مطالب گوناگون

از اینکه زنی با تو دیوانه وار بحث می کند خوشحال باش، دنیای زن ها کاملا متفاوت است، زن اگر سکوت کرد، بدان سکوتش نشانه پایان توست

مطالب گوناگون

از اینکه زنی با تو دیوانه وار بحث می کند خوشحال باش، دنیای زن ها کاملا متفاوت است، زن اگر سکوت کرد، بدان سکوتش نشانه پایان توست

وقتی مردان حرمت مرد بودنشان را بدانند و زنان شوکت زن بودنشان را مردان همیشه مرد میمانند و زنان همیشه زن و آنگاه هر روز ، نه روز "زن" و نه روز "مرد" بلکه روز "انسان" است.


آخرین نظرات

شعری از کریم قربان نفس با ترجمه ی فارسی

سه شنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۴، ۰۲:۴۵ ب.ظ

برگی

بودونیأدن یاغشئ آدام اؤتنده
غئیئلیارئن بیر یئلدئزئنگ ییتننه
ییتیأریاش یئلدئزلارغاررئ یئلدئزلار
اینگ گرک یئلدئزلارسایرئ یئلدئزلار
تیرکشیپ،تیرکشیپ،ییتیأرلر اولار
آرزوولارئ بیلن اؤتیأرلر اولار
بیزدیریلربولسا حاسراتا چوموپ
اولارئنگ جسدین غایدیارئس گؤموپ
شوماحال دینگه بیرجسد گؤمولمأن
تونلاپ ،تونلاپ آرزوو گؤمولیأر
بوگون غئیئلیارئن ینه بیرزادا
اولاربیلن دم آلئپ بیردونیأده
گؤرسم ـ ده جاهانئنگ گوندیزـ گیجه سین،
ایچسم ـ ده دورموشئنگ آجئ سویجوسین،
یورگیمده یاتان سؤیگیمینگ بارئن
اولارا دیری کأ غووشورماندئرئن.
اولارچونگ سؤیگیمی بیلمأن گیدیپ دیر،
اینگ اولئ آلغئسئن آلمان گیدیپ دیر.
یاتئر یورگیمده اومماسئز سؤیگی
اونئ یئل گچدیکچه گؤترمک گؤرگی
سبأبی منگکی دأل،باشغانگقئ اولار
غووشمالئ قالبا غووشماندئرلار.
گرشیمده بیرگیدن آمانات یوک بار
من ـ اؤلأ برگی دار
حووپلئ گونأکأر


===========================
هنگامی که انسانی پاک ونیک ازدنیا می رودازاین که یک ستاره غروب می کند
بسیارمتأثرمی شوم واحساسم جریحه دارمی شود.ستاره های کوچک وبزرگ وارزشمندوسایرستاره ها.آن ها پشت سرهم غروب می کنندوباغروب آن هاآرزوهایشان نیزمحومی گردد.ماانسان های زنده نیزباغم وحسرت آن هارابه  خاک می سپاریم وباآن هاوداع می کنیم. درآن زمان ماتنها یک جسدرابه خاک
نسپرده ایم بلکه خروارهاآرزورانیزراهی خاک کرده ایم.
من امروزبسیارمتأثرومتأسفم ازاین که زمان زیادی باآن هابوده ام وشب رابه روز و روزرا به شب رسانده ام وهمراه آنان تلخی ها وشیرینی های زندگی راچشیده ام ولی نتوانسته ام تمامی عشق ومحبتی راکه
درقلبم نسبت به آن ها وجودداشته تقدیمشان کنم.آری آن هابه عمق محبت وعشق من نسبت به خودشان واقف نشدند.حال این احساسات درقلبم سنگینی می کنندوهرچه قدرکه زمان می گذرد

حمل آن هابرایم دشوارترمی شود،چون
که آن احساسات متعلق به آن ستاره ها
بوده اندکه درانتقال آن هاناتوان بوده ام.اکنون این بارامانت روی شانه هایم باقی مانده اندومن درافسوس این که
نتوانستم آن هارابه صاحبانشان برسانم و
ازاین جهت سخت احساس گناه می کنم وخودرا مدیون آن ها می دانم.

ترجمه ی شعر"برگی"کریم قربان نفس
ترجمه شده توسط ـ احمدنیازی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۱۱/۲۰
aziz ghezel

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی