مطالب گوناگون

از اینکه زنی با تو دیوانه وار بحث می کند خوشحال باش، دنیای زن ها کاملا متفاوت است، زن اگر سکوت کرد، بدان سکوتش نشانه پایان توست

مطالب گوناگون

از اینکه زنی با تو دیوانه وار بحث می کند خوشحال باش، دنیای زن ها کاملا متفاوت است، زن اگر سکوت کرد، بدان سکوتش نشانه پایان توست

وقتی مردان حرمت مرد بودنشان را بدانند و زنان شوکت زن بودنشان را مردان همیشه مرد میمانند و زنان همیشه زن و آنگاه هر روز ، نه روز "زن" و نه روز "مرد" بلکه روز "انسان" است.


آخرین نظرات

۲۲۵ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است


گیاه دم اسبی حاوی میزان بالایی سیلسیوم است و به سلامت استخوان ها کمک می کند
علاوه بر این گیاه دم اسبی برای تقویت تاندون ها موثر بوده و در نتیجه باعث کاهش آسیب های ورزشی می شود. این گیاه برای پارگی لیگامنت ها و کشیدگی عضلانی مفید است و از بروز پوکی استخوان در خانم ها جلوگیری می کند.


گیاه دم اسبی به دفع آب بدن کمک می کند و حجم ادرار را تا 30 درصد افزایش می دهد

گیاه دم اسبی مفید برای مجرای تنفسی

استنشاق بخار دم کرده گیاه دم اسبی، گرفتگی مجرای تنفسی را باز می کند.برای رفع سرفه های خشک، برونشیت، گرفتگی مجرای تنفسی و تب مربوط به سرماخوردگی و آنفلوآنزا، روزی ۲ لیوان دم کرده این گیاه را میل کنید.


گیاه دم اسبی برای به تاخیر انداختن پیری مفید است

خاصیت آنتی اکسیدانی این گیاه برای پیشگیری از پیری زودهنگام و ایجاد چین و چروک روی پوست موثر است. با توجه به اینکه این گیاه خواص احیاکنندگی دارد می تواند برای کاهش ردپای گذر زمان و خط و خطوط لب ها و دور چشم ها موثر باشد.

گیاه دم اسبی به پیشگیری از کچلی و بروز شوره سر کمک می کند

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۵ ، ۰۴:۵۵
aziz ghezel

حبوبات
شامل برنج قهوه ای و نان سبوس دار ، حبوبات ، عدس ، پاستا، بادام زمینی

کلسیم
شامل پنیر ، شیر، ماست، دانه کنجد و قرص مکمل کلسیم

گیاهان و سبزیجات  سبز و زرد
شامل سیب زمینی، هویج، بروکلی،  کاهو ، اسفناج ، انبه

ویتامین ث
شامل میوه یا آب میوه  پرتقال و انبه و بروکلی و توت فرنگی ، گل کلم

پروتئین 
شامل گوشت ، ماهی، پنیر، تخم مرغ ، ماست ، کره بادام زمینی ، حبوبات

آهن
شامل گوشت ، ماهی ساردین ، خشکبار ، تخم کدو، اسفناج

چربی
شامل کره بادام زمینی،  خامه ، سس ، زیتون، کره

مایعات
شامل آب و آبمیوه طبیعی

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۵ ، ۰۴:۵۲
aziz ghezel


فردی که دچار کمبود یا فقدان اشتهاست، خیلی کمتر از حالت معمول غذا می خورد. کمی ِ اشتها معمولاً به دلیل هضم کم مواد غذایی است. با جویدن طولانی غذا و نوشیدن مایعات سرد این حالت بدتر می شود. گاهی اوقات هم به دلیل عوامل روحی است.
عمل هضم به دلیل نفخ و گاز معده، کاهش حس چشایی و تنفس بد کاهش می یابد که معمولاً باعث کمبود انرژی مورد نیاز بدن می شود.
کاهش اشتها باعث کاهش وزن می شود. پس یکی از راه های افزایش وزن درافراد لاغر ، افزایش اشتهای آنهاست.
کاهش اشتها می تواند به دلیل عوامل زیر باشد :
- اشکال در بلع مواد غذایی
- استفراغ و تهوع
- تغییر یا کاهش حس چشایی
- احساس سیری
- رشد تومور
- افسردگی
- درد
در بیشتر موارد، کاهش اشتها مشکل ثانویه است یعنی اختلال در سلامتی بدن، باعث کاهش اشتها می شود.
برای افزایش اشتها چه کاری باید انجام داد؟
- سعی کنید هرروز 3 وعده غذایی کامل و 3 میان وعده داشته باشید.
- بین وعده های اصلی غذایی، چیزی نخورید.
- برای افزایش هضم غذا و اشتها، می توانید یک وعده را مصرف نکنید تا برای خوردن وعده بعدی، اشتهای بیشتری داشته باشید.
- سعی کنید وعده های غذایی خود را در اوقات معینی مصرف کنید؛ یعنی برنامه غذایی مشخص و سر ساعت داشته باشید. مثلاً صبحانه را در ساعت 7 صبح ، ناهار در ساعت 12 و شام در ساعت 7 شب. همچنین اگر اشتهای شما برای صرف وعده اصلی کاهش نمی یابد ، می توانید دو میان وعده ، یکی در ساعت 10 صبح و یکی در ساعت 4 بعد از ظهر و نیز قبل از خواب میل کنید.
- تا جایی که می توانید، غذا بخورید. با اشتهای زیاد غذا بخورید، زیرا تفکر شما در هضم و جذب غذا بسیار مؤثر است.
- به غذا به عنوان بخشی از درمان بیماری خود نگاه کنید؛ یعنی نگوئید میل ندارم. فکر کنید دارو مصرف می کنید.
- حتماً صبحانه بخورید.
- غذاهای خوشمزه را با فاصله زمانی کم و هر بار به مقدار کم مصرف کنید.
- غذاهای پر کالری مصرف کنید که به راحتی خورده می شوند؛ مثل انواع دسر، ژله ، بستنی ، ماست و شیر پرچرب، شیرموز و شیرکاکائو .
- غذا را سرد یا با دمای معمولی بخورید تا طعم و بوی آن را کاهش دهد.
- کاری کنید اوقات صرف غذا دلپذیر و خوشایند باشد.
- در منزل همراه با اعضای خانواده و در خارج از منزل با دوستان خود غذا بخورید.
- بعد از تمام شدن غذا، آب و سایر نوشیدنی ها را بنوشید، زیرا نوشیدن مایعات در موقع صرف غذا باعث می شود خیلی زود احساس سیری کنید.
- قبل از صرف غذا، یک ساعت ورزش کنید ، ولی سنگین نباشد.
کارهایی را که نباید انجام دهید :
- خودتان را مجبور به خوردن نکنید.
- کاری نکنید که این کم اشتهایی، روابط شما را با سایر خانواده اتان تحت تاثیر قرار دهد.
 
اشتها آورها :
اگر هنوز هم دچار بی اشتهایی بودید، می توانید از مواد زیر برای افزایش اشتها استفاده کنید :
- مقداری زنجبیل تازه را ریز ریز کنید. مقداری آب لیمو ترش و نمک به آن اضافه کنید و آن را بجوید.
- مقدار هل و دارچین و برگ بوی خشک را له کنید و به مقدار مساوی با هم مخلوط کنید. یک قاشق مرباخوری از این مخلوط را بخورید.
- پودر فلفل سیاه، پودر زنجبیل خشک و شکر را با عسل مخلوط کنید و به صورت گلوله در آورید. برای مدتی این مخلوط را در دهان نگه دارید که بی اشتهایی شما را تسکین خواهد داد.
- انار بخورید که می توانید نمک و فلفل سیاه هم به آن اضافه کنید.
- مقداری نمک و پودر زیره سبز را روی آناناس بریزید و آن را بخورید.
با پزشکتان مشورت کنید :
اگر بعد از یک هفته، با وجود انجام روش های بالا، اشتهای شما افزایش نیافت، به پزشک مراجعه کنید زیرا کاهش اشتها می تواند علامت یک بیماری جدی تر باشد.
اگر هر یک از علائم زیر را مشاهده کردید، به پزشک خود اطلاع دهید:
- تهوع
- نخوردن غذا به مدت یک روز یا بیشتر
- کاهش وزن به میزان  5/2  کیلو گرم یا بیشتر
- احساس درد موقع غذا خوردن
- ادرار نکردن به مدت یک روز کامل
-  مدفوع نکردن به مدت دو روز یا بیشتر
- ادرار با فاصله زمانی غیر متناوب، همراه با بو یا سوزش یا خیلی زرد رنگ.
- داشتن حالت تهوع بیش از 24 ساعت

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۵ ، ۰۴:۴۷
aziz ghezel


تیمور لنگ که در بین اروپاییان به تامرلان مشهور مى باشد، اصالتاً از نوادگان چنگیز بود. حملات ویرانگر او به آسیاى میانه و غرب آسیا را مى توان موج دوم حملات مغولان دانست. اگرچه به دلیل اینکه این حمله ۱۵۰ سال پس از حمله اولى صورت گرفت، در آن از برخى کشتارهاى کور مغولى اثرى نبود.

در این بین اما مهمترین حمله تیمور را مى توان حمله به ایران دانست. اگرچه ایران در این زمان هویت متحد گذشته خود را نداشت. تیمور ابتدا با غلبه بر رقباى خود، ماوراءالنهر و خوارزم را گرفت. تیمور حمله بزرگ خود را در ۱۳۸۰ ابتدا علیه خراسان بزرگ صورت داد. او شهر هرات را به طور کاملاً ناگهانى تسخیر کرد و قندهار و کابل پس از آن مجبور به اطاعت شدند. اما در فتح کلات نادرى ناموفق ماند، به طورى که پس از ۱۴ بار حمله این منطقه فتح ناشده ماند. دلیل این امر نیز ارتفاعات بلند قلاع و محصور بودن آن در بین کوه هاى سر به فلک کشیده بود.

تیمور پس از این قصد سیستان کرد و در ۱۳۸۳ میلادى على رغم مقاومت سرسختانه مردم آن نواحى، کلیه قلاع آن نواحى را فتح کرد و به تلافى مقاومت مردم، دستور قتل عام داد.

حمله به شمال و مرکز ایران

در ۱۳۸۴ پس از فتح مازندران به  طرف رى و سلطانیه جلو رفت و در ۱۳۸۶ آذربایجان را اشغال کرده و از ارس گذشت. (۱۳۸۷)

پس از آن حملات اصلى خود را معطوف اصفهان و شیراز کرد. اصفهان به دلیل مقاومت شدید با فرمان قتل عام روبرو شد و گفته مى شود ۷۰ هزار نفر از دم تیغ گذشتند اما شیراز به دلیل باز کردن دروازه شهر سالم ماند. تیمور پس از این غرب ایران را نیز تسخیر کرده و به تکریت لشکر کشید.

نتیجه حملات تیمور به ایران

تیمور اگرچه ادعا مى کرد که از حملات خود هدف مذهبى دارد و خود را مسلمان مى دانست اما بیشتر حملات خود را متوجه مسلمانان از جمله ایران کرد. حمله تیمور به ایران چند اثر مهم داشت:

۱-  اتحاد ایران را صد سال به عقب انداخت و خرابى هاى ناشى از حملات این مرد نیز آبادانى را دوباره از کشور ما دور کرد.

۲-  پیروزى سریع تیمور بر سراسر ایران به او کمک کرد که خود را سریع به غرب آسیا و شرق اروپا و جنوب روسیه برساند و بر مسائل نظامى و جغرافیاى سیاسى این کشور ها تأثیر گذارد و هند را نیز به راحتى فتح کند.

۳-  اثر مهم تیمور به تاریخ دنیا را مى توان در مجموع تضعیف دولتهاى شرقى دانست در حقیقت تیمور با انهدام دولتهاى ایران، عثمانى، هند، ممالیک و خوارزم زمینه را براى قدرت گرفتن قدرتهاى غربى آماده کرد بى تردید ۲۵۰ سال یکه تازى مغولان بر ایران و شرق مهمترین دلیل عقب افتادگى شرق از تحولات «جهانى بود که از قرن ۱۷ سرعت قابل توجهى یافته بود

نبرد ۳۵: نبرد انقوره

در تاریخ کمتر پیش مى آید که ۲ قدرت نظامى هر دو در اوج، به هم برسند. معمولاً یک قدرت در حال اوج گیرى دولتهاى کهنسال بر سر راه را درهم مى کوبد و به پیش مى رود اما نبرد تیمور و بایزید اول استثناى تاریخ است دو قدرت بزرگ که هر دو در حال اوجگیرى بودند به هم مى رسند و لاجرم یکى از آنها باید با دنیاى فاتحان خداحافظى کند.

بایزید که بود

عثمانى ها از نیمه قرن ۱۴ میلادى در آسیاى صغیر قدرت گرفته بودند اما از زمان بایزید اول بود که آنها ناگهان تبدیل به قدرت مطلقه جنوب اروپا شدند. این مرد قدرتمند عثمانى، در ۱۳۷۱ در نبردى سرنوشت ساز بلغارها را شکست داد و نیروهاى سر سخت صرب را نیز در کوزوو در هم کوبید. وى سپس در طى چند لشکر کشى موفق ۷ امیر نشین آناتولى را شکست داد و بوسنى و والاکى را از آن خود کرد. در این زمان وى در بین اروپاییها به ایلدرم یا صاعقه معروف شد چرا که بر دشمن صاعقه وار مى تاخت و سرعت سیرش خیره کننده بود.

بایزید اکنون براى فتح پایتخت افسانه اى بیزانس (قسطنطنیه) مانعى را در پیش روى نداشت.

ورود تیمور به آسیاى صغیر

تیمور در ادامه فتوحات افسانه اى اش اکنون ناگزیر از تصادم با عثمانى ها بود. وى در ۱۴۰۱ سیواس را تسخیر کرد و سپس بایزید را به قتل رساند آنگونه که در تاریخ مذکور است بین دو سلطان نامه هاى تندى رد و بدل مى شود و تیمور مصمم مى شود که بایزید را شکست دهد.

در ۱۴۰۲ سپاه ۶۰ هزار نفرى بایزید به انتظار نیروهاى تیمور مى نشیند اما گویا نفرات تیمور بیشتر بوده اند. نبردى مرگبار بین طرفین در مى گیرد تیمور که تاکنون اکثراً با نیروها و ارتشهاى سست روبرو شده بود براى اولین بار به زحمت مى افتد پس از آنکه نیروهاى تازه نفس ینى چرى متعلق به ارتش عثمانى وارد عرصه نبرد مى شود قلب لشکر تیمور از جا کنده مى شود اما سلطان بى رحم مغول به ازاى هر واحدى که بایزید وارد کارزار مى کند ۲ واحد ذخیره را به میدان مى  آورد و در نهایت على رغم پایدارى سپاه ینى چرى، تلف شدن دو سوم ارتش عثمانى سبب فروپاشى آنها مى شود.

تقدیر چنین بود که تیمور در هیچ جبهه اى بازنده نباشد اما این سلطان بى رحم دستور مى دهد که بایزید را در قفس کنند.

پیروزى بر عثمانى ها سبب فتح کل آسیاى صغیر به دست تیمور مى شود.

نتیجه نبرد انقوره (آنکارا)

نبرد انقوره از جمله نبردهاى ممتاز جهان بوده که على رغم ارزش نظامى داراى اهمیت سیاسى نیز بوده است.

اول آنکه قدرت عثمانى و فتح قسطنطنیه را ۵۰  سال به عقب مى اندازد و این امر مهم به عهده سلطان محمد فاتح در ۱۴۵۳ مى افتد.

دوم آنکه به اروپا که در آن زمان کاملاً در برابر عثمانى ها آسیب پذیر بود فرصت تنفس مى دهد گفته مى شود ناظران اسپانیایى با حساسیت زیاد ارتش تیمور را همراهى مى کردند تا نابودى دشمن اروپا (بایزید) را به چشم خود ببیند. و یا آنکه هنرى پادشاه انگلیس براى تیمور پیام تبریک مى فرستد.

