مطالب گوناگون

از اینکه زنی با تو دیوانه وار بحث می کند خوشحال باش، دنیای زن ها کاملا متفاوت است، زن اگر سکوت کرد، بدان سکوتش نشانه پایان توست

مطالب گوناگون

از اینکه زنی با تو دیوانه وار بحث می کند خوشحال باش، دنیای زن ها کاملا متفاوت است، زن اگر سکوت کرد، بدان سکوتش نشانه پایان توست

وقتی مردان حرمت مرد بودنشان را بدانند و زنان شوکت زن بودنشان را مردان همیشه مرد میمانند و زنان همیشه زن و آنگاه هر روز ، نه روز "زن" و نه روز "مرد" بلکه روز "انسان" است.


آخرین نظرات

حرز ۱۴ معصوم

شنبه, ۵ دی ۱۳۹۴، ۱۱:۴۱ ب.ظ


به مجموعه ۱۴ حرزی گویند که از اهل بیت علیهم السلام نقل شده به جهت در امان ماندن از شر جن و انس، چشم زخم، حیله دشمنان که همراه شخص میشود جهت در امان ماندن از این گونه آفات و بلیات.
هنگامی که واقعه ی جانسوز کربلا در حال وقوع بود، جناب زعفر جنی که  پادشاه جنیان مسلمان بود در بئر ذات العلم، برای خود مجلس عروسی بر پا کرده بود و بزرگان طوایف جن را دعوت نموده و خود بر تخت شادی و عیش نشسته بود.
در همین حال ناگهان متوجه شد که از زیر تختش صدای گریه و زاری می آید.
جناب زعفر جنی گفت: کیست که در وقت شادی ، گریه می کند؟!
 دراین هنگام دو نفر از جنیان حاضر شدند و جناب زعفر از آنان سبب گریه را پرسید.
آنان گفتند : ای امیر ! وقتی که ما را به فلان شهر فرستادی ، در حین رفتن به آن شهر ، عبور ما به رود فرات افتاد که عربها به آن نواحی نینوا می گویند.
ما دیدیم که درآنجا لشگریان زیادی از انسانها جمع شده و در حال جنگ هستند.
وقتی که نزدیک آنان شدیم، مشاهده کردیم که حضرت حسین بن علی علیه السلام ، پسر همان آقای بزرگواری که ما را مسلمان کرده، یکه و تنها برنیزه ی بی کسی تکیه داده و به چپ و راست خود نگاه می کرد و می فرمود: آیا یاری دهنده ای هست تا ما را یاری دهد ؟!
و نیز شنیدم که اهل و عیال آن بزرگوار، فریاد العطش العطش بلند کرده بودند. وقتی که این واقعه ناگوار را مشاهده کردیم فی الفور خود را به بئر ذات العلم رساندیم تا شما را خبر نماییم که اکنون پسر رسول خدا (ص) را به شهادت می رسانند.
به محض اینکه جناب زعفر جنی این سخنان را شنید، تاج شاهی را از سر خود برداشت و لباسهای دامادی را از تن خود خارج کرد و طوایف مختلف جن را با سلاحهای آتشین آماده کرد وهمگی با عجله به سوی کربلا حرکت نمودند.
خود جناب زعفر گفته است : وقتی که ما وارد زمین کربلا شدیم، دیدیم که چهار فرسخ در چهار فرسخ را لشگریان دشمن فراگرفته است، بعلاوه صفهای فرشتگان زیادی را دیدیم.
ملک منصور با چندین هزار فرشته ی دیگر یک طرف، ملک نصر با چندین هزار فرشته از طرف دیگر، جبرئیل با چندین هزار فرشته ی دیگر در آن طرف و در یک طرف دیگر میکائیل با چندین هزار فرشته ی دیگر در آن طرف ، ودر یک طرف دیگر اسرافیل ، ملک ریاح (فرشته بادها)، فرشته ی دریاها، فرشته ی کوهها، فرشته ی دوزخ و فرشته ی عذاب و... هر یک با لشکریان خود منتظر گرفتن اجازه از حضرت بودند. بعلاوه ارواح یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر (ع) از آدم تا خاتم همه صف کشیده، مات و متحیر مانده بودند.
تمام موجودات و حقیقت کل اشیا در کربلا بودند و همگی گریان.
حسین بن علی علیه السلام یکه و تنها در میان میدان با زخمها و جراحات فراوان، پیشانی شکسته، با سری مجروح، با سینه ای سوزان ایستاده بود و در هر نفسی که میکشید، از حلقه های زره خون می چکید اما اصلا" توجهی به هیچ گروهی از آن فرشتگان نمی کرد به من هم کسی اجازه نمی داد تا خدمت آن حضرت برسم.
