شعری از مختوم قلی فراغی در وصف تورکمن صحرا
چه سرزمینی است - از دریای خزر تا رود جیحون
صحرایش جولانگاه باد ترکمن - و کوه قره داغ جوشش آور سیل ترکمن است
غنچه های این سرزمین سیاهی چشمان من است
در جای جای صحرا
اشتران نر و مادینه، در جنب و جوشند - سایه های روح نوازش ستودنیست
گلهای رنگارنگ شکفته در ییلاقش
و دشت غرق ریحان ترکمن چه دیدنیست
پریانش با جامگان رنگارنگ در گشت و گذارند
و رایحه خوش عنبر به هر سو افشان است
صاحبان این سرزمین با شکوه - که ایل ترکمن در آن مأوا گزیده
بزرگان و ریش سفیدانند
مردان ایل سربلند و سرمست
همزادگان «گوراوغلی»
از نسل جوانمردان - و دست هیچ شکارگری در دشت و دمن
به شیر مرد ترکمن نمی رسد
همگان یکدل و یکصدایند
اگر باران فرود آید - زمین و صخره ها را آب فراخواهد گرفت
و در آن روز که تمامی ایلها دور یک سفره گرد آیند
بخت ترکمن اوج خواهد گرفت
سوار بر اسب که می شود غوغایی در دلش بپاست
از نیم نگاهش کوهها به لعل مبدل می شود
و دریایش آمیخته با سیلی از عسل
و هیچ سدی هجوم سیلش را بر نمی تابد
در روز رزم خوار و زار نمی ماند
به نفرین و شور چشمی، گرفتار نمی ماند - با جدایی از بلبل زرد رخسار نمی ماند
و گلهایش جاودانه عنبر می افشاند
ایلها و قبایل بی شمار یاران او
اقبال و نور حق همراهشان
جنگجویانش سوار بر اسب رهسپار میدان رزمند
سرشار پیروزیست نبردهای ترکمن
سرافراز و پیروز
بی حسرت و سوز - صخره ها را درهم شکسته
بندها را از هم گسسته، به پیش می رانند
و مختومقلی چشم دوخته بر آنان
با دلی لبریز از سخن
چون زبان ایل ترکمن سخن می ران
ترجمه به فارسی:
عبدالرحمن دیه جی