تنها عثمانیان یک شانس بزرگ دارند و آن اینکه جانشینان تیمور «بى لیاقت» بودند و در نتیجه به سرعت آناتولى از دست آنها مى رود.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۵ ، ۰۴:۱۴
aziz ghezel

مقدمه: امپراطوری عظیمی از مغولستان برمی خیزد و طی سه ربع قرن از دریای زرد تا آفریقای شمالی و از قطب شمال تا نزدیکی های استوا گسترده می شود باشچی این قدرت بزرگ، خان بزرگ چنگیز خان می باشد که علاوه بر گسترش قلمروش در سطح گسترده ای از جغرافیای جهان

مثل یک الهه مورد پرستش برای ملت مغول قرار می گیرد و قوانینش (یاسا) حتی الان نیز مورد استفاده مراکز بزرگ نظامی و اجتماعی امروز می باشد، مردی که ذهن نظامی و روانشناسی او را کمتر کسی در تاریخ  یکجا داشته است.از پی ظهور مغولان در تاریخ که به نظر راقم این سطور مثل یک پروسه کشاورزی به سه قسمت تقسیم می شود :« الف: مرحله شخم زنی مرحله ایست که مغولان سلسله های حاکم زمان را که اکثرا ترک می باشند از صحنه سیاسی و اجتماعی محو می کنندکه کوتاهترین مرحله می باشد، ب: مرحله کاشت که به مثابه سازگاری و شناخت عمیق تمدنها و ملل تحت فرمان و ج: مرحله باروری و شکوفایی که در آن از بطن امپراطوری بزرگ مغولان خاقانی و امیر نشین های زیادی می زاید و با ظهورسلسله هایی چون ایلخانان ، بابریان و… شاهکارهای بزرگی از معماری ایجاد می شود و عالمان بزرگی پا به عرصه علم می گذارند  و طولانی ترین مرحله مغولان به عنوان حاکم در متصرفات خویش می باشد.» تحولات موثر و مفید زیادی برای کل بشر رخ می دهد. از جالب ترین نکات ظهور این امپراطوری می توان به ترس اروپا از تحت هجوم قرار گرفتن توسط آنهاست به همین دلیل از همان ابتدا شاهد تکاپو برای منحرف کردن مسیر هجوم مغولان از اروپاست چون به حق از ورود مغولان و برچیده شدن حکومت کلیسا می ترسند اما این دین اسلام است که استعداد سپاهیگری و قدرت فکری مغول را در جهت بهتری بکار می گیرد و درواقع از آن بهره برداری می کند. و به قول سیاست مداران امروز تهدید را تبدیل به فرصت می کتد قدرتی که بطور مسلم به دودلیل بود :«1: قدرت هدایتی اسلام که بطور حتم هیچ دین دیگری ندارد و2: بودن ضمینه های یکتا پرستی در اقوام مغول می باشد.» به اسلام می گرود و قریحه ذاتی خود را برای همیشه چون خونی تازه در رگهای اسلام تزریق می کند.

سیر قدرت گیری چنگیزخان

بررسی سیر قدرت گیری خان بزرگ بدون در نظر گرفتن سیاست های نظامی وی ناممکن می باشد وبا اینکه در ابتدا به پرداخت جداگانه به این دو مقوله بود لکن انجام اینکار را غیر علمی یافتم.»تموچن» پسر ارشد «یسوکای بهادر» رئیس قبیله» قیات- برجیقین» از قبایل مغول می باشد با قتل پدرش توسط تاتارها ، به علت جدایی قبایل تحت امرش به تحریک قبیله «تایچوت»،همراه با خانواده اش به جنگلها پناه برد.مادرش«هوآلون اوجین» به زنده نگه داشتن آتش انتقام در دل وی کمک فراوانی کرد. تایچوت ها برای در امان ماندن از کینه جوئیهای وی به آنان یورش بردند . تموچن طی فرار ناموفقی دستگیرشد ولی شبانگاه با مجروح کردن نگهبان خویش بامساعدت تعدادی از تایچوت ها می گریزد و به خانواده اش می پیوندد. یسوکای اندکی قبل از قتلش ،«برته» – دختر دائی ساچان- از رؤسای قبیله قنقرات را برای تموچن خواستگاری کرده بود، تموچن به منظور یافتن یک متحد مقتدر، بنزد دائی ساچان می رود و با استقبال گرم او،همسرش را به خانه می آورد . بعد از این موفقیت به نزد«اونگ خان» رئیس مقتدر قبایل کارائیت میرود که علاوه براینکه با « یسوکای بهادر»  آندای(آندای نوعی پیمان برادر خوانده گی بود مابین کسانی که از کودکی با هم بزرگ شده بودندوبین اقوام مختلف ترک و مغول مرسوم بود وکسانی که این پیمان را می بستند در صورت نیاز به همدیگر کمک می کردند. 1) محسوب می شد حکومت خویش را نیز مدیون وی بود. اونگ خان بدین سبب وبه خاطر ادای دین در قبال پسر متحد وفادارش به تموچن وعده مساعدت می دهد.2

بزودی اتفاقی رخ داد که موجب اوج گرفتن اقبال تموچن شد. قبیله مرکیت به اوردوی او می تازد و موفق می شود تا «برته» همسر وی را به اسارت ببرند.تموچن به نزد اونگ خان می رود و حمایت عملی وی را برمیانگیزد. علاوه بر این از سوی اونگ خان ماموریت می یابد تا حمایت «جاموقه»رئیس «جوریات» را برای حمله به مرکیتها جلب کند. جاموقه نیز که همبازی ایام کودکی تموچن و آندای او نیز محسوب می شدبه دعوت تموچن پاسخ مثبت می دهد. حمایت دوخان مقتدر از وی،در کنار دزدیده شدن همسرش که به حیثیت تمام جنگجویان پراکنده پدرش لطمه می زد سبب شد تا آنها نیز به دور او جمع شوند و تموچن در راس ده هزار جنگجوی پدرش قرار گرفت.3

عملیات مشترک سه متحد شروع شد ومرکیتها به آسانی تارومار گشتندو «برته» از اسارت نجات یافت. تموچن پس از پیروزی  موفقیت آمیز بر مرکیتها و قدردانی از دو متحد خویش،ترجیح می دهد تا به منظور اطمینان هر چه بیشتر از تثبیت موفقیت سیاسی خویش در کنار جاموقه به کوچ جنگجویانش بپردازد. بعد از یک سال و نیم تموچن به علت گرایش جمع کثیری از جنگجویان تحت امر جاموقه به خویش و تجربیاتی که در این مدت، در فرماندهی بر جنگجویان پدرش یافته بود از جاموقه جدا می شود.به زودی بخش قابل توجهی از جنگجویان جاموقه به او می پیوندند، و بااهدای لقب چنگیز خان به او،وی را رئیس و پیشوای خود قرار می دهند. جاموقه علی رغم چند جنگ با چنگیز،سرانجام میدان را خالی می کند و از سوی جنگجویانش دستگیر وبه  چنگیز تحویل داده شده و به قتل می رسد.اونگ خان نیز بعد از مساعدتهایی که به چنگیز درنبرد با جاموقه و تاتارها با تحریک پسرش، ازرشد سریع قدرت او به وحشت می افتد و در مقابل خان بزرگ صف آرایی می کند. اما وی نیز طی شبیخونی شکست خورده و به قتل می رسد. با نابودی «تایانگ خان» رئیس قبایل نایمان در سال 601 هجری، طی مراسمی رسما «چنگیز خان» بعنوان «خان واحد» همه قبایل مغولستان مطرح می گردد. اندکی بعد از این واقعه، حمله به سلسله چینی «کین» از سوی چنگیز آغاز می شود.4چنگیز خان «برالتون خان» خاقان ختای5 و «ایدی قوت» خاقان بلاد اویغور6 و نیز گورخان فرمانروای 7 قراختای و شاهان دیگر فائق آمده بود.8

در گیرودار همین پیکار،قدرت یافتن شاهزاده فراری نایمان(مسیحی بوده اند9) « کوچلک» در ترکستان چنگیز را به واکنش واداشته و قوایی به سوی او روانه می سازد.با قتل تایانگ خان حکمران «نایمان» ها از سوی،چنگیز پسر وی کوچکلک با سپاهیانش به سرزمین قراختائیان می گریزد « گورخان» فرمانروایی قراختائیان خواه به علت ضرباتی که از سلطان محمد خوارزمشاه متحمل شده بود.10 ویا بعلت نرم خویی ایام کهولت کوچلک را مورد احترام قرار می دهد. اما او با اتکا به حمایت های سیاسی سلطان محمد و جمع آوری سپاهیان پراکنده ای که از تیغ شمشیر چنگیز خان جان بدر برده بودند گورخان را عزل می کند وضمن خاتمه دادن به حکومت قراختائیان حکمران ترکستان شرقی می گردد. چنگیز که همچنان در جبهه نبرد با کین ها بو فرصت نداشت تا بصورت عاجلی کوچلک بپردازد ولی زیرکانه با رسال سفرایی،در لفافه برقراری روابط تجاری تلاش کرد تا سلطان محمد را متوجه دوستی با خود سازد و غیر مستقیم، بدون نشان دادن ضعفی او را از ادامه همکاری با کوچلک بازدارد.لازم به گفتن است که منابع ضمن عدم التفات به نیات سیاسی چنگیز، هیچگونه ارتباطی بین همکاری سلطان و کوچلک، وارسال سفرا از سوی چنگیز به نزد او قائل نیستند. سفرای چنگیز با هدایایی گرانبها ینزد سلطان محمد می آیند:« مضمون رسالت طلب صلح و مسالمت بوده گفتندخانبزرگ سلام می رساند و می گوید بزرگی تو بر من پوشیده نیست و فراخی ممالک تو را می دانم و نفوذ حکم تو در اکثر اقالیم می شنوم، و با تو صلح کردن راه مجاملت و مسالمت رفتن را از واجبات می شمارم، و تو بمثابت اعّزه فرزندان منی، و بر تو پوشیده نیست که چین گرفتم، و بلاد ترک که بدان متصل است در حوزه تصرف آوردم، وتو به از همه میدانی که ولایت من معدن لشکر و سیم وزر است و هر که را این مملکت باشد از سایر ممالک بی نیاز شود، اگر مصلحت دانی راه بر بازرگانان از هر دو جانب گشاده داریم تا منافع آن به عموم خلق آید شود.11

چنگیز با اعتراف به مجد و عظمت خوارزمشاه، سیاستمدارانه برای قدرتمند تر نشان دادن خود از نابودی قطعی سلسله چینی کین، سخن می گوید، در حالیکه این فتح تاسال 631  یعنی چندین سال بعد از مرگ وی (624 هجری) کاملا تحقق نمی یابد.12 علاقه به برقراری روابط تجارتی هم با توجه به دستاورد های مادی فتو حات چنگیز، و اینکه اقدام تجارتی عمدتا تجملی و غیر ضروری بودند جز به خاطر عینیت بخشیدن به روابط حسنه و بازداشتن سلطان محمد از مساعدت با کوچلک نبوده است.13

سلطان محمد علی رغمرنجشی که ازلحن پدرانه نامه چنگیز، (با توجه به مسن تر بودن خود14) داشت به پیام دوستی خان مغول ارج می نهد. نرمش شلطان محمد با وجود سکوت منابع درباره دلایل آن کاملا قابل توجیح است.از یک طرف علی رغم عدم تسلط کامل مغولان بر چین، فتح «خان بالیق»(پکن) بعنوان پایتخت سلسله پینی کین سلطان را مرعوب عظمت چنگیز می ساخت و از سوی دیگر کوچلک هم دیگر لایق دوستی نبود، زیرا اوبعد از غلبهبر « گورخان» ، با وجودوعده های قبلی مبنی بر تقسیم دستاورد های خود با سلطان، علاقه ای به اجرای آن نداشت. تیرگی راوابط طرفین به کشمکش هایی هم منجر شده بود، و سلطان با تخلیه پاره ای از شهرهای مرزی، آنها را تخریب می کند تا از تهاجم و غارت سپاهیان کوچلک مصون بماند.15 با موافقت سلطان در استقرار روابط تجاری، دورنمایی از دوستی بر روابط طرفین سایه می افکند، ولی وقوع حوادثی خشم خان مغول را برمیانگیزد. بعد از آن کوچلک به آسانی نابود می شود و مغولان ضمن استیلا بر ترکستان با خوارزمشاهیان هم مرز می شوند. بعد از نابودی کوچلک ار سوی قوای ارسالی چنگیز (سال 615 هجری)، سلطان لااقل بر بخشی از اراضی تحت امر او، که از این پس از آن چنگیز بود مستولی می گردید.16 علاوه بر این قتل جمع کثیری از تجار اویغور تحت الحمایه مغولان، از سوی «غایر خان» حاکم شهر مرزی اترار، به صلاحدید سلطان، به شکاف های موجود، بیشتر دامن می زند. اما بازچنگیز با حزم وشکیبایی که از خصوصیات و صفات بارز وی بود با ارسال سفیرانی به نزد سلطان، از وی می خواهد که صرفا حاکم اترار را برای مجازات به وی تسلیم کند. سلطان سبک سرانه ضمن اینکه از اجابت تقاضای او خودداری می ورزد به قتل سفرای  چنگیز همت می گمارد.17

پیش گامی های سلطان در وسعت بخشیدن به اختلافات و عدم جبران آن سیمایی از مظلومیت سیاسی به چنگیز می بخشد، که در مصمم ساختن وی و جنگجویان قبایل، جهت حمله به خوارزمشاهیان بسیار موثر بود. با کشته شدن تجار، «درین تف تنها بر بالای پشته رفت و سربرهنه کرد و رو بر خاک نهاد و سه شبانه روزتضرع کرد که هیجان این فتنه را مبتدی نبوده ام قوت انتقام بخشید.»18بارها چنگیز برای روحیه بخشیدن به جنگجویان، به بر حق بودن خویش اشاره می کند. بعد از سقوط بخارا خطاب به مردم چنین می گوید: « ای قوم بدانید که شما گناهان بزرگ کرده اید و بزرگان شما به گناه مقدمند، از من می پرسید که این سخن به چه دلیل می گویه سبب آنکه من عذاب خدایم اگر از شما گناهان بزرگ نیامدی، خدای بزرگ مرا نفرستادی .»19 به گزارش منهاج سراج جوزجانی :« این معنی بر لفظ او بسیار می رفت که پسر تکش خاقان نبود دزد بود، اگر او خاقان بودی، رسولان و بازرگانان مرا نکشتی.» 20 و این نشانگر ضریب هوشی بالا و روانشناس بودن خان بزرگ است. در سال 622 هجری برای فیصله دادن به تحرکات نظامی قبایل «اویرات»،«قراختای»، «قورقان» ،«تومات»،«بولغاچین»و «کرموچین» آخرین اقدامات کوچک نظامی از ترکستان به سمت مغولستان روانه می شودو صرفا قوای اندکی در سرزمین های غربی مفتوحه اش مستقر می کند.21

سقوط خورزمشاهیان و سیاست های نظامی خان بزرگ

تاریخ نگاران غالبا به عوامل واهی برای بیان سقوط امپراطوری خوارزمشاهیان اشاره کرده اندکه غالبا غیر علمی و به بیان بهتر جعل در تاریخ می باشد. اینکه گفته می شود سلطان فاقدهر گونه محبوبیت مذهبی بوده چندان اعتباری ندارد. او علی رغم تخاصم با خلیفه ناصر و حتی تبعید شیخ الا سلامان معروف سمرقند( شیخ جلال الدین وپسرش شمس الدین و برادرش  اوحدین به شهربد آب و هوای نسا22) و راندن بها الدین ولد ملقب به سلطان العلما از بلخ 23وبر کنار ساختن خاندان روحانی «صدرجهان» در بخارا –که اگر بتوانیم گزارش نسوی را باورکنیم شش هزار فقیه از او مواجب می گرفتند24- و قتل مجد الدین بغدادی صوفی مشهور وقت25 جهت تلطیف و جلب قلوب عامه مسلمانان به اقدامات بسیاری نیز پرداخته بود. امپراطوری او به مثابه سد حصینی در برابر کفار قراختایی ایستاده گی می کرد و در همه منابع بصراحت آمده است که سلطان « با قراختای باجهاد جنگید»26دربار او مجمع علمای برجسته ای چون امام فخر الدین رازی جامع جمیع علوم عقلی و نقلی27 وشیخ شهاب الدین خیوقی که از کثرت فضل و اعتبار در پنج مسجد در خوارزم (اورگنج) در می گفت بود. « خیوقی» آنچنان از ارج و عظمت برخوردار بود که با اندکی مسامحه می توانیم او را بعد از سلطان شخص دوم امپراطوری محسوب کنیم. نسوی درباره عظمتاو اینگونه گزارش می دهد: « در نزد سلطان به مر تبه ای رسیده بود که برتر از آن در اندیشه نگنجیدی. و مرغ فکر بدان جایگاه اعلی که او را بود هرگز نرسیدی و سلطان را با وی در امور جلیل مفاوضت بودی و در مهام مشاورت کردی.28»ابن اثیر صراحتا بر دوستی سلطان با علما و تبحر او در فقه و اصول تاکید می ورزد.29