همانطور که از دور نظاره میکردم و در کار آن حضرت حیران بودم، ناگهان دیدم که آقا امام حسین علیه السلام سر غربت از نیزه ی بی کسی بلند کرد و با گوشه چشم به من نگاه کرد و اشاره ای فرمود که:
ای زعفر ! بیا. در این هنگام همه فرشتگان به سوی من نگاه کردند و مرا اجازه دادند تا نزد حضرت بروم. من خود را خدمت حضرت رساندم و عرض کردم: من با نود هزار جن به یاری شما آمده ام، اگر اذن دهید تمام دشمنانت را قبل از اینکه از جای خود حرکت کنیید نابود میسازیم. حضرت فرمود : ای زعفر زحمت کشیدی، خدا و رسولش از تو راضی باشند، خدمت تو مورد قبول درگاه حق باشد. اما لازم نیست که زحمت بکشید، شما برگردید.
عرض کردم : قربانت شوم چرا اجازه نمی فرمائید؟!
حضرت فرمود : خداوند چنین نخواسته است و باید به لقای حضرت دوست برسم، اگر من در جای خود بمانم خداوند بوسیله چه کسی این مردم نگونبخت را مورد امتحان قرار دهد؟! و چگونه از کردار زشت خود آگاه خواهند شد و...
جنیان گفتند: ای حبیب خدا و ای فرزند حبیب خدا ! به خدا سوگند اگر اطاعت از تو لازم و مخالفت با تو حرام نبود، سخن تو را قبول نمی کردیم و تمام دشمنانت را پیش از دستیابی به تو از میان می بردیم.
حسین بن علی علیه السلام فرمود: به خداوند سوگند که ما بر این کار از شما جنیان تواناتریم ولی باید حجت بر مردم تمام شود تا آنکس که گمراه می شود با دلیل گمراه شود و آنکس که هدایت می شود با دلیل هدایت شود.
من (زعفر) به امر آن حضرت مایوسانه برگشتم...
وقتی که ما جنیان به محل خود رسیدیم، بساط شادی را جمع کرده و اسباب عزا را فراهم کردیم.
مادرم به من گفت: پسرم چه میکنی؟! کجا رفته بودی که این‌چنین ناراحت بر گشتی؟!
گفتم :مادر! پسر آن بزرگواری که ما را مسلمان کرد، اینک در کربلا در چنان حالی است که من رفتم تا یاریش کنم اما آن حضرت اجازه نفرمود و چون امر امام واجب بود، باز گشتم.
مادرم وقتی که سخنان را شنید، گفت: ای فرزند! تو را عاق می کنم. من فردای قیامت در جواب مادرش حضرت فاطمه (س) چه بگویم؟!
زعفر گفت: مادر! من خیلی آرزو داشتم تا جانم را فدای آن حضرت کنم ولی ایشان اجازه نفرمود.
مادرم گفت: بیا برویم، من همراهت می آیم.
مادرم جلو و من با لشگریانم از پشت سرش، دوباره به سوی کربلا حرکت کردیم.
هنگامی که به آنجا رسیدم، از لشگریان کفار صدای تکبیر شنیدم و چون نگاه کردیم، دیدیم که سر مبارک و درخشان آقا امام حسین علیه السلام بر بالای نیزه است و دود و آتش از خیمه های حرم بلند است.
مادرم خدمت حضرت امام سجاد علیه السلام رسید اجازه خواست تا با دشمنان آنان بجنگد ولی آن حضرت اجازه نداد و فرمود: در این سفر همراه ما باشید و در شبها اطفال ما را مواظبت کنید تا از بالای شتران بر زمین نخورند.
در نتیجه جنیان اطاعت کردند و تا سرزمین شام با اسیران بودند تا حضرت سجاد علیه السلام آنان را مرخص فرمود.

منابع: داستان زعفر جنی (این داستان را نخستین بار کاشفی نقل کرده است، رک به: محدث نوری/ همان/ ص ۱۸۳)؛ داستان منصور ملک (فرهنگ عاشورا/ محدثی، جواد/ ص۳۴۳/ نشر معروف/ ۱۳۷۴ به نقل از مرآه‌العقول/ علامه مجلسی/ ج ۵/ ص ۳۶۸)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۱۰/۰۵
aziz ghezel

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی