آفرینش در شاهنامه
باورهای ایرانیان باستان:
نخست هیچ نبود. تنها زمان بیکرانه بود.زمان یا زروان که درنگ خدای نیز نامیده میشد، بیکران و جاودانی بود.به نوشته دهخدا: در زمان هخامنشیان ، عقاید مختلفی در باب ماهیت این پروردگار وجود داشته است . بعضی او را با مکان و برخی دیگر با زمان یکی میدانستند عقیده اخیر فایق آمد. در آیین مهرپرستی ، عقیده مربوط به زروان را پذیرفتند. مانی با اقتباس افکار زرتشتی عصر خود، نام زروان را به خدای بزرگ اطلاق کرده است . برخی از محققان مذهب معمول مزدیسنی عهد ساسانی را همان زروانیت دانسته اند. بسیاری از نویسندگان و مورخان قرنهای پنجم – هشتم میلادی این استوره را راجع به آفرینش از عقاید ایرانیان عهد ساسانی نقل کرده اند و آن متعلق به آیین زروانی است : زروان خدای نخستین در مدت هزار سال قربانیها کرد تا پسری بیابد و نام او را هرمز نهد، اما عاقبت وی درباره تأثیر قربانی های خودبه شک افتاد پس دو پسر در بطن او پدید آمد: یکی اهرمزد چون وی قربانی کرده بود و دیگری اهریمن ، زیرا که وی شک کرده بود. زروان وعده داد که پادشاهی جهان رابه یکی از آن دو که زود به حضور او آید عطا کند. پس اهریمن سینه ٔ پدر بشکافت و خود را بدو نمود. زروان پرسید: کیستی ! پاسخ داد پسر توام . زروان گفت : پسرم دارای بوی خوش و نورانی است و تو ظلمانی و بدبویی ! دراین هنگام اهورمزد با پیکری نورانی و معطر خویشتن بدو نمود زروان او را به فرزندی شناخت . اهرمن وعده پدر را بخاطر آورد. زروان پاسخ داد که سلطنت جهان را مدت نه هزار سال به اهریمن خواهد داد، اما پس از سرآمدن مدت مزبور اهرمزد تنها سلطان جهان خواهد بود… باید دانست که بعدها زروان را با زردشت و هر دو را باابراهیم خلیل در هم آمیختند…
هرمزد و اهریمن، هردو از زمان زاده شدند.
هرمزد سرور نیکی و روشنایی در قلمرو
آسمان سکنا داشت . اهریمن عنصر شر و زشتی در زیر زمین ساکن بود . اهورا مزدا
یا هرمزد، پس از انجام آفرینش مقرر کرده تا مردمان به مدت سه هزار سال درکالبد
مینوی خود زندگی کنند . در چنین هنگامی دیو زشتی و بدی سر از زیر زمین بیرون کرد و
برآن شد تا جهان نور را آلوده کند اما چون خود را در برابر نور و نیکی ناتوان
یافت به جایگاه تاریک و زیر زمین بازگشت.
پس از آن سه هزار سال دیگر جهان به شکل مادی درآمد.در سه هزار سال
سوم نبرد بین اهریمنیان و اهوراییان است. در آخرین سه هزار سال نجات بخش ها
می آیند و جهان پایان میگیرد. اما آفرینش بدینگونه است:
آفرینش آسمان:
در آفرینش آسمان، اهورا نخست گوی آسمان و ستارگان را آفرید .
در چنین هنگامی اهریمن در مغاک خود به خوابی گران فرو رفته بود که جهی،دخترش او را
بیدار کرد و راه را به وی آموخت . پس گروه دیوان به قلمرو آسمان تاختند و جهان
روشنایی را تیره گون ساختند.پس اهریمن سیارات را آفرید و نه شبانه روز جنگی سخت در
گرفت و سر انجام دیوان شکست یافتند و روشنایی دوباره جایگزین شد.
آفرینش آبها :
در این هنگام از چشمه ای به نام آردویسور آناهیتا آبهایی فراوان از یک هزار جوی
گذشت و به دریای فراخکرت که یک سوم زمین را اشغال کرده بود فرو ریخت.
