گفت هیس ، قباحت داره زن هی بره بیرون .
  می دونی ننه ، عین یه غنچه بودم که گل نشده ،
  گذاشتنش لای کتاب روزگار و خشکوندنش.
  مادر بزرگ ، اشکش را با گوشه چارقدش پاک کرد و گفت :
  آخ دلم می خواست عاشقی کنم ولی نشد ننه,
  اونقده دلم می خواست یه دم پختک را لب رودخونه بخوریم ، نشد.
  دلم پر می کشید که حاجی بگه دوستت دارم ، ولی نگفت .
  حسرت به دلم موند که روم به دیوار ، بگه عاشقتم ولی نشد که بگه.
  گاهی وقتا یواشکی که کسی نبود ، زیر چادر چند تا بشکن می زدم
  آی می چسبید ، آی می چسبید.
  دلم لک زده بود واسه یک یه قل دو قل و نون بیار کباب ببر .
  ولی دست های حاجی قد همه هیکل من بود ،
  اگه میزد حکما باید دو روز می خوابیدم .
  یکبار گفتم ، آقا میشه فرش بندازیم رو پشت بوم شام بخوریم ؟
  گفت:هیس،دیگه چی با این عهد و عیال،
  همینمون مونده که انگشت نما شم.
  مادر بزرگ به یه جایی اون دور دورا خیره شد و گفت:
  می دونی ننه ، بچه گی نکردم ، جوونی هم نکردم .
  یهو پیر شدم ، پیر
  پاشو دراز کرد و گفت : آخ ننه ، پاهام خشک شده ،
  هر چی بود که تموم شدآخیش خدا عمرت بده ننه
  چقدر دوست داشتم کسی حرفمو گوش بده و نگه هیس
  به چشمهای تارش نگاه کردم ، حسرت ها را ورق زدم
  و رسیدم به کودکی اش هشتی، وشگون ، یه قل دوقل، عاشقی و ...
  گفتم مادر جون حالا بشکن بزن ، بزار خالی شی
  گفت : حالا دیگه مادر ، حالا که دستام دیگه جون ندارن ؟
  انگشتای خشک شده اش رو بهم فشار داد ولی دیگه صدایی نداشتند

  خنده تلخی کرد و گفت : آره مادر جون ،
  اینقدر به همه هیس نگید
  بزار حرف بزنن
  بزار زندگی کنن
  آره مادر هیس نگو ، باشه؟ خدا از هیس خوشش نمی یاد!


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۴ ، ۱۷:۳۰
aziz ghezel


فرق انسان نادان و دانا
فقط در زاویه ی دید انهاست

انسان نادان ظاهر بین است و سطحی نگر
اما انسان دانا کل نگر هست و گسترده

انسان نادان همیشه در حاشیه است و طرح من و بحث و نزاع
انسان دانا در لحظه است و از بدی ها و زشتی ها نیز درس میگیرد .

انسان نادان فقط روبرو را میبیند
اما انسان دانا از تمام مناظر لذت میبرد

انسان نادان متعصب است و بر تفکر دیگران چنگ میزند
اما انسان دانا برای تفکر دیگران احترام قایل است .
انسان نادان تقلید را سرلوحه ی کار خود قرار میدهد
اما انسان دانا تحقیق و تفحص
انسان نادان شکست میخورد و سرخورده میشود
اما انسان دانا از هر شکستی درس و تجربه ای میاموزد
انسان نادان حیات را در ظاهر میبیند
اما انسان دانا در باطن انسان نادان دیدی ظاهری دارد و عقل گراست ( عقل خُرد )
اما انسان دانا رند است و از هر دو پله در لحظه استفاده میکند .

۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۴ ، ۱۷:۱۶
aziz ghezel



آیا می دانید: سس مایونز به دلیل ترکیبات خاصی که دارد  به عنوان سم کبد معرفی شده است.

آیا می دانید ساندیسها، نوشابه ها، بیسکویتها، کیکها و... با قندهای مصنوعی چون ساخارین که 1000 برابر شیرین تر از قند معمولی است ساخته می شود که دشمن کبد و کلیه می باشد!؟

آیا می دانید رنگ‌های افزودنی در نوشابه ها، ساندیس ها، کیکها، آدامسها و ... همه سرطان زا هستند!؟

آیا می دانید قیمت روغن ها مایع مثل آفتابگردان اگر واقعی باشد حدود 40 الی 50 هزار تومان خواهد بود ولی الان در بازار 3 الی 4هزار تومان است

آیا می دانید بیشتر محتوای روغن های مایع از پارافین خوراکی که محصول پالایشگاهای نفت است درست شده است که کلسترول خون را افزوده موجب چربی خون و... می شود که کشنده است!؟

آیا می دانید در اکثر کارخانه های آبلیموهای صنعتی حتی یک عدد لیمو هم وارد نمی شود و آب لیمو صنعتی از ((آب کاه)) بعلاوه برخی اسانسها و جوهر نمک تولید می شود که همین امر موجب ته نشین نشدن محتوای آب لیمو می باشد!؟
 
آیا می دانید کره گیاهی دروغی بیش نیست و با مواد پایه ای نفت و تولید می شود و موجب تشکیل پلاک اتروم در عروق کرونر قلب و بیماری های ایسکمیک قلبی می شود  و شعار ((کره مارگارین (گیاهی) دوست قلب شما)) فریب افکار عمومی‌ست!؟

آیا می دانید مواد قندی موجود در نوشابه ها موجب پوسیدگی دندانها می شود (دندان شکسته داخل نوشابه پس از 7 ساعت حل می شود)!؟
 
آیا می دانید سس مایونز از همه غذاها مضرتر برای صدمه به پوست و جوش صورت است!؟

آیا می دانید پنیر پفک اغلب پنیر تلخ(پنیر فاسد) و گندیده تاریخ مصرف گذشته می باشد و چسبندگی پفک براساس تحقیقات تا 7 بار مسواک هم تمیز نمی شود و موجب بی اشتهایی میشود و آمار مصرف پفک در ایران روزانه هر نفر 2 عدد می باشد

آیا می دانید : اکثرسوسیسها،کالباسها وهمبرگرها سرطانزا هستند.

و اما چه کنیم؟

- بهترین غذا آبگوشت با گوشت گوسفند است.

- بهترین روغن، روغن حیوانی است.روغن کنجد و زیتون هم بهترین روغن گیاهی است.


- بهترین نان نانهای سبوس دار است مثل نان سنگک ونان جو
 
- بهترین نوشابه سکنجبین است که ترکیب مقداری عسل سرکه و ... می باشد.

- بیش از صد نوع چای هم اکنون در کشور ما موجود است که متناسب با مزاجها مصرف انواع آنها توصیه می شود
 
مثل( چای کوهی، گل گاو زبان، سنبل الطیب، گزنه، زنجبیل، گل نسترن، پونه، بابونه، دارچین، آویشن، استخودوس، ...)

- بجای قند وشکر استفاده از خرما، ارده شیره، انواع میوه ها کشمش، توت خشک، عسل بسیار بجاست.
 
- بهترین ظرف که  هم کمبودهای خون بدن را جبران کرده و هم موجب میکروب زدائی از غذا می شود ظرف سنگی و مسی می باشد.

- غذاهای خورشی سنتی، غذاهای سرخ نشده، سبزی خوردن بویژه نعنا بجای سالادهای امروزی.
 
* کلیه غذاهای طبیعی بطور تازه
 استفاده شود از خوردن میوه در غیر فصل آن خودداری شود

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۴ ، ۲۲:۵۴
aziz ghezel


قدم اول : نماز اول وقت
قدم دوم : احترام به پدرومادر
قدم سوم : خواندن نماز شب
قدم چهارم : صبر در تمام امور
قدم پنجم : خواندن اذکار
قدم ششم : قرائت روزانه قرآن همراه بامعنی
قدم هفتم : جلوگیری از پرخوری و پرخوابی
قدم هشتم : پرداخت روزانه صدقه
قدم نهم : غیبت نکردن
قدم دهم : فرو بردن خشم
قدم یازدهم : ترک حسادت
قدم دوازدهم : ترک دروغ
قدم سیزدهم : کنترل چشم
قدم چهاردهم : دائم الوضو بودن

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۴ ، ۰۱:۴۸
aziz ghezel


 ﭘﯿﺎﻣﺒﺮﺻَﻠَّﯽ ﺍﻟﻠَّﻪُ ﻋَﻠَﯿْﻪِ ﻭَﺁﻟِﻪِ ﻭَﺳَﻠَّﻢَﻓﺮﻣﻮﺩ : «ﺻِﻨْﻔَﺎﻥِ ﻣِﻦْ ﺃَﻫْﻞِ ﺍﻟﻨَّﺎﺭِ ﻟَﻢْ ﺃَﺭَﻫُﻤَﺎ : ﻗَﻮْﻡٌ ﻣَﻌَﻬُﻢْ ﺳِﯿَﺎﻁٌﮐَﺄَﺫْﻧَﺎﺏِ ﺍﻟْﺒَﻘَﺮِ ﯾَﻀْﺮِﺑُﻮﻥَ ﺑِﻬَﺎ ﺍﻟﻨَّﺎس ﻭَﻧِﺴَﺎﺀٌ ﮐَﺎﺳِﯿَﺎﺕٌﻋَﺎﺭِﯾَﺎﺕٌ، ﻣَﺎﺋِﻠَﺎﺕٌﻣُﻤِﯿﻠَﺎﺕٌ، ﺭُﺀُﻭﺳُﻬُﻦَّ ﮐَﺄَﺳْﻨِﻤَﺔِ ﺍﻟْﺒُﺨْﺖِ ﺍﻟْﻤَﺎﺋِﻠَﺔِ، ﻟَﺎ ﯾَﺪْﺧُﻠْﻦَ ﺍﻟْﺠَﻨَّﺔَ ﻭَﻟَﺎﯾَﺠِﺪْﻥَ ﺭِﯾﺤَﻬَﺎ، ﻭَﺇِﻥَّ ﺭِﯾﺤَﻬَﺎ ﻟَﯿُﻮﺟَﺪُ ﻣِﻦْ ﻣَﺴِﯿﺮَﺓِ ﮐَﺬَﺍ ﻭَﮐَﺬَﺍ ‏»
رواه مسلم

ﺩﻭﮔﺮﻭﻩ ﺍﺯ ﺍﻫﻞ ﺩﻭﺯﺥ ﺍﻧﺪ . ﻣﻦ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺍﻡ : ‏

« ﮔﺮﻭﻩ ﻧﺨﺴﺖ ‏» ﻗﻮﻣﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺷﻼﻕ ﻫﺎﯾﯽ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺩﻡ ﮔﺎﻭ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺁﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺯﻧﻨﺪ، ‏( ﮐﻨﺎﯾﻪ ﺍﺯ ﻇﺎﻟﻤﺎﻥ ﻭ ﺳﺘﻤﮕﺮﺍﻥ است ‏) ‏

« ﮔﺮﻭﻩﺩﻭﻡ ‏» ﺯﻧﻬﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻟﺒﺎﺱ ﺑﻪ ﺗﻦ ﺩﺍﺭﻧﺪ؛ ﺍﻣﺎ ﻟﺨﺖ ﻭ ﺑﺮﻫﻨﻪ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﺧﻮﺩ ﺩﭼﺎﺭ ﻓﺘﻨﻪ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻓﺘﻨﻪ ﻣﯽﮐﺸﺎﻧﻨﺪ،
ﻣﻮﯼ ﺳﺮﺷﺎﻥ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﮐﻮﻫﺎﻥ ﺷﺘﺮ ﺍﺳﺖ، ﺍﯾﻦ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺑﻬﺸﺖ ﺭﺍﻩ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﯾﺎﻓﺖ ﻭ ﺑﻮﯼ ﺁﻥ ﻧﯿﺰ ﺑﻪ ﻣﺸﺎﻡ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺭﺳﯿﺪ، ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺑﻮﯼ ﺑﻬﺸﺖ ﺍﺯ ﻣﺴﺎﻓﺘﻬﺎﯼ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺩﻭﺭ ﺑﻪ ﻣﺸﺎﻡ ﻣﯽ ﺭﺳﺪ ‏»

مراد از ﻟﺒﺎﺱ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﺍﻣﺎ ﺑﺮﻫﻨﻪ ﻫﺴﺘﻨﺪ؛ این است که یا آنچنان ﻟﺒﺎﺱ ﻫﺎی تنگی می پوشند که برجستگیهای بدنشان کاملا هویدا است
یا آنقدر لباسهای کوتاهی می پوشند که ستر و پوشش ﻭﺍﺟﺐ، ﻣﺤﻘﻖ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ
یا آنطور لباسهای نازکی می پوشند که بدن نماست و از روی لباس بدنشان دیده می شود

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۴ ، ۰۱:۳۶
aziz ghezel


مادر یعنی ناز هستی در وجود‌
مادر یعنییک فرشته در سجود
مادر یعنی یک بغل آسودگی
مادر یعنی پاکی از آلودگی
مادر یعنی هدیه ی مرد از خدا
مادر یعنیهمدم و یک هم صدا
مادر یعنی عشق و هستی؛ زندگی
مادر یعنی یک جهان پایندگی
مادر یعنیلطیف؛ فصل بهار
مادر یعنیزندگی در لاله زار
مادر یعنی عاشقی؛ دلدادگی
مادر یعنی راستی و سادگی
مادر یعنی عاطفه؛ مهر و وفا
مادر یعنی معدن نور و صفا
مادر یعنی راز؛ محرم؛ یک رفیق
مادر یعنی یار یکدل؛ یک شفیق
مادر یعنی مادر مردان مرد
مادر یعنی همدم دوران درد
مادر یعنیحس خوش؛ حس عجیب
مادر یعنی بوستانی پر نصیب
مادر یعنی باغهای آرزو
مادر یعنینعمتی در پیش رو
مادر یعنی بنده ی خوب خدا
مادر یعنی نیمی از مردان جدا
مادر یعنی همسری خوب و شفیق
مادر یعنی بهترین یار و رفیق
مادر یعنی انفجار نورها
مادر یعنی نغمه ی روح و روان
مادر یعنی ساز موسیقی جان
مادر یعنی مرهم هر خستگی
مادر یعنی بهترین وابستگى…

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۴ ، ۰۱:۲۷
aziz ghezel


خدا به بعضیا صدا داده
قرآنو با صوت میخونن، دل همه رو میبرن

به بعضیا قیافه داده
درباره خدا حرف میزنن و آدما رو با خدا رفیق میکنن

به بعضیا انرژی مثبت داده
کنارشون که هستی مثل اینکه رفتی پیش خدا

به بعضیا اخلاق خوب داده
هر کاری میکنن یاد خدا میفتی

به بعضیا نور داده
وقتی میان راه خدا رو نشونت میدن

به بعضیا احساس و مهربونی داده
با کاراشون یاد مهربونی و بنده نوازی خدا میفتی

خدا به همه ما یه چیزی داده
بگرد تو وجودت ببین به تو چی داده
همونو بردار تو راه خدا خرج کن
هی نگو من که صدا ندارم! من که قیافه ندارم! من که انرژی مثبت ندارم و ...
باور کن خیلی چیزا داری، الکی خـَلقت نکرده! ...
بشین فکر کن و سهم خودتو از بندگی خدا تو این دنیا پیدا کن.
ببین چطوری میتونی یه نماینده و نشونه ی خدا باشی برای بقیه ...
ببین چطوری میتونی جلوه ای از حضور خدا باشی، و لبخند خدا رو هدیه بدی به این دنیا و آدماش ...

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۴ ، ۰۱:۱۹
aziz ghezel

1- حسرت زندگی دیگران:
یکی از خوردنی های بسیار خطرناک حسرت است. چقدر ناراحت کننده است وقتی انسان می بیند که عده ای مدام در حال حسرت خوردن به زندگی این و آن هستند که خوش به حال فلانی، چه خانه و زندگی و شرایط خانواده ای دارد و بدین شکل روح و روان خود را رنجور و بیمار کرده اند و روز به روز وخامت حالشان بیشتر می شود.

2- حق دیگران:
متاسفانه عده ای بدون توجه به عواقب خطرناک استفاده از این خوردنی غیرمجاز به راحتی، حق دیگران را می خورند و این حق می تواند از موارد ساده ای مثل گرفتن نوبت یک نفر در صف نانوایی و عدم رعایت حق تقدم در رانندگی باشد تا مواردی همچون عدم پرداخت بدهی ها و تعهدهای مالی که اکنون در بازار کسب و کار شاهد آن هستیم.

3- غصه:
یکی دیگر از خوراکی های مسموم، غصه است. کم نیستند کسانی که علیرغم هشدارهای فراوان، اندوه و غصه ی گذشته را می خورند که چرا چنین و چنان شد و کاش فلان اتفاق نمی افتاد.
یادتان باشد غصه خوردن علاوه بر آنکه امروز شما را تباه و فاسد می کند سلامت جسم و روان شما را نیز به طور جدی به خطر می اندازد.

4- فریب دنیا:
یکی از خوردنی های آلوده و بسیار شایع نیز این است که انسان فریب زرق و برق چندروزه ی دنیا را بخورد و چنان مجذوب و شیفته و دلباخته ی دنیا شود و برای گرفتن سهم بیشتری از دنیا، به گونه ای تقلا و خودکشی کند که انگار عمر جاویدان دارند و تا ابد زنده خواهد ماند.اینها که از این خوردنی ها، بی مهابا استفاده می کنند معمولاً اطرافیان، مرگ، قیامت و خدا را یک جا فراموش می کنند.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۴ ، ۰۱:۰۷
aziz ghezel


بی نمازی یعنی دین داری اما ستون نداری

بی نمازی یعنی عشق داری اما معشوق نداری

بی نمازی یعنی بهشت جلوی رویت باشد اما کلیدش را گم کرده باشی

بی نمازی یعنی پرهیزکار باشی اما چیزی قربانی ات نباشد.  بی نمازی یعنی کار خیر کنی اما بی فایده باشد

بی نمازی یعنی در همان سوال اولِ روز قیامت بمانی. بی نمازی یعنی آب پاکی جلویت باشد اما بدنت هنوز کثیف باشد

بی نمازی یعنی تیر به قلبت بخورد اما شهید نشوی

بی نمازی یعنی خدا را بپرستی اما قرآنش را قبول نداشته باشی

بی نمازی یعنی حتی اگر مؤمن باشی چشم هایت بی نور باشد

بی نمازی یعنی دلت برای معشوقت تنگ شود اما راه مناجات با او را بلد نباشی

بی نمازی یعنی خدا با تو باشد اما تو با او نباشی

آری برادر و خواهرمسلمانم : بی نمازی یعنی گناه و ثواب برایت فرق نداشته باشد

بی نمازی یعنی گستاخی دربرابر پیشگاه الله متعال

بی نمازی یعنی خسیس بودن در برابر شکر نعمت های خداوند. بی نمازی یعنی در حسرت آرامش بودن

بی نمازی یعنی برگی افتاده ازشاخه ی جداهستی

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۴ ، ۰۰:۵۹
aziz ghezel