مطالب گوناگون

از اینکه زنی با تو دیوانه وار بحث می کند خوشحال باش، دنیای زن ها کاملا متفاوت است، زن اگر سکوت کرد، بدان سکوتش نشانه پایان توست

مطالب گوناگون

از اینکه زنی با تو دیوانه وار بحث می کند خوشحال باش، دنیای زن ها کاملا متفاوت است، زن اگر سکوت کرد، بدان سکوتش نشانه پایان توست

وقتی مردان حرمت مرد بودنشان را بدانند و زنان شوکت زن بودنشان را مردان همیشه مرد میمانند و زنان همیشه زن و آنگاه هر روز ، نه روز "زن" و نه روز "مرد" بلکه روز "انسان" است.


آخرین نظرات

چقدر زود میگذره ...

سه شنبه, ۲ آذر ۱۳۹۵، ۱۲:۴۸ ق.ظ


زمانى که ما مدرسه مى رفتیم یک نوع املا بود به نام “املا پاتخته اى” ، در نوع خودش عذابى بود براى کسى که پاى تخته مى رفت ، یه حسى داشت تو مایه هاى اعدام در ملاء عام و براى همکلاسى هاى تماشاچى چیزى بود مصداق تفریح سالم …
کلاسی که در داشتن خودکار استدلر بود در سوار شدن بی ام دبلیو نبود!!
میز و نیمکت های چوبی و میخ دار رو کی یادشه ؟
زیر میز ۳تا جای کیف یا کتاب داشت … وقت امتحان یه نفر باید میرفت زیر میز و ورقه ش رو میذاشت رو نیمکت …
تو دبستان زنگ تفریح که تموم میشد مامورای آبخوری دیگه نمیذاشتن آب بخوریم !
یکی از سرگرمی های ما بالا رفتن از رختخواب ها بود ، خدا میدونه چند بار رختخوابها ریزش کردن و موندیم زیر !
لذت صعود از این رختخوابها برابری میکرد با صعود به قله دماوند ! چه کنیم تفریح نداشتیم که …
یادش بخیر ، حاشیه دور فرش جاده اتومبیل رانی مون بود !
گوشه پایین ورقه های دفتر مشقمون یا کتابمون نقاشی
می کشیدیم بعد تند برگ میزدیم میشد انیمیشن …
زﻧﮓ آﺧﺮ ﮐﻪ میشد ﮐﯿﻒ و ﮐﻮﻟﻪ رو ﻣﯿﻨﺪاﺧﺘﯿﻢ رو دوﺷﻤﻮن و ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻮدﯾﻢ زﻧﮓ ﺑﺨﻮرﻩ ﺗﺎ اوﻟﯿﻦ ﻧﻔﺮی ﺑﺎﺷﯿﻢ ﮐﻪ از ﮐﻼس ﻣﯿﺪوﻩ ﺑﯿﺮون !  یادتونه این باطری قلمیا وقتی تموم میشد در مرحله اول با ضربه زدن شارژش میکردیم ، در مرحله دوم تو ظرف آب جوش ۱ساعتی میذاشتیم بجوشه ۶ماه دیگه کار میکرد ؛ در مرحله آخر با پیچ گوشتی یا چاقو می افتادیم به جونش که ببینیم توش چیه …
یادش بخیر چه هیجانی داشت روزی که قرار بود زنگ آخر به خاطر جلسه معلما زود تعطیل بشیم !
اون موقع ها شلوار باباها اندازه ی پرده ی خونمون چین داشت !
نوستالژی به فنا دهنده یعنی این جمله : بی سرو صدا وسایلتونو جمع کنید با صف بیاید برید تو حیاط ، معلمتون نیومده !!!
یه زمونایی برا امتحان باید از اون ورقه ها که بالاش آبیه میگرفتیم میبردیم مدرسه برای امتحان دیکته..!!
و....
چقدر زود میگذره ...
یادش بخیر
بچه که بودیم دل دردهایمان را به یک زبان می گفتیم...
همه می فهمیدند...
بزرگ که شدیم درد دل ها را به صد زبان می گوییم...
کسی نمی فهمد...
دلتنگ کودکیم...

یادش بخیر
قهر می کردیم تا قیامت...
و لحظه ی بعد قیامت می شد...
اما نه...
کاش همیشه کودک می ماندیم
تا به جای دلهایمان،سر زانوهایمان زخمی می شد...
براستی کاش همچون کودکی...
تنها غصه یمان شکستن نوک مدادمان بود...
و کاش در کودکی می ماندیم
آنجا که تنها تلخی زندگیمان،شربت تبمان بود.....
تازه دارم حکمت بازی های کودکی را می فهمم....
و اما امروز ....
پشت کدامین مغازه پا بکوبیم که برایمان آرامش بخرند....؟؟؟؟!

خدایا تمام زندگیم را بگیر فقط یک لحظه مرا به دوران کودکی برگردان.
چقدر زود گذشت کودکی هایم درمیان کوچه های خاکی روستا و در بین دوستان که همیشه باهم قهر بودیم تا قیامت اما چند لحظه بعد، گویی قیامت به پا شده بود و ما آشتی می کردیم!
حالا من و دوستانم بزرگ شده ایم چیزی که خیلی  آرزویش را داشتیم
حال که به آرزوی بزرگ شدنم رسیدم انگار اشتباهی محاسبه کرده بودم چراکه با بزرگ شدن من ارزوهای من هم بزرگ شدند ، دردهای زندگی بزرگتر ، شادی های کودکیم کمتر، موهای پدر سپیدتر، چروک های روی پیشانی مادرم روز به روز نمایان تر و حسرت های زندگیم در میان آدمهایی که با گذر لحظه ها رنگ عوض میکنند بیشتر و بیشتر ...
آری ، این فقط تاوان یک آرزوی من بود " بزرگ شدن "
گاهی باید برای خیلی چیزها تقاص زیادی را پس دهی نمی دانم شاید هم من اینطور تصور می کنم یا شاید هم سهراب سپهری اینطور می اندیشد ، چون گفت: چشم هارا باید شست و طور دیگر باید دید، اما سهراب من از هر گوشه که نگریستم کودکیم بهتر بود.
سهراب، بیا قبول کن که با چشم شستن هیچ چیزی درست نمی شود وگرنه نمی گفتی باید قایق ساخت و رفت از این شهر ، انگار تو میخواهی به کودکیت برگردی این را از حرفهایت می توان برداشت کرد اما باور کن دیگر راهی برای برگشت نیست!چون من دارم تاوان بزرگ شدنم را می دهم.
چقدر زود گذشت کودکی هایم میان کوچه های خاکی روستا ...
یاد گرفتم: گاهی فرصتهای از دست رفته هیچوقت بر نمی گردند همانند کودکی من در هیاهوی بزرگ شدن ...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۹/۰۲
aziz ghezel

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی