مطالب گوناگون

از اینکه زنی با تو دیوانه وار بحث می کند خوشحال باش، دنیای زن ها کاملا متفاوت است، زن اگر سکوت کرد، بدان سکوتش نشانه پایان توست

مطالب گوناگون

از اینکه زنی با تو دیوانه وار بحث می کند خوشحال باش، دنیای زن ها کاملا متفاوت است، زن اگر سکوت کرد، بدان سکوتش نشانه پایان توست

وقتی مردان حرمت مرد بودنشان را بدانند و زنان شوکت زن بودنشان را مردان همیشه مرد میمانند و زنان همیشه زن و آنگاه هر روز ، نه روز "زن" و نه روز "مرد" بلکه روز "انسان" است.


آخرین نظرات

آموزگارِ واقعی کیست؟

چهارشنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۵، ۱۲:۴۳ ق.ظ


شاید نخستین و مهمترین خصیصیه ای که برای یک آموزگار واقعی می توان برشمرد، این باشد که او روحیه ای حق به جانب ندارد و خود را کلیددار خزانه حقیقت نمی داند. آموزگار واقعی نه تنها معطوف به خویش و مشعوف از خویش نیست، بلکه توان خود انتقادی و به زیر سوال بردن نگرش ها و روش های خود را دارد و به همین دلیل می تواند به دیگران نیز جرات دهد که خود را و آنچه را که به اسم تربیت به خوردشان داده اند، نقادی کنند و زیر سوال ببرند. تربیت چیزی جز طغیان علیه مدعیان تربیت و تربیت های دروغین نیست.

آموزگار واقعی در این توهم نیست که باید به دیگران حق یا حقیقتی را بیاموزد، و به اصطلاح آنها را هدایت کند، بلکه تنها کمک می کند که آنها خودِ مدفون شده شان را از آوار آن چیزهای مخربی که غالباً به نام تربیت و فرهنگ، «نیست» و «از خود بیگانه» شان کرده، بیرون کشند و دوباره «هست» شوند تا با خویش در صلح و آشتی به سر برند.

در واقع، آموزگار واقعی نمی خواهد که چیزی بر دیگران بیافزاید و آنها را سنگین نماید، بلکه، برعکس، چیزی از آنها می کاهد و «سبکبار» شان می کند. تربیت چیزی جز هرس کردن شاخ و برگ های زاید نیست.

بر این پایه، یک آموزگار تنها زمانی می تواند، به دور از خصلت های نیست کننده (=نهیلیستی)، برای شاگردانش هستی بخش و زندگی آفرین باشد که بتواند به جای آنکه هستی و افکار خود را سایۀ سنگینی بر شاگردانش کند، خوددارنه به سایه رود تا افقی روشن برای پدیدار شدن آنها فراهم آید.

باری، آموزگار راستین تنها ما را فرا می خوانَد که از آن «خود» که حجاب خود گشته است دست برداریم؛ از خودی که نیستیم به در آییم و به خودی که باید باشیم درآییم. به عبارت دیگر، آموزگار واقعی ما را از خود نمی ستاند تا به سوی خویش بکشاند، بلکه ما را از «خودی کاذب» می رهانَد تا به «خود راستین» برسانَد.

می توان گفت که آموزگار واقعی به سان مامایی در تولد معنوی ما سهیم می شود و مدد می رساند که از «خودِ کهتر» خویش فراتر رویم تا «خودِ برتر» مان متولد شود. چرا که تربیت کردن چیزی جز مامایی، و تربیت شدن چیزی جز نوزایی نیست.

به بیان برّای نیچه: «مربیانِ واقعی شما آزادکنندگانِ شما، به سوی خودتان، هستند»!

و به زبانِ زیبای مولانا:

«تو را هر کس به سوی خویش خواند
  تو را من جز به سوی تو نخوانم»

آموزگار واقعی کسی نیست که بیشتر از شاگردانش می داند، بلکه کسی است که بیشتر از شاگردانش می تواند یاد بگیرد و بیاموزد. به عبارت دیگر، تفاوت استاد (آموزگار) و شاگرد، نه یک «تفاوت ماهوی»، که یک «تفاوت درجه ای» است: استاد شاگردترین شاگرد است.

از نظر هایدگر، استاد تنها یک محصّل بهتر است؛ برای یاد گرفتن مشتاق تر و کوشاتر است. به زبانِ سپهری، می توان او را تنها دونده ای بهتر در پی آواز حقیقت دانست و البته ویتگنشتاین، به ما می آموزد که در این عرصه دونده بهتر کسی است که دیرتر یا هرگز به مقصد (حقیقت) نمی رسد!

باری، استاد بودن یعنی «همیشه آغازگر» بودن، «همیشه در راه» بودن، «همیشه شاگرد» بودن. از همین رو است که مونتنی، فیلسوف و ادیب فرانسوی قرن شانزدهم، می گوید "ترجیح می دهم در شصت سالگی شاگرد باشم تا اینکه در ده سالگی استاد باشم".

آموزگار واقعی کسی است که مدعی دانایی نیست و مانند سقراط تنها «می داند که نمی داند». به یک معنا، آموزگار واقعی کسی است که بیشتر «نمی داند»؛ یا دقیق تر بگوییم، کسی است که نادانی هایش را بیشتر می داند. آموزگار واقعی، به تعبیر نیکولاس کوزانوس، فیلسوف و ریاضیدان آلمانی قرن پانزدهم، «جهالت عالمانه» دارد.

آموزگاران راستین هدیه ای جز افکندنِ تردید و پرسش، آفریدنِ راز و معما برای ما ندارند. آن دسته آموزگارانی هم که به مرتبه های بالاتری از فرهنگ بشری تعلّق دارند، مرحله ای فراتر از این می روند: آموزگاران بزرگ همۀ پاسخها را از ما می ستانند و مبدّل به پرسش می کنند، چنانچه راه حل هایمان را منهدم می کنند و از آنها  معماهای جدید خلق می کنند.
 
 آموزگاران واقعی هیچگاه دیگران را به خود دعوت نمی کنند، بلکه هماره به وضوح و روشنی سخنی می گویند، و سپس به سود آن استدلال می کنند، و اینچنین آنها را به فکر و ایده ای فرا می خوانند. اما آموزگارانِ بزرگ فرهنگ بشری که به رده ای بالاتر تعلق دارند، تکلیفی دشوار تر را بر می گزینند: آموزگاران بزرگ، نه از سرِ ضعف و ناتوانی، بلکه توانگرانه و با انگیزه های انساندوستانه، از ارائه استدلالهای سر راست و برهان قاطع طفره می روند و حتی از ابراز واضح و روشن افکارشان احتراز می کنند، به جای آن، می کوشند مخاطبانشان را به تفکّر و استدلال و داشتن ایده هایی از آنِ خود وا دارند.

آموزگاران بزرگ می کوشند که هنرمندانه از تثبیت گرایی اجتناب کنند و تعلیق گرایانه هر تعبیری را با تردیدی همراه کنند؛ امکان تعابیر متفاوت و متنوع را فراهم آورند تا از این طریق، فردیت، آزادی و استقلال انسان را بیشتر پاس بدارند. این دسته از معلمان و متفکران، از طریق امکانات متنوع «زبان»، مثلاً با انتخابِ زبانی شاعرانه، رازناک، آیرونیک، و پارادوکسیکال، و همچنین خلقِ ابهامهای مفید، تاریکی های روشنگر، و آنارشی های خلّاقِ فکری، تلاش می کنند که فرم های گویشی و نگارشی متناسبی با محتوای نگرشی خود به «انسان» و «جهان» بیابند.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۱۱/۱۳
aziz ghezel

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی