مطالب گوناگون

از اینکه زنی با تو دیوانه وار بحث می کند خوشحال باش، دنیای زن ها کاملا متفاوت است، زن اگر سکوت کرد، بدان سکوتش نشانه پایان توست

مطالب گوناگون

از اینکه زنی با تو دیوانه وار بحث می کند خوشحال باش، دنیای زن ها کاملا متفاوت است، زن اگر سکوت کرد، بدان سکوتش نشانه پایان توست

وقتی مردان حرمت مرد بودنشان را بدانند و زنان شوکت زن بودنشان را مردان همیشه مرد میمانند و زنان همیشه زن و آنگاه هر روز ، نه روز "زن" و نه روز "مرد" بلکه روز "انسان" است.


آخرین نظرات

۲۲۵ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

* گوش خود را تربیت کن. این از همه مهمتر است از سنین نوجوانی سعی کن تونالیته ها و صداها را تشیخص بدهی. به صدای زنگوله، برخورد دو شیشه و آواز پرنده گوش بده، هر کدام چه صدایی دارد.

* قطعه را نه فقط انگشتانت باید بلد باشند بلکه تو باید بتوانی آن را بدون ساز برای خودت بخوانی.

* سعی کن حتی اگر وسعت صدای کمی داری، قطعه را بدون کمک ساز دشیفر کنی (بخوانی) با این کار گوش تو دقیق تر می شود. اما اگر صدای خوبی داری یک لحظه هم صبر نکن، آن را تربیت کن و مثل هدیه با ارزش آسمانی بدان.

* تو باید تا جایی پیشرفت کنی که وقتی موسیقی را با چشم مرور می کنی آن را بفهمی!

* از کودکی به صدا و کاراکتر سازهای مختلف توجه کن، سعی کن رنگ صدایی خاص هر کدام در حافظه شنوایی ات نقش ببندد.

* گام و تمرین دست را ضمیمه کارت کن. خیلی ها فکر می کنند که باتمرین گام و آرپژ می شود همه چیز رابه دست آورد و تا سنین پیری هر روز ساعات زیادی را صرف تمرینات مکانیکی می کنند. کار آنها شبیه این است که سعی کنیم هر روز تندتر و تندتر الفبا را تلفظ کنیم. از وقت خودت بیشرین استفاده را بکن!

* با جدیت در گروه کر بخوان. این کار موزیکالیته را در تو تقویت می کند.

* عجله کردن وکند کردن در اجرا هر دو به یک اندازه اشتباه است.

* ریتمیک اجرا کن! اجرای بعضی ویرتئوزها شبیه تلوتلوخوردن مست ها است. آنها را الگو قرار نده!

* وقتی بزرگتر شدی بیشتربا پارتیتورها معاشرت کن تا با ویرتئوزها.

* چیزی درست کرده اند به اسم «کلاریه لال» (بی صدا). امتحان کن، کمی روی آن تمرین کن تا خودت به این نتیجه برسی که چقدر بی مصرف است. از لال ها نمی شود حرف زدن یاد گرفت.

* سعی کن قطعات ساده را خوب و درست اجرا کنی. این بهتر از آن است که قطعات سخت را در حد متوسط و معمولی اجرا کنی.

* وقتی بزرگتر شدی هر چه مد شد نزن! وقت طلاست. باید ۱۰۰عمر انسانی داشت تا بتوان با انواع موسیقی خوب که در دنیا وجود دارد آشناشد.

* با شکلات و آبنبات تنها هیچ بچه یی سالم رشد نمی کند! غذای روح هم مثل غذای جسم باید سالم و ساده باشد. بزرگان موسیقی به قدر کافی به این غذای روح پرداخته اند، از آن استفاده کن. قدم به قدم با تمام آثار باارزش همه آهنگسازان بزرگ آشنا شو.
ایجاد هر تغییری را در آثار آهنگسازان برجسته زشت بدان. کم کردن یا از آن بدتر اضافه کردن چیزی مطابق مد روز، بزرگترین توهینی است که تو می توانی به هنر بکنی.

*فقط زمانی که فرم برایت واضح باشد محتوا برایت واضح خواهد بود.

*هرچه زودتر قوانین اصلی هارمونی را یاد بگیر.

*با دقت به تمام آوازهای محلی گوش بده این عالی ترین گنجینه ملودی هاست و تو را با خصوصیات ملیت های مختلف آشنا می کند.

*با جدیت روی فوگ های آهنگسازان بزرگ کار کن و قبل از همه فوگ های یوهان سباستیان
 باخ را. «پرلود فوگ های» او باید غذای هر روز تو باشند تا کار موسیقی تو پایه و اساس داشته باشد.

*اگر بعد از تمرین روزانه موسیقی ات خسته شدی خودت را مجبورنکن بیشتر کار کنی.بهتر است استراحت کنی تا اینکه با خستگی و بی علاقگی تمرین کنی.

* هنگامی که از کار موسیقی استراحت می کنی شعر بخوان و بیشتر به دامن طبیعت برو.
* همیشه طوری بنواز که انگار یک موسیقیدان بزرگ دارد اجرایت را گوش می کند.

* اگر همه می خواستند ویلن اول باشند، ارکستر چطور می توانست شکل بگیرد؟ به همه موسیقیدانها در جایگاه خودشان احترام بگذار.
* تاریخ موسیقی را یاد بگیر. شنیدن نمونه های موسیقی دوره های مختلف بهتر از هر چیز تکبر و پرمدعایی تو را مداوا می کند.
* دنیاخیلی بزرگ است، متواضع باش! تو هنوز کار بزرگی نکرده یی یا چیزی را کشف نکرده یی که تا حالا ناشناخته بوده و اگر کردی آن را مثل هدیه یی بدان که تو باید با دیگران قسمتش کنی (دیگران را در آن سهیم کنی)

* با سعی وکوشش و پشتکار همیشه می توانی به درجات بالاتری برسی.

* هیچ وقت شیفته زرق و برق هیاهو در اجرا نشو. سعی کن موسیقی همان تأثیری را در شنونده بگذارد که آهنگساز در نظر داشته، بیشتر از آن لازم نیست: هر چه از این بیشتر باشد تحریف است.

* تکنیک فقط وقتی باارزش است که در خدمت هدف بالاتری باشد.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۲۰
aziz ghezel


یک خواننده به دلایل مختلفی ممکن است نتواند یک ملودی را آنطور که انتطار می رود بخواند و نت ها را در فرکانس های غیر صحیح و گاه گوش خراش بخواند. فالش خوانی دلایل مختلفی دارد. آشنایی با این دلایل به معلمان آواز و خوانندگان کمک می کند تا در صدد رفع این نقص برآیند. یک خواننده هر چقدر هم صدای زیبایی داشته باشد، اگر ملودی را صحیح نخواند، نتیجه برای شنونده جذاب نخواهد بود. گاه فالش خوانی ممکن است بسیار جزئی و در حد یک هشتم پرده باشد که در این صورت نیز، مخاطب متوجه نازیبایی در موسیقی می شود و در نهایت جذب آن نمی شود. در ادامه با دلایل رایج فالش خوانی آشنا می شویم.

اختلالات شنوایی: برخی از افراد دارای اختلالات شنوایی یا فیزیکی هستند و عدم توانایی آنها در تولید ملودی ها ناشی از این مشکل است. اما تخمین زده می شود که تنها 3 تا 5 درصد جمعیت کره زمین از دیدگاه پزشکی این مشکل را داشته باشند و نتوانند ملودی ها را بشنوند یا پردازش کنند. در میان اهالی علاقمند به موسیقی این درصد ممکن است کمتر هم باشد، چون فردی که از موسیقی لذت می برد احتمالا آنرا درست می شنود. معمولا این مشکلات در پی آسیب های مغزی و محیطی یا مشکلات ژنتیکی در افراد وجود دارند.

درک نادرست ملودی: برخی از اشتباهات در خواندن ملودی ناشی از درک نادرست است. درک ملودی ممکن است به دلایلی چون شنیدن اشتباه ملودی باشد که ناشی از صداهای مزاحم محیطی یا کم دقتی در شنیدن است. این شکل از فالش خوانی به ویژه در خوانندگانی که بیشتر به گوش خود تکیه می کنند تا نت های روی کاغذ، رایج تر است.

ضعف در به خاطر سپردن: این مشکل ،بیشتر در ملودی هایی که پیچیدگی بیشتری دارند روی می دهد. هر چقدر میزان پیش بینی پذیری ملودی برای خواننده پایین تر باشد، احتمال خطا در به خاطر سپردن ملودی بیشتر است. همچنین ذهن باید به یادگیری و به خاطر سپردن آن عادت کند.
ضعف در تمرین در دوران کودکی و نوجوانی: خوانندگی یک مهارت الزامی برای زندگی نیست. عده ای از افراد از کودکی هیچ گاه خواندن را امتحان نکرده اند یا امتحان کردن آنرا ادامه نداده اند. یعنی خواندن هیچ گاه جزئی از عادات آنها در کودکی و نوجوانی نبوده است. اگر از این دسته از افراد در سنین جوانی و میانسالی بخواهید که بخوانند، عمدتاً فالش هستند. بخشی از خانم های ایرانی که به دلیل محدودیت های اجتماعی، حتی در خلوت خود خواندن را امتحان نمی کنند، معمولاً در سنین بزرگسالی در تلاش برای خواندن فالش هستند. باورهای غلطی که اطرافیان یا خود فرد در خویش تقویت می کنند ممکن است به این مشکلات دامن بزند. برای مثال اگر ملکه ذهن کودکی این باشد که صدای بدی دارد، ممکن است دیگر هرگز اقدام به تلاش برای خواندن نکند.

دوری از موسیقی: بخشی از افراد به دلیل ایزوله بودن از انواع موسیقی، ریتم ها، هارمونی ها و صداها ممکن است نسبت به گستره وسیعی از سایر موسیقی ها فالش باشند. اگر فردی که از کودکی تا بزرگسالی تنها موسیقی ملی ایرانی را گوش داده باشد و برای اولین بار در بزرگسالی برای خواندن یک ملودی کلاسیک تلاش کند، فالشی های بسیار در خواندن ملودی این قطعه خارج از انتظار نیست. همین موضوع بالعکس نیز صادق است. به نظر می رسد این موضوع ناشی از پردازش صدا در مغز و توان آن باشد.

خروج از محدوده امن: منطقه امن در واقع محدوده ای از نت هاست که خواننده به راحتی آن ها را می خواند و معمولاً شامل گستره میانی و پایین (بم) صدایی فرد می شود. اگر ملودی در محدوده ای بالاتر از محدوده امن فرد باشد خواننده دچار استرس و تنش می شود و دچار ترس برای خواندن ملودی خارج از محدوده امن صدایی خود می شود. به این ترتیب فرد به صورت آگاهانه یا ناخودآگاه نیم پرده یا کمی بیشتر از آن ملودی را پایین تر از فرکانس واقعی می خواند و فالش می شود.

مشکلات فیزیکی: افراد گاه به دلیل مشکلات فیزیکی حنجره یا تنفسی ممکن است در خواندن، محدود باشند. این مشکلات از طریق مشاوره معلم آواز و تشخیص و معاینه پزشک متخصص حنجره قابل شناسایی است. برخی از فالش خوانی ها ممکن است به دلیل مشکلات مقطعی یا دائمی در ساختار فیزیکی دستگاه تولید صوت در بدن باشد.

محدودیت در فیزیک دستگاه صوتی: محدودیت های فیزیکی (و نه مشکلات فیزیکی) در ساختار حنجره یا سیستم صوتی ممکن است واضح نباشند و در زمان صحبت کردن فرد قابل شنیدن نباشند. اما در زمان خواندن این محدودیت ها خود را به گوش می رسانند. عمده این مشکلات ناشی از ضعف در تمرین و ورزیدگی دستگاه تولید صوت در بدن است و با تمرین و آموزش قابل رفع است.
حرکت بین رجیسترهای صدایی: معمولا برای خوانندگان آماتور حرکت بین رجیسترهای صدایی مشکل ساز است و منجر به فالشی در صدا می شود. این مشکل ،بیشتر در حرکت از رجیستر گستره میانی صدایی به گستره زیر صدا رایج است.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۰۱
aziz ghezel


مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم

هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم

صفای خلوت خاطر از آن شمع چگل جویم

فروغ چشم و نور دل از آن ماه ختن دارم

به کام و آرزوی دل چو دارم خلوتی حاصل

چه فکر از خُبث بدگویان میان انجمن دارم

مرا در خانه سروی هست کاندر سایه قدش

فراغ از سرو بستانی و شمشاد چمن دارم

گرم صد لشکر از خوبان به قصد دل کمین سازند

بحمد الله و المنه بتی لشکرشکن دارم

سزد کز خاتم لعلش زنم لاف سلیمانی

چو اسم اعظمم باشد چه باک از اهرمن دارم

الا ای پیر فرزانه مکن عیبم ز میخانه

که من در ترک پیمانه دلی پیمان شکن دارم

خدا را ای رقیب امشب زمانی دیده بر هم نه

که من با لعل خاموشش نهانی صد سخن دارم

چو در گلزار اقبالش خرامانم بحمدالله

نه میل لاله و نسرین نه برگ نسترن دارم

به رندی شهره شد حافظ میان همدمان لیکن

چه غم دارم که در عالم قوام الدین حسن دارم

                   << حافظ >>

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۵۶
aziz ghezel


انجمن موسیقی‌درمانی کانادا (CAMT)، موسیقی درمانی را چنین تعریف می‌کند: استفاده ماهرانه از موسیقی و عناصر موسیقی توسط یک روان درمانگر با صلاحیت به منظور ارتقاء، حفظ و باز گرداندن سلامتی ذهنی، جسمی، هیجانی و روحی. استفاده از موسیقی برای روان‌درمانی، کار تازه‌ای نیست. سال‌هاست که از موسیقی برای درمان بیمارانی که از اختلالات و بیماری‌های مختلفی از جمله آسیب هیجانی، ناتوانی‌های رشدی، سوء مصرف مواد، مشکلات سلامت روانی، درد، اختلالات زبانی و گویشی رنج می‌برند، استفاده شده است.
مزایای موسیقی درمانی چیست؟

به ادعای انجمن موسیقی درمانی کانادا، موسیقی دارای کیفیت‌های غیرشفاهی، ساختاری، ابداعی و هیجانی است. از این کیفیت‌ها می‌توان به عنوان وسیله درمانی برای تسهیل ارتباطات، تعاملات، خودآگاهی، یادگیری، خوداظهاری، تماس و رشد فردی استفاده کرد.

مطالعات نشان داده است که موسیقی درمانی می‌تواند باعث ارتقای سلامتی، مدیریت استرس، تخفیف درد، تقویت حافظه و بهبود ارتباطات گردد. هدف موسیقی درمانی کمک به مردم در زمینه برقراری ارتباط با دیگران، بیان احساسات و پرداختن به موضوعاتی است که به تنهایی با کلمات قابل بیان نیستند.
موسیقی درمانی چگونه عمل می‌کند؟

موسیقی درمانی حرفه‌ای نیازمند کمک یک روان درمانگر خبره است که به ارزیابی نقاط قوت و نیازهای خاص هر مراجعه کننده بپردازد. نتیجه این ارزیابی مشخص می‌کند که چه نوع درمانی برای فرد مناسب‌تر است.

جلسات موسیقی درمانی ممکن است در برگیرنده هر یک از فعالیت‌های زیر باشد: ساختن موسیقی، گوش‌دادن به موسیقی، آوازخوانی، انجام حرکات بدنی با موسیقی و بحث.


موسیقی در زندگی روزمره

با وجودی که همه افراد به موسیقی درمانی نمی‌پردازند امّا هر کس می‌تواند هر از گاهی با گوش سپردن طولانی به موسیقی مورد علاقه‌اش در شرایط آزاد و رها، از مزایای موسیقی بهره‌مند شود.

بدون تردید موسیقی دارای این توانایی ذاتی است که با صدا، ملودی، ریتم و شعر به درون انسان‌ها نفوذ کند. موسیقی می‌تواند روح فرد را لمس کند، درد را تسکین دهد، باعث راحتی و آرامش شود و استرس را کاهش دهد.

موسیقی می‌تواند به طور همزمان باعث انگیزش ذهن، بدن و روح گردد. گاهی اوقات بهترین دارو برای فرد می‌تواند گوش سپردن به موسیقی دلخواهش باشد.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۵۲
aziz ghezel


پایه شمارش یا ضرب آهنگ را مترونم (Metrnome) گویند.

مترنوم کمک می کند تا نوازنده سرعت و پایه ضرب آهنگ را گم نکند. مترنوم معمولا با صدای تیک تیک مشخص می شود.

مترنوم با صدایی که به طور مرتب از خود تولید می کند محاسبه ریتم را برای ما آسان می کند. در ابتدای تمارین نوازندگی، استفاده از مترنوم بسیار به یکدست و روان زدن نوازنده کمک خواهد کرد.

همانطور که می دانیم موسیقی بر دو پایه اصلی استوار است، اول صدا( زیروبمی) و دوم زمان( ریتم)، بنابراین توجه به عنصر ریتم در موسیقی و فراگیری اجرای صحیح انواع آن برای هنرجویان نوازندگی از اهمیت بالایی برخوردار است.

در دوره ای که هنرجو سرگرم فراگیری دوره نوازندگی است، یکی از راههای خوب برای فراگیری محاسبه و اجرای ریتم درهنگام نواختن با ساز، اجرای ریتم توسط پا یا اصطلاحا روش" پا زدن" می باشد.

اما اشتباه شایعی که غالبا در اوایل این دوره برای محاسبه ریتم توسط روش پا زدن اتفاق می افتد، بدینگونه است که هنرجویان ابتدا شروع به نواختن می نمایند و سپس بر اساس نحوه نواختنشان شروع به پازدن می کنند و در این حالت که دیگر زمان پازدن ها با یکدیگر برابر نیست و حالت دلبخواهی در اجرای ریتم اتفاق می افتد، یعنی بعضی نت ها کوتاه تر و بعضی دیگر بلندتر از لحاظ زمانی اجرا می شوند.


برای کمک به حل این مشکل می توانیم از دستگاه مترونم استفاده کنیم. هنرجو درهنگام نواختن با پازدن و استفاده همزمان از مترونم و هماهنگ نمودن ریتم پا با ریتم انتخاب شده برای مترونم، می تواند ذهن خود را برای اجرای صحیح ریتم پرورش دهد و مشکلی را که در بالا به آن اشاره شد را بتدریج حل نماید.

مترونم دستگاه بسیار مفیدی است که استفاده از آن امروزه در دنیا، عملی بسیار معمول و جا افتاده می باشد. این دستگاه غیر از آنکه ریتم صحیح و بدون خطا و نوسانی را به نوازنده ارائه می کند، دایره زمانی و محدوده ضربی هر یک از ریتم های مختلف از کندترین تا سریعترین را، مانند لارگو(Largo)، آداجیو(Adagio)، آلگرو(Allegro)، پرستو(Presto) و غیره را در اختیار نوازنده می گذارد.

تمرین های ریتم خوانی قطعات بدون ساز، پا زدن و مترونم همگی ابزارهایی هستند که کمک به نوازنده می کنند تا ذهن او به توانایی محاسبه دقیق ریتم موسیقی رسد و نباید اینگونه تصورداشت که ازهمان روزهای آغازین آموزش، هنرجو بدون کمک گیری از روشهایی از این دست، قادر به اجرای بی نقص ریتم موسیقی می گردد.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۴۳
aziz ghezel


شروع آشنایى عملى با موسیقى اروپایى از همان دورانى است که مسیو لومر فرانسوى در شعبه ى موزیک دارالفنون به تربیت شاگردان همت گماشت. در دوران یاد شده بعضى مارش ها و قطعات اروپایى و بیشتر سازهاى بادى با ارکستر نواخته مى شدند که شنیدن و اجراى آنها در سلیقه و تنوع طلبى بعضى نوازندگان موسیقى ایرانى مانند درویش خان مؤثر بود. این آشنایى از همان آغاز قرن چهاردهم شمسى سیر صعودى پیمود. در ابتداى این دوره وسایل آشنایى با موسیقى غربى محدود بود و مغازه اى که صفحات موسیقى اروپایى را عرضه کند در تهران وجود نداشت و فقط در بعضى خانواده ها که با فرهنگ غرب آشنا شده بودند برخى از این صفحات یافت مى شدند. تعدادى معدود معلم خصوصى ویلن و پیانو که به سبک اروپایى تدریس مى کردند در تهران بودند که علاقه مندان از آنها استفاده مى کردند. در سال هاى اول تأسیس مدرسه ى عالى موسیقى وزیرى (١٣٠٣) صفحاتى از موسیقى اروپایى که بیشتر اپرا بود با صداى خوانندگان معروفى چون شالیاپین و کاروسو و صفحاتى از #ویلن ژان کوبلیک و کرایسلر در آنجا وجود داشت که شاگردان مدرسه از آنها استفاده مى کردند. در سال ١٣٠٤ امکاناتى براى شنیدن موسیقى اروپایى فراهم شد و یک نوازنده ویلن از روسیه به تهران آمد که با ارکسترى چهار-پنج نفرى در مهمانخانه اى واقع در خیابان علاءالدوله (خیابان فردوسى کنونى ) شب ها برنامه داشتند و قطعات موسیقى سبک اروپایى مى نواختند.
چند سال بعد این ارکستر بزرگ تر شد و به رهبرى سرژ خوتسیف استاد ویلن هنرستان عالى موسیقى اوایل شب در کافه اى واقع در خیابان لاله زار برنامه اجرا مى کرد. حدود سال ١٣٠٦ این ارکستر وسعت بیشترى یافت و در یک کنسرت برخى اهنگ هاى غربى و قسمتى از سمفونى پنجم بتهوون را اجرا کرد.
پس از انتصاب مین باشیان به ریاست هنرستان عالى موسیقى فعالیت هاى هنرستان براى آشنایى و تدریس موسیقى غربى با جدیت بیشترى ادامه یافت . با استخدام استادان موسیقى از چکسلواکى براى تدریس در هنرستان، آنها نیز در ارکستر هنرستان شرکت کردند(١٣١٨) و نقص ارکستر به خصوص از نظر سازهاى بادى تا حدى رفع شد. ارکستر مذکور در سال ١٣١٧ به نام ارکستر استادان اداره ى موسیقى کشور در عمارت باغ فردوس و سالن دارالفنون کنسرت هایى اجرا کرد.


سازهاى اروپایى در ارکستر ایران
از سابقه ى ورود سازهاى اروپایى به ایران در بعضى سفرنامه ها اشاره هایى به چشم مى خورد. تاورنیه در آخرین سفر خود به اصفهان در سال ١٦٦٤ میلادى از مهمانى دربار شاه عباس دوم یاد کرده است و مى نویسد: شاه خواسته بود موزیک مخصوص او را بشنوند و سازهاى مجلس عبارت بود از چنگ و گیتار( بربط) و سنتور کوچک و دو سه نى کلفت که مى نواخته اند.شاه دستور داد صندوق بزرگى به ارتفاع هشت پا( حدود ٢.٥ متر) از آبنوس که روى آن با نقره زینت یافته بود بیاورندو در میان آن ارگى بود که با کوک فنر نواخته مى شد و این هدیه اى است که سفیر کبیر مسکوى (روسیه) در جزو هدایاى دیگر براى پادشاه آورده بود [تاورنیه، ١٣٣٦]. دقیقا معلوم نیست که ارگ مورد اشاره ى تاورنیه آیا از نوع جعبه هاى ساز مکانیکى بوده که با نوار کاغذ سوراخ شده به طور خودکار نواخته مى شده است  یا مانند ارگ معمولى کسى آن را مى نواخته است.به هر حال تا آنجا که اطلاع داریم اولین پیانویى که به ایران آوردند پیانوى کوچکى بود که از فرانسه به ایران حمل شده بود و پنج اکتاو داشته است. این پیانو مدت ها در منزل عضدالدوله پدر عین الدوله بود و روى آن به زبان فرانسه نوشته شده بود که در سال ٢٢-١٢٢١ قمرى ناپلئون آن را به فتح على شاه قاجار هدیه کرده است. ناصرالدین شاه در سفر اول به اروپا در صفر ١٢٩٠قمرى به هنگام مراجعت چند دستگاه پیانوى بزرگ براى دربار آورد. چون در تهران کسى به نواختن آنها آشنا نبود محمد صادق خان سُرورالملک با مهارتى که در نواختن سنتور داشت شروع به نواختن پیانو نمود و کوک دو نت لازم براى نواختن قطعات ایرانى را در پیانو تغییر داد و آن را براى این منظور سازگار کرد.
اولین کسى که پیانو را مطابق روش صحیح نواخت، غلام رضاخان سالار معزّز بود و بعد از او معتمدالملک یحیاییان و محمود مفخّم به نواختن پیانو پرداختند. از شاگردان مفخّم مى توان حسین استوار و مرتضى محجوبى رانام برد .

(دکتر ساسان سپنتا )

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۱۰
aziz ghezel


خصوصیت هر تجربه موسیقایى بستگى به توانایى ما در ((شنیدن)) دارد. اولین قدم در راه پیشرفت قابلیت هنر گوش کردن این است که چگونه نیروى خود را در درک موسیقى متمرکز کنیم. در اینجا انسان امروزى شاید در وضع نامساعدى باشد. تکنولوژى توجه مارا از تمرکز بازداشته است. به عنوان نمونه ، دنیاى اصوات الکترونیک جامعه ى ما، ما را در ارتباط با موسیقى ، لحظه اى ، آنى، و از سوى دیگر مداماً، به همین خصوصیت معتاد مى کند.
شهر ما ، در مغازه ها، در مشاغل ادارى ما ، و حتى در خیابان، با موسیقى عجین شده است؛ ((موسیقى متن)) مانع فراگیرى هنر گوش کردن مى شود، زیرا هدف آن این است که ما را از شنیدن دقیق آن منحرف کند. این موسیقى عملا ما را تربیت مى کند که ((گوش کننده)) ى آن نباشیم مردمى که تمام روز در جاهایى کار مى کنند که موسیقى مانند ((وزوز زنبور)) دائما به گوششان تحمیل مى شود، اعتراف مى کنند که دیگر موسیقى را نمى شنوند. آنها (( درِ گوشهایشان را، به پیروى از غریزه مى بندند)) ، بسیارى از مردم ،که در محلى پر سر و صدا زندگى مى کنند، به زودى یاد مى گیرند که به آن اساساً گوش ندهند.
سالن کنسرت اما جاى دیگریست . در آنجا ما همه چیز را در خدمت گوش کردن به موسیقى مى یابیم. به جاى آنکه با عدم دقت ناشى از شنیدن سر و صدایى دائمى و تحمیل شونده در خود فرو رویم، به سالن کنسرت مى رویم تا به قصد گوش کردن به برنامه اى معین و از پیش دانسته، نیروى خویش را تمرکز بخشیم. در آنجا کم و بیش تمام عوامل گیج کننده غایبند، و آن لحظه هاى معلق سکوت، پیش از آمدن رهبر و آغاز برنامه ، توجه ادامه دار ما را به تمرکز کلیه ى نیروهایمان سوق مى دهد. اتمسفر رسمى وادارمان مى کند که ششدانگ حواسمان به موسیقى باشد؛ چراغها خاموش مى شوند؛ حاضران آماده ى گوش کردن هستند. اما گوش کردن اثر بخش ،به چیزى بیش از تمرکز توجه نیاز دارد. ما باید بدانیم براى چه هدفى گوش مى دهیم.
گوش کردن ابعاد مختلفى دارد.ابتدا ما از تأثیرهاى احساسى اصوات موسیقى لذت مى بریم، که علت اساسى آن را باید در هماهنگى روانى انسان دانست که گونه هاى مختلف اصوات و حرکات موسیقایى را به هم پیوند مى دهد. این پدیده اى طبیعى و قابل قبول است ،و به این دلیل ما خصوصیتى داریم که با نوعى معین از موسیقى،به وسیله ى عکس العملى دراماتیک، سازگارى نشان دهیم. موسیقى هیجان بخش تعقیب و شکار،موسیقى آرام و نرم یک صحنه ى عشقى، اصوات سحر انگیزى که لحظه هاى تعلیق ما را مى افزایند، انواع معین این موسیقى هستند.
موسیقیدانان تعلیم دیده از سوى دیگر، به تغییر سطوح تونالیته ها  گوش مى دهند، به ظرافتهاى هارمونیک آهنگسازان مختلف توجه دارند یا به آرایش هاى منحصر به فرد در کادانسهاى موتزارت علاقه نشان مى دهند. این نوع گوش دادن نتیجه ى مطالعه و ممارست دراز مدت این هنر است که آنها را در درک ویژه موسیقى از راه گوش کردن یارى مى دهد.


مخصوص نوازندگان
یکی از مهم ترین دلایل ترس نوازندگان از اجرای عمومی از انجاست که نوازنده می ترسد مبادا دچار فراموشی شود و قسمتی از اثر در هنگام اجرا از ذهنش پاک شود.به همین جهت باید توجه کنید که در ابتدابه خوبی به یادگیری قطعه بپردازید.
برای این منظور لازم است از اثری که می نوازید تحلیل و واکاوی فرم و هارمونی داشته باشید تم هایی که مى نوازید رابه خوبى حفظ کنید(تم در موسیقی سوژه اصلی و به بیان دیگر وطرح اصلی داستان است که در بیان احساس موسیقی جلوه گر می شود.) و به این مطلب توجه کنید که شما دارای سه حافظه هستید:
حافظه شنوایی :چنانچه تم یا تم های اثر مورد نظر را حفظ کنید و توالی اکوردها را نیز در ذهن داشته باشید می توانید از حافظه شنیداری خود بهره ببرید.
حافظه بصری: به خاطر داشتن شکل انگشت گذاری روی ساز و همچنین فراگیری اثر تا حدی که با بستن چشمان بتوانید نت ها را ببینید کمک بسیار بزرگی برای یادآوری اثر و آرامش روی صحنه است.
حافظه انگشتان : تمام نوازندگان حرفه ای این تجربه را داشته اند که هرگاه به اجرای اثری می پردازند که مدت هاست آن را اجرا نکرده ند متوجه میشوند که انگشتان به شکل خودکار به اجرای اثر می پردازند. در زمان اجرای کنسرت بسیار مهم است که به انگشتان اطمینان کنیدتا به راحتی به اجرا بپردازند.
*برای تضمین اجرایی خوب استفاده از سه حافظه بالا بسیار لازم است

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۰۸
aziz ghezel

مردی وارد خانه شد و دید همسرش گریه می کند. ازاو علت را جویا شد، همسرش گفت گنجشک‌هایی که بالای درخت هستند وقتی بی‌حجابم به من نگاه می کنند و شاید این امر معصیت باشد!
مرد بخاطر عفت و خداترسی همسرش پیشانیش را بوسید و تبری آورد و درخت را قطع کرد.
پس از یک هفته روزی زود از کارش برگشت و همسرش را در آغوش فاسقش آرمیده یافت!
شوهر زن فقط وسایل مورد نیازش را برداشت و از آن شهر گریخت...
به شهر دوری رسید که مردم آن شهر در جلوی کاخ پادشاه جمع شده بودند. وقتی از آنها علت را جویا شد، گفتند؛
از گنجینه پادشاه دزدی شده!
در این میان مردی که بر پنجه ی پا راه میرفت از آنجا عبور کرد.مرد  پرسید او کیست؟
گفتند: این شیخ شهر است و برای اینکه خدای نکرده مورچه‌ای را زیر پا له نکند، روی پنجه ی پا راه می رود!
آن مرد گفت بخدا دزد را پیدا کردم مرا پیش پادشاه ببرید.
او به پادشاه گفت؛
شیخ همان کسی است که گنجینه تورا دزدیده است!
شیخ پس از بازجویی به دزدی اعتراف کرد
پادشاه از مرد پرسید:
چطور فهمیدی که او دزد است؟
مرد گفت: «تجربه به من آموخت وقتی در احتیاط افراط شود و در بیان فضیلت زیاده روی شود بدان که این سرپوشی است برای یک جرم!



روزی دست پسر بچه ای که در خانه با گلدان کوچکی بازی می کرد، در آن گیر کرد و هر کاری کرد، نتوانست دستش را از گلدان خارج کند. به ناچار پدرش را به کمک طلبید. اما پدرش هم هر چه تلاش کرد نتوانستند دست پسر را از گلدان خارج کنند. پدر دیگر راضی شده بود به شکستن گلدان که تصادفا خیلی هم گرانقیمت بود، فکر کند. قبل از این کار به عنوان آخرین تلاش به پسرش گفت: دستت را باز کن، انگشت هایت را به هم بچسبان و آنها را مثل دست من جمع کن. آن وقت فکر می کنم دستت بیرون می آید.
پسر گفت: "می دانم اما نمی توانم این کار را بکنم."
پدر که از این جواب پسرش شگفت زده شده بود پرسید: "چرا نمی توانی؟"
پسر گفت: "اگر این کار را بکنم سکه ای که در مشتم است، بیرون می افتد." شاید شما هم به ساده لوحی این پسر بخندید اما واقعیت این است که اگر دقت کنیم می بینیم همه ما در زندگی به بعضی چیزهای کم ارزش چنان می چسبیم که ارزش دارایی های پرارزشمان را فراموش می کنیم و در نتیجه آنها را از دست می دهیم



معلمی از دانش‌آموزان خواست تا عجایب هفتگانه جهان را فهرست‌وار بنویسند.
دانش‌آموزان شروع به نوشتن کردند.
معلم نوشته‌های آنها را جمع‌آوری کرد.
با اینکه همه جواب‌ها یکی نبودند اما بیشتر دانش‌آموزان به موارد زیر اشاره کرده بودند:
اهرام مصر، تاج محل، کانال پاناما، دیوار بزرگ چین و…

در میان نوشته‌ها کاغذ سفیدی نیز به چشم می‌خورد.
معلم پرسید:
این کاغذ سفید مال چه کسی است؟ یکی از دانش‌آموزان دست خود را بالا برد.
معلم پرسید: دخترم چرا چیزی ننوشتی؟
دخترک جواب داد: عجایب موجود در جهان خیلی زیاد هستند و من نمی‌توانم تصمیم بگیرم کدام را بنویسم.

معلم گفت:
بسیار خب، هرچه در ذهنت است را به من بگو، شاید بتوانم کمکت کنم.
در این هنگام دخترک مکثی کرد و گفت:
به نظر من عجایب هفتگانه جهان عبارتند از:
لمس کردن، چشیدن، دیدن، شنیدن، احساس کردن، خندیدن و مهر ورزیدن.
پس از شنیدن سخنان دخترک، کلاس در سکوتی محض فرو رفت.
آری؛
عجایب واقعی همین نعمت‌هایی هستند که ما آنها را ساده و معمولی می‌انگاریم.



احمد بن طولون یکی از پادشاهان مصر بود. وقتی که از دنیا رفت از طرف حکومت وقت، قاری قرآنی را با حقوق زیادی اجیر کردند تا روی قبر سلطان قرآن بخواند.

روزی خبر آوردند که قاری، ناپدید شده و معلوم نیست که به کجا رفته است پس از جست و جوی فراوان او را پیدا کردند و پرسیدند: چرا فرار کردی؟ جرأت نمی کرد جواب دهد. فقط می گفت: من دیگر قرآن نخواهم خواند.

گفتند: اگر حقوق دریافتی تو کم است دو برابر این مبلغ را می دهیم. گفت: اگر چند برابر هم بدهید نمی پذیرم. گفتند: دست از تو برنمی داریم تا دلیل این مسأله روشن شود.

گفت: چند شب قبل صاحب قبر به من اعتراض کرد که چرا بر سر قبرم قرآن می خوانی؟ من گفتم: مرا اینجا آورده اند که برایت قرآن بخوانم تا خیر و ثوابی به تو برسد.

گفت: نه تنها ثوابی از قرائت قرآن به من نمی رسد بلکه هر آیه ای که می خوانی، آتشی بر آتش من افزوده می شود، به من می گویند: می شنوی؟ چرا در دنیا به قرآن عمل نکردی؟

بنابراین مرا از خواندن قرآن برای آن پادشاه  معاف کنید.



عارفی به اشتباه فرشتگان به جهنم فرستاده میشود. پس از اندک زمانی داد شیطان در میآید و رو به فرشتگان میکند و میگوید: جاسوس میفرستید به جهنم!؟
از روزی که این آدم به جهنم آمده مداوم در حال گفتگو و بحث است و جهنمیان را هدایت میکند و ...
حال سخن عارفی که به جهنم رفته بود این چنین است: چنان با درست کرداری زندگی کن که حتی بنا به تصادف اگر به جهنم افتادی خود شیطان تو را به بهشت بازگرداند...



زنی را می شناسم که در کودکی همیشه تصور می کرد, بیوه است.

سراپا سیاه می پوشید و توری بلند و سیاه بر سر می نهاد.

اطرافیانش تصور می کردند که بسیار باهوش و با نمک است.

تا اینکه کودک بزرگ شد و با مردی ازدواج کرد که از جان و دل او را دوست می داشت.

اما چندی نگذشت که همسرش از دنیا رفت و زن سالیان سال, لباس سیاه بر تن کرد و تور سیاه بر سر گذاشت.

تصور خودش, به صورت یک زن بیوه بر ذهن نا خودآگاهش اثر گذاشته بود و این تصویر سرانجام به مصیبت جانکاهی تبدیل شد و در زندگیش عینیت یافت.

تخیل وفکرخیال مثل قیچی ذهن است ,
این قیچی شبانه روز در حال بریدن تصاویر است.

آدمی در ذهن خود تصاویری را می بیند
و دیر یا زود در دنیای بیرون
با آفریده های ذهنش مواجه می شود



مردی از دست روزگار سخت می نالید.
پیش استادی رفت و برای رفع غم و رنج خود راهی خواست.
استاد لیوان آب نمکی را به خورد او داد و از مزه اش پرسید؟
آن مرد آب را به بیرون از دهان ریخت و گفت: خیلی شور و غیر قابل تحمل است.
استاد وی را کنار دریا برده و به وی گفت همان مقدار آب بنوشد و بعد از مزه اش پرسید؟
مرد گفت: خوب است و می توان تحمل کرد.

استاد گفت شوری آب همان سختی های زندگی است.
شوری این دو آب یکی ولی ظرفشان متفاوت بود.
سختی و رنج دنیا همیشه ثابت است و این ظرفیت ماست که مزه انرا تعین می کند پس وقتی در رنج هستی بهترین کار بالا بردن ظرفیت و درک خود از مسائل است.



