مطالب گوناگون

از اینکه زنی با تو دیوانه وار بحث می کند خوشحال باش، دنیای زن ها کاملا متفاوت است، زن اگر سکوت کرد، بدان سکوتش نشانه پایان توست

مطالب گوناگون

از اینکه زنی با تو دیوانه وار بحث می کند خوشحال باش، دنیای زن ها کاملا متفاوت است، زن اگر سکوت کرد، بدان سکوتش نشانه پایان توست

وقتی مردان حرمت مرد بودنشان را بدانند و زنان شوکت زن بودنشان را مردان همیشه مرد میمانند و زنان همیشه زن و آنگاه هر روز ، نه روز "زن" و نه روز "مرد" بلکه روز "انسان" است.


آخرین نظرات

۲۲۵ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است


*قضاوت کردن کار بسیار دشواری است که واقعا متخصص و متعهد و دانشمند خود را می طلبد. آنقدر کار پیچیده و تعهدآوری است که تقریبا در همه فرهنگ ها سفارش شده که از این کار پرهیز شود
*وقتی در مورد کسی از شما سئوالی می شود، خیلی مواظب باشید؛ حتی حرکت صورت و تکان دادن ابروان شما در جواب دادن می تواند سرنوشت وی را تغییر دهد.
*قضاوت کردن درباره دیگران کار بسیار سخت و در اکثر موارد کار ناشایستی است و معمولا افراد حق ندارند درباره یکدیگر قضاوت کنند. چرا که زندگی و شرایط افراد با یکدیگر بسیار متفاوت است و فقط مقام خداوندی است که از تمام جنبه های زندگی و شرایط بندگان آگاه است و طبیعتا حق قضاوت درباره آن ها را دارد
خداوند در قران کریم می فرماید: ای کسانى که ایمان آورده‌‏اید! از بسیارى از گمان‌ها بپرهیزید، چرا که بعضى از گمان‌ها گناه است و هرگز (در کار دیگران) تجسّس نکنید و هیچ‌یک از شما دیگرى را غیبت نکند، آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟! (به یقین) همه شما از این امر کراهت دارید تقواى الهى پیشه کنید که خداوند توبه‌‏پذیر و مهربان است!
بنابراین ما از درون انسان ها و نیت آنها آگاه نیستیم. تنها خداوند حکیم است که می داند در دل هر انسانی چه می گذرد و هم اوست که بر اساس آنچه می داند قضاوت می کند و جزای عمل انسان را می دهد. پس بدانیم و آگاه باشیم که قضاوت در مورد خوب و بد دیگران و نیت اعمالشان در حوزه صلاحیت ما نیست لذا ما انسان ها به جای خداوند متعال حق نداریم در مورد خوبی و یا بدی کسی نظر داده و "نباید قضاوت کنیم!"
 قبل از اینکه قضاوتی بکنیم اندکی تامل کنیم و به عواقب آن بیندیشیم. حتی اگر شده یک دقیقه سکوت کنیم! و بعد هم ضمن اندیشیدن به عواقب آن حتی الإمکان قضاوت هم نکنیم.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۵ ، ۰۲:۲۲
aziz ghezel


1- جز تردید و هراس هیچ چیز نمیتواند میان انسان و بزرگترین آرمانها یا مراد دلش فاصله ایجاد کند.
2- اگرکسی موفقیت بطلبد اما اوضاع را برای شکست آماده کند دچارهمان وضعی خواهد شد که برای آن تدارک دیده.
3- درست هنگامی که انسان کوچکترین نشانه ای از آنچه طلبیده است نمی بیند باید برای آن تدارک ببیند.
4- اغلب پیش از موفقیت بزرگ،اندیشه های عذاب دهنده می آیند.
5- انسان تنها آن چیزی را می تواند به دست آورد که خود را در حال ستادن آن ببیند.
6- به دلیل قدرت و نفوذ طیفی کلام هر آنچه آدمی بر زبان آورد همان را به سوی خود جذب خواهد کرد.
7- تنها به سه منظور جرات کنید کلامتان را بکار ببرید: برای طلب شفا،برکت و سعادت.
8- هر آنچه آدمی درباره دیگران بگوید درباره او خواهند گفت.
9- هر آنچه آدمی برای دیگری آرزو کند همانا برای خود آرزو کرده است

