شعری از ه . ا . سایه
دوشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۳:۱۸ ق.ظ
حکایت از چه کنم سینه سینه درد اینجاست
هزار شعله سوزان و آه سرد اینجاست
نگاه کن که ز هر بیشه در قفس شیریست
بلوچ و کرد و لر و ترک و گیلهمرد اینجاست
میان این همه نامردمی و نامردی
نشسته در غم مردم هنوز مرد اینجاست
بیا که مسالهی بودن و نبودن نیست
حدیث عهد و وفا میرود، نبرد اینجاست
به روزگار شبی بیسحر نخواهد ماند
چو چشم باز کنی صبح شبنورد اینجاست
بهار آن سوی دیوار ماند و یاد خوشش
هنوز با غم این برگ های زرد اینجاست
جدایی از زن و فرزند سایه جان! سهل است
تو را ز خویش جدا میکنند، درد اینجاست
ه .ا .سایه
۹۵/۰۲/۰۶