مطالب گوناگون

از اینکه زنی با تو دیوانه وار بحث می کند خوشحال باش، دنیای زن ها کاملا متفاوت است، زن اگر سکوت کرد، بدان سکوتش نشانه پایان توست

مطالب گوناگون

از اینکه زنی با تو دیوانه وار بحث می کند خوشحال باش، دنیای زن ها کاملا متفاوت است، زن اگر سکوت کرد، بدان سکوتش نشانه پایان توست

وقتی مردان حرمت مرد بودنشان را بدانند و زنان شوکت زن بودنشان را مردان همیشه مرد میمانند و زنان همیشه زن و آنگاه هر روز ، نه روز "زن" و نه روز "مرد" بلکه روز "انسان" است.


آخرین نظرات

۲۲۵ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است


قبل از یادگرفتنِ شمارشِ اعداد،
باید یادمیگرفتیم که هرچیزی ارزشِ شمردن ندارد

اما چه انتظارِ بیهوده ایست وقتی...
بیست های یک کارنامه ی غمگین برای اطرافیانت مهم تر و دلنواز تر از شانزدهِ بی تقلب است...
وقتی بچه هایمان روزهارا میشمارند تا زودتر وقتِ تمام شدن و رسیدنِ زمانی برسد که دیگر در صف های صبحگاهی کارهای نه چندان دلچسب را تکرار نکنند و دیگر برای بلند کردن ناخن هایشان تنبیه نشوند...
ما بچه هایمان را بد بار آورده ایم و این انتظار بیهوده ایست
که از شمردنِ روزهایشان دست بردارند و دلشان نخواهد که بزرگ شوند..
و کاش کسی بود و به آنها میفهماند که اگر در هفده سالگی مثل یک خانومِ بالغ رفتار کنی..
چه بخواهی چه نخواهی روزی چنان اسم خانوم کنار اسمت میخکوبت میکند...که مجبوری صدای خنده هایت را پایین بیاوری..
عطرهایت را زنانه تر انتخاب کنی...
کفشهایت را تیره تر بپسندی...
میدانی؟انتظارِ بیهوده ایست
کاش کسی بغلمان میکرد و برایمان توضیح میداد
که جوابِ "خجالت هم نمیکشد خرسِ گنده " دقیقا چه چیزی میتواند باشد...
کاش کسی یادمان میداد آن چیزهایی که خجالت آور هستند نه بی سوادیِ پدر است،نه خندیدن وسطِ خیابان،نه سن و سال و معدلِ شانزده آوردن...
عقربه ها...سالهاست که معکوس حرکت میکنند..
مثلِ حال کسی که از طبقه ی صدمِ یک ساختمانِ بلند در حالِ سقوط کردن است...و هرچه بیشتر سقوط میکند
خیالِ پروازِ بیشتری به او دست میدهد...
این در حالیست که همه...همچنان عیدهارا جشن میگیرند...
هرچند که سالهاست هیچ سالی نو نمیشود...


غزاله نظر


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۵ ، ۲۰:۵۹
aziz ghezel


مولانا می فرماید علت سقوط افراد از حالت والاگرایی و انسانی به حالت ظلم و جور و خودپرستی و... چهار دلیل دارد و این چهار عامل را به چهار مرغ شوم و فتنه گر در درون انسان تشبیه کرده است

