مطالب گوناگون

از اینکه زنی با تو دیوانه وار بحث می کند خوشحال باش، دنیای زن ها کاملا متفاوت است، زن اگر سکوت کرد، بدان سکوتش نشانه پایان توست

مطالب گوناگون

از اینکه زنی با تو دیوانه وار بحث می کند خوشحال باش، دنیای زن ها کاملا متفاوت است، زن اگر سکوت کرد، بدان سکوتش نشانه پایان توست

وقتی مردان حرمت مرد بودنشان را بدانند و زنان شوکت زن بودنشان را مردان همیشه مرد میمانند و زنان همیشه زن و آنگاه هر روز ، نه روز "زن" و نه روز "مرد" بلکه روز "انسان" است.


آخرین نظرات

۱۸۵ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است


ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :
دوتا ﺍﻟﻨﮕﻮ ﺗﻮﯼ ﺩﺳﺘﺖ ﺑﺎﺷﻪ ﻭ دوتا ﺩﻧﺪﻭﻥ ﺧﺮﺍﺏ ﺗﻮﯼ ﺩﻫﻨﺖ.

ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ:
استفاده لوازم آرایشی برای یک دختر از نخ دندانش زودتر تمام بشه

ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :
ﻣﺎﺟﺮﺍﯼ ﻋﺮﻭﺱ ﻓﺨﺮﯼ ﺧﺎﻧﻮﻡ ﻭ ﺯﻥ ﺻﯿﻐﻪ ﺍﯼ ﭘﺴﺮ ﻭﺳﻄﯿﺶ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺣﻔﻆ ﺑﺎﺷﯽ ﺍﻣﺎ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﮐﺸﻮﺭ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﻭ ﻧﺪﻭﻧﯽ.

ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :
ﺗﻮﯼ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﺁﺷﻐﺎﻝ ﺑﺮﯾﺰﯼ ﻭ ﺍﺯ ﺗﻤﯿﺰﯼ ﺧﯿﺎﺑﻮﻧﻬﺎﯼ ﺍﺭﻭﭘﺎ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﻨﯽ.

ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :
ﻣﺎﺷﯿﻦ ﭼﻬﺎﺭﺻﺪ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺗﻮﻣﺎﻧﯽ ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺸﯽ ﻭ ﻗﻮﺍﻧﯿﻦ ﺭﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﺭﻭ ﺭﻋﺎﯾﺖ ﻧﮑﻨﯽ.

ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :
ﺩﻡ ﺍﺯ ﺩﻣﻮﮐﺮﺍﺳﯽ ﺑﺰﻧﯽ ﻭﻟﯽ ، ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﺑﭽﻪ ﺍﺕ ﺟﺮأﺕ ﻧﮑﻨﻪ ﺍﺯ ﺗﺮﺳﺖ ﺑﻬﺖ ﺑﮕﻪ ﮐﻪ ”ﺑﺮ ﺣﺴﺐ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻗﺎﺏ ﻋﮑﺲ ﻣﻮﺭﺩ ﻋﻼﻗﻪ ﺍﺕ ﺭﻭ ﺷﮑﺴﺘﻪ”..

ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :
ﻭﺭﺯﺵ ﻧﮑﻨﯽ ﻭ ﺑﻪ ﺟﺎﺵ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻨﺎﺳﺐ ﺍﻧﺪﺍﻡ ﺍﺯ ﺟﺮﺍﺣﯽ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﮐﻤﮏ
ﺑﮕﯿﺮﯼ.

ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :
ﺩﺭ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﻓﺮﺍﻏﺘﺖ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺳﻮﺯﺍﻧﺪﻥ ﭼﺮﺑﯽ ﻫﺎﯼ ﺑﺪﻧﺖ ﺑﻨﺰﯾﻦ ﺑﺴﻮﺯﺍﻧﯽ.

ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :
ﮐﺘﺎﺑﺨﺎﻧﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺍﺕ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮ ﺍﺯ ﯾﺨﭽﺎﻟﺖ ﺑﺎﺷﻪ.

ﻓﻘﺮ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :
ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﮐﻤﮏ ﺑﻪ ﯾﻪ ﺁﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪ ﮐﻤﮑﻪ، ﻣﻮﺑﺎﯾﻠﺖ ﺭﻭ ﺩﺭﺑﯿﺎﺭﯼ ﻭ ﺍﺯﺵ ﻓﯿﻠﻢ ﻭ ﻋﮑﺲ ﺑﮕﯿﺮﯼ.

فقر اینه که:
به این همه فقر مادی و فرهنگی عادت کنی

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۲۵
aziz ghezel

دﻭﺳﺘﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﭼﺎﯼ ﺭﺍ ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﮐﻢ ﺭﻧﮓ ﻣﯽﻧﻮﺷﯿﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺳﺨﺘﯽ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺴﺘﯿﻢ ﺑﻔﻬﻤﯿﻢ ﮐﻪ ﺁﺏ ﺟﻮﺵ ﻧﯿﺴﺖ !
ﭼﺮﺑﯽ ﻭ ﻧﻤﮏ ﻫﻢ ﺍﺻﻼ ﻧﻤﯽﺧﻮﺭﺩ ! ﻭﺭﺯﺵ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻋﻠﺖ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﻣﯽﭘﺮﺳﯿﺪﯾﻢ، ﻣﯽﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺍﯾﻦﻫﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺑﺪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺳﮑﺘﻪ ﻣﯽﺁﻭﺭﺩ.
ﺍﻭ ﺩﺭ ﭼﻬﻞ ﻭ ﭘﻨﺞ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺩﺭ ﺍﺛﺮ ﺳﮑﺘﻪ ﻗﻠﺒﯽ ﺩﺭﮔﺬﺷﺖ!
ﭼﻨﺪﯼ ﭘﯿﺶ ﯾﮏ ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ ﺩﺭ ﺍﻣﺮﯾﮑﺎ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﮔﺮﯾﺨﺖ .
ﺑﻪ ﺍﯾﺴﺘﮕﺎﻩ ﺭﺍﻩ ﺁﻫﻦ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﻭ ﺳﻮﺍﺭ ﯾﮏ ﻭﺍﮔﻦ ﺑﺎﺭﯼ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ .
ﺩﺭ ﻭﺍﮔﻦ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﺧﻮﺩﮐﺎﺭ ﺑﺴﺘﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﻗﻄﺎﺭ ﺑﻪ ﺭﺍﻩﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ. ﺍﻭ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﮐﻪ ﺳﻮﺍﺭ ﻓﺮﯾﺰﺭ ﻗﻄﺎﺭ ﺷﺪﻩ
ﺍﺳﺖ. ﺭﻭﯼ ﺗﮑﻪ ﮐﺎﻏﺬﯼ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻫﺎﯼ ﺑﺪ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻨﺠﻤﺪ ﺷﻮﻡ .
ﻭﻗﺘﯽ ﻗﻄﺎﺭ ﺑﻪ ﺍﯾﺴﺘﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﺭﺳﺪ ﻣﺎﻣﻮﺭﯾﻦ ﺑﺎ ﺟﺴﺪ ﺍﻭ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ. ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻓﺮﯾﺰﺭ ﻗﻄﺎﺭ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ .

ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻫﺮﭼﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ، ﻫﻤﺎﻥ ﺑﺮﺍﯾﻤﺎﻥ ﭘﯿﺶ ﻣﯽﺁﯾﺪ. ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺷﺎﺩﯼ ﺑﺎﺷﯿﻢ، ﺷﺎﺩﯼ ﭘﯿﺶ ﻣﯽﺁﯾﺪ.
ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻏﻢ ﺑﺎﺷﯿﻢ، ﻏﻢ ﭘﯿﺶ ﻣﯽﺁﯾﺪ .
ﻫﺮﮔﺰ ﭘﻮﻝ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﻭ ﻣﺸﮑﻼﺕ پس ﺍﻧﺪﺍﺯ ﻧﮑﻨﯿﻢ. ﭼﻮﻥ ﺭﺥ ﻣﯽﺩﻫﺪ.
ﭘﻮﻝ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻋﺮﻭﺳﯽ، ﺑﺮﺍﯼ بهبود زندگی، ﻣﺴﺎﻓﺮﺕ ﻭ
ﻧﻈﺎﯾﺮ ﺁﻥ ﭘﺲ ﺍﻧﺪﺍﺯ ﮐﻨﯿﻢ .


منتسب به شادروان دکتر حسابی

یک روز از پدرم پرسیدم فرق بین عشق و ازدواج چیست؟
روز بعد او کتابی قدیمی آورد و به من گفت این برای توست. با تعجب گفتم : اما این کتاب خیلی با ارزش است، تشکر کردم و در حالیکه خیلی ذوق داشتم تصمیم گرفتم کتاب را جایی دنج بگذارم تا سر فرصت بخوانم، چند روز بعد پدرم روزنامه ای را آورد، نگاهی به آن انداختم و بنظرم جالب آمد که پدرم گفت این روزنامه مال تو نیست، برای شخص دیگریست و موقتا میتوانی آن را داشته باشی، من هم با عجله شروع به خواندنش کردم که مبادا فرصت را از دست بدهم، در همین گیر و دار پدرم لبخندی زد و گفت : حالا فهمیدی فرق عشق و ازدواج به چیست؟ در عشق میکوشی تا تمام محبت و احساست را صرف شخصی کنی که شاید سهم تو نباشد اما ازدواج کتاب با ارزشیست که به خیال اینکه همیشه فرصت خواندنش هست به حال خود رهایش میکنی!


ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺧﺎﮐﺴﭙﺎﺭﯼ حافظ :

ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺣﺎﻓﻆ از دنیا می رود ﺑﺮﺧﯽ ﻣﺮﺩﻡ ﮐﻮﭼﻪ ﻭ ﺑﺎﺯار ﺑﻪ ﻓﺘﻮﺍﯼ ﻣﻔﺘﯽ ﺷﻬﺮ ﺷﯿﺮﺍﺯ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﻣﯿﺮﯾﺰﻧﺪ ﻭ ﻣﺎﻧﻊ ﺩﻓﻦ ﺟﺴﺪ ﺷﺎﻋﺮ ﺩﺭ ﻣﺼﻼﯼ ﺷﻬﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ، ﺑﺎﯾﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺷﺮﺍﺏ ﺧﻮﺍﺭ ﻭ ﺑﯽ ﺩﯾﻦ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺩﺭﺍﯾﻦ ﻣﺤﻞ ﺩﻓﻦ ﺷﻮﺩ .
ﻓﺮﻫﯿﺨﺘﮕﺎﻥ ﻭ ﺍﻧﺪﯾﺸﻤﻨﺪﺍﻥ ﺷﻬﺮ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺑﻪ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﺑﺮﻣﯿﺨﯿﺰﻧﺪ . ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺑﮕﻮ ﻣﮕﻮﯼ ﻭ ﺟﺮ ﻭ ﺑﺤﺚ ﺯﯾﺎﺩ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﯿﺎﻥ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﻣﯿﺪﻫﺪ ﮐﻪ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻓﺎﻝ ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺁﻣﺪ ﺑﺪﺍﻥ ﻋﻤﻞ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪ .
ﮐﺘﺎﺏ ﺷﻌﺮ ﺭﺍ ﺩﺳﺖ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﻏﺰﻝ ﻧﻤﺎﯾﺎﻥ ﻣﯿﺸﻮﺩ :
ﻋﯿﺐ ﺭﻧﺪﺍﻥ ﻣﮑﻦ ﺍﯼ ﺯﺍﻫﺪ ﭘﺎﮐﯿﺰﻩ ﺳﺮﺷﺖ
ﮐﻪ ﮔﻨﺎﻩ ﺩﮔﺮﺍﻥ ﺑﺮ ﺗﻮ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﻧﻮﺷﺖ
ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﻧﯿﮑﻢ ﻭ ﮔﺮ ﺑﺪ ﺗﻮ ﺑﺮﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎﺵ
ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺁﻥ ﺩِﺭﻭَﺩ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﮐﺎﺭ ﮐﻪ ﮐﺸﺖ
ﻫﻤﻪ ﮐﺲ ﻃﺎﻟﺐ ﯾﺎﺭﻧﺪ ﭼﻪ ﻫﺸﯿﺎﺭ ﻭ ﭼﻪ ﻣﺴﺖ
ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ ﭼﻪ ﻣﺴﺠﺪ ﭼﻪ ﮐﻨﺸﺖ ........
ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮ ﺣﯿﺮﺕ ﺯﺩﻩ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ﻭ ﺳﺮﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺰﯾﺮ ﻣﯽ ﺍﻓﮑﻨﻨﺪ . ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺩﻓﻦ ﺻﻮﺭﺕ ﻣﯽ ﭘﺬﯾﺮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ
 ﺣﺎﻓﻆ " ﻟﺴﺎﻥ ﺍﻟﻐﯿﺐ " ﻧﺎﻣﯿﺪﻩ ﺷﺪ .


دیدگاه گورخری

از گورخری پرسیدم: تو سفیدی، راه راه سیاه داری؛ یا اینکه سیاهی، راه راه سفید داری؟ گورخر به جای جواب دادن پرسید:

تو خوبی فقط عادت های بد داری، یا بدی و چندتا عادت خوب داری؟
ساکتی بعضی وقت ها شلوغ می کنی، یا شیطونی و بعضی وقتها ساکت میشی؟
ذاتا خوشحالی بعضی روزها ناراحتی، یا ذاتا افسرده ای و بعضی روزها خوشحالی؟
لباس هات تمیزن فقط پیراهنت کثیفه، یا کثیفن و شلوارت تمیزه؟!

و من دیگه هیچ وقت از گورخرها در باره ی راه راهاشون چیزی نپرسیدم!

"شل سیلور استاین"

دیدگاه گور خری در روانشناسی یعنی آدمها را مجموعه ای از ویژگیهای بد و خوب بدانیم.
هیچکس بد مطلق و یا خوب مطلق نیست.
باهم بودن را بیاموزیم ... نه در برابر هم بودن.


شکسپیر میگه : اگه یه روزی فرزندی داشته باشم، بیشتر از هر اسباب بازی دیگه ای براش بادکنک میخرم!
بازی با بادکنک خیلی چیزها رو به بچه یاد میده؛
بهش یاد میده که باید بزرگ باشه اما سبک، تا بتونه بالاتر بره...
بهش یاد میده که چیزای دوست داشتنی میتونن توی یه لحظه، حتی بدون هیچ دلیلی و بدون هیچ مقصری از بین برن...
پس نباید زیاد بهشون وابسته بشه!
ومهم تر از همه،
بهش یاد میده که وقتی چیزی رو دوست داره، نباید اونقدر بهش نزدیک بشه و بهش فشار بیاره که راه نفس کشیدنش رو ببنده، چون ممکنه برای همیشه از دستش بده...
و اگه کسی رو دوس داشت رهاش نکنه چون ممکنه دیگه نتونه به دستش بیاره...
و اینکه وقتی یه نفر و خیلی واسه خودت بزرگ کنی در اخر میترکه و تو صورت خودت میخوره...
میخوام ببینه بادکنک با این که تمام زندگیش بسته به یه نخ اما بازم توی هوا می رقصه...


فردی چندین سال شاگرد نقاش بزرگی بود و تمامی فنون و هنر نقاشی را آموخت.
استاد به او گفت که دیگر شما استاد شده ای و من چیزی ندارم ک به تو بیاموزم.
شاگرد فکری به سرش رسید، یک نقاشی فوق العاده کشید و آنرا در میدان شهر قرار داد ، مقداری رنگ و قلمی در کنار آن قرار داد و از رهگذران خواهش کرد اگر هرجایی ایرادی می بینند یک علامت × بزنند و غروب که برگشت دید که تمامی تابلو علامت خورده است و بسیار ناراحت و افسرده به استاد خود مراجعه کرد .
استاد به او گفت: آیا میتوانی عین همان نقاشی را برایم بکشی؟ شاگرد نیز چنان کرد و استاد آن نقاشی را در همان میدان شهر قرار داد ولی این بار رنگ و قلم را قرار داد و متنی که در کنار تابلو قرار داد این بود که :
""اگر جایی از نقاشی ایراد دارد با این رنگ و قلم اصلاح بفرمایید""
غروب برگشتند دیدند تابلو دست نخورده ماند. استاد به شاگرد گفت:
همه انسانها قدرت انتقاد دارند ولی جرات اصلاح نه


 چند سال پیش بود. داشتم با یه مسوولی درباره رواج مصرف گرایی تو کشور،‌ مصاحبه تلفنی می گرفتم. وسط
حرفاش این خاطره رو تعریف کرد. همونجا موهای تنم سیخ شد. چی گفت؟ گفت: آلمان بودم. رفته بودم دوره آموزشی. وسط کلاس، قهوه آوردن تا خستگیمون رفع بشه. استاد، فورا لامپ رو خاموش کرد و گفت: "قهوه خوردن نیاز به نور نداره!" (به این فکر کنین که برق خونه خودش نبوده! برق موسسه بوده و اینقدر دل سوزونده!) حالا اینو بذارین در کنار یه خاطره دیگه. یکی از دوستام از اروپا اومده بود. گفتم یه چیز جالب از اونجا بگو. گفت: تو رستوران هتل داشتم صبحونه می خوردم. چند تا قرص نون برداشتم و صبحونه که تموم شد یکیش
اضافه اومد. رفتم که از جام بلند شم که برم، یه ایرونی اومد و با صدای آهسته بهم گفت: اون نون رو با خودت
ببر. اگه اینجا روی میز بمونه، ممکنه حتی به پلس هم زنگ بزنن؛ چون از نظر اونا باید یه نفر روانی باشه که
وقتی سلف سرویسه، اونقدر نون برداره که اضافه بیاد و عین خیالشم نباشه و رو میز بذاره و بره! آخ یه خاطره دیگه هم همین الان اومد. بذارین بگم تا یادم نرفته. یکی از آشناهامون می گفت: دوستش تو یکی از کشورها رفته رستوران و غذا سفارش داده. یکی از خدمتکارا اومده و ظرف غذای کشیده شده رو نشون داده و گفته: "ما پرسمون این مقداره، اگه فکر می کنی اضافه می یاد و دور ریخته می شه، هر مقداریش که زیاده بگین برا فقرا کنار بذاریم!" حتی یادمه یکی از قشنگ ترین خبرهایی که تو دوران کاریم تو اخبار تا حالا خوندم این بوده. تو یکی از روستاهای دانمارک... اصلا بذارین ببینم می تونم اصل خبر رو از تو اینترنت پیداش کنم؟ یه دو دقیقه   
می رم و می یام. وایسین اومدم...
نه! پیداش نکردم! ولی یادمه تو یکی از روستاهای دانمارک، شهرداری، زباله های خونه ها رو بررسی کرده و متوجه شده بود که 50 خانوار، دور ریز مواد غذاییشون زیاده! اونا رو پنج سال به نگهداری از تعدادی مرغ و خروس تو خونه هاشون جریمه کرده بود. آخه می دونین؟ مرغ و خروس ها خیلی دله هستن و حریص! به هیچ چیز رحم نمی کنن. اینجوری هیچ چیز تو خونه دور ریخته نمی شه. شاید فلسفه دلگی اونا هم همینه. خدا همه کاراش
از رو حکمته! خلاصه همه ی اینا رو گفتم که بگم به عنوان یه مسلمون باید حواسمون جمع باشه.         

حضرت علی (ع) در آخرین لحظات عمرشون فرمودند:
اللهَ اللهَ فِی القرآن. لا یسْبِقُکمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَیرُکمْ؛ (نهج البلاغه، نامه 47)

مبادا دیگران در عمل به قرآن از شما (مسلمان ها) پیشی بگیرند!


ﻣﺮﺩﯼ ﻗﻮﯼ ﻫﯿﮑﻞ ﺩﺭ ﭼﻮﺏ ﺑﺮﯼ ﺍﺳﺘﺨﺪﺍﻡ ﺷﺪ ﻭ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺧﻮﺏ ﮐﺎﺭ ﮐﻨﺪ. ﺭﻭﺯ ﺍﻭﻝ ۱۸ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﺮﯾﺪ، ﮐﺎﺭﻓﺮﻣﺎﯾﺶ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺗﺒﺮﯾﮏ ﮔﻔﺖ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﮐﺎﺭ ﺗﺸﻮﯾﻖ ﮐﺮﺩ. ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﺑﺎ ﺍﻧﮕﯿﺰﻩ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﮐﺎﺭ ﮐﺮﺩ، ﻭﻟﯽ ۱۵ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﺮﯾﺪ. ﺭﻭﺯ ﺳﻮﻡ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﮐﺎﺭ ﮐﺮﺩ، ﺍﻣﺎ ﻓﻘﻂ ۱۰ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﺮﯾﺪ. ﺑﻪ ﻧﻈﺮﺵ ﺁﻣﺪ ﮐﻪ ﺿﻌﯿﻒ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﭘﯿﺶ ﮐﺎﺭﻓﺮﻣﺎﯾﺶ ﺭﻓﺖ، ﻋﺬﺭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ ﭼﺮﺍ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺗﻼﺵ ﻣﻦ ﮐﻨﻢ، ﺩﺭﺧﺖ ﮐﻤﺘﺮﯼ ﻣﯽ ﺑﺮﻡ. ﮐﺎﺭﻓﺮﻣﺎﯾﺶ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﮐﯽ ﺗﺒﺮﺕ ﺭﺍ ﺗﯿﺰ ﮐﺮﺩﯼ؟ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ : ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﻭﻗﺖ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ، ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺪﺕ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺑﺮﯾﺪﻥ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ﺑﻮﺩﻡ. ﺭﺍﺯ ﻣﻮﻓﻘﻴﺖ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻫﻤﻴﻦ ﻧﻜﺘﻪ ﻫﺎﻱ ﻇﺮﻳﻒ ﺍﺳﺖ، ﻓﻜﺮ، ﺟﺴﻢ، ﺭﻭﺡ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻪ ﺭﻭﺯ ﺷﻮﻧﺪ. در هیاهوی زندگی وقتی رو برای مطالعه، آرامش، در کنار خانواده بودن و تفریح قرار بدیم. دوست عزیز هر چندوقت تبر زندگیتو تیز کن.


در یک شهربازی پسرکی سیاهپوست به مرد بادکنک فروشی نگاه می کرد که از قرار معلوم فروشنده مهربانی بود.
بادکنک فروش برای جلب توجه یک بادکنک قرمز را رها کرد تا در آسمان اوج بگیرد و بدینوسیله جمعیتی از مشتریان جوان را جذب خود کرد .
سپس بادکنک آبی و همینطور یک بادکنک زرد و بعد ازآن یک بادکنک سفید را رها کرد.
بادکنک ها سبکبال به آسمان رفتند و اوج گرفتند و ناپدید شدند.
پسرکی سیاهپوست هنوز به تماشا ایستاده بود و به یک بادکنک سیاه خیره شده بود.
تا این که پس از لحظاتی به بادکنک فروش نزدیک شد و با تردید پرسید : ببخشید آقا! اگر بادکنک سیاه را هم رها می کردید آیا بالا می رفت ؟
مرد بادکنک فروش لبخندی به روی پسرک زد و با دندان نخی را که بادکنک سیاه را نگه داشته بود برید و بادکنک به طرف بالا اوج گرفت وپس از لحظاتی گفت :
" پسرم آن چیزی که سبب اوج گرفتن بادکنک می شود رنگ آن نیست بلکه چیزی است که در درون خود بادکنک قرار دارد"

دوست من ... چیزی که باعث رشد آدمها میشه رنگ و ظواهر نیست ...
رنگ ها ... تفاوت ها ... مهم نیستند ... مهم درون آدمه، چیزی که در درون آدم ها است تعیین کننده مرتبه و جایگاهشونه و هرچقدر ذهنیات ارزشمندتر باشه ، جایگاه والاتر و شایسته تری نصیب آدم ها میشه.


روزی هنگامی که فرزندانتان بزرگ شوند فضای منزلتان خالی از نقاشی های کودکانه خواهد شد؛
دیگر اثری از شکلک های خندان بر روی دیوارهای خانه،
حک کردن اسامی بر روی پارچه ی دسته ی مبل ها و طرح های لرزان انگشتی بر روی شیشه های بخار گرفته ی پنجره های خانه، وجودنخواهد داشت.

روزی هنگامی که فرزندانتان بزرگ شوند دیگر اثری از هسته های میوه ها در زیر تخت ها وجود نخواهد داشت.
در آن روز می توانید مدادی را بر روی میز برای یادداشت کردن پیدا کنید
و شیرینی داخل یخچال باقی خواهد ماند.

روزی هنگامی که فرزندانتان بزرگ شوند می توانید برای خود غذاهای بخارپز به جای ساندویچ هات داگ یا همبرگر درست کنید.
می توانید زیر نور شمع غذا بخورید بدون آنکه نگران دعوای فرزندانتان برای فوت کردن شمع ها باشید.

روزی هنگامی که فرزندانتان بزرگ شوند زندگیتان متفاوت خواهد شد آنها آشیانه تان را ترک خواهند کرد و خانه تان آرام... ساکت... خالی و تنها خواهد شد.

در آن زمان است که به جای چشم انتظاری برای فرارسیدن "روزی" ؛دیروزها را مرور خواهید کرد...
 یعنی در ان روزها ؛ دلتنگ امروزتان خواهید شد...

پس امروزتان را با آنها عاشقانه زندگی کنید...

"الهی قمشه ای"


دوستم از خاطرات ﭘﺪﺭ بزرگ ﺧﺪﺍﺑﯿﺎﻣﺮﺯش تعریف میکرد که پدر پزرگش ﻗﻬﻮﻩ ﺧﺎﻧﻪ ﺩﺍﺷﺖ. ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺷﺐ‌ﻫﺎ ﮐﻪ ﺧﺴﺘﻪ ﻣﯽ‌ﺷﺪ ﻭ ﺳﺎﻋﺖ ﮐﺎﺭ  ﺗﻤﺎﻡ ﻣﯽ‌ﺷﺪ ﻭ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﺳﺖ  ﻗﻬﻮﻩ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺑﺒﻨﺪﺩ، ﻣﯽ‌ﮔﻔﺖ:ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ‌ﯼ ﯾﮏ ﻣﺸﺘﺮﯼ ﺩﯾﮕﺮ ﺻﺒﺮ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻢ ﻭ ﺑﻌﺪ ﻣﯽ‌ﺑﻨﺪﻡ.
ﺍﻭ ﺣﺮﯾﺺ ﻧﺒﻮﺩ.ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﻫﻢ ﻧﺒﻮﺩ. ﭘﻮﻟﺶ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺭﺍﺣﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺧﺮﺝ ﻣﯽ‌ﮐﺮﺩ.ﺍﻣﺎ ﻣﯽ‌ﮔﻔﺖ: ﺗﻤﺎﻡ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺭ ﺁﻥ ﯾﮏ ﻗﺪﻡ ﺁﺧﺮﯼ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻥ ﺑﺮ ﻣﯽ‌ﺩﺍﺭﯼ.
ﻣﻦ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺳﺒﮏ ﺍﻭ، ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺧﺴﺘﻪ ﻣﯽ‌ﺷﻮﻡ ﻭ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻣﯽ‌ﺷﻮﻡ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﻨﻢ، ﺑﻪ ﯾﺎﺩ او، ﯾﮏ ﮔﺎﻡ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺮﻣﯽ‌ﺩﺍﺭﻡ.ﻭ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﮐﻪ ﻣﺮﻭﺭ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻢ، ﻣﯽ‌ﺑﯿﻨﻢ ﭘﺪﺭ بزرگم ﺭﺍﺳﺖ ﻣﯽ‌ﮔﻔﺖ. ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ ﯾﮏ ﻗﺪﻡ ﺁﺧﺮ ﺍﺳﺖ.

ﺷﺎﯾﺪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺎﺩﻩ ﯾﺎ ﺑﺪﯾﻬﯽ ﯾﺎ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﺑﯿﺎﯾﺪ.ﻧﻤﯽ‌ﺩﺍﻧﻢ.ﺍﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﯾﮏ ﺣﺮﻑ ﻋﺠﯿﺐ ﺑﻮﺩ.اﺯ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ‌ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﮔﺎﻫﯽ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯽ‌ﮐﻨﯽ ﺍﺑﺮ ﻭ ﺑﺎﺩ ﻭ ﻣﻪ ﻭ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﻭ ﻓﻠﮏ ﮔﺮﺩ ﻫﻢ ﺁﻣﺪﻩ‌ﺍﻧﺪ ﺗﺎ ﺗﻮ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ‌ﺍﯼ،ﺣﺮﻓﯽ ﺭﺍ ﺑﺸﻨﻮﯼ ﻭ ﺍﺯ ﻏﻔﻠﺖ ﺑﺮﺧﯿﺰﯼ.

ﻫﻤﺎﻥ ﺷﺐ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ: ﯾﮏ ﮔﺎﻡ ﺑﯿﺸﺘﺮ…

ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ که کار میکنم ﻭ ﺧﺴﺘﻪ ﻣیشوم، ﻣﯽ‌ﮔﻔﺘﻢ:ﺑﺎﺷﻪ.ﻓﻘﻂ ﯾﮏ دقیقه بیشتر کار میکنم.

ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺘﺎﺏ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﻧﻢ ﻭ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻢ ﻭ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺧﻮﺍﺏ ﺁﻟﻮﺩﻡ ﻣﯽ‌ﺳﻮﺯﻧﺪ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﻢ: ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﭘﺎﺭﺍﮔﺮﺍﻑ ﺑﯿﺸﺘﺮ.

ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﭘﯿﺎﺩﻩﺭﻭﯼ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻢ ﻭ ﺧﺴﺘﻪ ﻣﯽ‌ﺷﻮﻡ ﻭ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﻢ: ﯾﮏ قدم‌ ﺑﯿﺸﺘﺮ.

ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻟﻄﻔﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺗﺸﮑﺮ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻢ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯽ‌ﮔﻮﯾﻢ:ﯾﮏ ﺟﻤﻠﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ.

*ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺩﯾﮕﺮ «ﯾﮏ ﮔﺎﻡ ﺑﯿﺸﺘﺮ» ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻦ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ.ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺴﺘﻪ ﻭ ﻓﺮﺳﻮﺩﻩ ﻣﯽ‌ﺷﻮﻡ ﻭ ﻣﯽ‌ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﻮﺩ ﺗﺎ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﮐﻨﻢ،ﯾﮏ ﮔﺎﻡ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺮ ﻣﯽ‌ﺩﺍﺭﻡ.
ﭘﺪر بزرگ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ ﻓﻬﻤﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ. ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ ﯾﮏ ﮔﺎﻡ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺳﺖ. ﻫﻤﯿﻦ ﮔﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺫﻫﻨﺖ ﺑﻪ ﺟﺴﻤﺖ ﯾﺎﺩﺁﻭﺭﯼ ﻣﯽ‌ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺣﺎﮐﻢ ﻣﻦ ﻫﺴﺘﻢ، ﻧﻪ


روزی فردی جوان هنگام عبور از بیابان، به چشمه آب زلالی رسید.
آب به قدری گوارا بود که مرد سطل چرمی اش را پر از آب کرد تا بتواند مقداری از آن آب را برای استادش که پیر قبیله بود ببرد. مرد جوان پس از مسافرت چهار روزه اش، آب را به پیرمرد تقدیم کرد.
پیرمرد، مقدار زیادی از آب را لاجرعه سر کشید و لبخند گرمی نثار مرد جوان کرد و از او بابت آن آب زلال بسیار قدردانی کرد. مرد جوان با دلی لبریز از شادی به روستای خود بازگشت.
اندکی بعد، استاد به یکی دیگر از شاگردانش اجازه داد تا از آن آب بچشد.
شاگرد آب را از دهانش بیرون پاشید و گفت: آب بسیار بد مزه است.
 شاگرد با اعتراض از استاد پرسید:
آب گندیده بود. چطور وانمود کردید که گوارا است؟
استاد در جواب گفت: تو آب را چشیدی و من خود هدیه را چشیدم. این آب فقط حامل مهربانی سرشار از عشق بود و هیچ چیز نمی تواند گواراتر از این باشد


متصدی بانک بودم ...
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﻪ ﭘﺴﺮ ﺑﭽﻪ ﺍﯼ ﯾﻪ ﻗﺒﺾ ﺍﻭﺭﺩ ﺁﺧﺮﺍﯼ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﺎﻧﮑﯽ ﺑﻮﺩ، ﮐﻪ ﺍﯾﻨﻮ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﮐﻦ.
ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﭘﺴﺮ ﺟﺎﻥ ﻭﻗﺘﺶ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺳﺎﯾﺖ ﻫﺎ ﺭﻭ ﺑﺴﺘﯿﻢ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﺑﯿﺎﺭ تا واریز کنم !
ﮔﻔﺖ ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﻣﻦ ﭘﺴﺮ ﮐﯿﻢ !
ﺑﺎﺑﺎﻣﻮ ﺑﯿﺎﺭﻡ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻨﻮ ﻣﯿﮕﯽ؟ !
ﮔﻔﺘﻢ ﭘﺴﺮ ﻫﺮ ﮐﯽ ﺑﺎﺷﯽ! ﺳﺎﻋﺖ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﺎﻧﮏ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺳﺎﯾﺘﻮ ﺑﺴﺘﯿﻢ ﭘﺴﺮ ﺟﺎﻥ !
ﭘﻨﺞ دقیقه ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺎ ﯾﻪ ﻣﺮﺩﯼ ﺍﻭﻣﺪ ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﯼ ﮐﻬﻨﻪ ﻭ ﭼﻬﺮﻩ ﺭﻧﺠﻮﺩﻩ
ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺑﺎﺑﺎﺷﻪ ...
ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﻪ ﻗﺼﺪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ سلام کردم و ﻗﺒﺾ ﻭ ﭘﻮﻟﺸﻮ ﮔﺮﻓﺘﻢ و ﮔﻔﺘﻢ :
ﭼﺸﻢ و ﺗﻪ ﻗﺒﻀﻮ ﻣﻬﺮ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﻬﺶ.
ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺗﻪ ﮐﺸﻮ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﮐﻨﻢ ...
ﭘﺴﺮﻩ ﮔﻔﺖ ﺩﯾﺪﯼ ﺑﺎﺑﺎﻣﻮ ﺑﯿﺎﺭﻡ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﯽ ﻧﻪ ﺑﮕﯽ ﺑﻬﺶ !
ﺑﻌﺪﺵ ﺧﻨﺪﯾﺪ ...
ﺑﺎﺑﺎﺵ ﺑﻪ ﭘﺴﺮﺵ ﮔﻔﺖ ﺑﺮﻭ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﺭ ﻣﻦ ﻣﯿﺎﻡ
ﺍﻭﻣﺪ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻢ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﻣﻤﻨﻮﻧﻢ ﺍﺯﺕ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺟﻠﻮﯼ ﺑﭽﻢ ﺑﺰﺭﮔﻢ ﮐﺮﺩﯼ !
ﮔﻔﺘﻢ :
بیشتر به خاطر پسرتون بود.
ﺍﺯ ﺩﯾﺪﮔﺎﻩ ﺑﭽﻪ، ﭘﺪﺭ ﺗﻨﻬﺎ ﻓﺮﺩﯾﻪ ﮐﻪ ﺣﻼﻝ ﻣﺸﮑﻼﺗﻪ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﻓﺮﺩ ﺑﺰﺭﮒ ﺗﻮ
ﺩﻧﯿﺎﺳﺖ
ﺧﻮﺏ ﻧﺒﻮﺩ ﻃﺮﺯ ﻓﮑﺮﺵ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩ !

پدران حال و آینده ای که این متنو خوندن ...شما بزرگترین فرد تو دنیا از دیدگاه فرزنداتونید


داستان کوتاه
اثر برتولت برشت:

دختر کوچولوی صاحبخانه از آقای "کی" پرسید:
اگر کوسه ها آدم بودند، با ماهی های کوچولو مهربانتر می شدند؟
آقای کی گفت: البته! اگر کوسه ها آدم بودند،
توی دریا برای ماهیها جعبه های محکمی می ساختند،
همه جور خوراکی توی آن می گذاشتند،
مواظب بودند که همیشه پر آب باشد.
هوای بهداشت ماهی های کوچولو را هم داشتند.
برای آنکه هیچوقت دل ماهی کوچولو نگیرد،
گاهگاه مهمانی های بزرگ بر پا می کردند،
چون که گوشت ماهی شاد از ماهی دلگیر لذیذتر است!
برای ماهی ها مدرسه می ساختند
و به آنها یاد می دادند
که چه جوری به طرف دهان کوسه شنا کنند
درس اصلی ماهی ها اخلاق بود
به آنها می قبولاندند
که زیبا ترین و باشکوه ترین کار برای یک ماهی این است
که خودش را در نهایت خوشوقتی تقدیم یک کوسه کند
به ماهی کوچولو یاد می دادند که چطور به کوسه ها معتقد باشند
و چه جوری خود را برای یک آینده زیبا مهیا کنند
آینده یی که فقط از راه اطاعت به دست می آید
اگر کوسه ها آدم بودند،
در قلمروشان البته هنر هم وجود داشت:
از دندان کوسه تصاویر زیبا و رنگارنگی می کشیدند،
ته دریا نمایشنامه به روی صحنه می آوردند که در آن ماهی کوچولو های قهرمان شاد و شنگول به دهان کوسه ها شیرجه مى رفتند!
همراه نمایش، آهنگهای مسحور کننده یی هم می نواختند که بی اختیار
ماهیهای کوچولو را به طرف دهان کوسه ها می کشاند.
در آنجا بی تردید مذهبی هم وجود داشت
که به ماهی ها می آموخت
"زندگی واقعی در شکم کوسه ها آغاز می شود"


دو برادر با هم در مزرعه خانوادگی کار می کردند، یکی از آنها ازدواج کرده بود و خانواده بزرگی داشت و دیگری مجرد بود . شب که می شد دو برادر همه چیز از جمله محصول و سود را با هم نصف می کردند. یک روز برادر مجرد با خودش فکر کرد و گفت:‌ خدا را خوش نمی آید که ما همه چیز را نصف کنیم. من مجرد هستم و خرجی ندارم ولی او خانواده بزرگی را اداره می کند...

بنابراین شب که شد یک کیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت!

در همین حال برادری که ازدواج کرده بود با خودش فکر کرد و گفت:‌ خدا را خوش نمی آید که ما همه چیز را نصف کنیم. من سر و سامان گرفته ام ولی او هنوز ازدواج نکرده و باید آینده اش تأمین شود...

بنابراین شب که شد یک کیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت!

سال ها گذشت و هر دو برادر متحیر بودند که چرا ذخیره گندمشان همیشه با یکدیگر مساوی است. تا آن که در یک شب تاریک دو برادر در راه انبارها به یکدیگر برخوردند. آن ها مدتی به هم خیره شدند و سپس بی آن که سخنی بر لب بیاورند کیسه هایشان را زمین گذاشتند و یکدیگر را در آغوش گرفتند.


کلاس دوم دبستان شیفت بعدازظهر بودم،باران تندی می‌بارید، آن روز صبح یک چتر هفت رنگ خریده بودم، وقتی به مدرسه رفتم دلم می‌خواست با همان چتر زیبایم زیر باران بازی کنم اما ...زنگ خورد.
هرعقل سالمی تشخیص می‌داد که کلاس درس واجب‌تر از بازی زیر باران است.
یادم نیست آن روز آموزگارم چه درسی به من آموخت، اما دلم هنوز زیر همان باران توی حیاط مدرسه مانده. بعد از آن روز شاید هزار بار دیگر باران باریده باشد و من صد بار دیگر چتر نو خریده باشم،
اما ... آن حال خوب هشت سالگی هرگز تکرار نخواهد شد...  این اولین بدهکاری من به دلم بود که در خاطرم مانده.
اما حالا بعضی شب‌ها فکر می‌کنم اگر قرار بر این شود که من آمدن صبح فردا را نبینم؛ چقدر پشیمانم از انجام ندادن کارهایی که به بهانه‌ی منطق حماقت نامیدمشان ...! حالا می دانم هر حال خوبی سن مخصوص به خودش را دارد ...آدﻡ ﻫﺎ ﻫﻤﻪ ﻣﯽ ﭘﻨﺪﺍﺭﻧﺪ ﮐﻪ زﻧﺪﻩ ﺍﻧﺪ؛
برﺍﯼ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﯼ ﺣﯿﺎﺕ؛بخار ﮔﺮﻡ ﻧﻔﺲ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺍﺳﺖ !
کﺴﯽ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﻧﻤﯽ ﭘﺮﺳﺪ : آﻫﺎﯼ ﻓﻼﻧﯽ !
 ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﺩﻟﺖ ﭼﻪ ﺧﺒﺮ؟
 ﮔﺮﻡ ﺍﺳﺖ؟
 ﭼﺮﺍﻏﺶ ﻧﻮﺭﯼ
 ﺩﺍﺭﺩ ﻫﻨﻮﺯ ....؟
"تک تک لحظه ها را زندگی کنید. آن طور که اگر فردایی نبود راضی باشید"
 
 " محمود دولت آبادی "


پدرم دلواپس آینده برادرم است،اما حتی یک بار هم اتفاق نیفتاده که باهم به کافی شاپ بروند،در خیابان قدم بزنند و گاهی بلند بلند بخندند.
برادرم نگران فشار کاری پدرم است،اما حتی یکبار هم نشده خواسته هایش را به تعویق بیندازد تا پدر برای مدتی احساس راحتی کند.
مادرم با فکر خوشبختی من خوابش نمیبرداما حتی یکبار هم نشده که بامن در مورد خوشبختی ام صحبت کند و بپرسد: فرزندم چه چیزی تو را خوشحال میکند؟
من با فکر رنج و سختی مادرم از خواب بیدار میشوم،اما حتی یکبار نشده که دستش را بگیرم ،با او به سینما بروم،باهم تخمه بشکنیم ،فیلم ببینیم و کمی به او آرامش بدهم.
ما از نسل آدم های بلاتکلیف هستیم.
ازیک طرف در خلوت خود، دلمان برای این و آن تنگ می شود،از طرف دیگر وقتی به هم میرسیم لال مانی میگیریم! انگار نیرویی نامرئی، فراتر از ما وجود دارد که دهانمان را بسته تا مبادا چیزی در مورد دلتنگی مان بگوییم.
تکلیفمان را با خودمان روشن نمیکنیم . یکدیگررادوست میداریم اماآنقدر شهامت نداریم که دوست داشتن مان راابراز کنیم. ما آدم های بیچاره ای هستیم!
آنقدر دربیان احساساتمان حقیر و ناچیزیم که صبر میکنیم تاوقتی عزیزی را از دست دادیم ،تا آخر عمر برایش شعر بگوییم.
از یک جا به بعد باید این سکوت خطرناک را شکست و راه افتاد.
از یک جا به بعد باید پدربه پسرش بگوید که چقدر دوستش دارد.
از یک جا به بعد باید پسر دست پدر را بگیرد و باهم قدم بزنند.
از یک جا به بعد باید مادر پسرش را به یک شام دونفره دعوت کند.
از یک جا به بعد باید پسر در گوش مادرش بگوید: چقدر خوب است که تورا دارم.
و چه خوب است از یک جا به بعد همینجا باشد،از همین جا که این نوشته تمام شد...


رابرت داوینسن قهرمان مشهور گلف وقتی در یک مسابقه قهرمان شد ، زنی به‌ سویش دوید و گفت :
بچه ام مریضه ، به من کمک کن و گرنه اون می‌میره!
رابرت بلافاصله همه ی پولی رو که برنده شده بود به اون زن داد.
هفته ی بعد یکی از مقامات ورزش گلف با رابرت تماس گرفت و به او گفت :
خبر بدی برات دارم ، آن زن کلاه بردار بوده و اصلا ازدواج نکرده بوده که بچه ی مریض داشته باشه.
 رابرت داوینسن در پاسخ گفت :
 این که خبره خیلی خوبیه ، یعنی بچه‌ای مریض نبوده که در حال مرگ باشه . خدارو شکر!

"دنیا را انسان هایی زیبا می‌کنند که بی‌هیچ توقعی مهربانند."


ﻣـﺮﺩﯼ ﺑـﻪ همسرش ﮔـﻔـﺖ: "ﻧـﻤـﯿـﺪﺍﻧـﻢ ﺍﻣـﺮﻭﺯ ﭼـﻪ ﻛـﺎﺭ ﺧـﻮﺑـﯽ ﺍﻧـﺠـﺎﻡ ﺩﺍﺩﻡ ﻛـﻪ ﯾـﻚ فرشته ﺑـﻪ ﻧـﺰﺩﻡ ﺁﻣـﺪ ﻭ ﮔـﻔـﺖ ﻛـﻪ ﯾـﻚ ﺁﺭﺯﻭ ﻛـﻦ ﺗـﺎ ﻣـﻦ ﻓـﺮﺩﺍ ﺑـﺮﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﺵ ﻛـﻨـﻢ"!
همسرش ﺑـﻪ ﺍﻭ ﮔـﻔـﺖ: "ﻣـﺎ ﻛـﻪ 16 ﺳـﺎﻝ ﺑـﭽـﻪ ﺍﯼ ﻧـﺪﺍﺭﯾـﻢ، ﺁﺭﺯﻭ ﻛـﻦ ﻛـﻪ ﺑـﭽـﻪ ﺩﺍﺭ ﺷـﻮﯾـﻢ.
ﻣـﺮﺩ ﺭﻓـﺖ ﭘـﯿـﺶ ﻣـﺎﺩﺭﺵ ﻭ ﻣـﺎﺟـﺮﺍ ﺭﺍ ﺑـﺮﺍﯼ ﺍﻭ ﺗـﻌـﺮﯾـﻒ‌ ﻛـﺮﺩ، ﻣـﺎﺩﺭﺵ ﮔـﻔـﺖ: "ﻣـﻦ ﺳـﺎﻟـﻬـﺎﺳـﺖ ﻛـﻪ ﻧـﺎﺑـﯿـﻨـﺎ ﻫـﺴـﺘـﻢ، ﭘـﺲ ﺁﺭﺯﻭ ﻛـﻦ ﻛـﻪ ﭼـﺸـﻤـﺎﻥ ﻣـﻦ ﺷـﻔـﺎ ﯾـﺎﺑـﺪ".
ﻣـﺮﺩ ﺍﺯ ﭘـﯿـﺶ ﻣـﺎﺩﺭﺵ ﺑـﻪ ﻧـﺰﺩ ﭘـﺪﺭ ﺭﻓـﺖ، ﭘـﺪﺭﺵ ﺑـﻪ ﺍو ﮔـﻔـﺖ: "ﻣـﻦ ﺧـﯿـﻠـﯽ ﺑـﺪﻫـﻜـﺎﺭﻡ ﻭ ﻗـﺮﺽ ﺯﯾـﺎﺩ ﺩﺍﺭﻡ، ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﻓـﺮﺷـﺘـﻪ ﺗـﻘـﺎﺿـﺎﯼ ﭘـﻮﻝ ﺯﯾـﺎﺩﯼ ﻛـﻦ".
ﻣـﺮﺩ ﻫـﺮﭼـﻪ ﻓـﻜﺮ ﻛـﺮﺩ, ﻫـﻮﺍﯼ ﻛـﺪﺍﻣـﺸـﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺍﺷـﺘـﻪ ﺑـﺎﺷـﺪ، ﻛـﺪﺍﻡ ﯾـﻚ ﺍﺯ ﺍﯾـﻦ ﺍﻓـﺮﺍﺩ ﺗـﻘـﺪﻡ ﺩﺍﺭﻧـﺪ، همسرم؟ ﻣـﺎﺩﺭﻡ؟ ﭘـﺪﺭﻡ؟
ﺗـﺎ ﻓـﺮﺩﺍ ﺭﺍﻩ ﭼـﺎﺭﻩ ﺭﺍ ﭘـﯿـﺪﺍ ﻛـﺮﺩ ﻭ ﺑـﺎ ﺧـﻮﺷـﺤـﺎﻟـﯽ ﺑـﻪ ﭘـﯿـﺶ فرشته ﺭﻓـﺖ ﻭ ﮔـﻔـﺖ: "ﺁﺭﺯﻭ ﺩﺍﺭﻡ ﻛـﻪ ﻣـﺎﺩﺭﻡ ﺑـﭽـﻪ‌ﺍﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮔـﻬـﻮﺍﺭﻩﺍﯼ ﺍﺯ ﻃـﻼ ﺑـﺒـﯿـﻨـﺪ“!

(ﭘﺎﺋﻮﻟﻮ ﮐﻮﺋﯿﻠﻮ)

برای یکدیگر آرزوهای قشنگ کنیم


روزی مهندس ساختمانی، از طبقه ششم می خواهد که با یکی از کارگرانش حرف بزند.
خیلی او را صدا می زند
اما به خاطر شلوغی و سر و صدا، کارگر متوجه نمی شود!
به ناچار مهندس، یک اسکناس ۱۰دلاری به پایین می اندازد
تا بلکه کارگر بالا را نگاه کند!
کارگر ۱۰دلار را برمیدارد و توی جیبش می گذارد و بدون اینکه بالا را نگاه کند مشغول کارش می شود!
بار دوم مهندس ۵۰دلار می فرستد پایین و دوباره کارگر بدون اینکه بالا را نگاه کند پول را در جیبش می گذارد!!
بار سوم مهندس سنگ کوچکی را می اندازد پایین و سنگ به سر کارگر برخورد می کند.
در این لحظه کارگر سرش را بلند میکند و بالا را نگاه میکند و مهندس کارش را به او میگوید!!

این داستان همان داستان زندگی انسان است.
خدای مهربان همیشه نعمتها را برای ما می فرستد اما ما سپاسگزار ا نیستیم و لحظه ای با خود فکر نمیکنیم این نعمتها از کجا رسید!!
اما وقتی که سنگ کوچکی بر سرمان می افتد که در واقع همان مشکلات کوچک زندگی اند.
به خداوند روی می آوریم


یکی از دوستانم با یک زن بازیگر معروف که فوق‌العاده زیبا است ازدواج کرد. اما درست زمانی که همه به خوشبختی این زن و شوهر غبطه می‌خوردند، آنها از هم جدا شدند. طولی نکشید که دوستم دوباره ازدواج کرد. همسر دومش یک دختر عادی با چهره‌ای بسیار معمولی است. اما به نظر می‌رسد که دوستم بیشتر و عمیق‌تر از گذشته عاشق همسرش است.

عده‌ای آدم فضول در اطراف از او می‌پرسند: فکر نمی‌کنی همسر قبلی‌ات خوشگل‌تر بود؟
دوستم با قاطعیت به آنها جواب می‌دهد: نه! اصلاً! اتفاقا وقتی از چیزی عصبانی میشد و فریاد می زد، خیلی وحشی و زشت به نظرم می‌رسید. اما هسمر کنونی‌ام این طور نیست. به نظر من او همیشه زیبا، با سلیقه و باهوش است.
وقتی این حرف را می‌زند، دوستانش می‌خندند و می‌گویند : کاملا متوجه شدیم.

می‌گویند : 
زن‌ها به خاطر زیبا بودنشان دوست داشتنی نمی‌شوند، بلکه اگر دوست داشتنی باشند، زیبا به نظر می‌رسند. بچه‌ها هرگز مادرشان را زشت نمی‌دانند، سگ‌ها اصلا به صاحبان فقیرشان پارس نمی‌کنند، اسکیموها هم از سرمای آلاسکا بدشان نمی‌آید، اگر کسی یا جایی را دوست داشته باشید، آنها را زیبا هم خواهید یافت، زیرا "حس زیبا دیدن" همان عشق است.


ﺳﺮﻫﻨﮓ ﺳﺎﻧﺪﺭﺱ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﻣﻨﺰﻝ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻧﻮﻩ ﺍﺵ ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ:
 ﺑﺎﺑﺎﺑﺰﺭﮒ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﻩ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﯾﮏ ﺩﻭﭼﺮﺧﻪ ﻣﯿﺨﺮﯼ؟!
ﺍﻭ ﻧﻮﻩ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﯽ ﺩﺍﺷﺖ، ﮔﻔﺖ: ﺣﺘﻤﺎً ﻋﺰﯾﺰﻡ!
ﺣﺴﺎﺏ ﮐﺮﺩ ﻣﺎﻫﯽ 500 ﺩﻻﺭ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﺎﺯﻧﺸﺴﺘﮕﯽ ﻣﯿﮕﯿﺮﻡ ﻭ ﺣﺘﯽ ﺩﺭ ﻣﺨﺎﺭﺝ ﺧﺎﻧﻪ ﻫﻢ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﻢ!
ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﮐﺘﺎﺏ ﻫﺎﯼ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ.
ﺩﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﻨﺪﻫﺎﯼ ﯾﮏ ﮐﺘﺎﺏ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ: ﻗﺎﺑﻠﯿﺖ ﻫﺎﯾﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﮐﺎﻏﺬ ﺑﻨﻮﯾﺴﯿﺪ.
ﺍﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﻧﻮﺷﺘﻦ.
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻧﻮﻩ ﺍﺵ ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺑﺎﺑﺎﺑﺰﺭﮒ ﺩﺍﺭﯼ ﭼﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ؟!
ﭘﺪﺭﺑﺰﺭﮒ ﮔﻔﺖ: ﺩﺍﺭﻡ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻠﺪﻡ ﺭﺍ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﻢ.
ﭘﺴﺮﮎ ﮔﻔﺖ: ﺑﺎﺑﺎﺑﺰﺭﮒ ﺑﻨﻮﯾﺲ ﻣﺮﻍ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺷﻤﺰﻩ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ! ﺩﺭﺳﺖ ﺑﻮﺩ...
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﭘﻮﺩﺭﻫﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﻣﺮﻍ ﻫﺎ ﻣﯿﺰﺩ ﻣﺰﻩ ﻣﺮﻍ ﻫﺎ ﺷﮕﻔﺖ ﺍﻧﮕﯿﺰ ﻣﯽ ﺷﺪ.

ﺍﻭ ﺭﺍﻫﺶ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ.ﭘﻮﺩﺭﻣﺮﻍ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﻭﺵ ﻧﺰﺩ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﺑﺮﺩ ﺍﻣﺎ ﺻﺎﺣﺐ ﺁﻧﺠﺎ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﮑﺮﺩ، ﺩﻭﻣﯿﻦ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﻧﻪ، ﺳﻮﻣﯿﻦ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﻧﻪ، ﺍﻭ ﺑﻪ 623 ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺷﺸﺼﺪ ﻭ ﺑﯿﺴﺖ ﻭ ﭼﻬﺎﺭﻣﯿﻦ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪ ﺍﺯ ﭘﻮﺩﺭﻣﺮﻍ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﻨﺪ.

ﺍﻣﺮﻭﺯ KFC ﺩﺭ 124 ﮐﺸﻮﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪﮔﯽ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﮐﺴﯽ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﻋﮑﺲ ﺳﺮﻫﻨﮓ ﺳﺎﻧﺪﺭﺱ ﻭ ﭘﻮﺩﺭﻣﺮﻍ ﮐﻨﺘﺎﮐﯽ ﺭﺍ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﺭ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻧﺶ ﺑﺰﻧﺪ، ﺑﺎﯾﺪ 50 ﻫﺰﺍﺭ ﺩﻻﺭ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ کند.

ناامیدی مرگ آرزوها و اهداف شماست.


حکیم ژاپنی در صحرایی روی شن ها نشسته و در حال مراقبه بود.مردی به او نزدیک شد و گفت مرا به شاگردی بپذیر!
حکیم با انگشت خطی راست بر روی شن کشید و گفت:کوتاهش کن.
مرد با کف دست نصف خط را پاک کرد.
حکیم گفت برو یک سال بعد بیا.
یک سال بعد باز حکیم خطی کشید و گفت کوتاهش کن.مرد این بار نصف خط را با کف دست و آرنج پوشاند.
حکیم نپذیرفت و گفت برو یک سال بعد بیا!
سال بعد باز حکیم خطی روی شن کشید و از مرد خواست آن را کوتاه کند.مرد این بار گفت:نمی دانم و خواهش کرد پاسخ را بگوید.
حکیم خطی بلند کنار آن خط  کشید و گفت حالا کوتاه شد.
این حکایت فرهنگ ژاپنی ها را نشان می دهد.نیازی به دشمنی و درگیری با دیگران نیست.با رشد و پیشرفت  دیگران شکست می خورند.به دیگران کار نداشته باش کار خودت را بکن.


خانم معلم چن در دفتر تنها بود که پسر کوچکی آرام درِ دفتر را باز کرد و با لحن پر احتیاطی او را صدا کرد.

خانم چن او را شناخت، اما بدون آن که بخواهد نارضایتی خودش را به رویش بیاورد، گفت: تو در امتحان از 100 نمره 59 گرفتی. تو تنها کسی هستی که نمرۀ قبولی یعنی 60 نگرفته است.

پسرک با خجالت و در حالی که صورتش سرخ شده بود، سرش را بلند کرد و گفت: خانم معلم، می شود... می شود یک نمره به من ارفاق کنید؟

خانم معلم با عتاب مادرانه ای سرش را تکان داد و گفت: یک نمره ارفاق کنم؟ این ممکن نیست. من طبق جواب هایی که در برگۀ امتحانت نوشته ای به تو نمره داده ام.

او اضافه کرد: نگران نباش. من که نمی خواهم به خاطر ضعفت در امتحان، تو را تنبیه کنم. تو باید در امتحان بعد تلاش بیشتری بکنی و نمرۀ بهتری بگیری.

پسر با صدایی که نشان می داد خیلی ترسیده است، گفت: اما مادرم کتکم می زند.

خانم معلم ساکت شد. او آرزوی والدین را درک می کرد که می خواهند بچه هایشان بهترین نمره ها را کسب کنند و موفق باشند؛ از طرفی نمی توانست در برابر بچه های بازیگوشی که در امتحاناتشان ضعیف هستند، نرمش نشان دهد. اما یک موضوع دیگر هم بود. او می دانست که کتک خوردن بچه ها هم هیچ کمکی به تحصیلشان نمی کند و حتی تأثیر منفی آن ممکن است آنها را از تحصیل بازدارد. نمی دانست چه تصمیمی بگیرد. یک نمره ارفاق بکند یا نه. او در کار خود جداً اصول را رعایت می کند. اما به هر حال قلب رئوف مادرانه هم داشت.

نگاهی به پسرک کرد. هنوز تمام تن پسرک از ترس می لرزید و به گریه هم افتاده بود.

عاقبت رو به پسرک کرد و با صدای ملایمی گفت: ببین، این پیشنهادم را قبول می کنی یا نه؟ من به ورقه ات یک نمره «ارفاق» نمی کنم. فقط می توانم یک نمره به تو «قرض» بدهم. تو هم باید در امتحان بعدی 10 برابر آن را، یعنی 10 نمره، به من پس بدهی. خوب است؟

پسرک با شادی غیر قابل وصفی گفت: چشم! من حتما در امتحان بعدی 10 نمره به شما پس می دهم.

او با خوشحالی از خانم معلم چن تشکر کرد و رفت. از آن پس برای این که بتواند در امتحان بعدی قرضش را به خانم چن پس بدهد، با دقت زیاد درس می خواند. تا این که در امتحان بعد نمرۀ بسیار خوبی کسب کرد. از طرف مدرسه به او جایزه ای داده شد. وقتی در مراسم اعطای جایزه نگاهش به خانم چن افتاد، از دیدن لبخندی که معلمش به او می زد، احساساتی شد و گریه کرد.
از پسِ آن «درس» که خانم چن به او داده بود، مقطع دبیرستان را با نمرات عالی پشت سر گذاشت و وارد دانشگاه شد. او اولین دانشجو از روستایشان بود.

او پس از مشغول شدن به کار و به دست آوردن موفقیت های شغلی و مالی پیاپی، بارها و به بهانه های گوناگون به سازندگی روستایشان کمک کرده و هر سال به دیدن معلمش خانم چن به آنجا می رود.

او همیشه ماجرای قرض نمره را به دوستانش تعریف می کند و از بازگویی آن همیشه هیجان زده می شود. زیرا می داند که نمره ای که خانم چن به او قرض داد، سرنوشتش را تغییر داد.

⭐️سعی کنیم با عملکرد خوب بر زندگی افراد تاثیر مثبت داشته باشی

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۲۲
aziz ghezel


خداوند روز قیامت هفت نفر را در زیر سایه ی عرش خود قرار می دهد، روزیکه هیچ سایه ایی جز سایه ی او نباشد.

1- امام عادل و دادگر.
2- جوانی که در عبادت خداوند بزرگ، نشو و نما کرده باشد.
3- مردی که در خلوت یاد خدا کند و اشک چشمهایش از خشیت خداوند سرازیر شود.
4- مردی که قلبش در یاد و فکر مسجد باشد، تا وقتی که مجددا به آن بر می گردد.
5- مرد نیکو کاری که در حال نیکی کردن،  دست چپش از دست راستش خبر نداشته باشد.(صدقه را مخفیانه می دهد).
6- دو نفری که محض رضای خدا به همدیگر محبت می کنند.
7- مردی که زنی زیبا، او را به نفس خویش دعوت کند، ولی از خوف خدا، از زن روی برگرداند.

منبهات/80


(زمانی بر امت من خواهد آمد که پنج چیز را دوست می دارند و پنج چیز را فراموش می کنند.)

1- دنیا را دوست می دارند و آخرت را فراموش می کنند.
2- زندگی را دوست می دارند و مرگ را فراموش می کنند.
3- قصر را دوست می دارند و قبر را فراموش می کنند.
4- مال را دوست می دارند و حساب را فراموش می کنند.
5- خلق را دوست می دارند و خالق را فراموش می کنند.


هر کس زنی را برای مال و جمال او به نکاح خود درآورد، از مال و جمال او محروم شود.
و هر که برای دین به نکاح خود درآورد خداوند متعال مال و جمال را روزی وی کند.

ترجمه احیاء79/2


 (ترکت فیکم واعظین، ناطق و صامت) یعنی: در بین شما دو واعظ گذاشته ام، یکی ناطق (نطق کننده، گوینده)، و دیگری صامت (ساکت و خاموش). مراد از ناطق و صامت چیست؟

جواب: مراد از ناطق قرآن، و از صامت مرگ است.
قرآن و مرگ بهترین واعظ برای ما مسلمین است.

الرسالة الوعظیة للامام ابو حامد الغزالی.

 شش گروه را نفرین کرده ام و خداوند هم آنان را نفرین کرده و پیامبران مستجاب الدعوة هم نفرین کرده اند.

1- کسی که در کتاب خداوند (قرآن) چیزی را بیفزاید.
2- کسی که به زور، بخواهد کسی را که خداوند خوارش کرده است عزت دهد، و کسی را که خداوند صاحب عزت کرده است خوار کند.
3- کسی که حرام خداوند را حلال داند.
4- کسی که برای عترت من حلال داند، آنچه را که خداوند حرام کرده است.
5- کسی که سنت مرا ترک کند.
6- کسی که قضا و قدر خداوند را تکذیب کند.

خداوند روز قیامت به آنان نظر رحمت ندارد.

منبهات ابن حجر عسقلانی/69

هر وقت شخصی فوت کند پرونده ی اعمال او بسته میشود مگر از 3 چیز ثواب خواهد رسید:

1- صدقه جاریه: مانند درست کردن مساجد و مدارس و غیره.
2- علمی که بعد از او مورد منفعت قرار گیرد: یعنی در قید حیات علمی را به کسی آموخته باشد و آن شخص هم از آن علم استفاده کند.
3- فرزند صالحی که برای او دعا نماید.

البنایه439/4

   (شش چیز در شش محل غریب اند)

1- مسجد در جایی که مردمان نماز نمی خوانند.
2- قرآن در خانه کسانی که آن را تلاوت نمی کنند.
3- قرآن در سینه و حفظ انسان فاسق.
4- زن مسلمان وصالحه در خانه ی مرد ستمکار و بد اخلاق.
5- مرد صالح و مسلمان در دست زن بد اخلاق.
6- عالم در بین مردمانی که به سخنش گوش نمی دهند.

سپس فرمودند خداوند روز قیامت با آنان نظر رحمت ندارد.

من حسنت صلوته و کثر عیاله و قل ماله و لم یغتب المسلمین،کان معی فی الجنة کهاتین.

هر که نماز او نیکو باشد، و عیال (اهل خانه، نانخور) او بسیار، و مال او اندک، و مسلمانان را غیبت نکند، با من در بهشت چون این دو انگشت باشد.

ترجمه احیاء ربع  عادات/66

حضرت رسول علیه الصلوة والسلام فرمود: هر که دست زن بیگانه (نامحرم) را در دست گیرد، فردای قیامت انگشت دوزخ بر کف او بریزند تا از گرمی آن مغز سرش بجوشد.

ارشاد الطالبین/359

رسول اکرم صلی الله علیه وسلم هنگام مرض موت از جبرئیل پرسید : یا جبرائیل آیا بعد از وفات من بر زمین نازل خواهی شد؟
جبرئیل در جواب گفت: بله یا رسول الله، 10 بار نازل خواهم شد و هر بار یک گوهر گرانبها را از زمین با خود خواهم برد.

1- برکت از روی زمین.
2- محبت از قلوب انسانها.
3- شفقت از قلوب نزدیکان.
4- عدالت از امراء.
5- حیاء از زنان.
6- صبر از فقراء.
7- ورع و زهد از علماء.
8- سخاوت از اغنیاء.
9- قرآن.
10- ایمان.

نورالابصار/ 78

هر کس چشمش به زنی افتد و نفس او به آن زن مایل شود، باید که با اهل خود مباشرت کند (یعنی با زن خود نزدیکی کند) ، زیرا که این عمل وسوسه را دفع گرداند.

ترجمه احیاء علوم الدین
ربع عادات- آداب نکاح/60

4 گوهر در بدن بنی آدم وجود دارد، چهار چیز آن چهار گوهر را نابود میکند.

1- گوهر عقل، که خشم آن را نابود میکند.
2-گوهر دین، حسد آن را از بین میبرد.
3- گوهر حیا، که طمع و آز آن را نابود میکند.
4- گوهر عمل صالح، غیبت آن را نابود میکند.

هشت چیز از هشت چیز، سیر نمیشود.

1- چشم از نظر و نگاه کردن.
2- زمین از باران.
3- زن از مرد.
4- عالم از تحصیل علم.
5- سائل از سوال کردن.
6- حریص از جمع مال و ثروت.
7- دریا از آب.
8- آتش از سوخت.

توشه راه نجات 94


(پنج چیز را قبل از پنج چیز، باید غنیمت شمرد)

1- جوانی را قبل از پیری.
2- سلامتی را قبل از بیماری.
3- غنا را قبل از فقر.
4- زندگی را قبل از مرگ.
5- فراغت را قبل از مشغولیت.


پنج چیز، پنج چیز را محافظت می کند.
 
1- نجوا و در گوشی سخن گفتن، اسرار را.
2- صدقه و احسان، ثروت را.
3- نیت پاک و اخلاص، اعمال و کردار را.
4- صداقت و راستی، سخن را.
5- مشورت، رای و عقیده را.


پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمودند:
صبر بر 3 قسم است.

1- صبر بر مصیبت.
2- صبر بر طاعت.
3- صبر بر معصیت.

هرکس بر مصیبت صبر کند 300 مقام و درجه بر وی نوشته میشود. که بین هر مقام به دوری آسمان و زمین است.

وهر کس بر طاعت صبر کند 600 مقام و مرتبه  بر وی نوشته میشور، بین هر مقام ، مثل حدفاصل میان هفت طبقه زمین است.

و هرکس بر معصیت صبر کند 900 مقام و درجه بر وی نوشته میشود، بین هر درجه و مقام کمابین عرش و زمین است.

تفسیر روح البیان 15/2


 کسی که پنج کس را خوار کند، پنج نفع را از دست می دهد.
1- کسی که علماء را خوار و سبک کند، دین را از دست می دهد.
2- کسی که امراء را سبک و خوار گرداند، دنیا را از دست می دهد.
3- کسی که همسایه را سبک و خوار کند، منافع را از دست می دهد.
4- کسی که قدرتمندان را خوار کند، محبت را از دست می دهد.
5- کسی که خانواده را خوار کند، صفای زندگی را از دست می دهد


خداوند پنج چیز را به کسی نمی دهد، جز اینکه، پنج چیز دیگر را به حساب او می گذارد.

1- سپاسگذاری را نصیب کسی نمی کند، جز اینکه، آن را برای او می افزاید. (یعنی بیشتر از آن پاداش را به او می دهد.)
2- دعاگویی را نصیب کسی نمی کند، جز اینکه، از او قبول می کند.
3- طلب بخشش و مغفرت را نصیب کسی نمی کند، جز اینکه او را مورد بخشش و عفو قرار می دهد.
4- توبه را نصیب او نمی کند، جز اینکه، از او می پذیرد و قبول می کند.
5- محسنی را نصیب کسی نمی کند، جز اینکه، احسان و صدقه ی او را می پذیرد.


    (علامت شقاوت چهار چیز است)
1- فراموش کردن گناهان گذشته، درحالی که نزد خداوند محفوظ و ماندگار است.
2- بیان کردن حسنات و خیراتی که انجام داده است، در حالیکه نمیداند، از او پذرفته شده است یا نه.
3- نگریستن و نگاه کردن به کسی که در دنیا بالاتر از او است.
4- نگریستن به کسی که در دین پائین تر از او است.
خداوند میگوید: او را خواستم، او مرا نخواست، پس ترکش کردم.


   (علامت خوشبختی چهار چیز است)
1- به یاد آوردن گناهان گذشته.
2- فراموش کردن حسنات و خیرات گذشته.
3- نگریستن به کسانی که در دین از او بالاتراند.
4- نگریستن به کسانی که در دنیا از او پائین تراند.


از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم: محبت در سه چیز صدق می کند:

سخن دوستش را بر سخن دیگران ترجیح دهد.
مجلس دوستش را بر مجلس دیگران برتر بداند.
رضای دوستش را بر رضای دیگران برتری دهد.


از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم کسی که از سایه گناه و عصیان به سایه طاعات و عبادت رود ، خداوند او را :

1- بدون مال و ثروت ، بی نیاز می کند.

2- بدون نیرو و سپاه پیروز و مویدش می کند.

3- بدون قوم وقبیله صاحب عزتش می کند.


از حضرت رسول اکرم ( ص ) :

1- کسی که شب رو به روز آورد و از تنگدستی زندگی شکایت وگلگی کند ،مثل اینکه از پروردگارش شکایت می کند.

2- کسی که شب را در غم و اندوه دنیایی به روز آورد، در حال نارضایی از پروردگارش شب را، روز کرده است

3-کسی که در برابر ثروتمندی به خاطره ثروتش فروتن و متواضع باشد ثلث 3/1 دیانتش را به باد داده است.


پیامبر اکرم (ص) فرموده اند :
1- سرچشمه تمام گناهان محبت دنیا است.
2- سرچشمه تمام فتنه ها، نپرداختن عشر و زکات .


رسول خدا (ص )فرموده اند:
1 - مجالست ومصاحبت علمابرشما لازم است.
2 - گوش دادن به پندواندرز آنان،زیرا خداوندبزرگ آنچنانکه زمین مرده رابه آب زنده می گرداند،قلب مرده راهم به نور حکمت ودانش زنده میکند.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۴۹
aziz ghezel

1- بوسه رحمت: مانند بوسیدن پدر و مادر، فرزندان خود را.
2- بوسه شفقت : مانند بوسیدن فرزند، پدر و مادر خود را.
3- بوسه مودت: مانند بوسیدن برادر از پیشانی برادر خود.
4- بوسه تحیت : مانند بوسیدن مسلمانان از دست یکدیگر.
5- بوسه دیانت: مانند بوسیدن حجرالاسود یا قرآن.
6- بوسه سنت: مانند بوسیدن از دست عالمان یا پادشاهان عادل.
7- بوسه بدعت: مانند بوسیدن نان.
بعضی ها این بدعت را حسنه گفته اند و بعضیها هم بدعت اباحه گفته اند، بهرحال بوسیدن نان هیچ اشکالی ندارد.
8- بوسه حرمت: مانند بوسیدن زمین، پیش رؤسا یا علماء. این نوع بوسه حرام است.
9- بوسه شهوت: مانند بوسیدن همسر خود.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۵۰
aziz ghezel


1- استلقاء (به پشت خوابیدن).
این گونه خواب، خواب انبیاء علیهم السلام است جهت تفکر در مخلوقات خداوند متعال.

2- به پهلوی راست خوابیدن.
این نوع خواب، خواب بندگان و علماء است.

3- به پهلوی چپ خوابیدن.
این نوع خواب، خواب طبیبان و پادشاهان است.

4- به روی و صورت خوابیدن.
این نوع خواب، خواب کفار و شیاطین است.

الکنز المدفون للامام سیوطی/298

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۴۶
aziz ghezel


لـــیـــمـــوهـــا

لیموترش: استفاده از آب لیموترش تازه در انواع نوشیدنی های مورد استفاده در سرماخوردگی در تسریع بهبودی بسیار مفید است.

لیموشیرین: از مصرف لیموشیرین در دوران سرماخوردگی غافل نشوید. حالت لزج لیموشیرین باعث نرم شدن گلو و سینه می شود. گرفتن آب لیموشیرین و شیرین کردن آن با عسل هم بسیار مفید است.

نارنج نبات


صبح ناشتا یک عدد نارنج را از وسط به دو نیم کنید و دانه های آن را خارج کنید و روی آن، کمی پودر نبات بپاشید و درون یک ظرف(بدون آب) روی شعله کم قرار دهید تا آب نارنج درون خودش جوش بیاید. حالا آب نارنج را به آرامی بمکید. این دارو برای تخلیه ترشحات سینه بسیار موثر است. در صورت نبودن نارنج می توان از پرتقال هم استفاده کرد؛ اگر چه اثر درمانی آن به پای نارنج نمی رسد.

شربت انجیر خشک و برگ هلوی خشک

۲۵۰ گرم انجیرخشک و ۱۰۰ گرم برگ خشک هلو را خرد کرده همراه با آب جوشانده تا پخته شود. سپس آن را صاف نموده، ۲۵۰ گرم عسل به آن افزوده روی حرارت کم خوب به هم بزنید تا شربت به قوام آید. این شربت را صبح ناشتا میل نمایید. این شربت، داروی مناسبی برای عفونت های گلو و ریه است.

جوشانده انجیرخشک و شیر

خیسانده انجیرخشک به جهت لعابی که تولید می کند داروی بسیار خوبی برای کاهش التهاب گلو وسینه است. توصیه من آن است که روزی یک یا دو بار و هر بار ۷ عدد انجیرخشک را با یک لیوان شیر ۲۰ دقیقه روی شعله کم بجوشانید و سپس انجیرها و شیر باقیمانده را میل کنید. این ترکیب علاوه بر نرم کردن گلو و ریه در باز کردن گرفتگی صدای ناشی از سرماخوردگی یا سایر علل بسیار مفید است.

کدوحلوایی

کدوحلوایی یکی از داروهای مناسب برای نرم کردن سینه و خروج ترشّحات آن است. در دوره سرماخوردگی می توانید روزی یکی دو بار، مقداری کدوحلوایی را بخارپز کرده به همراه عسل نوش جان کنید.

شیرین بیان

شیرین بیان داروی بسیار موثّری در تخلیه ترشّحات سینه و درمان سرماخوردگی است. محصولات مختلفی مانند پودر عصاره، پودر ریشه و ربّ شیرین بیان در عطّاری ها موجود است که می توانید هرکدام را که خواستید به صورت جوشانده، دم کرده یا محلول در آب استفاده کنید. امّا توجّه داشته باشید که در افراد فشارخونی و زنان باردار مصرف نشود.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۳۲
aziz ghezel

1.استفاده از برش های خیار

برش های خیار از زمان های قدیم برای کاهش پف آلودگی و جوانی و شادابی پوست اطراف چشمها استفاده می شده است. یک برش خیار را برداشته و روی چشمها قرار دهید طوری که نواحی تیره زیر چشم ها را بپوشاند. این کار را هر روز  به مدت 10 تا 15 دقیقه انجام دهید، و در حین آن دراز بکشید و چشمهایتان را بسته نگه دارید.
2. قرار دادن چای کیسه ای یا تکه های یخ پیچیده شده در پارچه حوله ای نرم و قرار دادن بر روی چشمها تانین موجود در چای باعث کاهش تورم و رنگ تیره پوست می شود. در هنگام صبح دراز کشیده و دو عدد چای کیسه ای مرطوب شده و خنک را روی چشمهایتان به مدت 10 تا 15 دقیقه قرار دهید. در این حالت هم چشمهایتان را بسته نگه دارید. می توانید چای کیسه ای را شب در یخچال بگذارید تا هنگام صبح خنک و آماده باشد.
3.تهیه محلول نمکی

2 فنجان آب را با یک چهارم قاشق غذاخوری نمک دریا مخلوط کرده و می توانید نصف قاشق چایخوری جوش شیرین را هم اضافه کنید، سپس این محلول را داخل یکی از سوراخ های بینی تان بریزید. سرتان را به یک طرف خم کنید تا آب از سوراخ بینی دیگر بیرون بیاید. این کار در زمانی که بینی تان گرفته است بسیار مناسب و مفید است و در دراز مدت باعث کمرنگ شدن تیرگی دور چشم می شود .
4.استفاده از سیب زمینی

سیب زمینی  خام را پوست کرده و بصورت پوره دربیاورید یا رنده کنید. سپس یک قاشق از آن را برداشته و روی چشمان بسته خود قرار دهید.  به پشت دراز کشیده و بگذارید به مدت 30 دقیقه بماند. سپس با آب گرم شستشو دهید. این روش برای بیشتر افراد موثر بوده است.
5. استفاده از قاشق خنک

یک عدد قاشق را در فریزر به مدت 10 تا 15 دقیقه قرار دهید. سپس آن را روی گودی و حلقه تیره زیر چشم قرار داده و بگذارید بماند تا قاشق گرم شود.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۱۳
aziz ghezel

سبزی ریحان نه‌تنها چاشنی خوبی برای طعم دادن به غذاست بلکه گیاهی باقدرت شفادهندگی بالاست که در فرهنگ‌های مختلف مورد استقبال قرارگرفته است. مصریان باستان آن را مقدس پنداشته، در هندوستان نماد مهمان‌نوازی است و در ایتالیا بیانگر عشق. امروزه خواص این سبزی برای بهداشت جسمی و نیز سلامت ذهنی بر همگان آشکار است. کاهش استرس: مطالعات نشان داده است که فیتوکمیکال‌های موجود در ریحان نقش مهمی در پایین آوردن کورتیزول یا هورمون استرس و آرام کردن افراد دارد.  دفع مسمومیت کبد: ریحان به‌ویژه پس از خوردن یا نوشیدن زیاد گزینه مناسب و مؤثری برای سم‌زدایی کبد است. سس پستو که حاوی ریحان خردشده است به متعادل ساختن کارکرد کبد کمک می‌کند.کاهش التهاب: ریحان از ترکیبات مشابه ماری جوآنای طبی برخوردار است که دردهای دخیل در مشکلات مرتبط با التهاب نظیر آرتروز و التهاب روده را تسکین می‌دهد.مبارزه با سرطان: ازآنجایی‌که ریحان سرشار از آنتی‌اکسیدان‌هایی است که با رادیکال‌های آزاد مقابله می‌کند گزینه مناسبی برای حفاظت از سلول‌ها و افزایش سلامت عمومی آن‌ها است. بهبود کارکرد تنفس: ریحان حاوی سینامیک اسید است که نه‌تنها قند خون را تنظیم می‌کند و گردش خون را بهبود می‌بخشد بلکه نفس کشیدن را برای کسانی که با مشکلات تنفسی دست‌وپنجه نرم می‌کنند آسان‌تر می‌سازد. تأمین آهن در طول قاعدگی: کمبود آهن یکی از نتایج قاعدگی در زنان است که ریحان می‌تواند گزینه مناسبی برای رفع آن باشد. حدود 2 فنجان برگ ریحان ریز شده یا یک قاشق غذاخوری برگ خشک آن 10 درصد آهن روزانه را تأمین می‌کند. می‌توانید در کنار آن از اسفناج هم استفاده کنید. تقویت سلامت قلب: منیزیم موجود در سبزی ریحان آن را گزینه مناسبی برای آرام کردن دیوارهای عضلات و آسان‌تر ساختن جریان خون می‌سازد. درنتیجه ریتم نامنظم قلب کاهش می‌یابد. علاوه بر این ریحان از توانایی جلوگیری ساخت کلسترول برخوردار است که موجب کمتر رخ دادن سکته مغزی و حمله قلبی می‌شود.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۰۷
aziz ghezel


*ترکیب آب پیاز و عسل برای جلوگیری از ریزش مو
این مخلوط  بهترین راه مقابله با شوره سر و ریزش موی سر است و رشد مو را سرعت می بخشد. مقادیر مساوی آب پیاز و عسل را مخلوط کنید به مو   بمالید و پس از یک ساعت بشویید.
 *ترکیب آب پیاز و روغن بادام برای جلوگیری از ریزش مو
روغن بادام باعث براقی مو می شود. مخلوط هر دو با ریزش مو مقابله و پیاز مو را تقویت می کند و باعث رشد مو می شود.
 *ترکیب آب پیاز و روغن نارگیل برای جلوگیری از ریزش مو
به طور معمول از روغن نارگیل برای مقابله با ریزش مو استفاده می شود. دو قاشق غذا خوری روغن نارگیل را با یک قاشق غذا خوری آب پیاز مخلوط کنید و به موها بمالید و پس از مدتی بشویید.
 *ترکیب آب پیاز و روغن زیتون برای جلوگیری از ریزش مو
روغن زیتون و آب پیاز بهترین ترکیب درمانی برای ریزش مو است. مخلوطی  ازهر دو را روی پوست سر بمالید و بعد ازکمی با شامپو   بشویید.
 *ترکیب آب پیاز و آب ولرم برای جلوگیری از ریزش مو
آب پیاز را با آب ولرم مخلوط کنید و پس از شستن با شامپو موهایتان را با آن بشویید .در صورت استفاده منظم نتیجه مطلوبی به میرسید

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۰۱
aziz ghezel


پیشگیری: 1. پشت پنجره و پشت در که محل جریان هوای سرد است، نخوابند، 2.بستن سینوس‌های فوقانی و کمر هنگام خواب، 3.شستن بینی با آب وِلَرم قبل از هر وضو، 4.در محیط منزل بخور پیاز یا بخور اُکالیپتوس باشد.

درمان: 1.صبح‌ها یک‌لیوان آب جوشیدۀ ولرم مخلوط با یک‌قاشق مربّاخوری عسل طبیعی بخورید، 2.ظهرها شلغم بخورید، 3.شب‌ها آب سیب طبیعی مخلوط با عسل‌طبیعی بخورید، 4.یک پیاز را چهار قاچ کرده و در چهارگوشۀ اتاق گذاشته‌شود تا سایرین دچار سرماخوردگی نشوند،

5. اگر شخصی دچار گرفتگی گلو شده سرکه سیب یا انگور عسکری رقیق شده غرغره کند و بیرون ریخته شود.

6.اگر شخصی گرفتگی بینی دارد، بخور اکالیپتوس بدهد،  7.اگر شخصی دچار آبریزش بینی باشد، بخور دانه‌های سیاه اسپند بدهد.

8.اگر شخصی زود‌ به‌ زود سرما میخورد و دچار سرماخوردگی طولانی می‌شود، وسط ناهار یک پرتقال‌ شیرین و وسط شام یک لیمو شیرین مصرف کند، 9. مصرف میوۀ انار خاصیّت ضدّ سرماخوردگی دارد.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۴ ، ۱۲:۵۷
aziz ghezel