سرزمین ترکمن (جیحون تا خزر ) از زبان مختوم قلی فراغی
از جیحون تا بحر خزر ، اقلیمی است گسترده
که صحرایش به جولانگاه ترکمن است.
و کوه قره داغش ، گذرگاه سیل ترکمن.
قومی است چو باد ، و سیاهی چشمان مردمش ، غنچه ی این صحرا.
***
سایه های صحرای ترکمن ، ستایش انگیز است.
و گل های رنگ به رنگش خیال عنبر آمیز
سرتاسر دشت غرق گل و ریسمان است
و عطر هر گل نوازشگر جان
***
پری پیکرانش ، با جامه ی الوان
جولان می دهند در همه جا
بوی خوش گل و ریحان
پراکنده است در همه صحرا
مالک اصلی در این گستره ، قوم شریف ترکمن است.
پیران قوم با ریش سفید ، حاکم اصلی در این صحراست
***
مردان این قوم ، نژاده مردند
مردانی سرخوش ، مردانگی جنگی
مردانی چون شیر ، مردانی قوی
***
دل ها یکی است ، متحد باهمیم.
از این اتحاد به سنگ ها آب می شود و دشمن ، بی تاب
سفره ی واحد دارند با دلی واحد
هان! اقبال ترکمن در این وحدت است.
***
آن گاه که چابک سوار ترکمن ، بر اسب راهدار خودش سوار می شود
در دلش میشود غوغایی به پا و نگاهش می شود کیمیا
از نیم نگاهش ، کوه بی تاب می شود و سنگ لعل می شود به دریا شهد می شود
قوم ترکمن چون سیلی است قوی
هر جا که رود ، سیل بندها ، آب می شود
***
ترکمن غافل نیست ، بیدار است
ترسو نیست ، آماده ی پیکار است
ظالم نیست که به نفرین کسی گرفتار شود
یا چو بلبل در جدایی ، به زردی رخسار درچار شود
گل هایش عنبر آمیز است
***
ایل ترکمن یاور خود است
فرد ترکمن ، یاورایل
اقبالش و ایمانش بلند است مرد ترکمن
مرد میدان است چابک سوارش ، یاور جان است مرد ترکمن
در میدان رزم جنگ جویی است ، در مجلس بزم ، گرم روی است
همیشه پیروز فرد ترکمن ، همیشه فاتح مرد ترکمن
***
مرد ترکمن ، همیشه شاد است.
حسرت به دل نیست این خدادادست.
صخره شکن است ، فرد ترکمن ، بند گسل مرد ترکمن
مختومقلی شاعر این قوم ، زبان او زبان این قوم ، بیان او بیان این قوم
پیش می رود ، فرد ترکمن ، پیش می تازد مرد ترکمن.