تاریخ نگاران بسیاری در عصر معاصر سعی در حقیر جلوه دادن سلطان در نظر مردم داشته اند وتلاش نموده اند تابا استفاده از دلایلی چون نارضایتی مردم از سنگین بودن مالیات یا اشاره بر اختلافات سلطان با خلیفه عباسی دست یازیده اند اما آثار تاریخی قدیم چنین نمی گویند: «مردم سراسیمه آماده جانبازی بودند. «خیوقی» عالم بزرگ آمادگی خود را برای جهاد به سمع سلطان می رساند و باشناختی که مردم ازسلطان دارند سلطان را مطمئن می سازد که مردم به اعلام جهادپاسخ مثبتی می دهند.30

پس چگونه شد که پسر تکش (سلطان) با وجودحمایت مردم به آسانی شکست می خورد؟پاسخ این  مهم را دردلایل رایجی که معمولا مطرح می شود نباید جستجو کرد بلکه دلیل اصلی آن را در موضعگیری نظامی کاملا اشتباه سلطان وپیامد های حاصله از آن باید بررسی کرد. با با قریب الوقوع بودن چنگیز با گزارشهای جاسوسان، سلطان مجموع قوای خود را که بر اساس منابع شامل جهارصد تا هفتصد نیروی جنگی بود31 را در پاره ایاز شهرهای کوچک و بزرگ پخش می کند، و ازرویایی مستقیم با مغولان طفره می رود. میل به عدم رویارویی مستقیم با مغولان تا حد زیادی از سابقه ذهنی ایی که او ازاولین برخوردش با مغولان داشت، متاثر می شد. چند سال یا اندکی32 پشی از تهاجم رسمی مغولان، تعدادی از آنان، در تعقیب پاره ای از قبایل دشمن، به حوالی مزر های خوارزمشاهیان می رسند، سلطان محمد علی رغم خودداری آنان از نبرد به علت نداشتن دستور رسمی از چنگیز، آنان رابا سماجت وادار به جنگ می کند. با وجود کثرت نفرات سلطان، وی تا آستانه مرگ مورد خطر قرار می گیرد، با آمدن شب ضرورتا دو سپاه پیکار را به فردا واگذار می کنند، اما مغولان بابرافروختن آتش، شبانه از منطقه پیکار دور می شوند. ولی جسارت و انضباط آنان، زمینه پیدایش ترس وخودداری همیشگی سلطان از برخورد رویا رو با مغولان را فراهم می آورد. نسوی از تاثیرات سوءروانی این پیکار در در ضمیر سلطان اینگونه گزارش می دهد:«در سلطان از صولت و عظمت ایشان چنان ترس وهراس متمکن شد که هر وقت که در مجلس او یاد از آن رفتی فرمودی که مردی و ثبات ایشان، و صبرو حِرق حَرب و آگاهی از قوانین طعن و ضرب، هیچ آفریده ای مثل آنان نباشد33 علاوه بر این منجمان نیز با توجه به شناختی که از روحیات او داشتند، ترس او را بیشتر تثبیت می کردند ومعتقد بودند که برخورد مستقیم با مغولان عاقبت خوشایندی دربر نخواهدداشت.34

با پخش قوادر شهرها از سوی سلطان، قسمت عمدهتوان و وقت مغولان صرف محاصره شهرها می شود تدیبر غلط سلطان کاملا مطلوب مغولان بود. زیرا می دانیم که آنان اصولا علاقه ای به مواجهه رویارو با دشمن نداشتند زیرا در این صورت از بکار گیری بسیاری از حیله ها وابزارها در جنگ (مانند حشر بردن و استفاده وسیع از منجنیق ها باز می ماندند. کارپن در این باره چنین می نویسد:« مغولان در آغاز از نبرد تن به تن دوری می نمایند و زمتنیکه مردان و اسبان زیادی را زخمی نمودند آنگاه وارد نبرد تن به تن می شوند.35 وی به دول مسیحی توصیه می کند که:« همیشه باید یک ضد حمله بر آنها نمود، چون برنامه تاتارها محاصره دشمن و به میان کشاندن است و باید کوشش نمود که چنین وضعی را مغولان پیش نیاورند. چون در این وضعیت است که سپاه به آسانی شکست می خورد.36در محاصره سمرقند چنگیز دستور داد تا برای جلوگیری از خروج مدافعین از شهر، به منظور پیکار با مغولان «لشکر مغول ب دروازه ها بایستند و حشم سلطان محمد را به خروج میدان کارزار مانع شوند.»37 مغولان به خاطر کمبود قوا و شباهتی که فنون پیکارهاشان با جنگجویان کارآزموده دشمن داشت، سودی از پیکار رویارو نمی توانستند ببرند. علت شکست مغولان در «پروان» تا حد زیادی بخاطر رویارویی مستقیم با دشمن بوده است. جنگ رویارو بزودی سبب کمبود آذوقه و سلاح می شد چون مغولان صرفا با اتکا به جنگ های غیر رویارو موفق می شدند تا سلاح وآذوقه خود را از طریق غارت شهر ها و روستاها تامین کنند. محاصره شهر ها مایه فزونی روحیه مهاجمان می شد چون با خالی دیدن مناطق سر راه خود از وجود مقاومت، هر چه بیشتر گسیختگی امپراطوری و پیروزی خود ایمان می آوردند و فکر پیشروی در آنها قوت می گرفت.

با دوری کردن سلطان از جنگ رویارویی، مغولان به آسانی قادر شدند مشکل قوای خود ار حل کنند. زیرا با تقسیم همان قوای اندکی که حداکثر شامل دویست هزار جنگجو می گردید می توانستند در یک زمان به محاصره چندین شهر کو چک و بزرگ بپردازند. این شیوه جنگی، از اولین روزهای تهاجم به کار بسته شد. یعنی هنگامیکه چنگیز در محاصره « اترار» (اولین شهر مورد تهاجم و محل قتل تجار) مطمئن شد هیچ نیرویی از دشمن به استقبال او نخواهد آمد و اترار و هر شهر دیگری صرفا باید از استحکامات خود، و محروم از هر کونه امدادی ،به مقاومت بپردازد. با درک چنین موضوع مهمی، چنگیز بلافاصله به تقسیم قوای خود دست می زند جمعی از قوای خود را مامور محاصره اترار می کند و قوای باقی مانده را به سه قسمت می کند. جوجی پسر ارشد وی مامور فتح « جند»و «بارجیلیغ کنت (کند)» می گردد.تعداد دیگر از لشکریان بسمت «خجند»و «فناکت»گسیل می شود و خود چنگیز به سمت بخارا حرکت می کند. 38

با سوق یافتن پیکارها به سمت محصره شهرها، مغولان در عرض دو تا سه سال موفق می شوند به حیات امپراطوری خوارزمشاهیان خاتمه بدهند، در حالیکه در نهایت سبکباری و قلت ابزار جنگی قرار داشتند. آنها بر اسبانی سوار می شدند که بقول ابن اثیر، زمین را با سم های خود می کندند و ریشه های گیاهان را می خوردند.39 تیر وکمان عمده سلاح هایی بودند که با خود همراه داشتند. تیرها از چوب ساخته می شدند و در سر آنها یک قطعه استخوان از شاخ یا قلم حیوانات و یا آهن بسیار تیز و دولبه نصب می کردند.40هر جنگجوی مغول خود سلاحخویش را می ساخت. 41 استفاده از نیزه نیز کم و بیش رایج بود. برای خراب کردن استحکامات از بیل و کلنگ سود می جستند و جهت سهولت بیشتر در کشتار اسرا از تبر استفاده می کردند.42 سپرهایی که بکار می بردند بیشتر از چرم حیوانات( بویژه گاو) و یا از به هم بافتن نی های مخصوص درست می شد. به علت کمبود آهن زره جنگجویان مغول نیز از چرم ساخته می شد.43

با محصره  هر شهر، خندقی پیرامون آن توسط حشرها ( اسرایی که بعداز فتح یک شهر در جلوی لشکر مغول حرکت می کردند از دیگر موارد استفاده از آنها کشته شدن آنها توسط تیر های مدافعین شهر بود.) پر می گردید و اغلب برای مصون ماندن از تهاجم مدافعین یا فرار آنان دیواره ای گرد شهر می کشدند. به فراخور کوچکی و بزرگی شهر ها، منجنیق ها به سنگباران مستمر می پرداختند. به روایت «نسوی» مغولان بر کوبیدن استحکامات و خانه های شهرهای نسا ونیشابور به ترتیب از 20 و200 منجنیق سود جستند،44 هنگامی که با گمبود یا فقدان سنگ مواجه می گشتند با قطع درختان و تهیه تکه های مناسبی از چوبشان- که برای سنگین شدن در آب قرار می دادند- نیاز خود را برآورده می کردند.45اگر گزارش جوزجانی را بپذیریم « سعدی چربی»فرماندهی ده هزار منجنیقی مغول رابرعهده داشت.46 در پارهای موارد با استفاده از سرعت عمل خود و یا غفلت مدافعین، نردبانهایی بر دیوارهای شهر قرار می دادند وبه درون شهر راه پیدا می کردند.47 مواقعی نیز با انحراف جریان رود ها به استحکامات شهرها صدمه می رساندند.48و یا با ایجاد حریق های وحشتناک با استفاده از اشیای آغشته به نفت ضمن تخریب خانه ها دست به ایجاد وحشت در روحیه مدافعین می زدند.49

برای ایجاد چند دسته گی در صفوف مدافعین قبل از شروع کامل عملیات، وعده هایی مبنی بر تضمین امنیت جانی می دادند. هر چند این وعده ها بندرت اجرا می شد، ولی در ایجاد شکاف و خوش باوری در صفوف مدافعین بسیار موثر واقع می گشت. به منظور ایجاد هر چه زودتر روحیه تسلیم و اطمینان مدافعین از وعده هایی که می دادند عمدتا ایلچیانمسلمان را مامور مذاکرت می کردند. « حسن حاجی» بازرگان، برای تسلیم ساکنان «سقناق» فرستادهمی شود.50 « دانشمند حاجب» به نزد اهالی « زرنوق» روانه می گرددو اعلام می دارد: « فلان کسم. مسلمان ابن مسلمان… از حکم نافذ چنگیز به رسالت آمده ام تا شما را از غرقاب هلاکت و طغار خون بیرون کشم.51 » برای کسب اطلاعات گو ناگون، درباره زرادخانه های نظامی، انبار های آذوقه، کیفیت استحکامات شهرهای مجاور،و راههای مناسب جهت رسیدن به مناطق مورد نظر، علاوه بر مساعدت های اسیران جنگی، استنطاق  از اسرای نیز کارساز می توانست باشد.

تدابیر چنگیزخان در استقرارامپراطوری مغولان

نقش شخصیت و نبوغ چنگیز را در استقرار نظام نوین نباید از یاد برد مقرر کرده بود کسانیکه خدمات ارزشمند به نفع امپراطوری انجام می دهند به لقب«ترخان» مفتخر شوند. شخص ترخان ضمن معافیت از مالیات و اجازه تصاحب غنایم جنگی از آزادی های بی شماری برخوردار بود. می توانست به آسانی و بدون اجازه ار نگهبانان به نزد چنگیز راه یابد و تعدادی از خطاهای بزرگش در صورتی که مخالف با مصالح امپراطوی نبوده بخشیده می شد. 52

از دیدگاه چنگیز،نمی شد اطمینانی به وفاداری قبایل کرد. برای نیل بیشتر به این مقصود ایجاد تقسیمات نظامی نیز مد نظر واقع گردید.تقسیمات نظامی با سهولت بیشتری جنگجویان قبایل رادر گرد لوای حکومت مرکزی جمع می کرد زیرا جنکجویان قبایل از این به بعد،در دسته هایی که،«دهه»،«صده»،«هزاره»،و «تومان» خوانده می شد وبه ترتیب شامل، 10، 100، 1000و 10000 جنگجو می گردید سازماندهی می شدند.53

هر دسته برای خودفرمانده معینی داشت که زیردستور فرمانده بالاتر قرار می گرقت. یعنی فرمانده دهه، فرمانبرداری فرمانده صده، و اوتحت امر فرمانده هزاره، و فرمانده و فرماده هزاره تحت دستورات فرمانده تومان قرار داشت. این فرماندهان یامستقیما از سوی چنگیز یا از سوی فرماندهان عالی رتبه ای مورد تائید او بود تایید او بودند انتخاب می شدند. بدین ترتیب وحدت قبیله ای در برابر وحدت امپراطوری که در حال تکوین بود کاهش می یافت.چون دیگر جنگجویان اقوام پرجمعیت  و حتی علی الظاهر ادغام نشده ای چون «جلایر»، «قونکقتان»، «بارین»،«اولقوت»، و قنقرات پیش از اینکه تحت لوای روسای قبایل خود باشند در تحت  امر فرماندهان مختلفی که بطورمستقیم یا غیر مستقیم مورد تایید و انتخاب چنگیز بودندقرار می گرفتند. 54

«وقتی که فرماده کل … عده ای سرباز برای جنگ یاخدمت مخصوص می خواهد به فرماندهان ده هزار نفری دستور صادر می کند که هر کدام ازسپاه خودهزارنفر در اختیار او بگذارند اینها همین دستور رابه فرماندهان زیر دست خود یعنی آنهایی که فرمانده هزارنفراند می دهند که هر یک صد نفر بدهند این دستور به ترتیب به فرماندهان کوچکتر انتقال می یابد تا بالاخره به افسران دسته های ده نفره می رسد و این افسران هر یک مطابق سهمی که دارند  تعداد لازم سرباز را در اختیارافسران مافوق قرار می دهند.» مارکوپولو بصراحت می نویسد که« انتخاب سربازان از طریق قرعه کشی انجام می گیرد.». برای مثال بمنظورتشکیل یک نیروی سه هزار نفری جهت اعزام به منطقه ای در چین از هر دهه دو نفر فراخوانده شدند . با یک حساب ساده این قوا از 15 هزاره(یعنی از هر هزاره 200 نفر)یعنی سپاهیان به این اندکی ممکن است از افراد 15 قبیله باشند.55 که همین تنوع قبیله ای علاوه بررقابت آنها برای حکومت مرکزی در عرصه پیکارها می افزود، خودبخود بعلت اختلاف، مانع بروز اختلاف می شد.

همواره آماده بود تا از گوشه و کنار استعدادهای بزرگ و وفادار را کشف کند و آنها را در خدمت خویش در آورد. وقتی که «غدا بهادر» جنگجوی مغلوب قوم کارائیت صمیمانه اعلام می دارد: « که بر من گران بودکه بگذارم که شما ارباب و آقای قانونی مرا بگیرید و بکشید واز اینرو سه روز جنگیدم تا او فرار بکند و اکنون اگر به من فرمان دهید بمیر، می میرم و اگر زندگی ام را به من بازگردانید، با کمال میل و رغبت خدمت تو را خواهم کرد»، چنگیز او را مورد لطف قرار می دهد و ضمن ملازم ساختن او،ریاست یک صده را به وی می سپارد.56

هنگامی که چنگیز خواست تا «سبتای»و «جبه» را مامور تعقیب سلطان محمد خوارزمشاه ترک سازد « از لشکری که با او بودندبه نسبت تعیین کرده» و اینگونه از میان کل سپاه خویش 30 هزار جنگجو را تحت فرمان آنان قرار داد.57 لشکری که به این ترتیب فراهم می گردید«لشکر نما» نامیده می شد. رشیدالدین در باره واژه لشکرنما می نویسد:« لشکرنما آن باشد که بر لشکرها تخصیص کرده از هزاره و صده بیرون کنند و به ولایتی فرستند تا آنجا مقیم شوند.»58

بعد از فتح کامل امپراطوری خوارزمشاهیان و مرگ چنگیز، از سوی «اوکتای» جانشین او،«جورماغون» با«چهار تومان لشکرنما» به این کشور روانه گردید.59

هیچ دلیلی نداشت تا جنگجویان یک هزاره همگی از اعضای یک قبیله باشند و یا اینکهفرمانده انتصابی بر آنها از اعضای قبیله خودشان باشد.«امیر جورماغون»از قوم «یسوت» فرماندهی قوای «سونیت»  را بر عهده داشت در حالیکه امیر ملکشاه که از قوم «سونیت» بود فرماندهی جنگجویانی از قبایل «اویغور»، «قارلوق»، «ترکمان»،«کاشغری»و «کوماجویی» را برعهده دار بود.60

از مهم ترین تدابیری که از سوی چنگیز خان برای رام ساختن و تضعیف بلند پروازیهای روسا و جنگجویان اتخاذ شده بود، و واگذاری مناصب تشریفاتی و نه چندان مهم مانند «باورچی» (متصدی شراب)، «آختاچی» (متصدی گله های گوسفندان )، «چربی» (متصدی امور آدمهای چنگیز) به آنان بوده است. چنین شگردی علاوه براینکه روحیه سرکش آنان را تخفیف می داد، معیاری برای شناخت کامل تر چنگیزاز میزان فرمانبرداری آنان جهتنصبشان بر مناصب مهم نظامی بود. گارد شخصی چنگیز که نهایتا دارای ده هزار جنگجو شده بود ترمیبی از امیران و اشراف بزرگ و فرزندان آنها بود.61

دستور رسمی چنگیز درباره تشکیل این گارد چنین بود: « حال که آسمان به من فرمان داده تا بر همه قوم ها حکومت برانیم، برای خدمت گارد ( کاشیک)، ده هزار مرد از بین ده هزار ها، هزارها و صدها دست چین کنند. این افراد در کنار شخص من خواهند بود. آنان باید از افراد لای، خوش تناسب و قوی انتخاب شوند… که اگر عصیان کردندمانند یک خاطی تنبیه خواهند شد».62 یکی از افراد گارد شخصی چنگیز «کهتی نویان» بود که علاوه براینکه مرد مقتدری بود در صحنه های نبرد در کنار چنگیز نقش مهمی ایفا می کرد و فرماندهی هزاره را ننیز بر عهده داشت، از جمله محافظین چنگیز نیز محسوب می شد.63

از آموختن باکی نداشت و بااینکه عمرش  یکسره در جنگ و پیکار سپری شده بود برای دیوان خانه و ثبت اسامی جنگجویان به فکراستفاده از خط اویغوری افتاد و پسران خویش را موظف ساخت تا آن را بیا موزند.64

سیمای زن مغول

عفت و پاکدامنی از اصول لاینفک قبایل ترک و مغول علی الخصوص در بین زنان و دختران بوده است. کارپن در مورد وارستگی و پاکدامنی زنان مغول می نویسد: « زنان مغول پاکدامن و بی آلایش  هستند و شوخی های بی معنی و زشت و ناهنجار پاره ای از مردان، آنها را از راه پاکدامنی منحرف نمی نماید.65مارکوپولو نیز می نویسد:« بی وفایی در نظرشان یک عیب بزرگ محسوب می شود.» 66

این اظهارات وقتی برایتان جالب خواهد بود وقتی بدانید که در قرون وسطی وقتی شوالیه ای به جنگ می رفت و احتمال تاخیری بیش از دو – سه ماه در میدان نبرد را داشت برای معشوقه یا زن خود زیر پوشی پولادی سفارش می داد و قفلی محکم بر آن می زد و کلید آن را با خود می برد ولی هنگام بر گشتن می دید که قفل شکسته و زنش آبستن است. پس می بینیم که چرا پاکدامنی زنان مغول برای اروپائیان جالب می باشد.

دومزیل در کتاب اعتقادات مردم اروپا قبل از گرویدن به مسیحیت می نویسد:«گروهی ازجوانان بودندکه دارای مالکیت شخصی نبودند از اموال و همسران دیگران استفاده می کردند که آنها رابرسکیر Bresekirs  می نا میدند. این ها جنگجویان وحشی را تشکیل می دادند.67 او در مورد خرافات بین اروپاییان می نویسد:«مراسم قربانی و مخصوصا قربانی انسان  به خاطرخدایان انجام می گردید و روحانیان در آنجا ریاست می کردند!!!!.»68

این جامعه اروپایی را مقایسه کنید با وضع موجود در جامعه هم عصر آن در بین اقوام مغول یا چند قرتقبل از آن با قوم اوغوز که در کتاب ده ده قورقود در فصل داستان «دلی دومرول» از زبان زن دومرول بیگ می خوانیم: « اگر حتی گردی از مرد  بیگانه برروی بنشیند مرگم باد.»69 حال شما قضاوت کنید که قوم وحشی و دور از اخلاقیات و تمدن کدام است؟

یاسا و بیلیک

با وضع وتدوین «یاسا»و«بیلیق»(بیلیک) که در برگیرنده قوانین ووصایای خان بزرگ براساس آداب ورسوم و معتقدات کهن مغول بود، توانست در کوچکترین مسائل اجتماعی جایی برای اعمال حاکمیت خود و اولو قورولتای( که برای اقدامات مهم و اساسی تشکیل می شد) بازکند.70

قوانین چنگیزی که به «یاسا» معروف است در بسط روحیه اطاعت ونظم و تعدیل روح قوم گرایی، از اهمیت خاصی برخوردار بود. براساس یاسای خان بزرگ به منظور جلوگیری از هرج و مرج و عدم تمرکز مجدد جنگجویان پخش شده از قبایل مختلف در دسته های نوین، هیچ جنگجویی حق تعویض خودسرانه دسته خود را نداشت. جنگجوی متخلف و رئیس دسته ای که او را می پذیرفت شدیدا مجازات می شدند.71شناخت افراد خاطی با توجه به ثبت نام جنگجویان هر دسته در دفاتر مخصوص بسیار آسان بود.72

همه ترقیات منوط به اجرای کامل حس وظیفه شناسی بودو به روز بودن معلومات نظامی و اجتماعی یک سردار بسیار مهم بود. در این راستا چنگیز چنین می گوید:« امیران تومان وهزاره ها باید در اول سال و آخر بیایند و بیلیک(فرامین) بشنوند و باز پس روند، مگر آنان که سروری لشکر توانند کرد و آنها در یورت خویش ننشینندو بیلیک نشنوند، حال آنان برمثال سنگی باشد که بر آب روند، یاتیری که درنیستان اندازد،ناپدید گردد.چنان کسانی پیشوایی نشایند»73

طبق یاسا لشکر باید در همه حال گوش به فرمان باشد: « امرای تومان و هزاره و صده باید که هر یک لشکر خود را چنان یاسامیشی کرده باشند… که هرگاه که حکم و فرمان رسد شب و روز ناکرده بنشینند».74

تعلل و سستی هیچکس پذیرفته نبود. برادر چنگیز ، جوجی قیسار، به علت عدم حضور بموقع در لشکر،پاره ای از امتیازات اشرافی خود را از دست داد.75

فرمان دادتا بالگوتی برادردیگرش به علت افشای ناخواسته یک راز نظامی، هرگزاجازه شرکت در شوراهای نظامی را نداشته باشد.76

آرمانی که بعدها چنگیز مبنی بر تسلط قبایل مغول، بر کل جهان ترسیم می کرد همه نگاهها و اشتیاقها را معطوف به بیرون از مرزها می کرد.با اعتلای چنگیزبسیاری از قبایل که از نژاد «مغول» نبودند ترجیح می دادند تا با این عنوان نامیده شوند. رشید الدین به خوبی به این موضوع اشاره می کند: « در این زمان بواسطه دولت چنگیز خان واروغ او… چون ایشان مغول اند دیگر اقوام اتراک مانند«جلایر»و«تاتار» و«اویرات»و«اونکوت»و«کرایت»و«نایمان»و «تنکقوت»وغیر هم هر یک را اسمی معین و لقبی مخصوص بوده، جمله از روی تفاخر خود را مغول گویند و با وجود آنکه در قدیم از این اسم استنکاف داشتند، فرزندان ایشان اکنون که موجودند چنان تصور دارند که ایشان از قدیم باز، به اسم مغول موسوم و منصوب بوده اند، و نه چنین است.»77

منابع مکرر از حس اطاعت شدید، که دستاورد تلاشهای چنگیز بدین منظور بود یاد می کند. مارکوپولو می نویسد که مغولان: « نسبت به روسای خود کاملا مطیعند… با داشتن این گونه صفات است که سربازان تاتار (مغول) توانسته اند قسمت بزرکی از کره ارض را مطیع و مقهور خود سازند.»78کارپن از بسط نظم چنگیز در همه سطوح خبر می دهد: « تاتارها، بیش از همه مردم جهان فرمانبردار رئیس خود، چه دینی چه لشکری، می باشند. او را بسیار گرامی داشته و هیچگاه به او خیانت نمی کنند. تقلب و دورویی میان خود آنها بسیار کم می باشد. آنها میان خود هیچ گاه کتک کاری و ایراد ضرب و زخم نداردند.آنجا دزدی و راهزنی البت همین خودشان دیده نمی شود. برای همین هست که چادر و ارابه آنها که اثاثیه و جواهرات و طلا را در آن نگهداری می کنند صندوق و قفل ندارند. اگر چارپای یکی از آنها گم شود، کسی که آنر اپیدا می کند، یا بحال خود می گذرد و یا به صاحب آن می رساند… در آنجا نیازی به محاکمه و داوری دیده نمی شود.آنها همدیگر را خوار وتحقیر نمی کنند بلکه تا می توانند به همدیگر کمک و از هم پشتیبانی می نمایند. »79

نظم چنگیز به نوعی دیگر در سلاح و لباس نظامیان مغول منعکس می گردد: « جنگ افزارهایی که دست کم همه باید داشته باشند،دویا سه کمان و یا دست کم یک کمان خوش ساخت، سه تیردان پر از تیر، یک تیر و ریسمان برای کشیدن منجنیق… هر یک از مغولان یک اسب بازره اسبی که ران وساق را می پوشاند و یک کلاه خود وسپر دارند. »80با این سلاحها و لباس های متحدالشکل روح جنگجویان قبایل انس بیشتری به وحدت مورد نظر چنگیز خان می گرفتند. در این مورد از توجه به کوچکترین جزئیات هم دریغ نمی شد. هر سپاهی بمنظور دوخت و دوز موظف به همراه داشتن «درفش وسوزن» بود.81

علل گرایش مغولان به چنگیز

فقط ترس از مجازات و از دست دادن موقعیت قبیله ای و یا اعمال تدابیر گوناگون چنگیز نبودکه سران و جنگجویان برجسته قبایل را در گرد او جمع می کرد. واقعیت این است که سران وجنگجویانه قبایل در مقابله کاهش ظاهری امتیازات سیاسی، درسایه وفاداری به چنگیز از امتیازات مهمی هم برخوردارمی شوند. چه بسا روسای قبایلی که ریاستشان مورد قبول پاره ای از اتباع تحت امرشان نبود ولی با اطاعت از چنگیز، برمسند قدرت تثبیت می شدند. چنگیز با قتل « الاقوش» حاکم مطیع  قوم « انکوت» از سوی تنی چند ازاتباعش، به انتقام از او بر می خیزد.82 اقدام چنگیز در این مورد بمنزله حمایت رسمی از حقوق سیاسی همه حکام مطیع بوده است آیا به این خاطر تثبیت بر اریکه قدرت نبوده که رئیس قوم مکرین، دختر خویش «موکای» را به عقد پسر چنگیز در می آورد؟83

با نبوغ خاصی که داشت عمق همه تعظیم ها و تکریم ها را درک می کرد: « بعد از ما اروغ ماقباهای زر دوخته بپوشند و نعمتهای چرب وشیرین بخورند و به اسبان نیکو صورت برنشیند و خاتونان خوش روی در بر کشند نگویند که اینها پدران آقایان ما جمع کردند و مارا در آن روز بزرگی فراموش کنند.84

کمتر فرماندهی می توانست به مجازات جنگجویان عادی بپردازد. بنا به فرمان قاطع چنگیز: « هر کسی خود سرانه اتباع خود را شلاق بزند، شلاق خواهد خورد و هرکس که ایشان را با مشت مضروب سازد، با مشت مضروب خواهد شد.»85و چین است که محبوبیت خان بزرگ روز به روز در بین افراد عادی جامعه (قراچوها)افزایش می یافت.

جنگجوی خطاکار از هر طبقه ای بوده باشد مستوجب مجازات بود. این تساوی در مجازات برای توده جنگجویان معمولی که در زیر دست اشراف و امیران عالی رتبه قرار داشتند بسیار گوارا می توانست باشد.در جائی چنگیز در باره محدوده اقتدار گارد شخصی خود که غالبا از اشراف وامراء و فرزندان آنها بودند چنین دستور می دهد: « فرماندهان خدمت گارد،( تا زمانیکه)از من اجازه شفاهی نداشته باشند نباید از جانب خود زیر دستان را مجازات کنند. اگر یکی از آنها مرتکب خطایی شد می بایست به اطلاع من برسانند.و آنگاه کسی که سزایش سر بریدن هست، سرش بریده خواهد شد. کسی که سزایش کتک هست کتک خواهد خورد.»86

به احتمال زیاد «سبکباری و ساده زیستی» قبایل مغول که برخواسته از شیوه معیشت گله داری آنان بوده «کارپن» را به آنچنان اشتباهی انداخته که آنان را بالاتر از هر تصوری فقیر قلمداد می کند.87 آشکار هست که بار وبنه سنگین و تجملات در اصطکاک شدیدی با چنین شیوه معیشتی که همواره به حرکت و کوچ و چادرنشینی نیازمند هست قرار دارد. از سویی اگر کارپن به خوبی قادر به مقایسه بین وضع زندگی قبایل مغول قبل و بعد از تشکیل امپراطوری چنگیز می گردید بی گمان در ارائه چنین نظری دقت بیشتری به خرج می داد.علاوه براین برای قبایل مغول بسیار دشوار بود تا خلق و خوهای قرون متوالی خود را یکسره در عرض چند ده سال بعد ازفتوحات چنگیزخان از یاد ببرند وبا اتکاء به انبوه غنایم به شیوه زندگی شهرنشینی روی بیاورند؛علی الخصوص که تا مدتها بعد از مرگ چنگیز معرکه کشورگشایی مغولان گرم بود و مغولان بشی از اینکه فرصت آموختن ظرایف زندگی متجملانه ملل مغلوب را داشته باشند می بایست سلاح به دست از جبهه ای به جبهه ای دیگر روی بیاورند. «اوکتای قآان» پسر و اولین جانشین چنگیز به منظور تشویق مغولان به زندگی یکجا نشینی به کسانی که کشت و زرع می کردند و درخت و سبزیجات می کاشتند، انعام های باورنکردنی اهداء می کرد.88

عده ای از جنگجویان قبایل با توجه به خدماتی که از قبیل تابعیت چنگیز ، نسیبشان شده او را چنین می ستایند: « این پادشاه زاده تموچن، جامه ای که پوشیده باز می کند و می دهد و اسبان را که برنشسته فرو می آید و می دهد . کسی که ولایت دار و لشکر پرور باشد و اولوس را نیکو به پای دارد اوست.»89

فلسفه سیاسی امپراطوی مغولان

فلسفه سیاسی جدیدی که در کنار موفقیتهای مستمر چنگیز در میان قبایل نشر می یافت، در ایجاد حس اطاعت جنگجویان قبایل بسیار موثربود.محور اصلی این فلسفه که به آرزوهای چنگیز مشروعیت و چهره ای الهی می داد عبارت از حمایت « تاب تانگری» ( یعنی خدای بزرگ جاویدان یا خدای مطلق) از او بود ایمان چنگیز به « تاب تانگری» جدا از اعتقادات رایج در میان قبایل مغولستان نبود. چون این قبایل به یگانه پرستی ناقصی معتقد بودند و « تاب تانگری» خدای بزرگ جاویدان را با تمام مظاهر زمینی و آسمانی اش، می پرستیدند. 90 البته تا حدی شکل گیری چنین فلسفه جدیدی متکی بر لیاقت هایی بود که چنگیز در پشت سر گذاشتن شدائد و شختیها از خود نشان داده بود. او از لابلای فراز و نشیب های بی شماری به قدرت رسیده بود. 91 بعد از قتل پدرش «یسکای بهادر» ماجراهای زیادی را از سر گذرانده بود و بدلیل موفقیت های خود در غلبه به این چالش ها که همه آن را از الطاف «تاب تانگری» می دانست. چنین سر گذشتی خودبخود درمیان جنگجویان قبایل که همگی به نوعی دارای ایمان مذهبی بودند می توانست پر اهمیت جلوه کند.92شبانکاره ای با درنظر گرفتن رنج هایی که چنگیز در راه رسیدن به قدرت متحمل گردید، چنین می نویسد:« اگر او را شرف اسلام حاصل بودی، توانست گفت که از نبوت با بهره بوده است… دلیل این مقدمات و مصداقاین کلمات آنست که مردی تنها بی استظهار و مظاهرت قوم و تبعی، از میان جمعی متفرق نا موافق برخیزد و همت بر دعوی چنین مصروف گرداند بی آنکه او را دو یار موافق باشند یا یا ابهت و آلتی حاصل بوده،… یقین شد که این سعادت بجز عنایت آفریدگار و تایید لطف کردگار نیست.»93

سورقان (از معتبرین  قوم بایاوت) در زمانی که چنگیز هنوز موامع بسیاری در راه قبضه کردن قدرت قبایل داشت، رد مردم نشر می داد که او بنا بر مشیت خداوند بر همه اقوام مسلط خواهد گردید گزارش رشیدالدین در این باره چنین است: « در زمانیکه چنگیز خان هنوز پادشاه نشده بود و هر گردنکشی از اقوام، هوس سروری و پادشاهی داشته اند، ایناین سورقان گفته کسانیکه ایشان را هوس پادشاهی است یکی« اولان اودور» است،از قوم «تاتار» و دیگر« سجنه بیگی» از قوم «قیات بورکین» و«جاموقه ساچان» از قوم «جاجیرات» اینها دعوی بزرگ می کنندو هوس پائشاهی دارند، لیکن عاقبت تموچن برسرآید و پادشاهی باتفاق دیگر اقوام براو مقرر گردد چه استعداد و استحقاق آن کار او دارد و تایید آسمانی فرشاهی برجبین او ظاهر و لایح است.»94

درست از همان زمانی که چنگیز با کنار زدن رقیبان، تقریبا تمامی قبایل را تحت فرمان خود می گیرد،و در طی مراسمی به لقب پرشوکت « چنگیز خان» ملقب می گردد، تبلیغات گسترده ای مطرح می گردد تا این نکته را القاء کنند که مشیت آسمانی بر این قرار گرفته تا چنگیز خان « برهمه جهان» مسلط گردد. در همین مراسم «کوکچوی» راهب ک همدعی بود با خداوند در ارتباط است اعلام می دارد که طبق مشیت خداوند چنگیز بر همه جهان مسلط خواهد گشت. جوینی از قول « مغولان معتبر» درباره شخصیت عجیب او اینگونه گزارش می دهد: « در سرمای سخت که در آن حدود باشد برهنه چند روز به بیابان و  کوه رفتی و با آمدی گفتی خدای با من سخت گفت، و فرمود که تمامیت روی زمین به تموچن و فرزندان او داده ام.»95

بعد از تثبیت فرمانروایی چنگیز بر قبایل بود که اسطوره هایی در جهت، «آسمانی تبار» بودن او جعل گردید تا اینگونه او به عنوان«موعودآسمانی» که دارای رسالتی مهم در جهت فتح جهان می باشد معرفی گردد. بر اساس یکی از این افسانه ها «برتاچینو» یکی از اجداد بسیار دور چنگیز است که اساسا از جنس مخلوقات زمینی نبوده و به درخواست آسمان «از آسمانی که در بالاست،آفریده شده بود.»96

«آلان قوا» جده نهم چنگیز نیز بدون تماس با مردی، از طریق پرتو انوار آسمانی دارای سه پسر می شود. به گفته رشیدالدین خداوند در واقع از این طریق «به کمال قدرت خویش بطن «آلان قوا»را صدف دُرّ گرانمایه وجود چنگیز خان گردانید.»97«آلان قوا» در جواب کسانیکه بمشروع بودن پسرانش تردیدی می کردند با قاطعیت می گفت: «( نسل های )ایشان سلاطین همه خلایق خواهند شد.»98

سرانجام باچرخش روزگار تولد«تموچین» موعود خداوند فرا می رسد که از بدو نشانه هایی از عظمت و مجد آینده در او به ظهور می رسید. بگزارش تاریخ نگاران مغول،در هنگام تولد چنگیز در دست راستش یک لخته خون شبیه استخوان کوچکی وجود داشت،99که بقول«خواند میر» این معنی: « نزد عقلا دلیل بود بر دلیری آن مولود بود.»100رویاهای صادقانه ای نیز در ایام کودکی بر او نازل می گردید که روح اورا برای آینده بزرگی آماده می ساخت:« تموچین به خواب دید که دست های او دراز شده وبه هر دستی شمشیری دارد که سر یکی از آن دو شمشیر به مشرق متصل است و یر دیگری نیز به مغرب و صباح کیفیت واقعه را به مادر گفت، آن عورت خواب پسر را چنین تعبیر کرد که تو بر شرق و غرب عالم مستولی خواهی شد و اثر تیغ خون ریزد به بلاد مشرق و مغرب خواهد رسید.»101

در اینکه این افسامه ها مقارن با اعتلای سیاسی ونظامی چنگیز و بعد از آرمان تسلط چنگیز بر جهان بر جهان، شرد می گیرد هیچگونه تردیدی نیست که چنگیز آنفدر معمولی بدنیا آمده بود که حتی وقت دقیق تولد او هم معلوم نبود با اندکی دقت در گزارش های رشیدالدین این حقیقت را می توان یافت: « چون در زمان چنگیز خان و پدر اومنجمانه طریق رصد احتیاط وقت نکرده اند و مورخان نیز روز و ماه اثابت نکرده، ساعت روز ولادت او به تحقیقی معلوم نیست.» اما«منجمان معتبر، تاریخ وفات او نوشته اند چه غایت عظمت و کمال پادشاهی او (را) بود.»102 ناگفته پیداست که تبار نامه آسمانی نیز بعد از سپری شدن دوران کم اعتباری ها ساخته شده است. به احتمال زیاد ثبت رسمی حوادث تاریخی چنگیز و اجداد افسانه ای او ، از زمانی انجام می پزیرد که چنگیز به خاطر گستردگی نیازهای امپراطوری اش، استفاده از خط اویغوری را مورد توجه قرار میدهد.103 چه پیش از این تاریخ قبایل مغول به علت فقدان وحدت و نداشتن خط و فرهنگ قبایل ملاحظه ای جز به مدد حافظه بشرح حوادث گذشته التفات نمی کردند. منابع و ماخذ این قصه ها هم چیزی جز« اقاویل پیران روزگار دیده» و یا « کسب تاریخ» که در خزانه عامره موجود بوده، نبوده است.104

چنگیز خان همواره به اعتقاد موجود یعنی خدایی بودن فتوحاتش تاکید می ورزید: « ما… به لشکر می رویم و یاغی بسیاری را هلاک می گردانیم، و چون خدای تعالی راه می دهد… میسر می شود.» 105هنگام حمله به سلسله کین به کوه مقدس «بورقان قلدون» می رود و خطاب به تانگری» خدای آسمان چنین می گوید:« ای تانگری جاویدان: کین ها اجداد و نیاکان مرا با وضع فجیعی کشته اند اینک اسلحه به دست گرفته ام تا خون آنها را بریزم و لنتقام جویی کنم. اگر با تصمیم من موافقی با قدرت و نیروی خودت به من کمک کن.106» به گزارش رشید الدین وسایر منابع قبل از این لشکر کشی مدت سه روز چنگیز خان در «یورت» خود بود، تنها با روح مجرد مانده بود و گرداگرد او مغولان رو به آسمان نموده بودند و « تانگری»، «تانگری» می گفتند. 107 بتدریج چنگیز از مرتبه برگزیده خدا بودن در می گذرد و بر مسند خدایی کردن می نشیندو مورد پرستش قرار می گیرد. در این باره« مارکوپولو» بدون اشاره ای به زمینه های تبلیغاتی جانشینان وی، درباره ایمان و اعنقاد شگرفی که جنگجویان قبایل به او داشتند چنین گزارش می ده: « محبوب اقلوب همه واقع شد.مردم او را بمانند خدای معبود و نه به عنوان سلطان می پرستیدند شهرت او بزودی زبانزد عموم قرار گرفت و همه قبایل هر چند که متفرق و متشتت بودند با طیب خاطر سر به فرمان او فرود آوردند. چنگیز چون خود را در راس این مردم خدایی یافت به فکر جهانگشایی افتاد.108 » کارن نیز گزارش می دهد که مغولان برای نخستین امپراطور خود، بت بسیار زیبایی ساخته اند که همچون خداوند مورد تکریم و حرمت واقع می گردید.109 هنگامی که یکی از خان زادگان روس بنام  «میشل» در دربار «باتو»- از نوادگان چنگیز-از سجده بر پیکره و بتی که از چنگیز ساخته بودند استنکاف ورزید بطور محشتناکی با ضربات لگد از پای درآمد.110 بعد از مرگ چنگیز، مغولان تصور می کردند روح او، همه جا وهمه وقت حاضر و ناظر بر کلیه امور است، و باید برای آرامش آن ومصون ماندن از خشمش، به دستورهاس وی در «یاسا» و«بیلیک» عمل کرد.111

ناگفته نماند که به مرور ملل و مذاهب مغلوب نیز در تثبیت ذهنیت آرمانی جنگجویان قبایل تاثیر بسیاری داشتند: « در چین اعتقاد به اینکه بنیانگذار هردودمان نوخواسته ای از جانب آسمان تایید یافته است تا آن زمان سابقه ای دو هزار ساله داشت. در سنت چینی کامیابی در بدست آوردن تاج و تخت، همانا دلیل تایید آسمانی شناخته می شد…در بین ترکان نیز قضیه به همین ترتیب بود، ترکان طی قرون و اعصار معتقد بودند تا خاندانی مورد الطاف «اولو تانگری»( خدای بزرگ) قرار نگیرد نمی تواند برچنین موهبتی دست یابد.»112 مسیحیان معتقد بودند که اسلام 666 سال بعد از ظهورپیامبر اسلام از پا در خواهد آمد و بعید نمی دانستند که تحقق چنین آرزویی در زیر لوای حکومت چنگیزخان انجام پذیرد.113 مسلمانان نیز بر اساس احادیث نبوی اعتقاد داشتند که: « نبی(صلی الله) فرمود که قیامت یپا نشود، تا شما را که امت منید مقاتله افتد با قومی که از شرق بیرون آیند، به روز موئینه پوشند و در شب زری موئینه باشند. سرخ رویان،  تنگ چشمان،پست بینی و روی های ایشان چون سپرهای پهن، و گوشهای اسپان ایشان شکافته.»114 چنگیز که دارای دستگاه اطلاعاتی کارآمدی بود  از همه این باورها برای تحکیم اعتماد بنفس فردی خود، و جنگجویانش سود می جست. هنگامی که «وحید الدین پوشنجی» از علمای مسلمان در جریان تاخت و تاز به امپراطوری ترکان خوارزمشاه به اسارت در می آید، از او درباره اخبار و احادیثی که درباره ظهورش بر سرزبانها بود تحقیق می کند. گزارش «منهاج سراج» از قول او چنین است: « … مدام ملازم درگاه او می بودم پیوسته از من اخبار انبیاء می پرسید و می گفت محمد ازظهور من و جهانگیری من هیچ اعلام داده بود؟ من عرضه داشتم  احادیثی که در خروج ترک، روایت کرده اند، بر لفظ او رفت که دل من گواهی می دهد که تو راست می گویی.»115 قابل توجه است که چنین روایتی درباره هجوم بلا از جانب قبایل ترک از قرن ها پیش رواج داشت و هر جماعتی از ترکان تطبیق داده می شد. سلطان محمود غزنوی که خود ترک بودهنگامی که اولین نشا نه های قدرت نمایی ترکان سلجوقی نمودار گردید معتقد بود که احادیث پیامبر در باب این ترکان است!!!116

نتیجه:

این مقاله فقط می تواند شمعی بسیار کو چک 117 در روشن کردن گوشه کوچکی از تاریخ پرفراز ونشیب و مالامال از تحریف ایران باشد. اما در پایان ذکر چند نکته را ضروری می دانم:

1: تاریخ یکی از علوم زیربنایی در شکل گیری هویت هر جامعه ایست که بدون علم صحیح بر آن نمی توان حال را چنان ساخت که باعث سرخوردگی در آینده نباشد.

2: مغولان بر ملل تحت سیطره خود تاثیرات بسیاری ( که اغلب مثبت بوده) گذاشته اند و همچنین چنانکه در مقدمه نیز اشاره کردم بیشتر عمر امپراطوری آنان در جهت شکوفایی هنر؛ علم و دین صرف شده؛ از آثار دلیری آنها در فولکلور آذربایجان می توان به این مثل جالب اشاره کرد: « اوغول ، مغول دی118» و یا در زمینه معماری نیز دنیای اسلام و مسیحیت دچار تحول شگرفی می شود بطوریکه اثر آثار تاریخی موجود متعلق به این دوران است یا حاصل سلسله هایی است که از بطن امپراطوری مغولان زاده اند. که از آنها می توان به یکی از شاهکارهای معماری جهان در هند یعنی تاج محل و یا فیروزه اسلام( گؤی مچید) اشاره کرد.

3: قصد داشتم به سیاست های دینی مغولان بپردازم که بنا به قولی که داده بودم و برای جلوگیری از تطویل بیشتر مقاله از آن صرف نظر کردم ولی چند سند ارائه می کنم تا در این باره نیز احساس خلاء نشود:

رفتار فرمانروایان مغول معلول دستور خان بزرگ مبنی بر این بود، که به تمام ادیان آزادی داده شود؛ و روحانیون آن از پرداخت مالیات معاف یعنی از یکی از امتیازات مهم اشراف مغول 119برخوردار گردند.120 برای چنگیز خان و جانشین وی  اوکتای که شامان ( دین باستانی ترکان ومغولان) بودند، ادیان جهان یکسان بودند، ونیز آنها تعصبی نداشتند که دین خود را تحمیل کنند.121

مهدی جمالی

منابع :

1: بیلیک/ در برگیرنده وصایای چنگیز خان واصول اخلاقی مغول

2: سیاست سپاهیگری مغولان وایلخانان در ایران/تالیف:مصطفی ناصری راد ( تبریز؛انتشارات فـصّ؛ 1374)/ مقدمه

3: تاریخ سّری مغولان/ مولف ناشناس/ اثری در قالب حماسه سرایی که 13 سال بعد از مرگ چنگیز به زبان ترکی اویغور و مغولی تدوین شده است. که علاوه بر روح  حماسه پردازی در آن برای شناخت اقوام مغول و گامهایی که چنگیز برای قدرت پیموده و دلایل قبایل مغول به او و تشریح اسطوره ای آمال و آرمانهای خان بزرگ بسیار حائز اهمیت می باشد.

4: مصطفی ناصری راد /همان کتاب / مقدمه

5:علاءالدین عطاملک جوینی/ تاریخ جهانگشای/ به تصحیح علامه قزوینی/ به همت محمد رمضانی (تهران؛ انتشارات پدیده؛ خاور؛ 1366)ج1/ ص 17 و تاریخ مغول در ایران/نوشته:برتولد اشپولر، ترجمه:محمود میر آفتاب صفحه25 و کتاب تورک،نوشته بارتولد /صفحه395 در مورد لشکر کشی های چنگیز به چین رجوع کنیدبه :

H.Demond Martin: The Mongol

Wars with His Hsia (1205-1227) “Journal of R.Asiatic Soc.”

