مطالب گوناگون

از اینکه زنی با تو دیوانه وار بحث می کند خوشحال باش، دنیای زن ها کاملا متفاوت است، زن اگر سکوت کرد، بدان سکوتش نشانه پایان توست

مطالب گوناگون

از اینکه زنی با تو دیوانه وار بحث می کند خوشحال باش، دنیای زن ها کاملا متفاوت است، زن اگر سکوت کرد، بدان سکوتش نشانه پایان توست

وقتی مردان حرمت مرد بودنشان را بدانند و زنان شوکت زن بودنشان را مردان همیشه مرد میمانند و زنان همیشه زن و آنگاه هر روز ، نه روز "زن" و نه روز "مرد" بلکه روز "انسان" است.


آخرین نظرات

۲۲۵ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است


دل خرابه چه خرابی جای آبادی نمونده
خیلی وقته دل تنگم  نغمه شادی نخونده

بس که هر شب تا سحر خدا خدا کرده دل من
دیگه در سینه سوزان آه و فریادی نمونده
دل خرابه چه خرابی جای آبادی نمونده

دل شکسته آخه بس که دلهای شکسته دیده
نا امیده بس که درهای امید و بسته دیده

تو جهان می فروشان دل پی چراغ می گرده
تو کویر خشک و سوزان به امید آب می گرده

من کلام عاشقی را توی سینم بنوشتم
من به خاطر تو جانا حتی از خودم گذشتم

دل خرابه چه خرابی جای آبادی نمونده
خیلی وقته دل تنگم نغمه شادی نخونده


شعراز: مهدخت مخبر
خواننده : اکبرگلپایگانی

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۵ ، ۰۱:۴۵
aziz ghezel

هنگامی که انوشیروان خواست ایوان کاخ مدائن را بسازد دستور داد زمینهای اطراف آن را خریداری کنند, زمینهای اطراف از صاحبانش خریداری شد مگر پیرزنی که امتناع ورزید و گفت :
من همسایگی شاهنشاه انوشیروان را به تمام عالم نمیفروشم .
انوشیروان سخن او را پسندید و گفت :
خانه ی پیرزن در جای خودش باقی باشد و آنگاه ساختمان او را محکم و با دوام کرد ایوان را محیط بر آن ساخت. اهل آن نواحی آنجا را خانه ی پیرزن نامیدند .
گویند هر روز دود از آشپزخانه پیرزن بر دیوارهای کنده کاری شده زیبای عمارت مینشست و هر صبح و عصر گاوش از روی فرشهای ایوان گذر میکرد و غلامان شکایت به شاهنشاه بردند اما وی گفت هر چه خراب شد دوباره از نو تعمیر کنید .
گویند قیصر روم سفیری به ایران فرستاد و وقتی سفیر به مدائن آمد از عظمت و زیبائی آن بنا در شگفت شد . در گوشه ایوان یک نقص و کجی توجه او را جلب کرد پرسید :
آن قسمت چرا درست نشده است ؟ گفتند این محل خانه ی پیرزنی است که مایل به فروش نشد و پادشاه هم او را مجبور نکرد .
سفیر گفت :
این چنین کجی و نقص که از عدل و دادگری بهم رسد بهتر از آراستگی و درستی است که از روی ظلم و جور پیدا شود...

طاق کسری جفت نام نیک اگر بینی هنوز
این ز سقف آهنین و وز پایه پولاد نیست
این دوام دولت از فیض عدالت گستریست
ور نه در خشت و گِل این اندازه استعداد نیست
دادخواه و دادگاه و دادیار و دادرس
جمله بر بادند اگر بر دادشان ارشاد نیست

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۵ ، ۰۱:۳۷
aziz ghezel


مردی دوستانش را به خانه دعوت کرد، و برای شام قطعه ای گوشت چرب و آبدار پخت. ناگهان، پی برد که نمک تمام شده است. پسرش را صدا زد: برو به ده و نمک بخر. اما به قیمت بخر: نه گران و نه ارزان تر.

