چای و دلتنگی...
يكشنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۴، ۰۸:۱۳ ب.ظ
دلم گرفته است و از این دل گرفته چه انتظاری است جز یک آه سرد پس از نوشیدن یک چای گرم...
دلیلش را که بخواهی بدانی بی شمار ا ست.
البته گاهی دلیل ها را حتی نمی توانی به زبان بیاوری. دلیل ها درست مثل یک قند که ناگزیری نوشیدن چای است می روند و گوشه ای لم می دهند و در انتظارند تا تلخی های بی پایان سرانجام تمام شوند... چه حس غریبی است.
دلتنگی... دل این واژه ی بی نقطه گاهی تنگ می شود به اندازه ی یک نقطه!
پاییز که می آید دلتنگی ام را میاندازم گردن آب و هوا! اما اکنون که نزدیک بهار است نمی دانم برای دلتنگی هایم چه بهانه ای دست و پا کنم.
دلم تنگ است...
چای می نوشم که باحسرت فراموشت کنم
چای می نوشم ولی از اشک فنجان پر شده است... .
۹۴/۱۲/۲۳