The Rise of chingis khan and his conquest of North china /Barthold/ Baltimore 1950

6: ایدی قوت= ایدیق قوت ( اعلحضرت مقدس) لقب خاقانان (باسی میل) در قرن سوم هجری بود، و ایغوریه این لقب را از آنان اقتباس کرده اند، رجوع کنید به:حدود العالم/ ولادیمیر مینورسکی / چاپ لندن 1937/ ص 271و272 (این کتاب به زبان انگلیسی می باشد)

7: جوینی/ ج 2/ ص 86 و محمدالراوندی؛ راحه الصدور(لندن 1921)ص 174؛ عنوان گورخان را معادل خان خانان می دانند. همچنین پلان کارپن/سفرنامه / ترجمه ولی الله شادان( تهران؛ نشرفرهنگ سرای یساولی؛ تاریخ 1363) صفحه 65 و همچنین مارکوپلو؛ سفر نامه؛ ترجمه حبیب الله صحیحی ( تهران / بنگاه ترجمه و نشر کتاب ؛ 1350) صفحه88

8: جوینی / همان کتاب/ج 1/ص 32تا39 و تاریخ مغول در ایران/نوشته: برتولد اشپولر؛ ترجمه: محمود میر آفتاب ص 25

9: حدود العالم/ ولادیمیر مینورسکی / چاپ لندن 1937/ ص 271و272 (این کتاب به زبان انگلیسی می باشد) و تاریخ مغول در ایران/همان کتاب/ ص 25

10: ابن الاثیر؛ عزالدین علی/ الکامل ( تاریخ بزرگ اسلام)/ ترجمه ابوالقاسم حالت/ تهران/ علمی /1355 / ج 25/ص 211،212 و جوینی/ همان کتاب /ج 1/ص53،58

11: شهاب الدین محمد خرندزی زیدری نسوی/ سیرت جلال الدین مینکبرنی/ به تصحیح مجتبی مینوی/ تهران/ انتشارات علمی و فرهنگی/ سال 1365/ص 49

12: عباس اقبال/ تاریخ مغول/ تهران امیرکبیر/سال 1365/ص 46 و ساندرز/ تایخ فتوحات مغول/ ترجمه ابوالقاسم حالت/ تهران امیر کبیر/ سال 1363/ ص 59

13: مصطفی ناصری راد/ همان کتاب /ص 47

14: رشید الدین فضل الله همدانی/ جامع التواریخ/ به تصحیح بهمن کریمی( تهران نشر اقبال،1367)ج 1 ص54،55 و 361

15: ابن اثیر/ همان کتاب/ج 25/ص 211 ؛ 212 وخواند میر/ تاریخ حبیب السیر/ ( تهران؛ انتشارات خیام ؛ 1352) / ج 2 ص 649 و جوینی/ همان/ ج 2/ص 62

16:  رشید الدین فضل الله همدانی/ همان کتاب/ج 1/ ص 346  و رشید الدین فضل الله همدانی/ جامع التواریخ/ به تصحیح بهمن کریمی( تهران نشر اقبال،1367)جلد 1 / ص 82

17: نسوی/ شهاب الدین محمد خرندزی زیدری/ سیرت جلا الدین مینکبرنی/ به تصحیح و مقدمه و تعلیقات مجتبی مینوی/ تهران/ بنگاه ترجمه و نشر/ 1344. ص 52و خواند میر /همان/ج 2/ ص649 و جوینی / همان/ ج 2/ص 62

18: جوینی / همان/ ج12/ص 42

19: رشید الدین فضل الله همدانی/ همان/ج 1/ ص 361

20: جوزجانی/ قاضی منهاج الدین عثمان بن سراج الدین/ طبقات ناصری/ به تصحیح و تعلیق عبد الحی حبیبی / تهران/ انتشارات دنیای کتاب/1362 / ج 2/ ص 124

21: ولادیمیر تسف/ نظام اجتماعی مغولان/ ترجمه شیرین بیانی/ ( تهران شرکت انتشارات علمی و فرهنگی / 1365)/ ص 100 .

22: نسوی / همان کتاب/ ص36،37

23: شیرین بیانی/دین و دولت در ایران در ایران عهد مغول/ ( تهران؛ مرکز نشر دانشگاهی؛ 1367)/ ص 83،84

24: نسوی/ همان کتاب/ ص 370 و مصطفی ناصری راد / همان/ ص 50

25: خواند میر/ همان کتاب/ ج 2/ ص647و648

26: شیرین بیانی/ همان کتاب/ ص 71

27: همان کتاب/ ص 80

28: نسوی/ همان کتاب/ ص71 و تالیف:مصطفی ناصری راد/همان کتاب/ ص51

29: ابن اثیر/ همان کتاب/ ج 25/ ص152

30: ابن اثیر/ همان کتاب/ ج26/ 134و135

31: نسوی/ همان/ ص18 و شبانکاره ای/ همان/ ص 141

32: اقبال و بارتلد در تاریخ مغول/ ص20 و ترکستان نامه ج 2، سال 612 را برای اولین پیکار سلطان با مغولان بر می گزیند. در حالی که منابع کهن عمدتا آن را اندکی پیش از تهاجم رسمی، و بعد از واقعه قتل تجار قرار می دهند رشید الدین  همان کتاب،ج 2، ص 345، جوینی همان کتاب کتاب،ج1، ص34؛35 و ج2، ص63و64؛ خواند میر، همان کتاب/ج2/ص649 ونسوی، همان کتاب، ص17و18. و مصطفی ناصری راد / همان کتاب/ ص 53و54

33:  نسوی/همان کتاب/ ص 18.

34: رشید الدین فضل الله/ همان کتاب/ ج 1/ ص346و جوینی/ همان کتاب/ ج2/ ص 66 و خواند میر/همان کتاب/ج 2/ ص650

35: کارپن/ سفیر پاپ در دربار کیوک دومین جانشین چنگیز هست. او بر آن بود تا ضمن در یافت اجازه برای اشاعه مسیحیت،مغولان را از هجوم به اروپا باز دارد سفرنامه مختصر ا ودارای گزارش های گران بهایی در مورد ساختار نظامی و شیوه جنگی مغولان،و تبلور عینی « یاسای» چنگیزخان در جامعه مغول می باشد./ ص 69 و84؛85.

36: کارپن/همان کتاب/ ص 69 و84؛85

37: جوینی/ همان کتاب/ ج2/ ص62

38: جوینی/ همان کتاب/ج 1/ ص 43

39: ابن اثیر/ همان کتاب/ ج26/ص 128

40: برتولد اشپولر/ ترجمه:محمود میر آفتاب/ تاریخ مغول در ایران/ ص 409.

41: ابن اثیر/ همان/ ج 26/ص 134

42: نسوی/ همان/ ص 78تا 80

43: اشپولر/ همان/ ص 109

44: نسوی/ همان/ ص 76 تا 82

45:  همان کتاب/ ص 123

46: جوزجانی / همان کتاب/ ص 127

47: جوینی/همان کتاب/ ج1/ ص 46

48: اشپولر/ همان کتاب/ ص 414

49: همانجا/ جوینی / همان کتاب/ ج1/ص46

50: : جوینی/همان کتاب/ ج1/ ص 45

51: جوینی/همان کتاب/ ج1/ ص 51

52: جوینی/ همان کتاب/ ج 1،ص 20

53: جوینی/ همان کتاب/ ج 1/ ص 17 و پلان کارپن/ همان کتاب/ ص 65 و مارکوپولو/ سفرنامه/ ترجمه حبیب الله صحیحی/ ( تهران؛ بنگاه ترجمه و نشر کتاب ؛ 1350) ص 88

54: رشید الدین فضل الله/ همان کتابج 1/ ص 400؛408 .

55:  مارکوپولو/ همان کتاب/ ص 90 ؛91 .

56: ولادیمیر تسف/ نظام اجتماعی مغول/ ص 137.

57:  جوینی/ همان کتاب/ ج 1/ ص74

58: همانجا

59: رشید الدین فضل الله همدانی/ همان کتاب/ ج 1/ ص55

60:  و. و. بارتلد/ ترکستان نامه /ترجمه کریم کشاورز (تهران انتشارات آگاه، 1366)؛ج 2/ صفحه 733 و همچنین ولادیمیر تسف/  چنگیز خان/ ص 98

61: ولادیمیر تسف/  چنگیز خان/ ص 106

62:  رشید الدین فضل الله همدانی/ همان کتاب/ ج 1/ ص 146 ، 147، 404

63:  رنه گروسیه/ امپراطوری صحرانوردان/ ترجمه عبدالحسین میکده (تهران نشر علمی و فرهنگی، 1365)، صفحه 357

64: کارپن/ همان کتاب/ص 46

65 و 66:  ماکوپولو/ همان کتاب / ص 87

67: Dumezil:Mytes et Dieux .des Germains.ص 76-82

68: Dumezil:Mytes et Dieux .des Germains. ص 83

69: سازیمین سؤزو/ بولوت قارا چورلو سهند/داستان دلی دومرول

70: شیرین بیانی ، دین و دولت در ایران عهد مغول، (تهران،مرکز نشر دانشگاهی، 1367)، صفحه42 و43

71: جوینی / همان کتاب/ ج 1/ ص 17

72: ولادیمیرتسف/نظام اجتماعی مغول/ ص172

73: رشید الدین فضل ا لله همدانی/ همان/ ج 1/ صف435و ولادیمیرتسف/ چنگیز خان/ ص109

74: رشید الدین فضل ا لله همدانی/ همان کتاب/ج 1/ ص 440

75: فضل الله بن عبدالله شیرازی ؛ معروف به وصاف الحضره/ تاریخ وصاف الحضره در احوال سلاطین مغول یا تجزیه الامصار و تجزیه الاعصار / به اهتمام محمد مهدی اصفهانی/ (تهران،نشر ابن سینا و کتابخانه جعفری تبریزی، 1338)/ ج 4/ ص 561

76: تاریخ سّری مغولان/ ص 84،85

77: رشید الدین فضل ا لله همدانی/ همان کتاب/ ج 1/ ص 58،57

78: مارکوپولو/ همان/  ص 90

79: کارپن/ همان کتاب/ ص  46،45

80: کارپن/ همان کتاب/ ص  66

81: جوینی/ همان کتاب/ ص 17

82: رشید الدین فضل ا لله همدانی/ همان کتاب/ ج 1/ ص 100

83: رشید الدین فضل ا لله همدانی/ همان کتاب/ ج 1/ ص 108

84: رشید الدین فضل ا لله همدانی/ همان کتاب/ ج 1/ ص 441،442

85: بارتلد / همان کتاب / ج 2 / ص 800

86: ولادیمیر تسف/ چنگیز خان/ ص 107

87: کارپن/ همان کتاب/ ص31

88: جوینی/ همان کتاب/ ج 1/ ص111،112،120

89: رشید الدین فضل ا لله همدانی/ همان کتاب/ ج 1/ ص246

90: شیرین بیانی/ همان کتاب/ ص 2

91: مصطفی ناصری راد /همان کتاب/ ص 33

92: مصطفی ناصری راد / هما ن کتاب/ ص 34

93: شبانکاره ای/ تاریخ سلسله مغول/ ص 223،224

94: جوینی / همان کتاب/ ج 1/ ص 21،رشید الدین فضل الله/همان کتاب/ج 1/ ص127، 307و426

95:  مصطفی ناصری راد /همان کتاب / ص 35

96: تاریخ سّری مغول/  نویسشنده ناشناس / ص1

97: رشیدالدین فضل الله/ همان کتاب/ج 1/ ص 170

98: همان کتاب/ ج 1/ ص171؛ تاریخ سّری مغولان صفحه 5

99: تاریخ سّری مغولان/ صفحه 16 و رشیدالدین فضل الله/ همان کتاب/ج 1/ ص 232

100: خواند میر/ همان کتاب/ ج 3/ص 16

101: همان کتاب/ ج3/ ص16و17

102: رشیدالدین فضل الله/ همان کتاب/ج 2/ ص 694

103: جوینی/ همان کتاب/ ج3/ ص 47

104: رشیدالدین فضل الله/ همان کتاب/ج 1/ ص 166 تا 173

105: رشیدالدین فضل الله/ همان کتاب/ ج1/ ص 437

106: رنه گروسیه/ همان کتاب/ ص 360

107:  رشیدالدین فضل الله/ همان کتاب/ ج1/ ص 361

108: مارکوپو لو/ همان/ص 82و83. «سیوطی»به صراحت اعلام می دارد که صرفا بعد از پیروزیهای نظامی و سیاسی عاجل چنگیز بود که اعتقاد به الوهیت او در قبایل مغولستان استحکام پذیرفت وازپی آمد این باور روح فرمانبرداری از او در میان این قبایل به اوج رسید. عبارت او چنین است: « و دانت له التتار، وانقادت له، اعتقدو فیه الالهیه، و بالغوا فی طاعته.» جلال الدین عبدالرحمن بن ابی بکر السیوطی، تاریخ الخلفاء، به تحقیق محمد محیی الدین عبدالحمید، بیروت، دارالجلیل، 1988م. ص 534.

109: کار پن/ همان کتاب/ ص 38.

110: همانجا

111: شیرین بیانی/ همان/ ص 59

112: همانجا. مقایسه کنید این اعتقاد را با اعقادانت خرم دینان که اکثر پیروان بابک را تشکیل می دادند، آنان معتقد بودند که روح یک قهرمان بعد از مرگ جسمانی وی وارد جسم یکی دیگر از پیروان و یارانش می شود. این از نظرروانشناسی جامعه بسیار مهم است چون با مرگ قهرمان یک ایدولوژی از پراکندگی آن جلوگیری می شود.

113: مجتبی مینوی/ تاریخ و فرهنگ( تهران، شرکت سهامی انتشارات خوارزمی،1352)، ص 66.

114: منهاج الدین عثمان بن سراج الدین جوزجانی، طبقات ناصری، به کوشش عبداحی حبیبی ( تهران، دنیای کتاب، 1362)، ج 2، ص 93.

115: همان کتاب/ ج2/ص 124.

116: همان کتاب/ ج2/ ص 94.

117: به قول شاعر توانمند آذر بایجان معجز: «دنیاده قرانلیق لار اگر جمع اولا باهم ؛ بیر خیرداجا شمع شعله سینی سؤندوره بیلمز»

118: اوغول، مغول به پسری اطلاق می شود که دارای اندامی موزون و حرکاتی چابک باشد.

119:میر خواند/ ج 5/ ص 61، تاکید می کند قوبلای در قراقروم معافیت مالیاتی روحانیون را تایید کرده است و اشپولر/ تاریخ مغول در ایران/ ص 203

120: رشید الدین/ همان کتاب/ ج 2/ ص 312 و اشپولر/ تاریخ مغول در ایران/ ص 203

121: اشپولر/ تاریخ مغول در ایران/ ص 203و 204.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۵ ، ۰۴:۰۴
aziz ghezel


حملهٔ مغول به ایران به سه لشکرکشی مغول به ایران اشاره دارد. این لشکرکشی‌ها به تشکیل حکومت ایلخانان مغول در ایران منجر شد. چنگیز خان پس از غلبه بر چین و قسمتی از آسیای میانه با خوارزمشاهیان همسایه شد. خواست چنگیز خان باز کردن راه تجارتی بین ایران و چین بود و در ابتدای امر نسبت به سلطان محمد خوارزمشاه ادب و احترام را رعایت نمود ولی این پادشاه که خیال تسخیر چین را داشت با تدابیر خصمانهٔ خود موجب تحریک غضب خان مغول را فراهم کرده و هجوم او را به ممالک اسلامی باعث گردید. حملهٔ مغول در پی واقعهٔ قتل ۴۵۰ بازرگان مسلمان مغولی در شهر اترار آغاز شد. شروع نخستین لشکرکشی در سپتامبر سال ۱۲۱۹ میلادی (پائیز ۶۱۶ ه ق) و به فرماندهی چنگیز خان بود. سلطان محمد خوارزمشاه در همان سال با سپاهی به مبارزه با مغول برآمد ولی از جوجی پسر چنگیز شکست خورد و از آن پس تصمیم گرفت که از مواجهه با لشکر مغول خودداری کند. چنگیز جهت دستگیری سلطان محمد دو نفر از بزرگان لشکر خود را به تعقیب او فرستاد. سال بعد سلطان محمد در بستر مرگ، جلال‌الدین خوارزمشاه را به جانشینی خویش‏ برگزید و جلال‌الدین بیش از ۱۰ سال بعد از مرگ پدر در برابر سپاهیان مغول ایستادگی نمود. دومین لشکرکشی در سال ۶۲۶ ه ق به امر اوگتای قاآن و به فرماندهی جرماغون نویان بود. این لشکرکشی به قصد پایان دادن به مقاومت جلال‌الدین خوارزمشاه و تسخیر مناطقی که باقی مانده بود، انجام شد. در پایان این دو حمله مغولان به سلطنت خوارزمشاهیان بر ایران پایان دادند و بسیاری از شهرهای خوارزمشاهی مانند سمرقند، مرو، بامیان، هرات، توس، نیشابور و پایتخت این سلسله گرگانج بکلی ویران شده و مردم آن قتل عام شدند. خط سیر تخریب و ویرانی فقط منحصر به شمال و شمال شرقی ایران نبود، در مرکز و غرب ایران نیز شهرهای ری، قم، قزوین، همدان، مراغه و اردبیل به کلی ویران شدند.