1- اردک نماد آز و طمع :
اردک حیوانی است چه سیر و یا گرسنه باشد همیشه نوکش روی زمین است . و بعضی از انسانها به این خاطر به اردک تشبیه کرده است که هر چه دارای پول ومقام باشند باز هم می خواهند! و این طمعشان قابل سیر شدن نیست
2- خروس نماد قدرت وشهوت :
این را هم یکی دیگر از مشکلات دنیا می داند. ستمگری و قدرت پرستی و شهوت و بی بند و باری جنسی که در جوامع مشاهده می شود و همچنین تجاوز به حقوق انسانها و آزار جنسی آدمها ناشی از این مسئله میداند
3-مرغ طاووس نماد زیبایی ظاهری :
چشم و هم چشمی ها ، تلاش برای رسیدن به زیبایی کذایی ، خودنمایی ، گفتار بی عمل ، دروغ فریبنده و خوش آیند گفتن بجای بیان واقعیت ، اینگونه اعمال انسانها را تشبیه به طاووس کرده است
4- در انتها مرغ چهارم را کلاغ می نامد . کلاغ نماد بلند پروازی کذایی است :
منظور مولانا از کلاغ افراد نارسیسم یا خود پرست می باشند چون در تمثیل ها ، کلاغ آرزو دارد که عقاب باشد یعنی کسی که عقده دارد خود را در مقام بالا ببیند ولی این توانایی رشد یا در او نیست یا نمی خواهد با سعی و تلاش و کوشش به آن برسد بنابراین برای رسیدن به مقصود دست به هر کاری می زند بویژه می کوشد تا از دیگران پل ساخته و از آن عبور کند
مولوی در توصیف این چهار مرغ می خواهد بگوید تنها راهی که انسان میتواند به اخلاقیات روی آورد و از ظاهر به معنا برسد باید این چهار مرغ شوم درون خود را گردن زده و یا آنرا نابود کند .
با آرزوی رسیدن به مقام والای انسانی !
منبع :
مثنوی معنوی از مولانا
با تصحیح رینولد نیکلسون

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۵ ، ۲۰:۵۵
aziz ghezel


موسیقی ایرانیان: استاد پرویز یاحقی، نوازنده ویولون و آهنگساز، ۱۳ بهمن ۱۳۸۵ در آپارتمانش واقع در تهران، خیابان آفریقا، کوچه نیلوفر، آخرین وداع را با زندگی به انجام رساند. هنگام مرگ در خانه، تنها بود. سی ساعت بعد از واپسین نفس، دو تن از دوستانش که از غیبت او نگران شده بودند، به خانه او آمدند. همسایه گفته بود که دو روز است از منزل آقای یاحقی صدای ساز نمی آید. حفاظ آهنی درب آپارتمان باز بود و نشان می داد که صاحب خانه در سفر نیست و در منزل است. دوستان بالاخره درب ضخیم چوبی را شکستند و صاحبخانه را در منزل پیدا کردند، در حالی که به سفر ابدی رفته بود. علت مرگ، ایست قلبی اعلام شد. فشار خون او هنگام ایست قلبی در حدود یک برآورد شده بود. ظهر جمعه، خبر از طریق SMS و تلفن مثل برق در شهر پیچید و این آخرین غافلگیری پرویز یاحقی در جامعه بود. او که هنگام مرگ هفتاد و یک سال داشت، شصت و سه سال پیش در اولین اجرایش از ایستگاه بی سیم رادیو تهران، در هشت سالگی از چنان کیفیت هنری مؤثری برخوردار بود که مردم گمان کردند استاد حسین یاحقی است که می نوازد. این اولین غافلگیری پرویز یاحقی در جامعه بود و طی این شصت و سه سال، مردم با ساز او زیستند، گریستند، عاشقی کردند و خاطره اندوختند. می توان گفت که بعد از استاد ابوالحسن صبا، در پنجاه سال گذشته، چهره ای تأثیرگذارتر از او در زمینه ویولون نوازی ایرانی وجود نداشته است و یاحقی، گذشته از نبوغ ذاتی در موسیقی، از هوش جامع و استعدادهای شگفت آوری برخوردار بود که به زندگی و شخصیت او جنبه ای جذاب و افسانه ای می داد. مرگ او حادثه ای بود که روان دوستدارانش را تکان داد و اندوه فقدان او به سادگی از یاد رفتنی نیست.

با مرگ پرویز یاحقی، یکی از مهمترین ستون های موسیقی شهری ایران و برنامه گلها فرو ریخت. اکنون از بزرگان آن دوره، تنی چند بیشتر باقی نمانده اند.

شیوه نوازندگی پرویز یاحقی خواستاران و مقلدانی بیش از حد و شمار داشته، دارد و خواهد داشت، در واقع به جای این که بپرسیم چه کسی مثل یاحقی می نوازد باید بگوییم که چه کسی به قصد و به اراده، تصمیم می گیرد که مثل یاحقی ننوازد، چرا که خروج از فضای تأثیر او برای نوازنده ویولون ایرانی، دشوار است.

پرویز یاحقی شخصیتی داشت که در اصطلاح متداول امروزه به آن کاریزماتیک می گویند. شخصیت اجتماعی او و صدای دلکش ویولونش، افسانه شخصی او را در این شصت سال ساختند.

نیمی از این شصت سال، یعنی نوجوانی و جوانی او، در منازل و محافل بی حد و شمار دوستان و آشنایان و علاقه مندانش گذشت (تعداد ارتباطات او نیز مثل همه عوامل دیگر زندگی اش، حیرت آور بود). نیم دیگر آن، که از حدود سالهای 56-1355 شروع شده بود، آرام آرام به انزوا و گوشه گیری گذشت و تنهایی او در ده سال آخر عمرش، به نهایت رسید. یاحقی برای تمام مردم، از عوام تا هنرمندان، غیرقابل دسترس شد و تنها افراد انگشت شماری به حریم او راه داشتند و ضربه های روزگار، ریشه های ارتباط او با زندگی را به تدریج بریده بود و تنها علاقه و عشق به موسیقی و نوازندگی باقی مانده بود که با فاجعه تصادف اتومبیل، رشته آن هم قطع شد و پرویز یاحقی بعد از این که توانایی سابق را از دست داد، با خویشتنداری و وقار و البته با تحمل و درد و رنج بسیار، صدای پای مرگ را پذیرفت. اگر چه همه عمر هراس عجیبی از مرگ داشت.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۵ ، ۲۰:۵۱
aziz ghezel


هیچ ویولنی مثل ویولن دیگر نیست و هر یک مانند یک وجود بشری ویژه و منحصر به فرد است.

در نواختن ویولن نوازنده موجودی مستقل است هیچ دست بیگانه ای در ملک طلق او اختیار ندارد و هیچ گوشی جز گوش او زیر و بم صدا را تعیین نخواهد کرد و به محض اینکه آرشه اش ساز را لمس کند چالشی شگفت انگیز آغاز می شود.

این ارتباط شگفت بین ویولن و نوازنده است که این ساز را منحصر به فرد ساخته.

نوازنده در این راه هرگز اجازه ندارد که خسته شود گر چه ممکن است بارها با ناکامی رو به رو شود ولی هرگز نباید از پا بیافتد.

وجهه جهانی ویولن را می توان در سازگاری آن با فرهنگهای مختلف دید.

این ساز هیچ محل ثابت و ساکنی به عنوان تکیه گاه ندارد و خود نوازنده نیز چنین وضعی دارد جز در آن نقاطی که پایش زمین را لمس می کند. دستهای نوازنده باید تا حد زیادی انعطاف پذیر و قوی و دارای حالت فنری باشد و همیشه در سطح شانه یا در حدود آن سطح به کار گرفته شوند.

هر چند ویولن نواختن حرفه بسیار پر زحمتی است ولی خوب ویولن نواختن به هیچ وجه غیر ممکن نیست و در واقع در آموزش دادن فرا گرفتن و تسلط یافتن بر آن رضایتی عمیق و طولانی نهفته است.

برای دستیابی به نوازندگی بهداشت هم خیلی مهم است: پاکیزگی- برانگیختن جریان خون به کمک اختلاف دما- مالش پوست با دستکش زبر- حرکتهای ورزشی خاص- استراحت متناوب

ویولن یک ساز ظریف و فرنگی است و طبق نمونه های که ساخته می شود از 58 قطعه مختلف که به طرز دقیقی با هم جور شده اند و وزن آن در حدود 400 گرم می باشد و ابتدا توسط سازنده ایتالیایی گاسپارو برتولونی اختراع شده است.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۵ ، ۲۰:۴۵
aziz ghezel


۱- دستگاه شور: آگاهی، درک، تفکر و اندیشه

۲- آواز دشتی: سوز و گداز،  گریه و مویه

۳- آواز ابوعطا: گله و شکایت

۴- آواز افشاری: افسوس و حسرت،  هجران از معشوق

۵- آواز بیات ترک: تعلیم، شادی درون

۶- دستگاه همایون: متانت، سربلندی، نصیحت و پذیرش

۷- آواز بیات اصفهان: اوج احساس

۸- دستگاه سه گاه: بزم و شادمانی، شور و شوق

۹- دستگاه چهارگاه: ستیز و جنگ، حتی رو در روی معشوق، مقاومت و پیروزی، تلاش در رسیدن به آرزوهای دیرین عاشقی

۱۰- دستگاه ماهور: رویا پردازی، پرش از قله شادی به همراه ذهنی رویایی، آرزو

۱۱- دستگاه نوا: رازداری، حکایت

۱۲- دستگاه راست و پنجگاه: ستایش معبود (خدا)، بزرگمندی و تعریف

آواز اصفهان

حالت : مناجات با خدا، متفکرانه
رنگ : سبز روشن
عنصر : شعله آتش
زمان شنیدن : قبل از طلوع آفتاب

آواز اصفهان مرموز، عمیق، راز و نیاز با خدا و متفکرانه است. آواز اصفهان وصف عشقی عرفانی، ندامت عشق و حست عشق گذشته است.

دستگاه نوا

حالت : صلح آمیز، آرام، مقدس، هشدار دهنده
رنگ : شفاف
عنصر : آتش همراه باد
زمان شنیدن : آخرشب

دستگاه نوا خاطرات دوری از عشق گذشته را بیان می‌کند.

نکته: گوشه ی نهفت در دستگاه نوا به دوره ی ساسانیان مربوط می‌شود که توسط ابن سینا ذکر شده است.

 همایون

حالت : شاهانه، اشرافی، شادان

رنگ : سبز تیره

عنصر : شعله ی آتش

زمان شنیدن : صبح زود

دستگاه همایون فضایی شاهانه خلق می‌کند و بیان کننده ی شکوه و گریه عشقی است که در پشیمانی پایان یافته است و نیز بزرگی عشق در حد اعلای آن است.

دستگاه ماهور

حالت : خوشحال و شاد، با شکوه، اشرافی
رنگ : آبی آسمانی
عنصر : باد یا نسیم
زمان شنیدن : بعد از غروب آفتاب

نکته : در دستگاه ماهور، گام منطبق بر گام ماژور می‌باشد. در راک ماهور می‌توان گریزی به شوشتری زد.

چهارگاه

حالت : قدرتمند، قهرمانی، جشن، عقل، تحرک میهن پرستانه
رنگ : زرد طلایی
عنصر : بخار
زمان شنیدن : 6 تا 8 صبح

از چهارگاه برای خواندن قطعات حماسی و پهلوانی شاهنامه استفاده می‌شود. چهارگاه تمام شدن عشق و نیز خوشحالی عشق، لاف وگزاف‌گویی در موفقیت عشق را بیان می کند.

راست پنجگاه

حالت : تمرکز
رنگ : برنزه روشن
عنصر : زمین
زمان شنیدن : از 8 تا 10 صبح

راست ‌پنجگاه شبیه ماهور به نظر می‌رسد، مقامی است برای هدایت به تفکر، تمرکز و روشنفکری که می‌تواند با دلایل منطقی همنشینی کند.

دستگاه سه‌گاه

حالت : درد، غصه، پشیمانی منجر به امید
رنگ : آبی لاجوردی تیره
عنصر : آب
زمان شنیدن : بعد از ظهر تا غروب آفتاب

دستگاه سه‌گاه بیانگر گذشته و موفقیت‌های عشقی و ندامت‌های آن است که منجر به امید می‌شود.

آواز دشتی

حالت : دلخراش، شکوه‌آمیز
رنگ : قهوه‌ای
عنصر : زمین

آواز دشتی بازگو کننده عشق یکطرفه، ناله و حسرت از غم فراق است و زمان شنیدن این آواز از سر ظهر تا 4 بعد ازظهر است و بسیاری از آوازهای منطقه ی  شمال ایران به ویژه در حاشیه ی دریای خزر مانند دیلمان و گیلکی به استان گیلان مربوط می‌شود.

آواز افشاری

حالت : درد، رنج، ندامت
رنگ : قهوه‌ای
عنصر : زمین

آواز افشاری بیان کننده ی شکوه، گله، ندامت جدایی را بیان می کند زمان شنیدن این آواز از سر ظهر تا 4 بعد ازظهر می‌باشد.