پسر تعجب کرد: پدر ، میدانم که نباید گران تر بخرم. اما اگر توانستم ارزان تر بخرم، چرا صرفه جویی نکنیم؟
پدر گفت: این کار در شهری بزرگ، قابل قبول است. اما در جای کوچکی مثل ده ما، با این کار همه ی ده از بین می رود.

مهمانان که این حرف را شنیدند، پرسیدند که چرا نباید نمک را ارزان تر خرید، مرد پاسخ داد: کسی که نمک را زیر قیمت می فروشد، حتما به شدت به پولش احتیاج دارد. کسی که از این موقعیت سوء استفاده کند، نشان می دهد که برای عرق جبین و سعی و تلاش او در تولید نمک احترامی قایل نیست.
مهمانها گفتند: اما این مساله ی کوچک که نمی تواند دهی را ویران کند؟
و میزبان پاسخ داد: در آغاز دنیا هم "ستم" کوچک بود. اما آمدن هر ستم از پس ستم دیگر، به روندی فزاینده منجر شد. همیشه فکر می کردند مهم نیست، تا کار به جایی رسید که امروز رسیده.



لوئیز ردن زنی بود با لباسهای کهنه و مندرس و نگاهی مغموم. وارد خواربار فروشی محله شد و با فروتنی از صاحب مغازه خواست تا کمی خواربار به او بدهد. به نرمی گفت که شوهرش بیمار است و نمی تواند کار کند و شش بچه شان بی غذا مانده اند.
جان لانگ هاوس، صاحب مغازه با بی اعتنائی نیم نگاهی انداخت و محلش نگذاشت و با حالت بدی سعی کرد او را بیرون کند. زن نیازمند درحالی که اصرار می کرد گفت: آقا ... شما را به خدا قسم می دهم به محض اینکه بتوانم پولتان را می آورم.
جان گفت که نسیه نمی دهد. مشتری دیگری که کنار پیشخوان ایستاده بود و گفت و گوی آن دو را می شنید به مغازه دار گفت: ببین این خانم چه می خواهد. خرید این خانم با من.
خوارو بار فروش گفت: لازم نیست. خودم می دهم. لیست خریدت کو؟
لوئیز گفت : اینجاست ...
جان گفت : لیست ات را بگذار روی ترازو ... به اندازه وزنش هرچه خواستی ببر...!
لوئیز با خجالت یک لحظه مکث کرد از کیفش تکه کاغذی درآورد و چیزی رویش نوشت و آن را روی کفه ترازو گذاشت... همه با تعجب دیدند که کفه ترازو پائین رفت... خواربار فروش باورش نمی شد... مشتری از سر رضایت خندید... مغازه دار با ناباوری شروع به گذاشتن جنس در کفه دیگر ترازو کرد... کفه ترازو برابر نشد... آن قدر چیز گذاشت تا بالاخره کفه ها برابر شدند... در این وقت خواربار فروش با تعجب و دلخوری تکه کاغذ را برداشت ببیند روی آن چه نوشته است... کاغذ لیست خرید نبود ... دعای زن بود که نوشته بود:
"ای خدای عزیزم... تو از نیاز من باخبری... خودت آن را برآورده کن"



مردی به همراه پسر ٢۵ ساله‌اش در قطار نشسته بود. در حالی که مسافران در صندلی‌های خود نشسته بودند، قطار شروع به حرکت کرد.
به محض شروع حرکت قطار پسر ٢۵ ساله که کنار پنجره نشسته بود پر از شور و هیجان شد. دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در حال حرکت را با لذت لمس می‌کرد فریاد زد: پدر نگاه کن درخت‌ها حرکت می‌کنن.

پیرمرد با لبخندی هیجان پسرش را تحسین کرد.
کنار مرد جوان، زوج جوانی نشسته بودند که حرف‌های پدر و پسر را می‌شنیدند و از حرکات پسر جوان که مانند یک کودک ۵ ساله رفتار می‌کرد، متعجب شده بودند.
ناگهان جوان دوباره با هیجان فریاد زد: پدر نگاه کن دریاچه، حیوانات و ابرها با قطار حرکت می‌کنند.

زوج جوان پسر را با دلسوزی نگاه می‌کردند.
باران شروع شد چند قطره روی دست مرد جوان چکید. او با لذت آن را لمس کرد و چشم‌هایش را بست و دوباره فریاد زد: پدر نگاه کن باران می‌بارد،‌ آب روی من چکید.
زوج جوان دیگر طاقت نیاورند و از پیرمرد پرسیدند: ‌چرا شما برای مداوای پسرتان به پزشک مراجعه نمی‌کنید؟
پیرمرد گفت: ما همین الان از بیمارستان بر می‌گردیم. امروز پسر من برای اولین بار در زندگی می‌تواند ببیند.



پیرمردی 92 ساله که سر و وضع مرتبی داشت در حال انتقال به خانه سالمندان بود. همسر 70 ساله‌اش به تازگی درگذشته بود و او مجبور بود خانه‌اش را ترک کند. پس از چند ساعت انتظار در سرسرای خانه سالمندان، به او گفته شد که اتاقش حاضر است. پیرمرد لبخندی بر لب آورد.
همین طور که عصا زنان به طرف آسانسور می‌رفت، به او توضیح دادم که اتاقش خیلی کوچک است و به جای پرده، روی پنجره‌هایش کاغذ چسبانده شده است. پیرمرد درست مثل بچه‌ای که اسباب‌بازی تازه‌ای به او داده باشند با شوق و اشتیاق فراوان گفت: «خیلی دوستش دارم.»
به او گفتم: ولی شما هنوز اتاقتان را ندیده‌اید! چند لحظه صبر کنید الآن می‌رسیم.
او گفت: به دیدن و ندیدن ربطی ندارد. شادی چیزی است که من از پیش انتخاب کرده‌ام. این که من اتاق را دوست داشته باشم یا نداشته باشم به مبلمان و دکور و ... بستگی ندارد بلکه به این بستگی دارد که تصمیم بگیرم چگونه به آن نگاه کنم.
من پیش خودم تصمیم گرفته‌ام که اتاق را دوست داشته باشم. این تصمیمی است که هر روز صبح که از خواب بیدار می‌شوم می‌گیرم.
من دو کار می‌توانم بکنم. یکی این که تمام روز را در رختخواب بمانم و مشکلات قسمت‌های مختلف بدنم که دیگر خوب کار نمی‌کنند را بشمارم، یا آن که از جا برخیزم و به خاطر آن قسمت‌هایی که هنوز درست کار می‌کنند شکرگزار باشم . هر روز، هدیه‌ای است که به من داده می‌شود و من تا وقتی که بتوانم چشمانم را باز کنم، بر روی روز جدید و تمام خاطرات خوشی که در طول زندگی داشته‌ام تمرکز خواهم کرد.



روزی مردی خواب عجیبی دید. دید که پیش فرشته هاست و به کارهای آنها نگاه می کند. هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دیدکه سخت مشغول کارند و تند تند نامه هایی را که توسط پیک ها از زمین می رسند، باز می کنند و آنها را داخل جعبه می گذارند.
مرد از فرشته ای پرسید: شما چکار می کنید؟
فرشته در حالی که داشت نامه ای را باز می کرد، گفت: اینجا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل می گیریم.
مرد کمی جلوتر رفت. باز تعدادی از فرشتگان را دید که کاغذهایی را داخل پاکت می گذارند و آن ها را توسط پیک هایی به زمین می فرستند. مرد پرسید: شماها چه کار می کنید؟
یکی از فرشتگان با عجله گفت: اینجا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمت های خداوند را برای بندگان به زمین می فرستیم.
مرد کمی جلوتر رفت و یک فرشته را دید که بیکار نشسته است. با تعجب از فرشته پرسید: شما چرا بیکارید؟
فرشته جواب داد: اینجا بخش تصدیق جواب است. مردمی که دعاهایشان مستجاب شده، باید جواب بفرستند ولی فقط عده بسیار کمی جواب می دهند.
مرد از فرشته پرسید: مردم چگونه می توانند جواب بفرستند؟ فرشته پاسخ داد: بسیار ساده، فقط کافیست بگویند: خدایا شکر.