سومین لشکرکشی در سال ۱۲۵۴ میلادی (۶۵۴ ه ق) چهل سال پس از شکست و فرار سلطان محمد خوارزمشاه، با هجوم هولاکوخان به ایران آغاز شد. هلاکوخان در این لشکرکشی تسخیر قلعه‌های اسماعیلیه را اولین هدف خود می‌شناخت. رکن‌الدین خورشاه آخرین خداوند الموت در تسخیر این قلعه‌ها به هلاکو کمک‌هایی نیز کرد اما سرانجام در دنبال تسخیر این قلعه‌ها، خود او نیز به هلاکت رسید بدین ترتیب دولت خداوندان الموت به پایان رسید. پس از این پیروزی بود که حاکمان مغول کوشیدند تا به جای ویرانی و قتل‌عام مردم بر آنان حکومت کنند. دفاع مردم در حملهٔ نخست مغولان در شهرهای اترار و خجند و هرات همچنین مقاومت اهالی خوارزم، نیشابور، هرات، طالقانِ خراسان و سمنان نشان از آن دارد که در حملهٔ نخست شهرهای مختلف در مقابل حملهٔ مغول به شدت مقاومت کردند اما نفاق سران کشوری و لشکری با یکدیگر و نداشتن یک فرماندهٔ مدبر و فرار خوارزمشاه و بی‌انضباطی کار نگذاشت که این همه مدافعات به نتیجه‌ای قطعی منتج شود.

پیامدها

حمله مغول بیش از خسارت‌های اقتصادی، صدمات فرهنگی و روحی برجای‌گذاشت. در این حمله مراکز علمی و فرهنگی از جمله کتابخانه‌های بسیاری سوزانده و ویران شد. شهرهای بزرگ بسیاری از بین رفت و به دنبال آن مراکز رشد و پرورش فکری به حداقل رسید. کاهش جمعیت و به اسارت گرفتن و فرستادن صنعتگران ایرانی به مغولستان باعث رکود اقتصادی در ایران گردید و تخریب قنات‌ها و آبراهه‌هایی که در طول قرن‌ها ساخته‌شده‌بودند، سبب رکود کشاورزی شد. پس از حملهٔ مغول شماری از دانشمندان که در این حمله جان سالم بدر برده بودند، به مناطق امن مانده از این حمله مانند آسیای صغیر و هند مهاجرت کردند. همچنین از اثرات دیگر آن رونق تجارت بین ایران، چین و کشورهای غرب ایران بر اثر ایجاد دولت واحد مغول و امنیت راه‌ها بود.


رکود کشاورزی

در تاریخ از رونق کشاورزی در نیشابور و بسیاری از مناطق دیگر ایران یاد شده‌است. اگر در ایران عهد باستان اقتصادی به نسبت نیرومند به وجود آمده بود به واسطهٔ برخورداری از شرایط و امکانات طبیعی مناسب نبود. بسیاری از مناطق آباد و پر محصول ایران در گذشته، در مسیر رودخانه‌های پر آب و یا در معرض بارندگی کافی نبوده‌اند، اما در سایهٔ تلاش و کوشش‌های طولانی و سازمان یافته در طی قرن‌ها و از طریق کشیدن کانال‌های مصنوعی، حفر نهرها و مهمتر و پیچیده‌تر از همه، با استفاده از قنات، توانایی کشت و زرع را به دست آورده بودند. در نتیجه بقاء کشاورزی نیز بستگی به حفظ این سیستم انسان ساخته داشت. یکی از پیامدهای اسفناک هجوم قبایل به ایران از بین رفتن شبکه‌های آبیاری بود. ل‍ئ‍ودو ه‍ارت‍وگ تاریخ‌دان هلندی در بخشی از کتاب تاریخ مغول به عنوان «تخریب قرن‌ها سازندگی»، می‌نویسد ایرانیان شبکه‌های آبیاری گسترده‌ای در منطقهٔ خوارزم ساخته بودند که آب جیحون را برای کشاورزی از طریق کانال‌های متعددی به مناطق همجوار منتقل می‌کرد. چنین ساختاری بالطبع خوارزم را مبدل به یکی از توسعه‌یافته‌ترین مناطق ایران نموده بود و گرگانج پایتخت آن را به صورت یکی از مراکز مهم تجارت در آورده بود. اما همهٔ این‌ها در هجوم مغول به معنای دقیق کلمه از میان رفت.عنصر دیگری که مناطق کشاورزی ایران را در معرض نابودی قرار داد تبدیل زمین کشاورزی به مراتع و چراگاه برای احشام مغول بود. عامل دیگر رکود کشاورزی این بود که برخی از ساکنان اسکان‌های دائم به لحاظ فقدان امنیت و هرج و مرج شهر یا روستا و را رها کرده و به دنبال صحرانشینان به راه افتادند. از آنجا که لازمهٔ کشاورزی اسکان دایم و مراقبت از زمین‌است. این تغییرات جمعیتی تأثیرات مخربی بر کشاورزی ایران برجا گذاشت

کاهش جمعیت

یکی از عناصر مهمی که پس از حمله مغول باعث رکود اقتصادی ایران گردید، کاهش جمعیت شهرها و مناطق اسکان دائم بود. منابع هیچ آمار جامعی از جمعیت ایران قبل و بعد از این حمله به دست نمی‌دهند. هر چند آمار و ارقام کشتارها و قتل‌عام‌های ذکر شده در منابع طرفدار و مخالف مغولان برای این حمله آنچنان کلان ذکر شده‌است که حتی باور وجود شهرهایی با چنین جمعیت کلانی را در آن زمان، مشکل می‌کند اما همین آمارها شواهدی از شیوه نگرش مردم به تهاجمات مغول هستند. جوینی که خود از تاریخ‌نویسان طرفدار مغول به شمار می‌رود، می‌نویسد «هر کجا که ۱۰۰ هزار کس بود ۱۰۰ کس نماند.» به غیر از قتل‌عام‌ها باید در نظر داشت که بسیاری از مردم را به اسارت بردند و بسیاری نیز در اثر بیماری‌های واگیر یا گرسنگی که در پی هر تهاجم خارجی پیش می‌آمد جان خود را از دست دادند همچنین روش جنگی مغولان چنین بود که هزاران اسیر را به عنوان حشر (قشون غیرنظامی) در جلوی لشکریان خود به حرکت درآورده و از آنان در تسخیر شهرها و نقاط جدید بهره می‌جستند. این اسرا در حقیقت همچون سپر انسانی موردِ استفاده قرار گرفته و نیزه‌ها و سلاح‌های دیگری که از طرف مدافعان شهر بسوی قوای تهاجمی مغول پرتاب می‌شد، به این اسرا اصابت می‌نمود.

مهاجرت مغزها 

پس از حملهٔ مغول شماری از دانشمندان که در این حمله جان سالم بدر برده بودند به مناطق امن مانده از این حمله مهاجرت کردند. آسیای صغیر جزو معدود مناطق امنی بود که شماری از دانشمندان و برخی از آثار علمی را از خطر نابودی نجات داد. سلسله سلجوقیان روم که هنوز بر بخش‌های گسترده‌ای از آسیای صغیر فرمان می‌راندند، این منطقه را از مغولان مصون داشتند. بر موصل و نواحی آن، بدرالدین لؤلؤ نخست از سوی ایوبیان و بعد به استقلال حکم می‌راند و شهر موصل در نیمهٔ نخست سدهٔ هفتم از مراکز پر رونق علوم و معارف اسلامی بود. اتابکان فارس نیز که با دوراندیشی به تحت‌الحمایگی خوارزمشاهیان و ایلی چنگیزیان تن در دادند، توانستند منطقهٔ نسبتاً آرامی در منطقهٔ فارس و سواحل جنوب ایجاد کنند که پناه فراریان، بخصوص دانشمندانی شد که از دم تیغ مغولان می‌گریختند.

بخش‌های عمده‌ای از دره سند و شبه قاره هند نیز چنین سرنوشتی داشت و سلاطین مملوک که از ۶۰۲ تا ۶۸۹ ه ق بر مناطق گسترده‌ای از این دیار حکمرانی داشتند، نگاهبانان فرهنگ و ادب ایران بودند. هر چند مهاجرت ادیبان فارسی‌زبان به هند از دورهٔ غزنویان آغاز شده بود اما مهمترین سبب مهاجرت آنان حمله مغول به مناطق فارسی زبان بود. در طی این حمله شاعران، ادیبان، هنرمندان، شاهزادگان و غیره برای نجات جان از ماوراءالنهر و ایران خارج شده و به شبه قاره هند روی آوردند. نه تنها در این دوره بر تعداد مهاجرین ادیب افزوده شد بلکه از نظر علم و فضل و هنر، مهاجرین این دوره برجسته‌تر از دوران‌های پیش بودند، از جمله این مهاجرین می‌توان از محمد عوفی و منهاج سراج نام برد

به اسارت بردن صنعتگران

مغولان به ارزش صنعتگران و کسانی که حرفه و دانش فنی داشتند و به نحوی در امر تولیدات شرکت داشتند، واقف بودند. در برخی از قتل‌عام‌ها مانند قتل‌عام مردم نیشابور، سمرقند، گرگانج و مرو در منابع تاریخی به صراحت ذکر شده‌است که مغولان قبل از شروع کشتار، اسیران صنعتگر را از بقیه مردم جدا کرده و روانهٔ مغولستان کردند. انتقال و از دست دادن هزاران صنعتگر ایرانی که در این حمله به اسارت درآمدند، صدمهٔ دیگری بود که بر پیکر اقتصادی ایران وارد آمد

رونق روابط تجاری

قوم مغول از قبل از حمله در بازگذاشتن راه‌های تجارتی سعی بسیاری داشتند و بعد از مغلوب ساختن کشورهای آسیای مرکزی و غربی این سیاست دیرینه را بیشتر تقویت کردند. در آمدن قسمت بزرگی از آسیا در زیر استیلای مغول و ادارهٔ آن تحت یک اداره و حکومت و محترم شدن یاسای چنگیز باعث برافتادن عموم سدهای بزرگی گردید که سابقاً به علت اختلاف طرز حکومت و وجود سرحدهای سیاسی و آداب و اخلاقی مانع آمیزش مستقیم ملت‌ها بود. بر اثر ایجاد دولت واحد مغول و امنیت راه‌ها نه تنها رفت‌وآمد بین دو مملکت متمدن قدیم چین و ایران دایر گردید بلکه بر اثر سیاست بین‌المللی ایلخانان ایران، روابط با پاپ‌ها و سلاطین عیسوی اروپا و همچنین ارتباط با شام و مصر نیز برقرار گردید

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۵ ، ۰۳:۵۲
aziz ghezel


یونان ؛ اولین زن  به نام پاندورا (Pandora) یعنی هدیه همگانی نام گرفت زیرا همگی خدایان در ساختن او به هم کمک کردند . woman who opened Pandora's box and brought evil to the world (Mythology)

هفائیستون دانا ، تن او را از خاک کوزه گری شکل داد . آفرودیت ( الهه عشق) زیبائی اش بخشید ؛ هرمس به وی گستاخی و زیرکی آموخت ، آتنا جامه زیبا تنش کرد . چون آمده شد زئوس به او زندگی بخشید . بعد هرمس او را برای اپی متئوس ( برادر نادان پرومتئوس ) بر زمین فرستاد . آنها عروسی کردند ودختری به نام پورها فرزندشان شد . زن اپی متئوس از کنجکاوی در جعبه اسرار را باز کرد و ناگهان همه بلایا و گرفتاری ها به بیرون صندوق سرازیر شدند ( در ادیان زنده دنیانیز توسط حوا همه گرفتاریها ایجاد شد ) و آدمیان را از احاطه کردند . پاندورا به وحشت افتاد و صندوق را بست ؛ اما صدای نازک از درون صندوق به گوش رسید که می گفت : "مرا هم آزاد کن ؛ من امیدم " وقتی پرومتئوس همه بلایا را جمع کرده بود و در داخل صندوق نهاده بود تا آدمیان از سر آنها راحت باشند ، امید را هم میان آنها جای داده بود تا اگر مثل چنین روزی بلاها آزاد شوند او هم آزاد گردیده وموجب تسکین دردها و رنجهای آدمیان شود .

در آئین مانی ، ص 167 عامل بدبختی انسان که همانا زاد و ولد است ، بر گردن مردیانه که زن است انداخته می شود . پس از آنکه مسیح آدم را آگاه می کند که تن او زندان نور است و او باید این نورها را رها سازد و از ازدواج که باعث ساختن زندانهای بیشتری برای این نور الهی می شود ، پرهیز کند. (شبیه حدیث دنیا زندان مومن است )

گهمرد(gahmord) به خود می آید و فریاد می کشد : " وای بر سازنده تنم ! وای بر آنان که روحم را به بند کشیدند و بر شورش گرانی که برده ام ساختند اما باز نختستین زن ، )مردیانه( به توصیه دیوان او را می فریبد و زاد و ولد آغاز می شود [اسماعیل پور ص 209 اسطوره بیان نمادین نشر سروش]

در اساطیر آفرینشی دیگر، حقارت زن را خفیف بیان می کنند و می گویند . زن برای مرد و برای آرامش او بوجود آمده است که باز طفیلی بودن زن آشکار است . در کتاب مقدس ، خدا آدم را در خواب عمیق فرو کرد و یکی از دنده هایش را برداشت و جای آن را گوشت پر کرد و نام او «نسا» ( زن ) شد ( کتای مقدس ص 2) و در جائی دیگر آدم زن خود را » حوا» می نامد Hawwah که با حییم Hayyem » وحی» هم ریشه است و به معنی زندگی می باشد و چون مادر جمیع زندگان است » زن» خود را » » نسا»  می نامد که در عبری Ishshah می باشد .این کلمه از مرد گرفته شده ( Ish) که منسوب به مرد می شود مهلی و مهایانه ، مرد و مردانه ، مشی و مشیانه .

اما در اساطیر خاورمیانه » انکی ، خدای آبها» از هشت گیاه می خورد و نین هورساگ او را نفرین می کند که هشت عضو انکی از جمله دنده او بیمار می شود .خدا بانوئی به نام » نیم تی » به معنی «زن دنده » انکی را درمان می کند ص 168 . این داستان شباهت زیادی به خلقت حوا در سفر پیدایش ، دارد و می تواند ارتباطی با اسطوره عبریان داشته باشد

در کنیا خدا اول موامبو Maambo را آفرید و سپس همزبانش سلا S ala، در کتاب مقدس هم زن برای مرد آفریده شده .