آواز بیات ترک

حالت : نوستالژیک مذهبی
رنگ : سیاه
عنصر : زمین

بیات ترک غم غربت، حسرت گذشته، حالتی متفکرانه و مذهبی دارد و بهترین زمان شنیدن این آواز از سر ظهر تا 4 بعدازظهر می‌باشد. بعضی گوشه‌های ترک برای خواندن آوازهای مذهبی اسلامی نظیر اذان استفاده می‌شود.

آواز ابوعطا

حالت : محرک

رنگ : بنفش یا قهوه‌ای روشن

عنصر : زمین

زمان شنیدن آواز ابوعطا از سر ظهر تا 4 بعد ازظهر می‌باشد.

ابوعطا بیان کننده ی عشق گذشته در یک پیر طریقت با امید و آرزویی بالاست.

 دستگاه شور

حالت : سوزان، احساساتی، ملایم، تسلی بخش

رنگ : سرخ

عنصر : آتش

شور، به معنای هیجان و عواطف است، مهنگام گوش کردن به آن از صبح تا ظهر بوده و اجرای شور در دستگاه‌ها است.

شور، بیان کننده ی محبت سوزان، امواج عشق و هیجان در شادی‌ها و غم‌هاست. تفسیر موسیقیایی شور بازگوکننده ی تصویری از ناراحتی عاطفی بابت جدایی از معشوق است.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۵ ، ۲۰:۴۲
aziz ghezel

گویند روزی پادشاهی این سوال برایش پیش می‌آید که نجس‌ترین چیزها در دنیای خاکی چیست.

برای همین کار وزیرش را مأمور می‌کند که برود و این نجس‌ترین نجس‌ها را پیدا کند.

پادشاه می‌گوید تمام تاج و تخت خود را به کسی که جواب را بداند می‌بخشد.

وزیر هم عازم سفر می‌شود و پس از یک سال جستجو و پرس و جو از افراد مختلف به این نتیجه رسید که نجس‌ترین چیز مدفوع آدمیزاد اشرف است.

عازم دیار خود می‌شود، در نزدیکی‌های شهر چوپانی را می‌بیند و به خود می گوید از او هم سؤال کند شاید جواب تازه‌ای داشت.

بعد از صحبت با چوپان، او به وزیر می گوید:

«من جواب را می دانم اما یک شرط دارد.»

وزیر نشنیده شرط را می‌پذیرد.

چوپان هم می گوید:

«تو باید مدفوع خودت را بخوری.»

وزیر آنچنان عصبانی می‌شود که می‌خواهد چوپان را بکشد ولی چوپان به او می گوید:

«تو می‌توانی من را بکشی اما مطمئن باش پاسخی که پیدا کرده‌ای غلط است. تو این کار را بکن اگر جواب قانع کننده‌ای نشنیدی من را بکش.»

خلاصه وزیر به خاطر رسیدن به تاج و تخت هم که شده قبول می‌کند و آن کار را انجام می‌دهد.

سپس چوپان به او می گوید:

* کثیف‌ترین و نجس‌ترین چیزها طمع است که تو به خاطرش حاضر شدی آنچه را فکر می‌کردی نجس‌ترین است بخوری!

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۵ ، ۱۳:۲۳
aziz ghezel


اندام های دارای مزاج گرم به ترتیب اولویت :
١ – گرم ترین اندام های بدن انسان , روان (روح ) است و دل (قلب) که خواستگاه روان است.
٢ – خون که با وجود منشاء ش از کبد به مناسبت اصطحکاک دائم با قلب از کبد گرم تر شده است.
٣ – کبد که شبیه خون لخته شده است .
۴ – گوشت که از لحاظ گرمی پس از کبد قرار می گیرد .
۵ – ماهیچه ها که گرمای آنها به سبب آمیزش با عصب و زرد پی (رباط) از گوشت ساده کم تر است.
۶ – طحال که خون در آن به رنگ تیره (سیاه =سودا) در آمده است.
٧ – کلیه که خون در چهار چوب ساختمانی آن زیاد است.
٨ – دسته رگهای ضرباندار (شریانها یا سرخرگها)
٩ – پوست معتدل کف دست.
اندام های دارای مزاج سرد به ترتیب اولویت:
١ – بلغم
٢ – پیه (دنبه = بافت همبند)
٣ – چربی ( روغن خون یا بافتها )
۴ – مو
۵ – استخوان
۶ – غضروف
٧ – زرد پی(رباط)
٨ – وتر (تاندون)
٩ – غشاء (شامه یا صفاق)
١٠ – عصب
١١ – نخاع
١٢ – مغز
١٣ – پوست
اندام های دارای مزاج مرطوب به ترتیب اولویت:
١ – بلغم
٢ – خون
٣ – چربی
۴ – پیه
۵ – مغز
۶ – نخاع
٧ – گوشت پستان و بیضه ها
٨ – ریه
٩ – کبد
١٠ – طحال
١١ – کلیه
١٢ – ماهیچه
١٣ – پوست
اندام های دارای مزاج خشک به ترتیب اولویت:
١ – مو
٢ – استخوان
٣ – غضروف
۴ – زرد پی
۵ – وتر
۶ – غشاء
٧ – شریانها
٨ – وریدها
٩ – عصب حرکتی (این عصب سرد تر و خشک تر از حد اعتدال است)
١٠ – عصب حسی
١١ – قلب
١٢ – پوست

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۵ ، ۰۱:۱۱
aziz ghezel

سن رشد : یا سن نمو که از صفر تا ٣٠ سالگی است (طبع دموی و صفراوی)
سن جوانی : یا سن وقوف یا رکود , از ٣٠ تا ۴٠ سالگی است (طبع صفراوی)
سن میانسالی : سن فرودی و نو پیری که با بقاء انرژی همراه است یعنی از ۴٠ تا ۶٠ سالگی ( طبع سوداوی)
سن پیری : سن فرودی که با ناتوانی همراه است یعنی از ۶٠ سالگی به بالا ( طبع بلغمی)
البته امروزه زندگی بشر به علت گرایش به ماشینیزم و آلودگی های مختلف و... کمی متفاوت تر از گذشته
است و این سنین را باید کمی کاست تا به مزاج درست رسید مثلا سنین جوانی از نظر دکتر ابولحبیب بین ٢۴

تا ٣۵ است و میانسالی بین ٣۵ تا ۵١ و پیری از ۵١ به بالا


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۵ ، ۰۱:۰۶
aziz ghezel


عزیزان من! مردم چهار دسته اند:
یک دسته از آنها دانا هستند و می دانند که دانا هستند، از آنها درس بیاموزید.
دسته دیگر دانا هستند ولی نمی دانند که دانا هستند، آنها فراموش کار می باشند، به آنها یادآوری کنید.
دسته سوم نمی دانند و به نادانی خود آگاه هستند، به آنها درس بیاموزید.
بعضی نادانند و نمی دانند که جاهل و نادانند، از آنها دوری کنید.

آن کس که بداند و بداند که بداند
اسب شرف از گنبد گردون بجهاند


آن کس که بداند و نداند که بداند
بیدار کنیدش که بس خفته نماند


آن کس که نداند و بداند که نداند
هم خویشتن از ننگ جهالت برهاند


آن کس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب ابدالدهر بماند

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۵ ، ۰۱:۰۳
aziz ghezel


ﭘﻴﺎﺯ ﻓﺮﻭشی ﻫﻲ ﻣﻴﺰد ﭘﺸﺖ ﺩﺳﺘﺶ و میگفت:
« ﭼﻪ ﺧﺎﻛﻲ ﺗﻮ ﺳﺮﻡ ﻛﻨﻢ حالا، ﺑﺪﺑﺨﺖ ﺷﺪﻡ ﺭﻓﺖ»
ﮔﻔﺘﻢ: «ﭼﻲ ﺷﺪﻩ؟»
ﺳﺮﺵ ﺭﻭ ﺑﻠﻨﺪ ﻛﺮﺩ ﮔﻔﺖ: «ﭘﻴﺎﺯﺍﻡ ﺩﺍﺭﻩ ﺧﺮﺍﺏ ﻣﯿﺸﻪ! ﻛﻠﻲ ﺷﺘﺮ ﺑﺎﺭ ﺯﺩﻡ، ﺍﺯ ﮐﺮﺑﻼ‌ ﭘﻴﺎﺯ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﻣﺸﻬﺪ، ﺍﻣﺎ ﺩﺭﻳﻎ ﺍﺯ ﻳﻚ ﺧﺮﻳﺪﺍﺭ!»
ﻫﻨﻮﺯ ﺣﺮﻓﺶ ﺗﻤﻮﻡ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺩﻳﺪﻡ ﭘﻴﺸﻨﻤﺎﺯ ﻣﺴﺠﺪ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﻴﺮﻩ ﺑﺮﺍﻱ ﻧﻤﺎﺯ ﻛﻪ ﺻﺪﺍﺵ ﻛﺮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ: «ﻳﺎ ﺷﻴﺦ ﺩﺳﺖ ﺍین ﭘﻴﺎﺯﻓﺮﻭﺵ ﺑﻪ ﺩﺍﻣﻦ ﻋَﺒﺎت! ﭘﻴﺎﺯﺍﺵ ﺩﺍﺭﻩ ﺧﺮﺍﺏ میشه! ﻛﻠﻲ ﭘﻴﺎﺯ ﺍﺯ ﮐﺮﺑﻼ‌ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﻪ ﺍﻣﻴﺪ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ، ﻭﻟﻲ ﺍﻫﺎﻟﻲ ﻣﺸﻬﺪ ﺍَصلأ ﭘﻴﺎﺯ ﻧﻤﻲ‌ﺧﻮﺭﻥ !»
ﺷﻴﺦ ﻳﻪ ﻧﮕﺎﻫﻲ ﺑﻪ ﭘﻴﺎﺯﻓﺮﻭﺵ ﻛﺮﺩ وﮔﻔﺖ: «ﻛﻴﻠﻮ ﭼﻨﺪﻩ ﺍﻳﻨﺎ؟»
ﭘﻴﺎﺯ ﻓﺮﻭﺵ ﮔﻔﺖ: ﻫﺮ ﻛﻴﻠﻮ ﻧﻴﻢ ﺳﻜﻪ.
ﺷﻴﺦ ﮔﻔﺖ: «ﺍﮔﻪ ﻣﻴﺨﻮﺍﻱ ﭘﻴﺎﺯﺍﺕ ﻓﺮﻭﺵ ﺑﺮﻩ 50 ﺳﻜﻪ ﺑﺮﻳﺰ ﺗﻮﻱ ﺍﻳﻦ ﺟﻴﺐ ﻋﺒﺎ»
ﭘﻴﺎﺯ ﻓﺮﻭﺵ ﻳﻪ ﻧﮕﺎﻫﻲ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﻳﻌﻨﻲ ﭼﻴﻜﺎﺭ ﻛﻨﻢ؟
ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺮﻳﺰ ﻭ ﭘﻴﺎﺯﻓﺮﻭﺵ 50 ﺳﻜﻪ ﺭﻳﺨﺖ ﺗﻮﻱ ﺟﻴﺐ ﺷﻴﺦ.
ﺟﻨﺎﺏ ﺷﻴﺦ ﮔﻔﺖ ﻫﻤﻴﻦ ﺍﻻ‌ﻥ ﻳﻚ ﻛﻴﺴﻪ ﭘﻴﺎﺯ ﻫﻢ ﻣﻴﻔﺮﺳﺘﻲ ﺩﺭ ﻣﻨﺰﻝ، ﭘﻴﺎﺯﻓﺮﻭﺵ ﮔﻔﺖ: «ﭼﺸﻢ.»
ﺷﻴﺦ ﮔﻔﺖ: «ﻳﻪ ﻛﺎﻏﺬ ﻣﻲ‌ﻧﻮﻳﺴﻲ
ﭘﻴﺎﺯ ﮐﺮﺑﻼ‌ ﻫﺮ ﻛﻴﻠﻮ سه ﺳﻜﻪ ﻭ ﺑﻪ ﻫﺮ ﻧﻔﺮ ﻫﻢ ﻳﻚ ﻛﻴﻠﻮ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻧﻤﯽ‌ﺩﻱ.»
ﻣﺮﺩ ﭘﻴﺎﺯﻓﺮﻭﺵ ﮔﻔﺖ: ﻳﺎ ﺷﻴﺦ ﻣﺮﺩﻡ ﻧﻴﻢ‌ﺳﻜﻪ ﻫﻢ ﻧﻤﻲ‌ﺧَﺮَﻥ، ﺍﻭﻧﻮقتﺗﻮ ﻣﻴﮕﻲ سه ﺳﻜﻪ؟ تازه من از خدا میخوام به هر کس یک کیسه پیاز
بفروشم…! تو میگی یک کیلو بیشتر نَدم…؟
شیخ یک نگاه عاقل اندر سفیهی به پیازفروش
انداخت و گفت: ای ملعون …اگه چیزایی که گفتم گوش نکنی پیازات به فروش نمیره…تو فقط همین کاری که گفتم میکنی و روانه مسجد شد منم به دنبالش…!
نماز که تموم شد شیخ رفت
بالای منبر گفت نقل است از امام محمد باقر که روزی مردی به خدمت ایشان رسید و گفت یا ابالحسن بنده یک غلطی کردم سه تا زن گرفتم اما دیگه کشش ندارم
نمیکشه یا ابالحسن…!
چه خاکی توی سرم بکنم…!؟
ابالحسن گفت پیاز کربلا را در مشهد بخور اونوخ ناجور میکشه…!
از رسول خدا شنیدم که هر کس پیاز کربلا را در مشهد بخُورد تا صبح با هفتاد هزار حوری بهشتی
اَلیش به در میکند و تازه صبح قبراق و سرحال میگه دیگه نبود…؟
خلاصه شیخ صداش رو به سرش کشید که ای اونایی که از مردی افتادین یا کمرتون شله …!
پیازکربلا بخورین که اب روی اتشه…!
هنوز حرف شیخ تموم نشده بود که دیدم کسی پای منبر نیست…!
از مسجد که اومدم بیرون دیدم جلوی پیاز فروشی یک صفی کشیدن مرد و زن که اون سرش ناپیدا و دارن پیاز میخرن کیلویی سه سکه و تازه التماس میکنن که بیشتر از یک کیلو بده… رفتم جلو و به پیاز فروش که سر از پا نمیشناخت کمک کردم تا نوبت یه پیرزن شد…!
پیرزن التماس میکرد
میگفت: الهی خیر ببینی ننه جان به مو دو کیلو بده…!
دعات مکُنُم ننه …! مو شوهرم چند ساله که
بخار مخار ندره دیگه …!
ان شاءالله ای پیاز کربلا ره بخوره حاجت موره بده …!
خشک رفته دیگه ای زمین لامصب بس که آب نخورده…!
خلاصه اونروز پیاز فروش همه پیازاش رو فروخت و یه دونه پیاز مقبول هم به من داد….!
فرداش رفتم دم بساط پیاز فروش دیدم داره سکه هاش رو میشمره
که پیرزن دیروزی اومد گفت:
خیر ببینی الهی پیاز کربلا نیاوردی هنوز…؟
پیاز فروش گفت مگه یک کیلوی دیروز افاغه نکرد بی بی…؟
پیرزن خنده ریزی کرد گفت : وا….خاک
عالم…………..! چی چیزا مپرسی تو…!
پیاز فروش گفت: نقل است از امام صادق که هر کس پیاز کربلا رو در مشهد بفروشه مثل دکتر محرَمه نَنه جان !
پیرزن گفت وا…محرَمه…!؟
خوب حالا که محرَمی مگم…!
دیشب به زور لنگ کفش دادم یک کیلو پیازه خالی خالی خورد بعد جا انداختُم رو ایوون خودمه آرا گیرا کردم تا حاجی آمد…!
چی شبی بود دیشب…
یاد شب زفافُم افتادم…….آخی…!
تا سحر داشت بیل مزَد آب مداد ای زمین خُشکه، همچی دلُم وا رفت که نَگو ننه…. خلاصه همه چیش خوب بود ولی دهنش خیلی بوی پیاز مداد…!
غروب باید برُم مسجد ببینم ای امام باقر که الهی به قربونش برُم حدیثی چیزی بره بوی پیازنگفته…!
خلاصه ننه پیاز که آوردی دوسه کیسه برفست در خانه ما…!
پیر بری الهی

داستان بالا رو دهخدا تو کتابش آورده بود

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۵ ، ۰۱:۰۰
aziz ghezel