نامه انیشتین به فروید:
نامه انیشتین به فروید:
آقای فروید عزیز آیا در مقابل فاجعه شوم جنگ راه نجاتی برای بشریت وجود دارد؟ چرا باید انسانها این طور بی رحمانه همدیگر را بکشند؟ چرا تمام کوششها برای یک صلح پایدار به شکست منجر شده است؟
چرا انسانها این قدر خون خوار وبی رحم هستند؟ چرا مردم اجازه می دهند دیکتاتورهای جانی ودیوانه از احساسات آنان سو استفاده کنند وآنان را تا مرز جنون وکشتن همسایگان خود به کار ببرند؟
آیا هدایت رشد روان انسان در جهتی که توان مقابله با جنون نفرت ونابودی را داشته باشد امکان پذیر است؟
پاسخ فروید به آلبرت انیشتین:
به طور کلی تضاد میان انسانها وحیوانات با توسل به قدرت وخشونت خاتمه پیدا می کند ، در انسانها چون اختلاف عقیده هم وجود دارد این تضاد به بالاترین حد از انتزاع می رسد . انسانهای غارنشین که به صورت گله حیوانات زندگی می کردند قدرت بازو و مشت تعیین کننده مالکیت بود با پیدایش اسلحه واستراتژی جنگ، برتری فکری جای زور بازو را گرفت. به طور کلی کشتن دشمن سبب ارضا یکی از غرایز انسانی است اما به تدریج درنظامهای بشری تغییراتی صورت گرفت و شیوه های توسل به زور به نفع حاکمیت حقوق تغییر کرد. با نگاهی گذرا به تاریخ بشر می بینیم که همواره اختلافاتی پایان ناپذیر میان یک یا چند موجودیت اجتماعی، اختلافاتی میان واحدهای کوچک و بزرگ، محدوده های شهری – مناطق مختلف – میان قبایل – ملتها وامپراتوریها وجود داشته که اغلب با زورآزمایی وجنگ خاتمه یافته است .
برخی مانند هونها و مغولها وترکها در تاریخ بشر مانند طاعون ظاهر شدند و فقط بدبختی و تباهی به بار آوردند. جلوگیری قطعی از بروز جنگ فقط زمانی ممکن است که انسانها برای جایگزینی قدرت مرکزی ورعایت احکام آن در هریک از موارد اختلاف به توافق اصولی برسند. آقای انیشتین شما از سهولت بسیج مشتاقانه انسانها برای جنگ حیرت کرده و حدس زده اید که چیزی درون انسانها منشا اثر است و سپس از غریزه نفرت و نابودی که کار این گونه تحریکات را آسان می کند نام برده اید.ما روان شناسان به وجود چنین غریزه ای اعتقاد داریم و سعی کرده ایم تظاهرات و نشانه های این غریزه را بررسی کنیم.
غرایز انسانی به دو گونه اند:
1- غرایزی که خواهان صیانت نفس و وحدت زندگی هستند این غرایز را عشقی یا تمایلات جنسی می نامند.
2- غرایزی که خواهان نابودی و مرگ هستند ما آنها را به غریزه پرخاشگری و غریزه تخریب خلاصه می کنیم .
به نظر می رسد که هیچ یک از این غرایز به تنهایی فعالیت نمی کنند. به طور مثال شخصی که عاشق می شود غریزه تصاحب و مالکیت و پرخاشگری هم در او تشدید می شود اما غریزه تخریب یا مرگ و ویرانگری در درون هر موجود زنده ای فعال است و می کوشد موجود زنده را به تدریج ویران و متلاشی کند و حیات را به حالت بی جان برگرداند درحالیکه غریزه عشق وشهوانی قطب مخالف آن است که معرف کوششهای زندگی هستند .
امیدی به محو تمایلات پرخاشگرانه انسانها نمی توان داشت . بلشویک ها امیدوارند بتوانند از طریق تضمین ارضا نیازهای مادی و رفع اختلاف طبقاتی در جامعه و برابری پرخاشگری انسانها را از میان بردارند. به نظر من امیدی واهی و خیالی باطل است چون بلشویکها حتی به پیروان خود نمی آموزند از کینه توزی و دشمنی نسبت به یکدیگر دست بردارند . هدف ما محو کامل تمایلات پرخاشگرانه انسانها نیست فقط باید سعی کرد این گرایش به گونه ای هدایت شود که به صورت جنگ بروز نکند . امروزه در جوامع اکثریتی عظیم از مردم تشکیل می دهند که خوداستقلال وثبات عقیده ندارند و به مرجع قدرتی نیازمندند که برای ایشان قادر به اتخاذ تصمیم باشد . باید دقت وکوشش بسیار به کار برد تا انسانهای روشنفکر تحصیل کرده و دارای استقلال فکر – شجاع و حقیقت و، از لایه های بالای جامعه تربیت نمود وهدایت توده های وابسته و فاقد استقلال را به آنان سپرد . البته وضعیت مطلوب و دلخواه اجتماعی مرکب از مردمانی خواهد بود که زندگی غریزی خود را مطیع و مقهور حاکمیت خرد و عقل کرده باشند. نمی توان تمام جنگها را در اساس محکوم کرد. تا زمانی که قدرتهایی وجود دارند که بی رحمانه آماده نابودی دیگرانند، دیگران نیز باید خود را برای جنگ مسلح کنند از ویژگیهای روان شناختی تکامل فرهنگی، دو ویژگی از اهمیت زیادی برخوردارند یکی قدرت یابی عقل که بر زندگی غریزی غلبه نموده است و دیگری درونی شدن تمایلات پرخاشگرانه با همه پیامدهای سودمند و تمام عواقب خطرناکش. تا کی باید انتظار داشت تا مردم دنیا صلح طلب شوند؟ نمی دانم . تنها امید من به نگرش فرهنگی ودیگری ترس موجه از تاثیرات و پیامدهای جنگ است. هرچیزی که به تکامل فرهنگی یاری رساند (مانندکتاب – اینترنت و ...) وآن را تقویت و تسریع کند، بی گمان کاربردی مثبت علیه جنگ دارد .
دوستدار شما زیگموند فروید
منبع : بزرگان روانشناس
دوره ۱۲۰ جلدی
ترجمه: خسروناقد