اما در زرتشت نه زن برای مرد و نه مرد برای زن آفریده می شود . بلکه هر دو با هم و همپایه هم خلق می شوند . (شبیه اسلام)

از کتاب آفرینش و مرگ در اساطیردکتر مهدی رضائی

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۵ ، ۰۳:۱۹
aziz ghezel

باورهای ایرانیان باستان:

نخست هیچ نبود. تنها زمان بیکرانه بود.زمان یا زروان که درنگ خدای نیز نامیده می­شد، بی­کران و جاودانی بود.به نوشته­ دهخدا: در زمان هخامنشیان ، عقاید مختلفی در باب ماهیت این پروردگار وجود داشته است . بعضی او را با مکان و برخی دیگر با زمان یکی میدانستند عقیده  اخیر فایق آمد. در آیین مهرپرستی ، عقیده  مربوط به زروان را پذیرفتند. مانی با اقتباس افکار زرتشتی عصر خود، نام زروان  را به خدای بزرگ اطلاق کرده است . برخی از محققان مذهب معمول مزدیسنی عهد ساسانی را همان زروانیت دانسته اند. بسیاری از نویسندگان و مورخان قرنهای پنجم – هشتم میلادی این استوره را راجع به آفرینش از عقاید ایرانیان عهد ساسانی نقل کرده اند و آن متعلق به آیین زروانی است : زروان خدای نخستین در مدت هزار سال قربانیها کرد تا پسری بیابد و نام او را هرمز نهد، اما عاقبت وی درباره  تأثیر قربانی های خودبه شک افتاد پس دو پسر در بطن او پدید آمد: یکی اهرمزد چون وی قربانی کرده بود و دیگری اهریمن ، زیرا که وی شک کرده بود. زروان وعده داد که پادشاهی جهان رابه یکی از آن دو که زود به حضور او آید عطا کند. پس اهریمن سینه ٔ پدر بشکافت و خود را بدو نمود. زروان پرسید: کیستی ! پاسخ داد پسر توام . زروان گفت : پسرم دارای بوی خوش و نورانی است و تو ظلمانی و بدبویی ! دراین هنگام اهورمزد با پیکری نورانی و معطر خویشتن بدو نمود زروان او را به فرزندی شناخت . اهرمن وعده پدر را بخاطر آورد. زروان پاسخ داد که سلطنت جهان را مدت نه هزار سال به اهریمن خواهد داد، اما پس از سرآمدن مدت مزبور اهرمزد تنها سلطان جهان خواهد بود… باید دانست که بعدها زروان را با زردشت و هر دو را باابراهیم خلیل  در هم آمیختند…

هرمزد و اهریمن، هردو از زمان زاده شدند.

هرمزد سرور نیکی و روشنایی در قلمرو آسمان سکنا داشت . اهریمن عنصر شر و زشتی در  زیر زمین ساکن بود . اهورا مزدا یا هرمزد، پس از انجام آفرینش مقرر کرده تا مردمان به مدت سه هزار سال درکالبد مینوی خود زندگی کنند . در چنین هنگامی دیو زشتی و بدی سر از زیر زمین بیرون کرد و برآن شد تا جهان نور را آلوده کند اما چون خود را در برابر نور و نیکی ناتوان یافت  به جایگاه تاریک و زیر زمین بازگشت.
پس از آن سه هزار سال دیگر  جهان  به شکل مادی درآمد.در سه هزار سال  سوم نبرد بین اهریمنیان و اهوراییان است. در آخرین سه هزار سال نجات بخش ها می آیند و جهان پایان می­گیرد. اما آفرینش بدینگونه است:
آفرینش آسمان:
در آفرینش آسمان، اهورا نخست گوی آسمان و ستارگان را آفرید .
در چنین هنگامی اهریمن در مغاک خود به خوابی گران فرو رفته بود که جهی،دخترش او را بیدار کرد و راه را به وی آموخت . پس گروه دیوان به قلمرو آسمان تاختند و جهان روشنایی را تیره گون ساختند.پس اهریمن سیارات را آفرید و نه شبانه روز جنگی سخت در گرفت و سر انجام دیوان شکست یافتند و روشنایی دوباره جایگزین شد.
آفرینش آبها :
در این هنگام از چشمه ای به نام آردویسور آناهیتا آبهایی فراوان از یک هزار جوی گذشت و به دریای فراخکرت که یک سوم زمین را اشغال کرده بود فرو ریخت.
آفرینش خشکی ها و زمین:
باران زیادی بارید و همه جانوران زیانکار از بین رفتند و چون آب فرو رفت، خشکی­های سی و سه گانه پدید آمد و اهریمن خشمگین شد و از خشم لرزید و کوهها از زمین روییدند.بزرگترین کوها البرز کوه بود.
آفرینش گیاهان:
پس از آفرینش زمین امرتات، با همکاری تشتر ستاره ای که باران ریز بود، زمین را از گیاهان فراوان پوشاند. امرداد ده هزار گیاه شفا بخش و اهریمن ده هزار گیاه بیماری زا بوجود آورد. پس از آن گیاه درخت همه تخم در میان دریای فراخکرت رویید تا نیرو دهنده همه ی گیاهان باشد. اهریمن برای نابودی درخت همه تخم سوسماری و اهورا مزدا برای نجات درخت ده ماهی بزرگ آفرید.
آفرینش آتش:
در اساتیر ایرانی آتش تخم و بذر بسیاری از آفریده ­هاست.
آفرینش جانوران:
در ابتدا تنها آفریده گاوی نر بود و تخم همه جانوران وگیاهان را با خود داشت اما اهریمن گاو را بیمار کرد و گاو نخستین مرد و از پیکرش گیاهان و جانوران پدید آمدند
آفرینش بشر:
در آغاز روان کیومرث  یا گیامرت یا گلمرد چونان گیاهی از زمین رویید که جنبه مینویی داشت آنگاه اهورا اور ا به صورت جوان پانزده ساله ای کالبد بخشید و در پی تلاش­های اهریمن کیومرث ازمیان رفت. پس از چهل سال جفت بشر یعنی مشیه و مشیانه به صورت دو ساقه ریواس به هم پیوسته و همبال و همبالا که دست بر شانه  ی یکدیگر داشتند، از خاک روییدند.

در شاهنامه:

اما آفرینش جهان در نگاه فردوسی چگونه است؟ نخست باید اشاره کرد که کتاب های تاریخی و داستانی آن زمان همه از دریچه ی دینی به آفرینش جهان نگاه کرده اند.

حکیم توس در اوج اقتدار ادیان، در شاهنامه از سخن درباره داستان آفرینش به رسم دینی، چشم پوشیده و  در بیانی فشرده و زیبا به بازگشایی اساتیر ایران باستان پرداخته است.آفرینش خط و هنر و آوردن آتش برای مردمان و پیدایش خانه سازی و شهرها نیز که در استوره های دیگر مانند استوره های یونان از کارهای خدایان است، در شاهنامه به یکسر از خدایان گرفته شده و  این انسان است که دست به آفرینش  و کشف می­زند.

شاهنامه نه چونان دیگر کتاب­های همزمان خود  با انبوهی از ستایش­نامه ­ها و مداحی­ها، بلکه با نام ایزد خرد و جان آغاز می شود.

درباره  جهان آفرین :

شنیدم ز دانا دگرگونه زین

چه دانیم راز جهان آفرین

ز نام و نشان و گمان برتر است

نگارنده برشده گوهر است

به بینندگان آفریننده را

نبیتی مرنجان تو بیننده را

نیابد بدو نیز اندیشه راه

که او برتر از نام و از جایگاه

از این پرده برتر سخن گاه نیست

به هستیش اندیشه را راه نیست

از نام­های  آفریدگار در شاهنامه یکی ایزد است.ایزد در اوستا (یزته) در سانسکریت (یجته ) صفت از ریشه یز بمعنی جشن و شادمانی و ستودن سپس در واژگان یشت و یسن و یزد به کار رفته است.

واژه ی یزدان که به معنی آفریدگار به کار می­بریم جمع است زیرا روزگاری مردمان بر این بارور بودند که آسمان پر از ایزد یا یزد است که هرکدام فرشته­ای هستند. سپس تر یک فرشته، دیگر فرشته ها را به زیر کشید و ایزد بزرگ و یگانه شمرده شد. از نگاه تاریخی این رویداد در زمانی بود که انسان برای یکجا نشینی و اتحاد قبیله­ها تلاش می­کرد.

خدا در پهلوی و پازند  از کلمه ی خواتای به معنی شاه است و خواتای نامک همان شاهنامه است.
درباره آفرینش جهان فردوسی باورهای ایرانیان باستان را می­آورد. بر اساس آن جهان از چهار آخشیج  یاعنصر آتش و آب و خاک و هوا شکل گرفته و از هیچ پدید آمده است. ترتیب آفرینش در شاهنامه  همان است که در باورهای ایرانیان قدیم  بوده و در فروردین یشت  نیز آمده است: نخست آسمان، سپس آب، سپس زمین، گیاهان، جانداران و در پایان انسان.

از آغاز باید که دانی درست

سر مایه­ی گوهران از نخست

که یزدان ز ناچیز چیز آفرید

بدان تا توانایی آرد پدید

سرمایه­ی گوهران این چهار

برآورده بی‌رنج و بی‌روزگار

یکی آتشی برشده تابناک

میان آب و باد از بر تیره خاک

نخستین که آتش به جنبش دمید

ز گرمیش پس خشکی آمد پدید

وزان پس ز آرام سردی نمود

ز سردی همان باز تری فزود

چو این چار گوهر به جای آمدند

ز بهر سپنجی سرای آمدند

گهرها یک اندر دگر ساخته

ز هرگونه گردن برافراخته

پدید آمد این گنبد تیزرو

شگفتی نماینده­ی نوبه‌ نو

در این اسطوره ­ها درخت و کوه از زمین می رویند و می بالند و نیرویی از بالا آنها را نمی آفریند:

چو دریا و چون کوه و چون دشت و راغ

زمین شد به کردار روشن چراغ

ببالید کوه، آبها بر دمید

سر رستنی سوی بالا کشید

زمین را بلندی نبد جایگاه

یکی مرکزی تیره بود و سیاه

ستاره برو بر شگفتی نمود

به خاک اندرون روشنائی فزود

همی بر شد آتش فرود آمد آب

همی گشت گرد زمین آفتاب

گیا رست با چند گونه درخت

به زیر اندر آمد سرانشان ز بخت

ببالد ندارد جز این نیرویی

نپوید چو پویندگان هر سویی

وزان پس چو جنبنده آمد پدید

همه رستنی زیر خویش آورید

آنگاه آفرینش انسان است که با خرد خویش، کلید همه رازهای جهان را در دست دارد و گرانی گاه اندیشه­ فردوسی است:

چو زین بگذری مردم آمد پدید

شد این بندها را سراسر کلید

سپس انسان برمی­خیزد و راست می­ایستد و با خردکارسازجهان  خویش را دگرگون می­سازد:

سرش راست بر شد چو سرو بلند

به گفتار خوب و خرد کاربند

پذیرنده­ی هوش و رای و خرد

مر او را دد و دام فرمان برد

فردوسی از همان آغاز شاهنامه بر نقش سترگ انسان در جهان اشاره دارد:

ترا از دو گیتی برآورده‌اند

به چندین میانجی بپرورده‌اند

نخستین فطرت پسین شمار

تویی خویشتن را به بازی مدار

نخستین انسان­ به باور شاهنامه در کوه زندگی می­کند:

پژوهنده نامه باستان

که از پهلوانان زند داستان

چنین گفت که آیین تخت و کلاه

کیومرث آورد و او بود شاه

کیومرث بود بر جهان کدخدای

نخستین بکوه اندرون ساخت جای

سر تخت و بختش آمد ز کوه

پلنگینه پوشید خود با گروه

داستان مشی و مشیانه در شاهنامه وجود ندارد. (بسیاری همچون مری بویس باور دارند که بخش نخست تورات به نام سفر پیدایش از داستانهای ایرانی گرفته شده. بلعمی می­نویسد: مشی و مشیانه همان است که مسلمانان آنرا آدم و حوا خوانند)

داستان آفرینش در شاهنامه در چهار بخش آورده شده است: نخست آفرینش جهان. سپس انسان. سوم آفتاب و چهارم ماه

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۵ ، ۰۳:۰۷
aziz ghezel


 در افسانه ها آمده است که مخترع شطرنج، بازی اختراعی خود را نزد حاکم منطقه برد و حاکم اختراع هوشمندانه ی وی را بسیار پسندید؛ تا آن حد که به او اجازه داد تا هر چه به عنوان پاداش می خواهد، طلب کند.
مخترع کم توقع! نیز خطاب به حاکم گفت: پاداش زیادی نمی خواهم قربان! دستور فرمایید یک دانه ی گندم در خانه ی اول صفحه ی شطرنج قرار دهند، دو برابر آن را در خانه ی دوم قرار دهند( یعنی فقط دو دانه ی گندم)، دو برابر آن را در خانه ی بعدی و همین طور الی آخر… حاکم با تعجب به او گفت: فقط همین؟! می توانستی چیزی بخواهی که ارزشش خیلی بیشتر باشد. مخترع با فروتنی ابراز داشت:
متشکرم قربان. همین از سرمان هم زیاد است! حاکم با اشاره ی انگشت، محاسبان دربار را فرا خواند و امر کرد: آنچه را این جوان خواسته است محاسبه کنید و سریعا به او بدهید.
محاسبان دربار هم تعظیم بلند بالایی کردند و عقب عقب در همان حالت تعظیم، از در بارگاه خارج شدند. یک روز گذشت، یک روز دیگر هم گذشت و خبری از محاسبان نشد! حاکم بر آشفت و دنبال آنها فرستاد. پس از شرفیابی، با عصبانیت بر سر آنها فریاد زد: کدام گوری رفتید؟ حیف نانی که به شماها می دهم! محاسبه ی چیزی به این سادگی مگر چقدر وقت می خواهد؟؟! یکی از محاسبان در حالی که سرش را از شرم پایین افکنده بود، چند قدمی جلوتر آمد و گفت: قربانتان گردم، نمی دانیم چطور شده است. مثل اینکه معجزه ای در این محاسبه نهفته است! آن طور که ما محاسبه کرده ایم، تمام گندم های موجود در تمام انبارهای پادشاهی حتی کفاف پرداخت اندکی از این درخواست را هم نمی کند!! و پادشاه هاج و واج مانده بود، به خیالش محاسبان دیوانه شده بودند!

نکته:
طبق محاسبه ای که امروزه انجام گرفته است، برای به دست آوردن این تعداد گندم،باید کل مساحت کره ی زمین، شش بار زیر کشت گندم برود!!
بر روی زمین چیزی بزرگتر از انسان و در انسان چیزی بزرگتر از فکر او نیست.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۵ ، ۰۲:۲۹
aziz ghezel


در چین باستان، شاهزاده جوانی تصمیم گرفت با تکه ای عاج گران قیمت چوب غذاخوری بسازد.
پادشاه که مردی عاقل و فرزانه بود، به پسرش گفت:
«بهتر است این کار را نکنی، چون این چوب های تجملی موجب زیان توست!»
شاهزاده جوان دستپاچه شد. نمیدانست حرف پدرش جدی است یا دارد او را مسخره میکند.
اما پدر در ادامه سخنانش گفت:
«وقتی چوب غذاخوری از عاج گران قیمت داشته باشی،
گمان میکنی که آنها به ظرف های گلی میز غذایمان نمی آیند.
پس به فنجان ها و کاسه هایی از سنگ یشم نیازمند میشوی.
در آن صورت، خوب نیست غذاهایی ساده را در کاسه هایی یشمی با چوب غذاخوری ساخته شده از عاج بخوری.
آن وقت به سراغ غذاهای گران قیمت و اشرافی میروی.
«کسی که به غذاهای اشرافی و گران قیمت عادت می‌کند، حاضر نمیشود لباس هایی ساده بپوشد
و در خانه ای بی زر و زیور زندگی کند.
پس لباس هایی ابریشمی میپوشی و میخواهی قصری باشکوه داشته باشی.
به این ترتیب به تمامی دارایی سلطنتی نیاز پیدا می‌کنی و خواسته هایت بی پایان میشود.
در این حال، زندگی تجملی و هزینه هایت بی حد و اندازه میشود
و دیگر از این گرفتاری خلاصی نداری.
«نتیجه این امر فقر و بدبختی و گسترش ویرانی و غم و اندوه در قلمرو سلطنت ما
و سرانجام تباهی سرزمین خواهد بود...
چوب غذاخوری گران قیمت تو تَرَک باریکی بر در و دیوار خانه ای است،
که سرانجام ویرانی ساختمان را درپی دارد.»
شاهزاده جوان با شنیدن این سخنان خواسته اش را فراموش کرد.
سال ها بعد که او به پادشاهی رسید، درمیان همه به خردمندی و فرزانگی شهرت یافت.
حکایت نقل شده از فیلسوف چینی ”هان فه“
نتیجه گیری
یک خواسته، خواسته دیگری را درپی خود دارد
و هر خواسته برآورده شده ای غالبا خواسته های بزرگتر را به دنبال دارد.
ما در جامعه ای وسوسه کننده و اغواگر زندگی می‌کنیم.
در چنین جوامعی، هدف رسانه ها و تبلیغات،
همیشه القای خواسته های تازه و البته اغلب اوقات غیرضروری و دستیابی به آنها ست.
بیایم خودمان رو از این دور خارج کنیم ...

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۵ ، ۰۲:۲۵
aziz ghezel