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۵ ، ۰۲:۱۴
aziz ghezel


1) شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، بلافاصله میرین پیشش و می گین : "من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن" ، به این میگن بازاریابی مستقیم

2) شما در یک مهمانی به همراه دوستانتون، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، بلافاصله یکی از دوستاتون میره پیش دختره ،به شما اشاره می کنه و می گه : " اون پسر ثروتمندیه ، باهاش ازدواج کن" ، به این می گن تبلیغات

3) شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، بلافاصله میرین پیشش و شماره تلفنش رو می گیرین ، فردا باهاش تماس می گیرین و می گین : "من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن" ، به این میگن بازاریابی تلفنی

4) شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، بلافاصله کراواتتون رو مرتب می کنین و میرین پیشش ، اون رو به یک نوشیدنی دعوت می کنیین ، وقتی کیفش می افته براش از روی زمین بلند می کنین ، در آخر هم براش درب ماشین رو باز می کنین و اون رو به یک سواری کوتاه دعوت می کنین و میگین : " در هر حال ،من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج می کنی؟ " ، به این میگن روابط عمومی

5) شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین که داره به سمت شما میاد و میگه : "شما پسر ثروتمندی هستی ، با من ازدواج می کنی؟" ، به این می گن شناسایی علامت تجاری شما توسط مشتری

6) شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، بلافاصله میرین پیشش و می گین : "من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن" ، بلافاصله اون هم یک سیلی جانانه نثار شما می کنه ، به این میگن پس زدگی توسط مشتری

7) شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، بلافاصله میرین پیشش و می گین : "من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن" و اون بلافاصله شما رو به همسرش معرفی می کنه ، به این می گن شکاف بین عرضه و تقاضا

8) شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، ولی قبل از این که حرفی بزنین ، شخص دیگه ای پیدا می شه و به دختره میگه : "من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن" به این میگن از بین رفتن سهم توسط رقبا

9) شما در یک مهمانی ، یک دختر بسیار زیبا رو می بینین و ازش خوشتون میاد ، ولی قبل از این که بگین : "من پسر ثروتمندی هستم ، با من ازدواج کن" ، همسرتون پیداش میشه ، به این میگن منع ورود به بازار

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۵ ، ۰۲:۰۴
aziz ghezel


فراموش کردن گذشته یعنی قبول کنید که برای تغییر گذشته کاری از دستتان برنمی آید. درمواجهه با شکستتان شما هرچه از دستتان برمی آمده کرده‌اید. اگر قرار بود به عقب برگردید مطمئناً نمی‌توانستید کاری بیش از آن انجام دهید. پس باید گذشته را فراموش کنید
فراموش کردن گذشته یعنی افکارتان را بشناسید. اگر می‌بینید که مدام درگیر گذشته هستید، با ملایمت افکارتان را به زمان حال برگردانید. سعی کنید این عادت را کنار بگذارید که مدام به اشتباهات گذشته‌تان فکر کنید
فراموش کردن گذشته یعنی به ذات زمان اعتماد کنید. زمان می‌گذرد و شما هم باید از گذشته بگذرید. زخم‌هایتان به مرور التیام می‌یابند و فقط جای آن بر جا می‌ماند
فراموش کردن گذشته یعنی ارتباطات جدید ایجاد کنید. لازم نیست که حتماً یک گروه دوست تازه پیدا کنید. می‌توانید یک دوستی جدید را با یکی از همکارانتان شروع کنید یا یکی از همسایه‌ها را برای شام به خانه‌تان دعوت کنید. اگر درمورد شکست‌هایتان با کسی حرف بزنید راحت‌تر می‌توانید با آن‌ها کنار بیایید
فراموش کردن گذشته یعنی در مکالماتتان به دنبال تعادل باشید. خیلی مهم است که درد‌ها و ناراحتی‌هایتان را با دیگران قسمت کنید اما به‌‌ همان اندازه مهم است که به زندگی دیگران هم علاقه نشان دهید
فراموش کردن گذشته یعنی یک دنیای تازه را تجربه کنید. شروع به تحصیل در یک رشته تازه کنید یا یک سرگرمی جدید پیدا کنید. برای فراموش کردن گذشته باید به دنبال جهت‌های تازه باشید
فراموش کردن گذشته یعنی زمانتان را در اختیار دیگران قرار دهید. فرصت‌های بیشمار تازه‌ای وجود دارد که به شما کمک می‌کند با گذشته‌تان خداحافظی کنید. از منطقه امنتان بیرون بیایید. وقتتان را با کسانی بگذرانید که شادتان می‌کنند و از بودن با آن‌ها لذت می‌برید.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۵ ، ۰۲:۰۰
aziz ghezel

در زمانهاى قدیم، مردی ساز زن و خواننده ای بود؛ بنام "بردیا"که با مهارت تمام می نواخت و همیشه در مجالس شادی و محافل عروسی، وقتی برای رزرو نداشت... بردیا چون به سن شصت سال رسید روزی در دربار شاه می نواخت که خودش احساس کرد دستانش دیگر می لرزند و توان ادای نت ها را به طور کامل ندارد و صدایش بدتر از دستانش می لرزید و کم کم صدای ساز و صداى گلویش ناهنجار می شود....
عذر او را خواستند و گفتند دیگر در مجالس نیاید....
بردیا به خانه آمد، همسر و فرزندانش از این که دیگر نمی توانست کار کند و برایشان خرجی بیاورد بسیار آشفته شدند و او را از منزل بیرون کردند...
بردیا سازش را که همدم لحظه های تنهاییش بود برداشت و به کنار قبرستان شهر آمد. در دل شب در پشت دیوار مخروبه قبرستان نشست و سازش را به دستان لرزانش گرفت و در حالی که در کل عمرش آهنگ غمی ننواخته بود، سازش را برای اولین بار بر نت غم کوک کرد و این بار برای خدایش در تاریکی شب، فقط نواخت....
بردیا می نواخت و خدا خدا می گفت و گریه می کرد و بر گذر عمرش و بر بی وفایی دنیا اشک می ریخت و از خدا طلب مرگ می کرد..
در دل شب به ناگاه دست گرمی را بر شانه های خود حس کرد، سر برداشت تا ببیند کیست....؟
شیخ سعید ابو الخیر را دید در حالی که کیسه ای پر از زر در دستان شیخ بود.
شیخ گفت این کیسه زر را بگیر و ببر در بازار شهر دکانی بخر و کارى را شروع کن...
بردیا شوکه شد و گریه کرد و پرسید ای شیخ آیا صدای ناله من تا شهر می رسید که تو خود را به من رساندی...؟!!!
شیخ گفت هرگز. بلکه صدای ناله مخلوق را قبل از این که کسی بشنود خالقش می شنود و خالقت مرا که در خواب بودم بیدار کرد و امر فرمود کیسه زری برای تو در پشت قبرستان شهر بیاورم.
به من در رویا امر فرمود برو در پشت قبرستان شهر، مخلوقی مرا می خواند برو و خواسته او را اجابت کن...
بردیا صورت در خاک مالید و گفت خدایا عمری در جوانی و درشادابی ام با دستان توانا سازهایی زدم براى مردم این شهر اما چون دستانم لرزید مرا از خود راندند...
اما یک بار فقط برای تو زدم و خواندم.
اما تو با دستان لرزان و صدای ناهنجار من، مرا خریدی و رهایم نکردی و مشتری صدای ناهنجار ساز و گلویم شدی و بالاترین دستمزد را پرداختی.
خدایا تو تنها پشتیبان ما در این روزگار غریب و بی وفا هستی. به رحمت و بزرگیت سوگندت میدهیم که ما را هیچ وقت تنها نگذار و زیر بار منت ناکسان قرار نده...

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۵ ، ۰۱:۵۷
aziz ghezel