آفرینش خشکی ها و زمین:
باران زیادی بارید و همه جانوران زیانکار از بین رفتند و چون آب فرو رفت، خشکیهای
سی و سه گانه پدید آمد و اهریمن خشمگین شد و از خشم لرزید و کوهها از زمین روییدند.بزرگترین
کوها البرز کوه بود.
آفرینش گیاهان:
پس از آفرینش زمین امرتات، با همکاری تشتر ستاره ای که باران ریز بود، زمین را از
گیاهان فراوان پوشاند. امرداد ده هزار گیاه شفا بخش و اهریمن ده هزار گیاه بیماری
زا بوجود آورد. پس از آن گیاه درخت همه تخم در میان دریای فراخکرت رویید تا نیرو
دهنده همه ی گیاهان باشد. اهریمن برای نابودی درخت همه تخم سوسماری و اهورا مزدا
برای نجات درخت ده ماهی بزرگ آفرید.
آفرینش آتش:
در اساتیر ایرانی آتش تخم و بذر بسیاری از آفریده هاست.
آفرینش جانوران:
در ابتدا تنها آفریده گاوی نر بود و تخم همه جانوران وگیاهان را با خود داشت اما
اهریمن گاو را بیمار کرد و گاو نخستین مرد و از پیکرش گیاهان و جانوران پدید آمدند
آفرینش بشر:
در آغاز روان کیومرث یا گیامرت یا گلمرد چونان گیاهی از زمین رویید که جنبه
مینویی داشت آنگاه اهورا اور ا به صورت جوان پانزده ساله ای کالبد بخشید و در پی
تلاشهای اهریمن کیومرث ازمیان رفت. پس از چهل سال جفت بشر یعنی مشیه و مشیانه به
صورت دو ساقه ریواس به هم پیوسته و همبال و همبالا که دست بر شانه ی یکدیگر
داشتند، از خاک روییدند.
در شاهنامه:
اما آفرینش جهان در نگاه فردوسی چگونه است؟ نخست باید اشاره کرد که کتاب های تاریخی و داستانی آن زمان همه از دریچه ی دینی به آفرینش جهان نگاه کرده اند.
حکیم توس در اوج اقتدار ادیان، در شاهنامه از سخن درباره داستان آفرینش به رسم دینی، چشم پوشیده و در بیانی فشرده و زیبا به بازگشایی اساتیر ایران باستان پرداخته است.آفرینش خط و هنر و آوردن آتش برای مردمان و پیدایش خانه سازی و شهرها نیز که در استوره های دیگر مانند استوره های یونان از کارهای خدایان است، در شاهنامه به یکسر از خدایان گرفته شده و این انسان است که دست به آفرینش و کشف میزند.
شاهنامه نه چونان دیگر کتابهای همزمان خود با انبوهی از ستایشنامه ها و مداحیها، بلکه با نام ایزد خرد و جان آغاز می شود.
درباره جهان آفرین :
شنیدم ز دانا دگرگونه زین
چه دانیم راز جهان آفرین
ز نام و نشان و گمان برتر است
نگارنده برشده گوهر است
به بینندگان آفریننده را
نبیتی مرنجان تو بیننده را
نیابد بدو نیز اندیشه راه
که او برتر از نام و از جایگاه
از این پرده برتر سخن گاه نیست
به هستیش اندیشه را راه نیست
از نامهای آفریدگار در شاهنامه یکی ایزد است.ایزد در اوستا (یزته) در سانسکریت (یجته ) صفت از ریشه یز بمعنی جشن و شادمانی و ستودن سپس در واژگان یشت و یسن و یزد به کار رفته است.
واژه ی یزدان که به معنی آفریدگار به کار میبریم جمع است زیرا روزگاری مردمان بر این بارور بودند که آسمان پر از ایزد یا یزد است که هرکدام فرشتهای هستند. سپس تر یک فرشته، دیگر فرشته ها را به زیر کشید و ایزد بزرگ و یگانه شمرده شد. از نگاه تاریخی این رویداد در زمانی بود که انسان برای یکجا نشینی و اتحاد قبیلهها تلاش میکرد.