جنگجویی از استادش پرسید: بهترین شمشیرزن کیست؟
استادش پاسخ داد: به دشت کنار صومعه برو. سنگی آنجاست. به آن سنگ توهین کن.
شاگرد گفت: اما چرا باید این کار را بکنم؟ سنگ پاسخ نمی دهد.
استاد گفت: خوب با شمشیرت به آن حمله کن.
شاگرد پاسخ داد: این کار را هم نمی کنم. شمشیرم می شکند و اگر با دست هایم به آن حمله کنم، انگشتانم زخمی می شوند و هیچ اثری روی سنگ نمی گذارد. من این را نپرسیدم. پرسیدم بهترین شمشیرزن کیست؟
استاد پاسخ داد: بهترین شمشیرزن، به آن سنگ می ماند، بی آن که شمشیرش را از غلاف بیرون بکشد، نشان می دهد که هیچ کس نمی تواند بر او غلبه کند.



کشاورزی افریقایی در مزرعه اش زندگی خوب و خوشی را با همسر و فرزندانش داشت. یک روز شنید که در بخشی از افریقا معادن الماسی کشف شده اند و مردمی که به آنجا رفته اند ، با کشف الماس به ثروتی افسانه ای دست یافته اند.
او که از شنیدن این خبر هیجان زده شده بود، تصمیم گرفت برای کشف معدنی الماس به آنجا برود. بنابر این زن و فرزندانش را به دوستی سپرد و مزرعه اش را به زارعی دیگر فروخت و عازم سفر شد.
او به مدت ده سال افریقا را زیر پا می گذارد و عاقبت به دنبال بی پولی، تنهایی و یاس و نومیدی خود را در اقیانوس غرق می کند.

اما زارع جدیدی که مزرعه او را خریده بود، روزی در کنار رودخانه ای که از وسط مزرعه می گذشت، چشمش به تکه سنگی افتاد که درخشش عجیبی داشت. او سنگ را برداشت و به نزد جواهر سازی برد. مرد جواهر ساز با دیدن سنگ گفت که آن سنگ الماسی است که نمی توان قیمتی بر آن نهاد.
مرد زارع به محلی که سنگ را پیدا کرده بود رفت و متوجه شد سرتاسر مزرعه پر از سنگهای الماسی است که برای درخشیدن نیاز به تراش و صیقل داشتند.
مرد زارع پیشین بدون آنکه زیر پای خود را نگاه کند ، برای کشف الماس تمام افریقا را زیر پا گذاشته بود، حال آنکه در معدنی از الماس زندگی می کرد!

* در وجود هر یک از ما معدنی از الماس وجود دارد که نیاز به صیقل دارد؛ معمولا آنچه که می خواهیم، هر آنچه آرزوی رسیدن به آن را داریم و بالاخره تحقق همه آرزوهایمان در اطرافمان قرار دارد، اما افسوس که متوجه آن نمی شویم. در حالی که می بایست آستین ها را بالا زد و با برنامه ریزی و تلاش و کوشش صحیح الماس وجودیمان را جلا ببخشیم

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۵ ، ۰۱:۳۵
aziz ghezel

۱) اگر از زیر ۸ سال می خواهید موسیقی را وارد زندگی فرزند خود بکنید، فلوت ریکوردر بهترین انتخاب است. تجربه نشان داده است از زمانی که کودک انگشتان خود را با اختیار به حرکت در می آورد، می تواند هنرآموز فلوت باشد.

۲) برعکس مورد اول پیانو را باید زمانی شروع کرد که کودک حد اقل بتواند در حالت ایستاده به کلاویه ها تسلط نسبی داشته باشد و قدرت فیزیکی آن برای فشار دادن کلاویه ها کافی باشد.

۳) سازهای زهی از خانواده ویلن معمولا از سن شش سالگی زودتر شروع نمی شوند، ضمن اینکه یقینا باید با سازهایی در ابعاد کوچکتر مثل یک هشتم یا یک چهارم آموزش را آغاز کرد.

۴) سازهای بادی بجز فلوت ، ریکوردر معمولا هنگامی شروع می شوند که دندانهای اصلی کودک رشد کرده باشند و کودک قدرت کافی برای دمیدن در ساز را دارا باشد. همچنین چون این سازها کمتر در ابعاد کوچکتر موجود هستند باید دقت کرد که آیا وضعیت فیزیکی کودک توانایی اجرای ساز را دارد یا خیر.

۵) سازهای مضرابی مانند سه تار، گیتار و ... که در ابعاد کوچکتر هم وجود دارند برای کودکان زیر ۸ سال توصیه نمی شوند.

۶) نکته بسیار مهم آنکه فراگیری مهارت های آوازی برای کودکان و نوجوانان به صورت جدی برای سنین پایین تر از ۱۵ سال توصیه نمی شود. اما کلاس های آواز خوانی دست جمعی از سن سه سالگی باعث رشد علاقه آنها به موسیقی خواهد شد.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۵ ، ۰۲:۴۳
aziz ghezel

مرا دو چشم به راه و دو گوش بر پیغام
  تو فارغی و به افسوس می‌رود ایام
شبی نپرسی و روزی که: «دوستدارانم
  چگونه شب به سحر می‌برند و روز به شام؟


ببردی از دل من مهر، هر کجا صنمی‌است
  مرا که قبله گرفتم چه کار با اصنام؟
به کام دل، نفسی با تو، التماس منست
  بسا نفس که فرورفت و برنیامد کام
مرا نه دولت وصل و نه احتمال فراق
  نه پای رفتن از این ناحیت، نه جای مُقام


چه دشمنی تو، که از عشق دست و شمشیرت
  مطاوعت به گریزم نمی‌کنند اقدام
ملامتم نکند هر که معرفت دارد
  که عشق می‌بستاند ز دست عقل زمام
مرا که با تو سخن گویم و سخن شنوم
  نه گوش فهم بمانَد، نه هوش استفهام
اگر زبان مرا روزگار دربندد


  به عشق در سخن آیند ریزه‌های عُظام
بر آتش غم سعدی کدام دل که نسوخت؟
  گر این سخن برود در جهان نماند خام!


سعدی (غزلیات)

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۵ ، ۰۲:۳۸
aziz ghezel


آرتیشو یا کنگر فرنگی
گیاهی ست علفی
که برای مصارف تغذیه و دارویی در ایران پرورش داده می شود
استفاده از خواص درمانی برگ و ساقه کنگر فرنگی از قرن چهاردهم میلادی در بین مردم معمول گردید
 و از آن پس تا قرن حاضر اهمیت غذا و شفای آن بر پزشکان کشف شد
 و اکنون در طب جدید عصاره آنرا به عنوان بهترین داروی کبد و کلیه تحت نام کوفیتول بشکل آمپول، قرص و قطره خوراکی بکار می برند.

ترکیب شیمیایی آرتیشو

 از تجزیه شیمایی برگ آرتیشو مواد زیر را بدست آورده اند
 1.اینولین
 2. اینولاز
 3.یک اسید تلخ بنام سینارین

 اثر غذا و شفای آرتیشو و طرز استعمال آن 


الف. برگه های کنگر فرنگی را پس از پختن بمصرف تغذیه می رسانند
ب. شیره تازه برگ آرتیشو بمقدار 30 تا 100 گرم مخلوط در یک شربت مطبوع دومین طریقه مصرف آنست که بیمار قبل از هر غذا یک سوم از آنرا میل نماید
ج. جوشانده 30 تا 40 گرم برگ آرتیشو در یک لیتر آب بمقدار یک استکان قبل از هر غذا میل نمایند
 طریقه سومی است که بیماران کبدی و کلیوی می توانند از آن مصرف نمایند
د. دم کرده 10 برگ آرتیشو در یک لیتر آب بمقدار 250 گرم در روز


چهارمین طریقه مصرف آرتیشو در بیماریهای زیر است:

 1. اختلالات کبدی، عدم دفع صفرا، یرقان(زردی)، قولنجهای کبدی، سنگهای صفراوی، یبوست های کبدی، افزایش کلسترول خون، عدم دفع سموم، مرض استسقاء(آب جمع شدن در حفره شکم)،  زیاد شدن قند خون و غیره
 2.سنگ کلیه، قولنجهای کلیوی، کمی دفع ادرار، ازدیاد اوره خون (اورمی)، عدم دفع سموم از کلیه
 3. بیماریهای پوست مانند اگزما،  خارشهای پوستی بالغین و اطفال
 4.رماتیسم، نقرس، آسم
 5.سرگیجه،  میگرن (درد نیمه سر)،احساس صداهایی در گوش، مورمور شدن اندامها  احساس خستگی و بیحالی در انگشتان  ناراحتیهای زمان یایسگی بانوان مسن و غیره

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۵ ، ۰۲:۳۳
aziz ghezel


آویشن یا سرپوله گیاهی است
پایا از تیره نعناع به اشکال و انواع مختلف بعضی با ساقه مدور و گاهی با ساقه چهارگوش که بنام آویشن پهن و باریک و یا آویشن شیرازی معروف است

 قست مورد استفاده این گیاه سرشاخه های گلدار آنست

ترکیب شیمیایی آویشن

1.مواد چرب،  مواد رنگی،  یکماده تلخ،  یک رزین،  منگنز فراوان
2.اسانس آن بنام اسانس سرپوله موسوم است که خود مرکب از سیمن  Cymen پینن Pinene دیپانتن کارا کرول و تیمول می باشد.
تیمول یا اسید تیمیک یکماده ضد عفونی کننده قوی است

 اثر شفا بخش آویشن

1.خوردن آویشن برای تقویت بدن و معده تقویت بینایی، ضد نفح، ضد تشنج، ضد صرع، رفع تشویش و دلهره، رفع زردی اثر قاطع دارد برای این منظور ها ممکنست بیمار 5 تا 10 گرم  آویشن را در یک لیتر آبجوش دم کرده صبح و ظهر و شب یک فنجان با کمی قند یا عسل میل نماید
2.مصرف دم کرده فوق برای درمان سرفه تنگی نفس، ذات الریه، سیاه سرفه، اخلاط خونی، بیماریهای کلیه و مثانه معالجه کرمک و انگلهای دیگر مفید است
3.مصرف دم کرده آویشن بطریقی که در بالا ذکر شده برای معالجه درد مفاصل، نقرس، سیاتیک، خونریزیهای رحمی، ترشحات زنانگی اثر قاطع دارد علاوه برخوردن ممکنست بیمار در طشت محتوی محلول جوشانده آویشن بنشیند 4. گرد آویشن را چنانچه در بینی قرار دهند برای جلوگیری از خونریزی بینی (رعاف) مفید است
5. شستشوی زخمها، چشم، نوک پستان متورم با محلولی از جوشانده آویشن اثر شفابخش دارد
6.برای جلوگیری از ریزش موی سر مفید است
برای این منظور باید بیمار به نسبت 60 گرم آویشن را در یک لیتر آب جوشانده و حاصل صاف کرده آنرا هفته ای چند مرتبه بر موی بمالد
7.برای تسکین درد مفاصل و کوفتگی عضلات، ایجاد انرژی در بدن، برای رفع خمودگی و تنبلی، حمام آویشن بسیار مفید است برای این منظور ممکنست به نسبت 60 گرم آویشن برای یک لیتر آب جوشانده ای تهیه نموده در داخل وان حمام ریخته مدتی در آن بنشینید


 اثر شفابخش تیمول یا جوهر آویشن

 خواص عمده آویشن بیشتر بخاطر وجود جوهر آویشن یا تیمول می باشد که در ترکیب اسانس آویشن وجود دارد تیمول بابوی مطبوع و طعم سوزاننده از راه مخاط معده جذب می شود و از راه ادرار دفع می گردد و رنگ ادرار را سبز تیره یا سیاه می کند
از تیمول در طب جدید بمنظورهای زیر استفاده بعمل می آورند:
 1.تیمول خاصیت ضد میکروب، ضد قارچ ،ضد انکل دارد
و اثر ضد عفونی کننده آن از فنل که یک ماده ضد عفونی کننده قوی است 200 مرتبه قوی تر می باشد
 بدینجهت است که جوشانده آویشن را برای ضد عفونی کردن و شستشوی چشم و پانسمان زخمها بکار می برند
 2.دانشمندان در سال 1925 متوجه شدند که تیمول یا جوهر آویشن خاصیت ضد قارچ داشته بویژه بر روی قارچی بنام آکتینومیکوز موثر است
و لذا در بیماریهای قارچی پوست از محلول 1% تیمول را بر بدن می مالند و یا از جوشانده 60 در هزار آویشن روزی سه مرتبه بر محل مورد نظر می مالند
 3.تیمول بر روی انگلهای روده انسان از نوع کرمک و بویژه انگل خونخواری بنام آنکیلو ستوم اثر قاطع دارد
 برای این منظور روز اول یک مسهل به بیمار داده و شب پس از یک شام ساده 2 یا 3 کپسول (1 گرم و حداکثر 4 گرم) گرد آویشن میخورد
و سپس فردا ناشتا یک مسهل نمکی مصرف مینماید و یا ممکنست از دم کرده آویشن بطریقی که قبلا ذکر شد میل نمایند
 4.تیمول برای از بین بردن انگل نباتات اثر قاطع دارد
و لذا جوشانده آویشن را چنانچه برای سمپاشی گیاهان بکار برند بسیار مفید است
 تذکر
 باید توجه داشت که اگرچه مصرف آویشن بسیاری از بیماریها را درمان می کند ولی بعلت اثرسمی تیمول چنانچه بیش از حد معمول و بی رویه مصرف شود عوارض زیر را در بر خواهد داشت
1. جوهر آویشن بعلت اینکه تمام بافتهای بدن را تحریک میکند ممکنست باعث اسهال و استفراغ شود
2.زیاده روی در مصرف آویش کلیه را تحریک نموده موجب بروز آلبومین در ادرار میشود

3.مصرف بی رویه آویشن عضله قلب را تضعیف می کند
4.مصرف بیش از حد معمول آویش موجب ایجاد سرگیجه و بروز صداهایی در گوش می شود

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۵ ، ۰۲:۲۸
aziz ghezel

یکی از جانبازان شیمیایی تعریف میکرد :
وقتی از جبهه برا مرخصی برگشتم راننده آژانس از من کرایه دو برابر گرفت چون لباسهام خاکی بود و پول کارواش رو هم ازم گرفت

یک روز هم داخل تاکسی تو اتوبان بخاطر بیماری شیمیایی
حالت تهوع داشتم راننده نگه داشت تا کنار اتوبان استفراغ کنم
و وقتی برگشتم راننده حرکت کرد
و گفت ماشینم کثیف نشه
موندم کنار اتوبان

وقتی برا درمان رفتم ایتالیا تو بیمارستان شهر رم بستری بودم فامیل  پرستار مالدینی بود اولش فکر کردم  تشابه اسمی هست
ولی بعد که پرسیدم فهمیدم
واقعا خواهر پائولو مالدینی فوتبالیست اسطوره ای ایتالیاست

ازش خواستم که یه عکس یادگاری از  برادرش بهم بده و اون قول داد که فردا صبح میده
ولی صبح که از خواب بیدار شدم دیدم پائولو مالدینی با یه دسته گل دو ساعتی میشد بالا سرم نشسته و بیدارم نکرده بود تا خودم بیدار شم

شب خواهرش بهش زنگ زده بود و گفته بود که یک جانباز ایرانی عکس یادگاری از تو میخواد و اون مسیر 600 کیلومتری میلان تا رم رو  شبانه اومده بود
تا یه عکس یادگاری واقعی با یه جانباز کشور بیگانه بندازه و از اون تجلیل کنه

منبع : پیج اینستاگرام پرویز پرستویی

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۵ ، ۰۲:۱۹
aziz ghezel


مستر جیکاک (معروف به سید جیکاک) جاسوس انگلیسی مأمور ویلیام دارسی، سالها در مسجدسلیمان زندگی کرد.   وی در آغاز به عنوان چوپانی کر و لال به مدت هفت سال در ایل بختیاری به آموختن فرهنگ و زبان بختیاری می‌پردازد و پس از فراگیری آن، به عنوان یک بختیاری در منطقه نفت‌خیز مسجدسلیمان سکنی می‌گزیند در طول حضور خود در آن منطقه با فنون شعبده‌بازی و حربه‌های دیگر، توجه مردم محلی را به خود معطوف می‌دارد و خود را به عنوان یک   روحانی شیعه  ، جا می‌زند.  جیکاک برای این کار ابتدا به فراگیری فقه می پردازد و به درجهء اجتهاد رسیده و در مساجد، بعنوان پیش نماز حضور می یابد او گیوه هایش را با یک اشاره عصا جفت می کرد و شایع کرده بود که این از معجزات اوست.    در کتاب خاطراتش، توضیح می دهد که آهنرباهایی در گیوه هایم قرار داده بودم، که با اشاره عصا، گیوه ها جفت می شدند این جاسوس انگلیسی، روزی به مسجد می آید و می گوید:   من حضرت علی (ع) را درخواب دیدم و او دستش را بر شانه ام نهاد و به من فرمود: "به مردم بگو از این ماده سیاه و نجس (نفت) دوری کنند."     و برای اثبات ادعایش پیراهن و عبایش را کنار می زند و اثر سفیدی دستی روی شانه اش را نشان می دهد و می گوید این مدرکی بر حقانیت من او درکتابش تشریح می کند که روزی تکه ای کاغذ را بشکل دست بریدم و روی شانه ام قرار دادم و آنقدر زیر آفتاب داغ جنوب ماندم تا خوب اطراف ان کاغذ تیره شود و اثر دست بر شانه ام نقش ببندد همچنین، در منظره‌ای با یک آخوند شیعه، مدعی آتش گرفتن ریش دروغگو می‌شود و با استفاده از ریش مصنوعی از نخ نسوز، حقانیت خود را ثابت می‌کندجیکاک در اواخر دهه ۱۳۲۰ خورشیدی، فرقه‌ای را در منطقهٔ بختیاری، بویراحمد و خوزستان ایجاد می‌کند که طلوعیان یا سروشیان نامیده می‌شده‌اند و به توقیت قریب‌الوقوع ظهور مهدی معتقد بوده‌اند   این هم معروف ترین شعر او ” شما که عشق علی مین دلتونه؛ نفت ملی، سی چنتونه؟ “  

  منابع

۱- تاریخ سیاسی اجتماعی ایل بختیاری؛ اثر راف گارثویت، ترجمه: مهراب امیری. تهران: سهند

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۵ ، ۰۱:۱۸
aziz ghezel

همه ما با این علامت (🖕🏿)به خوبی آشنا هستیم. نشانه انگشت وسط که امروزه تبدیل به ابزاری برای فحاشی شده است.

ولی اصل موضوع اینست:


انگلستان و فرانسه در سالهای 1337 تا 1453 میلادی جنگهای زیادی را با هم انجام دادند که به جنگهای صد ساله موسوم است. در خلال این جنگها و در سال 1415 در جنگی معروف به نام نبرد آگینکورت، سپاه فرانسه شکست سختی از سپاه انگلستان خورد.
بعد از این شکست فرانسوی ها طرحی را برای ناکارآمد کردن سپاه انگلستان ارائه دادند. از جانب مقامات فرانسوی دستور رسید تا در صورت دستگیر کردن هر انگلیسی، فورا انگشت وسط او را قطع کنند. به این ترتیب آنها دیگر قادر به پرتاب تیر نخواهند بود.
چون بخش بسیار کارآمد سپاه انگلستان را تیراندازان ماهر انگلیسی و ولزی شامل میشد. همانطور که میدانید کمانداران، زه کمان را با استفاده از انگشت وسط میکشند و تیر را رها میکنند.
با فاش شدن این قضیه از آن پس در هنگام جنگها سربازان انگلیسی از دور انگشت وسط خود را به سربازان فرانسوی نشان میداند و با این حرکت به آنها می فهماندند که من هنوز انگشت وسط خود را دارم و با همین انگشت به سمت تو تیر پرتاب خواهم کرد و تو را خواهم کشت!

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۵ ، ۰۱:۱۳
aziz ghezel