بزرگترین حسرتهای آدمهای در حال مرگ
یک پرستار استرالیایی بعد از پنج سال تحقیق
در خانه های سالمندان،
بزرگترین حسرتهای آدمهای در حال مرگ را
جمع کرده و پنج حسرت را که بین بیشتر آنها
مشترک بوده را منتشر کرده است...!
حسرت اول؛
کاش به خانواده ام بیشتر محبت میکردم
خصوصا پدر و مادرم !
حسرت دوم؛
کاش اینقدر سخت کار نمیکردم !
حسرت سوم؛
کاش شجاعتش را داشتم که احساساتم را
با صدای بلند فریاد میزدم !
حسرت چهارم؛
کاش رابطه هایی که با دوستانم داشتم را
حفظ میکردم !
حسرت پنجم؛
کاش شادتر بودم و لحظات بیشتری را می خندیدم ...!
ثروتمندی از پنجره اتاقش به بیرون نگاه کرد و مردی را دید که در سطل زبالهاش دنبال چیزی میگردد. گفت: خدا رو شکر فقیر نیستم.
مرد فقیر اطرافش را نگاه کرد و دیوانهای با رفتار جنونآمیز در خیابان دید و گفت: خدا رو شکر دیوانه نیستم.
آن دیوانه در خیابان آمبولانسی دید که بیماری را حمل میکرد گفت: خدا رو شکر بیمار نیستم.
مریضی در بیمارستان دید که جنازهای را به سردخانه میبرند. گفت: خدا رو شکر زندهام.
فقط یک مرده نمیتواند از خدا تشکر کند. چرا امروز از خدا تشکر نمیکنیم که یک روز دیگر به ما فرصت زندگی داده است؟
برای اینکه زندگی را بهتر بفهمیم باید به سه مکان برویم:
1. بیمارستان
2. زندان
3. قبرستان
• در بیمارستان میفهمید که هیچ چیز زیباتر از تندرستی نیست.
• در زندان میبینید که آزادی گرانبهاترین دارایی شماست.
• در قبرستان درمییابید که زندگی هیچ ارزشی ندارد.
زمینی که امروز روی آن قدم میزنیم فردا سقفمان خواهد بود.
پس بیایید برای همه چیز فروتن و سپاسگزار باشیم...