اندرزها و نصایح حکیمانه سعدی
خردمند نباید هر کاری را انجام دهد
* آتش نشاندن و اخگر گذاشتن و افعی کشتن و بچه نگه داشتن کار خردمندان نیست.
ثابت قدمی
* آسیا سنگ زیرین متحرک نیست، لاجرم تحمل بارگران همی کند.
پاکی و پاک کرداری
آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است.
ارزش ثروت را باید دانست
* آنکه بر دینار دسترس ندارد در دنیا کس ندارد.
شجاعت در سخاوتمندی است
* آنکه را سخاوت است به شجاعت حاجت نیست.
شادمانی احمق از ستایش
* احمق را ستایش خوش آید.
انتظار از گرسنه نداشته باش
* از معدة خالی چه قوت آید و از دست تهی چه مروت.
هنروری از نفس پروران برنیاید
* از نفس پرور هنروری نیاید و بیهنر سروری را نشاید.
سیم و زر تقوی را میگیرد
* افلاس عنان از کف تقوی برباید.
نتیجة بدی، بدی است
* اگر خار کاری سمن ندروی.
ارزشمندی به کمیابی هر چیزی است نه به زیادی آن
* اگر شبها همه قدر بودی شب قدر بیقدر بودی.
به هر چیز کم باید قانع بود
* اندک اندک خیلی شود و قطره قطره سیلی.
بیندیش و بگو
* اندیشه کردن که چه گویم، به از پشیمانی خوردن، که چرا گفتم. بیندیش و بگو تا پشیمان نشوی.
برای هر سخنی ابتدا باید اندیشید
* اول اندیشه و آنگهی گفتار.
ارزیابی خود قبل از انجام امور مهم
* اول مردیت بیازمای و آنگه زن کن.
سختی کشیدن بهتر از منت کشیدن
* بار محنت خود به که بار منت خلق.
بخت و اقبال باید یار باشد
* بازوی بخت به که بازوی سخت.
گرسنگی مانعی برای پرهیزگاری
* با گرسنگی قوت پرهیز نماند.
هر چه کنی به خود کنی
* بجز کشته خویشتن ندروی.
برادر آن است که غم برادر داشته باشد
* برادر که در بند خویش است.
فرزند بد از نژاد بد است
بر پاک ناید ز تخم پلید.
لطف و محبت به ضعفا
* بر رعیت ضعیف رحم کن تا از دشمن قوی زحمت نبینی.
ترحم به دشمن مکن
* بر عجز دشمن رحمت مکن که اگر قادر شود بر تو نبخشاید.
اهمیت عقل و خرد
* بزرگی به عقل است نه به سال.
به درهای بلا نباید نزدیک شد
* بلا اگر چه مقدور، از ابواب دخول آن احتراز واجب.
خدمتگزار واقعی را بنواز
* بندة حلقه به گوش را ننوازی برود.
با قویتر از خود نباید درگیر شد
* به چابکتر از خود مینداز تیر.
تجربه و مهارت مهم است
* به کارهای گران مرد کاردیده فرست.
ارزش جسم به جان است
* بیمرغ قیمت ندارد قفس.
آدم بیهنر تحمل دیدن هنرمند را ندارد
بیهنران هنرمند را نتوانند که ببینند، همچنانکه سگان بازاری سگ صید را مشغله بر ارند و پیش آمدن نیارند.
سلاطین به همنشینی دانشمندان نیازمندند
* پادشاهان به صحبت خردمندان از آن محتاجترند که خردمندان به قربت پادشاهان.
عاقل کار جاهلانه نمیکند
* پنجه با شیر زدن و مشت با شمشیر، کار خردمندان نیست.
زخم ظلم از زخم تیر بدتر است
* پیکان از جراحت بدر آید و آزار در دل بماند.
نوشدار و بعد از مرگ سهراب
* تا تریاق از عراق آورده شود مارگزیده مرده بود.
شجاع باش
* تا جان در خطر ننهی بر دشمن ظفر نیابی.
بذل و بخشش
* تا دانه پریشانی نکنی خرمن بر نگیری.
با تلاش مقصد حاصل است
* تا رنج نبری گنج بر نداری.
عاقلانه عمل کردن
* تا کار به زر بر میآید جان در خطر افکندن نشاید.
هر چه از دوست میرسد نیکوست
* تلخی، شکر باشد از دست دوست.
درویش صالح از توانگر بدکار به مراتب بهتر است
* توانگر فاسق کلوخ زر اندود است و درویش صالح شاهد خاک آلود، این دلق موسی است مرقع و آن ریش فرعون مرصع.
هنر و عقل باید داشت
* توانگری به هنر است نه به مال و بزرگی به عقل است نه به سال.
رهایی به واسطة عمل نیک است
* تو را خواهند پرسید که عملت چیست، نگویند پدرت کیست؟
انتظار به جا
* توقع خدمت از کسی دار که توقع نعمت از تو دارد.
جوانمرد بخشنده بهتر از پارسای روزهدار
* جوانمرد که بخورد و بدهد به از عابد که روزه دارد و بنهد.
پذیرای شکنجة معلم باش
* جور استاد به ز مهر پدر.
ماهیت تغییر ناپذیر است
* گوهر اگر در خلاب افتد همچنان نفیس است و غبار اگر به فلک رود همان خسیس.
ارزش به زور و بازو نیست
جوی زر بهتر از پنجاه من زور.
انسان دنیا دیده زیاد دروغ میگوید
* جهان دیده بسیار گوید دروغ.
باید اصولی کار کرد
* جیحون نشاید به یک خشت بست.
هر کس جایگاهی دارد
* چراغ پیش آفتاب پرتوی نیارد و منارة بلند بر دامن کوه الوند پست نماید.
با یاد خدا باش، روزی خواهد رسید
* چندان که تعلق خاطر آدمیزاد به روزیست اگر به روزی ده بودی بمقام از ملائکه درگذشتی.
کسی که قدرت ندارد نباید جنگ طلب باشد
* چو سر پنجهات نیست شیری مکن.
برتری عشق
* چو عشق آمد از عقل دیگر مگوی.
توانایی خود را بسنج، سپس اقدام کن
* چون نداری طاقت نیش، مکن انگشت در سوراخ کژدم.
وقتی راهنمای تو پیامبر r باشد، ترس نداشته باش
* چه باک از موج بحر آن را که باد نوح کشتیبان؟
حریص همیشه گرسنه است
* حریص با جهانی گرسنه است و قانع به نانی سیر.
از همسایه بد به خدا پناه ببر
* حق، جل و علا، میبیند و میپوشد و همسایه نمیبیند و میخروشد.
دانشمند با جاهلان نباید بستیزد
* حکیمی که با جهال در افتد توقع عزت ندارد.
افتاده باش
* خاک شو، پیش از آنکه خاک شوی.
خبر بد را تو مرسان
* خبری که دانی دل بیازارد، تو خاموش تا دیگری بیازارد.
خودخواه به خدا توجه ندارد
* خدا بینی از خویشتن بین مخواه.
شخصیت به لباس نیست
* خر را جل اطلس بپوشد خر است.
باید اهل کار بود نه تسلط بر دیگران
* خر باربر به که شیر مردم در.
تعادل در امور
* خشم بیش از حد گرفتن وحشت آرد و لطف بیوقف هیبت ببرد.
ایراد گرفتن بر بزرگان شایسته نیست
* خطا بر بزرگان گرفتن خطاست.
نادان به وسیلة نادان، دانا میشود
* خفته را خفته کی کند بیدار؟
نان خود شیرینتر است
* خوان بزرگان اگر چه لذیذ است، خردة انبان خویش بلذتتر.
مواظب چشم خود باش
* خواهی که به کس دل ندهی دیده ببند.
توقع از کس مدار
* در پسی مردن به که حاجت پیش کسی بردن.
عمل نیک داشته باش
* در عمل کوش و هر چه خواهی پوش.
هر سخنی را نباید گفت
* دروغی مصلحآمیز به که راستی فتنهانگیز.
بینوا را طعام باید دادن
* درویش را توشه از بوسه به.
باید مراقب دشمن بود
* دشمن چون از همه حیلتی فرو ماند، سلسلة دوستی بجنباند؛ پس آنگه به دوستی کارهایی کند که هیچ دشمن نتواند.
دشمن را نباید دست کم گرفت
* دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد.
توانا بودن بیگناه
* دلاور بود در سخن، بیگناه.
عاشق نشدن بر کسی که به تو علاقه ندارد
* دل در کسی مبند که دلبستة تو نیست.
به چیزی که همیشگی نیست، تکیه کردن صلاح نیست
* دم بیقدم تکیه گاهی است سست.
به مقدرات الهی معتقد بودن
* دو چیز محال عقل است: خوردن بیش از رزق مقسوم و مردن پیش از وقت معلوم.
دوست را در تنگی و سختی شناختن
* دوستان به زندان بکار آیند که بر سفره همة دشمنان دوست نمایند.
نیازردن دوستان قدیمی
* دوستی را که به عمری فرا چنگ آرند، نشاید که به یک دم بیازارند.
استفاده نکردن از اندوختهها و آموختهها
* دو کس رنج بیهوده بردند و سعی بیفایده کردند : یکی آنکه اندوخت و نخورد و دیگر آنکه آموخت و نکرد.
از داشتهها و دانستهها استفاده نکردن
دو کس مردند و حسرت بردند: یکی آن که داشت و نخورد و دیگر آن که دانست و نکرد.
رفتار مسالمت آمیز آدمیان
* ده آدمی بر سر سفرهای بخورند و دو سگ بر مرداری با هم بسر نبرند.
به هر وسیلة ممکن بد زبان را باید مهار کرد
دهن سگ به لقمه دوخته به.
آسایش کنونی را باید قدر دانست
* راحت عاجل به تشویش محنت آجل منغص کردن خلاف رای خردمندان است.
راز در سینة خود نگاهداشتن
* رازی که نهان خواهی با کس در میان منه و گرچه دوست مخلص باشد.
ترحم بر بدان نباید کرد
* رحم آوردن بر بدان ستم است بر نیکان.
حوصله داشتن در کارها
* رفتن و نشستن به، که دویدن و گسستن.
پرخوری مضر است
* رنج آورد طعام که بیش از قدر بود.
سکوت کردن
* زبان بسته بهتر که گویا به شر.
بخیل دست بده ندارد
* زر از معدن به کان کندن بدر آید و ز دست بخیل به جان کندن.
قدرت به نام نیست
* زر و به رمد شیر نادیده جنگ.
زن جوان، شایستة مرد جوان است
* زن جوان را اگر تیری در پهلو نشیند به که پیری.
وابسته نبودن به مال و ثروت
* سبکبار مردم سبکتر روند.
ستمگر را بکوب
* ستم بر ستم پیشه عدل است و داد.
آزار دهنده را نباید آزاد گذاشت
* ستور لگد زن گرانبار به.
سنجیده حرف زدن
* سخن در میان دشمنان چنان گوی که گر دوست گردند شرم زده نشوی.
با سیاست دشمن را نابود کن
* سر مار به دست دشمن بکوب؛ اگر این غالب آمد، مار کشتی و اگر آن، از دشمن رستی.
ستمگر از سگ بدتر است
* سگ از مردم، مردم آزار به.
حقشناس و شکرگزار باید بود
* سگ حق شناس به از آدمی ناسپاس.
شیوة پایداری مال و علم و کشور
* سه چیز پایدار نماند : مال بیتجارت و علم بیبحث و ملک بیسیاست.
تا بخیل نمیرد، مالش به کسی نمیرسد
* سیم بخیل از خاک وقتی بر آید که وی در خاک رود.
شکیبایی میوة شیرین دارد
* صبر تلخ است ولیکن بر شیرین دارد.
دانا از نادان و نادان از دانا، نفرت و وحشت دارند
* صد چندان که دانا را از نادان نفرت است، نادان را از دانا وحشت است.
آن چه قسمت است، خواهد رسید
* صیاد بیروزی ماهی در دجله نگیرد و ماهی بیاجل در خشک نمیرد.
سعادت در خوردن و بخشیدن است و شقاوت در مردن و گذاشتن است
* عاقلی را پرسیدند : نیک بخت کیست و بدبختی چیست؟ گفت : نیک بخت آن که خورد و کشت، و بدبخت آنکه مرد و هشت.
دانشمند به علمش باید عمل کند
* عالم بیعمل به چه ماند؟ به زنبور بیعسل.
عالم و زاهد باید عمل و علم داشته باشند
* عالم بیعمل درخت بیبر است و زاهد بیعلم خانة بیدر.
نابینای چراغ به دست
* عالم ناپرهیزگار کور مشعلدار است.
دشمن را حقیر نشماریم
* عدو را کوچک نباید شمرد.
دانش برای رونق دین است
* علم از بهر دین پروردن است نه از بهر دنیا خوردن.
مواظب اطرافیان باید بود
* فریب دشمن مخور و غرور مداح مخر که این دام زرق نهاده و آن دامن طمع گشاده.
بدان ازبدی دست بر ندارند
* قحبة پیر از نابکاری چه کند که توبه نکند و شحنة معزول را مردم آزاری؟
ارزش سلامتی را بیمار و دردمند میداند
* قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید.
ارزش به ماهیت و شخصیت است
* قیمت شکر نه از نی است که آن خاصیت وی است.
شکیبا باید بود
* کارها به صبر بر آید و مستعجل بسر در آید.
شخصیت به خردمندی است
* کوتاه خردمند به که نادان بلند.
تلاش بینتیجه نباید کرد
* کوشش بیفایده است و سمه بر ابروی کور.
مسکین خوش رفتار بهتر از پادشاه بد عاقبت است
* گدای نیک انجام به از پادشاه بد فرجام.
قدر نان را گرسنه میداند
* گرسنه را نان تهی کوفته است.
خوشیها با ناخوشیها همراه است (نوش و نیش با هم است)
* گنج و مار و گل و خار و غم و شادی به همند.
خردمندان در همه جا اکرامی و عزیزند
* گوهر اگر در خلاب افتد همچنان نفیس است.
محبت و لطف موجب فرمانبرداری است
* لطف کن، که بیگانه شود حلقه به گوش.
ادب را باید از بیادبان آموخت
* لقمان را گفتند: ادب از که آموختی؟ گفت: از بیادبان؛ هر چه از ایشان در نظرم ناپسند آمد از فعل آن پرهیز کردم.
ثروت برای راحتی است
* مال از بهر آسایش عمر است، نه عمر از بهر گرد کردن مال.
ثروت بیجهت به دست نمیآید
* تا نقدی ندهی بضاعتی نستانی.
جای خردمندان را بیخردان نمیگیرند
* محال است که هنرمندان بمیرند و بیهنران جای ایشان بگیرند.
حاکمان باید صالح باشند
* محتسب گر میخورد معذور دارد مست را.
هدف از نزول قرآن، عمل به آن است
* مراد از نزول قرآن تحصیل سیرت خوبست نه ترتیل سورت مکتوب.
برای هر کاری لیاقت و شایستگی لازم است
* مردیت بیازمای و آنگه زن کن.
قبل از سخن گفتن، باید اندیشید
* مزن بیتأمل به گفتار دم.
تمجید کردن از خود، بیفایده است
* مشک آن است که خود ببوید نه آن که عطار بگوید.
خردمندان و پرهیزگاران زیبایی و کمال مملکت و دیناند
* ملک از خردمندان جمال گیرد و دین از پرهیزگاران کمال یابد.
سکوت کردن نادان
* نادان را به از خامشی نیست.
تربیت در ناکس بیاثر باشد
* ناکس به تربیت نشود ای حکیم کس.
تربیت ناپذیری
* نرود میخ آهنین در سنگ.
نیک کردار باش
نروید ز تخم بدی بار نیک.
تعادل در رفتار و کردار
* نه چندان درشتی کن که از تو سیر گردند و نه چندان نرمی که بر تو دلیر شوند.
ارزش به قامت نیست
* نه هر چه به قامت مهتر به قیمت بهتر.
برتری سیرت بر صورت
* نه هر که به صورت نکوست سیرت زیبا در اوست، کار اندرون دارد نه پوست.
بدی ثمرة نیک ندارد
* نباید ز تخم بدی بار نیک.
نیک بختی در بخشندگی است
* نیک بخت آنکه خورد و کشت و بدبخت آنکه مرد و هشت.
آنچه را دل بخواهد، نکوست
* هر چه به دل فرود آید در دیده نکو نماید.
دوام به قدر پختگی در کارهاست
* هر چه زود بر آید، دیر نپاید.
دنیا که زود میگذرد شایستة علاقهمندی نیست
* هر چه نپاید دلبستگی را نشاید.
با بدان منشین
* هر که با بدان نشیند، نیکی نبیند.
همنشین بد تأثیر گذار است
* هر که با بدان نشیند اگر طبیعت ایشان در او اثر نکند به طریقت ایشان متهم گردد.
با بزرگان درشتی کردن، هلاک شدن است
* هر که با بزرگان ستیزد خون خود بریزد.
با داناتر از خود نباید مجادله کرد
* هر که با داناتر از خود بحث کند تا بدانند که داناست، بدانند که نادان است.
با دشمن صلح کردن، آزردن دوستان است
* هر که با دشمنان صلح میکند سر آزار دوستان دارد.
از میان برداشتن بدان، هم به نفع مردم است هم به نفع خویش
* هر که بدی را بکشد، خلق را از بلای او برهاند و او را از عذاب خدای.
نسبت به زیردستان کریم باش
* هر که بر زیر دستان نبخشاید به جور زبردستان گرفتار آید.
نیک کرداری به عذاب آخرت دچار نشدن است
* هر که به تأدیب دنیا راه صواب نگیرد به تعذیب عقبی گرفتار آید.
خائن ترسوست
* هر که خیانت ورزد دستش از حساب بلرزد.
آنکه نیکی کند، رنج نکشد
* هر که در حال توانایی نکویی نکند در وقت ناتوانی سختی بیند.
بخشنده باید بود، تا نام نیک به جا ماند
* هر که در زندگی نانش نخورند، چون بمیرد نامش نبرند.
شجاع ترسو نیست
* هر که دست از جان بشوید هر چه در دل دارد بگوید.
دشمن، دشمن است، کوچک و بزرگ ندارد
* هر که دشمن کوچک را حقیر میدارد، بدان ماند که آتش اندک را مهمل میگذارد.
راحتی رساندن، آسودگی است
* هر که را رنجی به دل رسانیدی، اگر در عقب آن صد راحت برسانی، از پاداش آن یک رنجش ایمن مباش که پیکان از جراحت بدر آید و آزار در دل بماند.
اهمیت ثروت
* هر که را زر در ترازوست زور در بازوست.
شیکبا باید بود
* هر که را صبر نیست حکمت نیست.
به علم باید عمل کرد
* هر که علم خواند و عمل نکرد بدان ماند که گاو راند و تخم نیفشاند.
رازق خداست
* هر آن کس که دندان دهد نان دهد.
تصور انسان به کمال عقل خود و زیبایی فرزند خود
* همه کس را عقل به کمال نماید و فرزند به جمال.
هنرمند منزلت دارد
* هنرمند هر جا که رود قدر بیند و در صدر نشیند.
تربیت انسانهای نامستعد، بیفایده است
* هیچ کس نزد بر درخت بیبر سنگ.
اهمیت انتقاد و ایراد در تربیت
* متکلم را تا کسی عیب نگیرد سخنش صلاح نپذیرد.