استادی با شاگردش از باغى میگذشت ..

چشمشان به یک کفش کهنه افتاد.
شاگرد گفت گمان میکنم این کفشهای کارگرى است که در این باغ کار میکند . بیا با پنهان کردن کفشها عکس العمل کارگر را ببینیم و بعد کفشها را پس بدهیم و کمى شاد شویم ..!
 
استاد گفت چرا براى خنده خود او را ناراحت کنیم؛ بیا کارى که میگویم انجام بده و عکس العملش را ببین!
 
مقدارى پول درون آن قرار بده ..

شاگرد هم پذیرفت و بعد از قرار دادن پول ، مخفى شدند.
کارگر براى تعویض لباس به وسائل خود مراجعه کرد و همینکه پا درون کفش گذاشت متوجه شیئى درون کفش شد و بعد از وارسى ، پول ها را دید.
 با گریه فریاد زد : خدایا شکرت ! 
خدایی که هیچ وقت بندگانت را فراموش نمیکنى ..
 میدانى که همسر مریض و فرزندان گرسنه دارم و در این فکر بودم که امروز با دست خالى و با چه رویی به نزد آنها باز گردم و همینطور اشک میریخت ..
 
استاد به شاگردش گفت: همیشه سعى کن براى خوشحالیت ببخشى نه بستانی ..



مردی پنج سکه به قاضی شهر داد تا در محکمه ی روز بعد به نفع او رأی صادر کند.!

ولی در روز مقرر، قاضی خلاف وعده کرد و به نفع دیگری رأی داد.!

مرد، برای یادآوری در جلسه دادگاه به قاضی گفت : « مگر من دیروز شما را به پنج تن آل عبا قسم ندادم که حق با من است؟!»

قاضی پاسخ داد : « چرا... و لیکن پس از تو، شخص دیگری مرا به چهارده معصوم سوگند داد!!



پادشاه اسپانیا که فوت کرد، پسر بزرگش «آرتور» که ولیعهد بود، به پادشاهی انتخاب شد و چند روز پس از خاکسپاری پادشاه ظالم، مراسم تاجگذاری شاه جدید برگزار گردید. سپس بنابر سنت قدیمی دربار، مراسم تقدیم هدیه به پادشاه شروع شد. مراسمی که طبق سنت دربار اسپانیا، تمام افراد شاغل در قصر هدیه ای هر چند کوچک و نا چیز به پادشاه جدید می دادند. «آرتور» روی تختش نشست و  طبق سلسله مراتب هدیه دادن از شخص مشاور آغاز شد تا وزرا و ... سرانجام نوبت رسید به آخرین نفر که کسی جز باغبان پیر و قدیمی قصر که سالها در دربار پدر «آرتور» نیز همین شغل را داشت. باغبان پیر آمد و به شاه جدید تعظیم نمود و کیسه ای بزرگ تقدیم او کرد.

«آرتور» آن را باز کرد و با حیرت چند جمجمه را که داخل کیسه بود دید و از باغبان پرسید:اینها چیست؟ این چه هدیه ای است؟

باغبان پیر به آرامی می گفت: اینها نمونه ای از هزاران جمجمه و استخوان های افراد بی گناه است که توسط پدر شما به نا حق کشته شدند. این هدیه را تقدیمتان کردم تا تکلیف خود را با حکومت روشن کنید.
آرتور جوان سرش را پایین انداخت و به فکر فرو رفت.



روزی طلبکاری که مدتها سر دوانده شده بود برای وصول طلبش عزم جزم کرد و خنجر برهنه ای برداشت و به سراغ بدهکارش رفت تا طلبش را وصول کند. بدهکار چون وضع را وخیم دید گفت:
چه به موقع آمدی که هم اکنون در فکرت بودم تا کل بدهی را یکجا تقدیمت کنم.
چون طلبکار را با زبان کمی آرام کرد دستش را گرفت و گوسفندانی را که از جلوی خانه اش میگذشتند نشانش داد و گفت:
ببین در هر رفت و برگشت این گوسفندان چیزی از پشمشان به خار و خاشاک دیوارهای کاه گلی این گذر گیر کرده و از همین امروز من شروع به جمع آوری آنها میکنم, بقدر کفایت که رسید آنها را شسته و به رنگرز میدهم تا رنگ کند و بعد از آن زن و بچه ام را پای دار قالی مینشانم تا فرشی بافته و به بازار برده فروخته و وجه آن را دو دستی تقدیم تو میکنم.
طلبکار از شنیدن این مهملات از فرط خشم به خنده افتاد و بدهکار هم چون خنده او را دید گفت:
طلب سوخته را به این راحتی زنده کردی، تو نخندی من بخندم؟



کشاورزی یک مزرعه بزرگ گندم داشت زمین حاصلخیزی که گندم آن زبانزد خاص و عام بود. هنگام برداشت محصول بود شبی از شبها روباهی وارد گندمزار شد و بخش کوچکی از مزرعه را لگدمال کرد و به پیرمرد کمی ضررزد. پیرمردکینه روباه را به دل گرفت بعد از چند روز روباه را به دام انداخت و تصمیم گرفت از حیوان انتقام بگیرد. مقداری پوشال را به روغن آغشته کرده به دم روباه بست و آتش زد. روباه شعله ور در مزرعه به اینطرف وآن طرف می دوید و کشاورز بخت برگشته هم به دنبالش، در این تعقیب و گریز گندمزار به خاکستر تبدیل شد.

*وقتی کینه به دل گرفته ودر پی انتقام هستیم باید بدانیم آتش این انتقام دامن خودمان را هم خواهد گرفت بهتر است ببخشیم وبگذریم.



ابو سعیدابولخیر در مسجدی سخنرانی داشت مردم از تمام اطراف روستا ها و شهرها امده بودند 
جای نشستن نبود و بعضی ها در بیرون نشسته بودند.
سپس شاگرد ابو سعید گفت تو رو به خدا از انجا که هستید یک قدم پیش بگزارید همه یک قدم پیش گزاشتند سپس...
نوبت به سخنرانی ابو سعید رسید او از سخنرانی خود داری  کرد مردم که به مدت یک ساعت در مسجدبودن و خسته شده  بودند شروع به اعتراض کردند ابو سعید پس از مدتی گفت هر انچه که من میخواستم بگویم شاگردم به شما گفت، شما یک قدم به جلو حرکت کنید تا خدا ده قدم به شما نزدیک شود.