خدا در پهلوی و پازند از کلمه ی
خواتای به معنی شاه است و خواتای نامک همان شاهنامه است.
درباره آفرینش جهان فردوسی باورهای ایرانیان باستان را میآورد. بر اساس آن جهان
از چهار آخشیج یاعنصر آتش و آب و خاک و هوا شکل گرفته و از هیچ پدید آمده
است. ترتیب آفرینش در شاهنامه همان است که در باورهای ایرانیان قدیم
بوده و در فروردین یشت نیز آمده است: نخست آسمان، سپس آب، سپس زمین، گیاهان،
جانداران و در پایان انسان.
از آغاز باید که دانی درست
سر مایهی گوهران از نخست
که یزدان ز ناچیز چیز آفرید
بدان تا توانایی آرد پدید
سرمایهی گوهران این چهار
برآورده بیرنج و بیروزگار
یکی آتشی برشده تابناک
میان آب و باد از بر تیره خاک
نخستین که آتش به جنبش دمید
ز گرمیش پس خشکی آمد پدید
وزان پس ز آرام سردی نمود
ز سردی همان باز تری فزود
چو این چار گوهر به جای آمدند
ز بهر سپنجی سرای آمدند
گهرها یک اندر دگر ساخته
ز هرگونه گردن برافراخته
پدید آمد این گنبد تیزرو
شگفتی نمایندهی نوبه نو
در این اسطوره ها درخت و کوه از زمین می رویند و می بالند و نیرویی از بالا آنها را نمی آفریند:
چو دریا و چون کوه و چون دشت و راغ
زمین شد به کردار روشن چراغ
ببالید کوه، آبها بر دمید
سر رستنی سوی بالا کشید
زمین را بلندی نبد جایگاه
یکی مرکزی تیره بود و سیاه
ستاره برو بر شگفتی نمود
به خاک اندرون روشنائی فزود
همی بر شد آتش فرود آمد آب
همی گشت گرد زمین آفتاب
گیا رست با چند گونه درخت
به زیر اندر آمد سرانشان ز بخت
ببالد ندارد جز این نیرویی
نپوید چو پویندگان هر سویی
وزان پس چو جنبنده آمد پدید
همه رستنی زیر خویش آورید
آنگاه آفرینش انسان است که با خرد خویش، کلید همه رازهای جهان را در دست دارد و گرانی گاه اندیشه فردوسی است:
چو زین بگذری مردم آمد پدید
شد این بندها را سراسر کلید
سپس انسان برمیخیزد و راست میایستد و با خردکارسازجهان خویش را دگرگون میسازد:
سرش راست بر شد چو سرو بلند
به گفتار خوب و خرد کاربند
پذیرندهی هوش و رای و خرد
مر او را دد و دام فرمان برد
فردوسی از همان آغاز شاهنامه بر نقش سترگ انسان در جهان اشاره دارد:
ترا از دو گیتی برآوردهاند
به چندین میانجی بپروردهاند
نخستین فطرت پسین شمار
تویی خویشتن را به بازی مدار
نخستین انسان به باور شاهنامه در کوه زندگی میکند:
پژوهنده نامه باستان
که از پهلوانان زند داستان
چنین گفت که آیین تخت و کلاه
کیومرث آورد و او بود شاه
کیومرث بود بر جهان کدخدای
نخستین بکوه اندرون ساخت جای
سر تخت و بختش آمد ز کوه
پلنگینه پوشید خود با گروه
داستان مشی و مشیانه در شاهنامه وجود ندارد. (بسیاری همچون مری بویس باور دارند که بخش نخست تورات به نام سفر پیدایش از داستانهای ایرانی گرفته شده. بلعمی مینویسد: مشی و مشیانه همان است که مسلمانان آنرا آدم و حوا خوانند)
داستان آفرینش در شاهنامه در چهار بخش آورده شده است: نخست آفرینش جهان. سپس انسان. سوم آفتاب و چهارم ماه