پدر و پسری داشتند در کوه قدم میزدند که ناگهان پای پسر به سنگی گیر کرد. به زمین افتاد و داد کشید: آآی ی ی ی!
صدایی از دور دست آمد: آآی ی ی ی!
پسرک با کنجکاوی فریاد زد: کی هستی؟
پاسخ شنید: کی هستی؟

پسرک خشمگین شد و فریاد زد: ترسو!
باز پاسخ شنید: ترسو!
پسرک با تعجب ازپدرش پرسید: چه خبر است؟
پدر لبخندی زد و گفت: پسرم خوب توجه کن....
و بعد با صدای بلند فریاد زد: تو یک قهرمان هستی!
صدا پاسخ داد: تو یک قهرمان هستی!
پسرک باز بیشتر تعجب کرد.پدرش توضیح داد: مردم میگویند که این انعکاس کوه است ولی این در حقیقت انعکاس زندگی است.
هر چیزی که بگویی یا انجام دهی،زندگی عینا" به تو جواب میدهد؛ اگر عشق را بخواهی، عشق بیشتری در قلب بوجود می آید و
اگر به دنبال موفقیت باشی، آن را حتما بدست خواهی آورد. هر چیزی را که بخواهی، زندگی همان را به تو خواهد داد



پادشاهی، در اطراف کاخ قدم می زد
 که با مرد بسیار پیری که مثل شاخ شمشاد از جهت مخالف می آمد روبه رو شد.

شاه ازپیرمرد پرسید: «تو کیستی؟»
پیرمرد پاسخ داد: «من یک شاه هستم.»

شاه خندید و گفت: «یک شاه، قلمرو سلطنت تو کجاست؟»
پیرمرد مغرور پاسخ داد: «خودم،
.
هر یک از ما سلطان و شاه زندگی خود هستیم.»
 قبل از مدیریت بر خانه، سازمان یا اداره و جامعه
 بر خود مدیریت کنیم و مدیر خود باشیم.



شخصی از یکی از دانشمندان پرسید: مردی با زیبارویی تنها در خانه خلوت که درهایش بسته است و نگهبانان در خواب و غفلت هستند، نشسته. با توجه به اینکه هوای نفس اشتها دارد و چیره شده است، به گونه ای که گویند:
خرما رسیده است و نخلبان از کسی جلوگیری نکند.
آیا آن مرد می تواند به قدرت تقوا، پاکی خود را حفظ کند؟
دانشمند در پاسخ گفت: اگر او از مه رویان به سلامت بماند، از بدگویان به سلامت نماند.

شاید پس کار خویشتن بنشستن
لیکن نتوان زبان مردم بستن



۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۵ ، ۲۰:۵۴
aziz ghezel


مردی در حال مرگ بود. وقتی که متوجه مرگش شد خدا را با جعبه ای در دست دید.
خدا: «وقت رفتنه!»
مرد: «به این زودی؟ من نقشه‌های زیادی داشتم!»
خدا: «متأسفم، ولی وقت رفتنه.»
مرد: «در جعبه‌ات چی دارید؟
خدا: «متعلقات تو را.»
مرد: «متعلقات من؟ یعنی همه چیزهای من؛ لباسهام، پولهام و ...»
خدا: «آنها دیگر مال تو نیستند، آنها متعلق به زمین هستند.»
مرد: «خاطراتم چی؟»
خدا: «آنها متعلق به زمان هستند.»
مرد: «خانواده و دوستهایم؟»
خدا: «نه، آنها موقتی بودند.»
مرد: «پس وسایل داخل جعبه حتماً تن و بدنم هستند!»
خدا: «نه، آنها متعلق به گرد و غبار هستند.»
مرد: «پس مطمئناً روحم است!»
خدا: «اشتباه می‌کنی، روح تو متعلق به من است.»
مرد با اشک در چشمهایش و با ترس زیاد جعبه در دست خدا را گرفت و باز کرد و دید خالی است!
مرد دلشکسته گفت: «من هرگز چیزی نداشتم؟»
خدا : «درسته. تو مالک هیچ چیز نبودی!»
مرد: «پس من چی داشتم؟»
خدا: «لحظات زندگی مال تو بود. هر لحظه که زندگی کردی مال تو بود.»

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۵ ، ۲۰:۳۹
aziz ghezel


بعد از رفتنش
هیـچ واقعه ای فاجعه آمیز نیست  !
اصلا فاجعه میدانید یعنی چه  ؟!
ایـنکه آدمی در کسری از ثانیـه ویران شود .. !
یعنی که تازه بفهمد چه بلایی به سرش آمده است ..
ولی در رابطه یِ ما اینطور نبود ،
یعنی یکهو نیـامد بگوید " خب ما دیگر به درد هم نمیخوریم، بیـا تمامش کنیم  "
آخر ایـن شبیه مسخره بازی های مزاحم تلفنی هاست ،
یا مثلا ایـنکه یکی بیـاید به شما بگوید بیـا با هم دوست شویم ،
یا از رویِ پست هایِ پیج ات به شما بگوید " دوستت دارم "
متوجه میشوید منظورم را  ؟!
از همین دوست داشتن هایِ مسخره یِ امروزی
از همین اینستاگرامی ها و تلگرامی ها  !
آن وقت قدیمی ها میگویند یک نفر را از سفر میشود شناخت
یعنی از سختی ها .. در گرداب مشکلات
بودن هایِ در خوشی را که همه بلدند
مثل خندیدن موقع شادی ،
مثل این میماند که از شما بپرسند
خندیدن بلدی  ؟!


داشتم از ویـرانی میگفتم ،
کندن از یک رابطه آنقدرها هم یک دفعه ای نیست ،
آدم ها کم کم دل میکنند ،
این را از احوال پرسی ها و سراغ هایی که میگیرند میشود فهمید
از واکنش هایشان به موضوعات همیشگی  .. !
غذا هم یکهو سرد نمیشود ،
فقط شدت سرد شدنش به محیطش بستگی دارد  .. !

سر نخ رابطه هایتان را ول نکنید
آدمی از محبت جان میگیرد ،
رابطه هایِ عاشقانه تلافی برنمیدارد
کم محلی در ازایِ کم محلی برنمیدارد ..
نگذارید غرور ریشه یِ محبت را در وجودتان خشک کند ،
خودخواهی دامن گیرتان شود ..
روابط عاشقانه که معامله نیست ،
دنبال خرج کمتر و سود بیشتر باشید ..

رابطه مثل گلدان گل میماند،
مراقبت میخواهد
توجه میخواهد ..
نگذارید محبت و بعد هم رابطه هایتان خشک شود

زینب هاشم زاده


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۵ ، ۲۰:۳۴
aziz ghezel