مطالب گوناگون

از اینکه زنی با تو دیوانه وار بحث می کند خوشحال باش، دنیای زن ها کاملا متفاوت است، زن اگر سکوت کرد، بدان سکوتش نشانه پایان توست

مطالب گوناگون

از اینکه زنی با تو دیوانه وار بحث می کند خوشحال باش، دنیای زن ها کاملا متفاوت است، زن اگر سکوت کرد، بدان سکوتش نشانه پایان توست

وقتی مردان حرمت مرد بودنشان را بدانند و زنان شوکت زن بودنشان را مردان همیشه مرد میمانند و زنان همیشه زن و آنگاه هر روز ، نه روز "زن" و نه روز "مرد" بلکه روز "انسان" است.


آخرین نظرات

۱۵۰ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است


1-عمومی ترین نام در جهان محمد است.

2- اسم تمام قاره ها با همان حرفی که آغاز شده است پایان می یابد.

3- مقاوم ترین ماهیچه در بدن ، زبان است.

4- کلمه «ماشین تحریر» (TYPEWRITER) طولانی ترین کلمه ای است که می توان با استفاده از حروف تنها یک ردیف کیبورد ساخت.

5- چشمک زدن زنان ، تقریباً دوبرابر مردان است.

6- شما نمی توانید با حبس نفستان ، خودکشی کنید.

7- محال است که آرنج تان را بلیسید.

8- وقتی که عطسه میکنید مردم به شما «عافیت باش» می گویند ، چرا که وقتی عطسه می کنید قلب شما به اندازه یک میلیونیم ثانیه می ایستد.

9- خوک ها به لحاظ فیزیک بدنی ، قادر به دیدن آسمان نیستند.

10- وقتی که به شدت عطسه می کنید، ممکن است یک دنده شما بشکند و اگر عطسه خود را حبس کنید، ممکن است یک رگ خونی در سر و یا گردن شما پاره شود و بمیرید.

11- جلیقه ضد گلوله ، ضد آتش ، برف پاک کن های شیشه جلوی اتومبیل و چاپگرهای لیزری توسط زنان اختراع شدند.

12- تنها غذایی که فاسد نمی شود ، عسل است.

13- کروکودیل نمی تواند زبانش را به بیرون دراز کند.

14- حلزون می تواند سه سال بخوابد.

15- تمامی خرس های قطبی چپ دست هستند.

16- در سال 1987 خطوط هوایی «امریکن ایرلاینز» توانست با حذف یک دانه زیتون از هر سالاد سرو شده در پروازهای درجه یک خود، چهل هزار دلار صرفه جویی کند.

17- پروانه ها با پاهایشان می چشند.

18- فیل ها تنها جانورانی هستند که قادر به پریدن نیستند.

19- در 4000 سال قبل، هیچ حیوانی اهلی نبود.

20- بطور متوسط، مردم آنقدر از عنکبوتها می ترسند که نمی توانند آن ها را بکشند.

21- مورچه همیشه بر روی سمت راست بدن خود، سقوط می کند.

22- قلب انسان فشاری کافی ایجاد میکند تا به فاصله 30 فوتی (تقریباً 8 متر) خون را به خارج از بدن پمپاژ کند.

23- موشهای صحرایی چنان سریع تکثیر پیدا می کنند ، که در عرض هجده ماه دو موش صحرایی قادرند یک میلیون فرزند داشته باشند.

24- صندلی الکتریکی توسط یک دندانپزشک اختراع شد.

25- استفاده از هدفون در هر ساعت، باکتری های موجود در گوش شما را تا هفتصد برابر افزایش می دهد.

26- فندک قبل از کبریت اختراع شد.

27- نظیر اثرانگشت، اثر زبان هر شخص نیز متفاوت است.

28- یک انسان ۸ ثانیه بعد از قطع گردن به هوش میماند.

29- عضله ای که به شما امکان چشمک زدن میدهد سریع ترین عضله بدن است شما به طور متوسط 15000 بار در روز چشمک میزنید.

30- قلب شما روزی 101000 بار می تپد.

31- ناخن های دست 4 برابر سریعتر از ناخن های پا رشد می کنند.

32- جویدن آدامس هنگام خوردن پیاز، مانع از اشک ریزی شما می شود!

33- هیچکس نمی داند چرا صدای اردک ها اکو نمی شود!

34- لئو ناردو داوینچی می توانسته با یک دستش بنویسد و با دست دیگرش نقاشی کند!

35- یک سوسک حمام می تواند 9 روز بدون سر زندگی کند تا اینکه از گرسنگی بمیرد.

36- وقتی شخصی در سریلانکا سرش را از طرفی به طرف دیگر تکان می دهد، یعنی «باشه».

37- یکی از شگفتی های ریاضی این است که وقتی عدد 111111111 را در خودش ضرب کنی، جواب خواهد شد؛ 12345678987654321

38- دکمه # (فون) که روی کیبرد می باشد، «اُکتُسرپ» خوانده می شود.

39- ناخن انگشت وسط زودتر از ناخن انگشت شصت، رشد می کند.

40- چشم های شترمرغ از مغزش بزرگتر است.

41- اگر به صورت مداوم 8 سال و 7 ماه و 6 روز فریاد بزنید، انرژی صوتی لازم برای گرم کردن یک فنجان قهوه را تولید کرده اید.

42- کشتی ملکه الیزابت دوم بابت هر گالون سوختی که می سوزاند فقط 1.5 متر حرکت می کند.

43- فقط یک نفر از یک میلیارد نفر بیش از 116 سال عمر می کند.

44- روز تولد شما حداقل با 9 میلیون نفر دیگر یکی است.

45- ستاره دریایی مغز ندارد.

46- هیچ کلمه ای در زبان انگلیسی با کلمه month هم قافیه نمی شود.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۵ ، ۰۲:۵۹
aziz ghezel


قطره عسلی بر زمین افتاد، مورچه کوچکی آمد و از آن چشید و خواست که برود اما مزه ی عسل برایش اعجاب انگیز بود، پس برگشت و جرعه دیگری نوشید ...

باز عزم رفتن کرد، اما احساس کرد که خوردن از لبه عسل کفایت نمی کند و مزه واقعی را نمی دهد، پس بر آن شد تا خود را در عسل بیندازد تا هر جه بیشتر و بیشتر لذت ببرد ...

مورچه در عسل غوطه ور شد و لذت می برد ...

اما ( افسوس ) که نتوانست از آن خارج شود، پاهایش خشک و به زمین چسبیده بود و توانایی حرکت نداشت ...

در این حال ماند تا آنکه نهایتا مرد ...

بنجامین فرانکلین می گوید: دنیا چیزی نیست جز قطره عسلی بزرگ!

پس آنکه به نوشیدن مقدار کمی از آن اکتفا کرد نجات می یابد، و آنکه در شیرینی آن غرق شد هلاک می شود ...

این است حکایت دنیا...



در حال خرید بودم که صدای پیرمرد دوره گردی به گوشم رسید؛
_آقا این بسته نون چند؟
فروشنده با بی حوصلگی گفت: هزار و پونصد تومن!
پیرمرد با نگاهی پر از حسرت رو به فروشنده گفت:
نمیشه کمتر حساب کنی؟!!
توی اون لحظات توقع شنیدن هر جوابی رو از فروشنده داشتم جز این که شنیدم!؛
_نه، نمیشه!!
دوره گرد پیر، مظلومانه با غروری که صدای شکستنش گوشمو کر کرده بود بسته ی نون رو سر جاش گذاشت و از مغازه خارج شد!
درونم چیزی فروریخت...هاج و واج از برخورد فروشنده به دوستم چشم دوخته بودم.
از نگاه غمگینش فهمیدم اونم به چیزی فکر میکنه که من فکر میکنم!
یه لحظه به خودم اومدم، باید کاری میکردم.
این مبلغ بینهایت ناچیز بود اما برای اون پیرمرد انگار تمام دنیا بود!
به دوستم گفتم تا دور نشده این بسته نون رو بهش برسون!
پولش رو حساب کردم و از مغازه خارج شدم.
پیرمرد بینوا به قدری از دیدن یه بسته نون خوشحال شده بود که انگار همه ی دنیا توی دستاشه!
چه حس قشنگی بود...
.
اون روز گذشت...
شب پشت چراغ قرمز یه دختر بچه ی هفت، هشت ساله
با یه لبخند دلنشین به سمتم اومد؛
ازم فال میخری؟
با لبخند لپشو گرفتمو گفتم چند؟
_فالی دو هزار تومن!
داخل کیفمو نگاه کردم اما دریغ از حتی یه هزار تومنی!
با ناراحتی نگاش کردمو گفتم عزیزم اصلا پول خرد ندارم!
و با جوابی که ازش شنیدم درون خودم غرق شدم...
_اشکال نداره، یه فال مهمون من باشید!!
بی اختیار این جمله چند بار توی ذهنم تکرار شد؛
_یه فال مهمون من باش!! از اینهمه تفاوت بین آدمها به ستوه اومدم!
صبح رو به خاطر آوردم، یه فروشنده ی بالغ و به ظاهر عاقل
که صاحب یه مغازه ی لوکس توو بهترین نقطه ی شهر تهران بود
از هزار و پونصد تومن ناقابل نگذشت
اما یه دختر بچه ی هفت، هشت ساله ی فال فروش دوست داشت یه فال مهمونش باشم و از دو هزار تومنش گذشت...... همین تلنگرای کوچیک باعث میشه ما آدما بهمون ثابت بشه که
"مرام و معرفت" نه به سنه، نه به داراییه، نه به سطح سواد آدما!
معرفت یه گوهر نابه که خدا نصیب هر آدمی نمیکنه
الهی که صاحب قلبهای بزرگ دستاشون هیچوقت خالی نباشه تا بتونن با قلب پاک و بخشندشون دنیارو گلستون کنن"

پرویزپرستویی



زنی به مشاور خانواده گفت:
من و همسرم زندگی کم نظیری داریم ؛
همه حسرت زندگی ما رو میخورند.
سراسر محبّت, شادی, توجّه, گذشت و هماهنگی.
امّا سؤالی از شوهرم پرسیدم که جواب او مرا سخت نگران کرده است.
پرسیدم اگر من و مادرت در دریا همزمان در حال غرق شدن باشیم,
چه کسی را نجات خواهی داد؟
و او بیدرنگ جواب داد: معلوم است, مادرم را ؛
چون مرا زاییده و بزرگ کرده و زحمتهای زیادی برایم کشیده!
از آن روز تا حالا خیلی عصبی و ناراحتم به من بگویید چکار کنم؟
مشاور جواب داد:

* شنا یاد بگیرید! همیشه در زندگی روی پای خود بایستید حتی با داشتن همسر خوب......
به جای بالا بردن انتظار خود از دیگران ،توانایی خود را افزایش دهید.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۵ ، ۰۲:۲۰
aziz ghezel


هرچند که کلاژن برای کل بدن مفید است، اما به طرز محسوس‌تری برای پوست مفید است. به این دلیل که هر چه فرد مسن‌تر می‌شود، اپیدرمیک (لایه بیرونی پوست) نازک می‌شود و خاصیت ارتجاعی پوست طی فرآیندی تحت عنوان الاستوسیس از دست می‌رود. متعاقباً، نشانه‌های بیشتری از پیری و چین و چروک بیشتر در فرد بوجود می‌آید. خبر خوب این است که این تغییرات به طور دائم یا غیر قابل برگشت نیستند. در واقع، طبق مطالعه‌ایی که در سال گذشته صورت پذیرفت، مشخص شد زنانی که به طور منظم به مدت ۸ هفته هیدرولیز کلاژن (فرم پپتید) مصرف نمودند تا ۲۰ درصد از میزان چین و چروک‌هایشان کاسته شده!
هرچند نه سریع و محسوس، اما کلاژن مزیت‌های دیگری نیز دارد که ممکن است حتی مهم‌تر از موارد ذکر شده باشند. برای مثال، کلاژن برای نقش‌هایی مانند موارد زیر مورد مطالعه قرار گرفت:

سلامت استخوان و مفاصل، کلاژن می‌تواند برای استخوان‌ها و مفاصل به همان اندازه که برای سلامت پوست مفید است، مفید باشد. با کمک به تولید طبیعی کلاژن بدن و فراهم کردن یک منبع زیستی از اسیدهای آمینه، کلاژن می‌تواند در طول زمان سلامت استخوان و مفاصل را بهبود بخشد. در واقع، در یک مطالعه‌ی مقایسه‌ی با دارونماهاها مشخص شد کلاژن درد مفاصل را به طرز قابل توجهی التیام می‌بخشد.

تعادل هورمونی، تحقیقات جدید نشان می‌دهد که اسیدهای آمینه‌ی خاص موجود در کلاژن می‌تواند به بهبود تعادل اسید آمینه در بدن کمک کند و پشتوانه‌ایی برای تولید هورمون طبیعی بدن باشد.

گوارش، همانطور که اشاره شد، ژلاتین و کلاژن قادر به محافظت از دستگاه گوارش است و گوارش را بهبود می‌بخشد، مصرف ژلاتین اغلب در رژیم‌های غذایی ویژه روده مانند GAPS و SCD توصیه می‌شود.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۵ ، ۰۲:۱۱
aziz ghezel


ﺭﻭﺯﯼ ﻣﺮﺩ ﻣﻮﻣﻨﯽ ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺮ ﺧﺮی ﺍﺯ ﺩﻫﯽ ﺑﻪ ﺩﻫﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﯿﺮﻓﺖ. ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺭﺍﻩ ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﮐﻪ ﺷﺮﺍﺏ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﻭ ﻣﺴﺖ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺭﺍﻩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺍﻭ ﻣﯿﺒﻨﺪﻧﺪ ﻭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺟﺎﻣﯽ ﺭﺍ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷﺮﺍﺏ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺗﻌﺎﺭﻑ ﻣﯿﮑﻨﺪ.
ﻣﺮﺩ ﺍﺳﺘﻐﻔﺮﺍﻟﻠﻪ ﮔﻮﯾﺎﻥ ﺳﺮﺑﺎﺯ ﺯﺩ ﻭ ﻭﻟﯽ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺩﺳﺖ ﺑﺮﺩﺍﺭ ﻧﺒﻮﺩﻧﺪ. ﺑﻼﺧﺮﻩ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﻬﺪﯾﺪ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺷﺮﺍﺏ ﺗﻌﺎﺭﻓﯽ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺭﺩ ﮐﺸﺘﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ.
ﻣﺮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﺣﻔﻆ ﺟﺎﻥ ﺭﺍﺿﯽ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺑﺎ ﺍﮐﺮﺍﻩ ﺟﺎﻡ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﮔﻔﺖ:

"ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺗﻮ ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺣﻔﻆ ﺟﺎﻧﻢ ﺍﯾﻦ ﺷﺮﺍﺏ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺭﻡ."

ﭼﻮﻥ ﺟﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻟﺐ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﮐﺮﺩ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺧﺮﺵ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺗﮑﺎﻥ ﺩﺍﺩﻥ ﺳﺮِ ﺧﻮﺩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺳﺮِ ﺧﺮ ﺑﻪ ﺟﺎﻡ ﺷﺮﺍﺏ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺷﺮﺍﺏ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﺭﯾﺨﺖ ﻭ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥﺧﻨﺪﯾﺪﻧﺪ
ﻣﺮﺩ ﻧﯿﺰ ﺑﺎ ﺩﻟﺨﻮﺭﯼ ﮔﻔﺖ:

"ﭘﺲ ﺍﺯ ﻋﻤﺮﯼ ﺧﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﺷﺮﺍﺑﯽ ﺣﻼﻝ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ ﺍﯾﻦ ﺳﺮِ ﺧﺮ نگذاﺷﺖ."

ﻋﺒﯿﺪ زاکانی   

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۵ ، ۰۱:۵۷
aziz ghezel


نقل است که ناصرالدین شاه وقتی به اولین سفر اروپایی خود رفت در کاخ ورسای و توسط پادشاه فرانسه- یکی از همین لویی هایی که امروز تبدیل به میز و صندلی شده اند- از او پذیرایی شد، بعد از مراسم شام، اعلیحضرت سلطان صاحب قران به قضای حاجتش نیاز اوفتاد و با راهنمایی یکی از نوکرها به سمت یکی از توالت های کاخ ورسای هدایت شد. سلطان صاحبقران بعد از ورود به دستشویی هرچه جستجو کرد چیزی شبیه به  موال  های سنتی خودمان پیدا نکرد و در عوض کاسه ای دید بزرگ که معلوم نبود به چه کار می آید، غرورش اجازه نمی داد که از نوکر فرانسوی بپرسد که چه بکند پس از هوش خود استفاده کرد و دستمال مبارکش را بر زمین پهن کرد و همان جا….!
حاجت که برآورده شد سلطان مانده بود و دستمالی متعفن؛ این بار با فراغ خاطر نگاهی به اطراف انداخت و پنجره ای دید گشوده بر بالای دیوار و نزدیک به سقف که در دسترس نبود پس چهار گوشه ی دستمال را با محتویات ملوکانه اش گره زد و سر گره را در دست گرفت و بعد از این که چند بار آن را دور سر گرداند، تا سرعت و شتاب لازم را پیدا کند، به سوی پنجره ی گشوده پرتاب کرد تا مدرک جرم را از صحنه ی جنایت دور کرده باشد. گویا نشانه گیری ملوکانه خوب نبوده چون دستمال بعد از اصابت به دیوار باز می شود و محتویات آن به در و دیوار و سقف می پاشد. وضع از اول هم دشوارتر می شود. سلطان، بالاجبار، غرور را زیر پا می گذارد، از دستشویی بیرون می رود و به نوکری که آن پشت در انتظار بود کیسه ای پول طلا نشان می دهد و می گوید این را به تو می دهم اگر این کثافت کاری که کرده ام رفع و رجوع کنی. می گویند نوکر فرانسوی در جواب ایشان تعظیم می کند و می گوید من دو برابر این سکه ها به اعیلحضرت پادشاه تقدیم خواهم کرد اگر بگویند با چه ترفندی توانسته اند روی سقف کثافت کاری کنند.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۵ ، ۰۱:۵۵
aziz ghezel


عاقبت پدرم بعد از ماه ها اقامت در تبریز، با زن عقدی خویش  به تهران باز می گردد . بعد از ورود به خانه ، خطاب به طلعت خانم با صدای نیمه بلند می گوید :

طلعت ... طلعت کجایی ...؟ سلام آقا ..خوش آمدید ... برو طبقه دوم .... یکی از اطاق ها را آماده کن . از این به بعد ایشون با ما زندگی می کنه . طلعت هم بلافاصله اطاعت امر می کنه و یکی از اطاق های بزرگ آفتاب گیر را برای این تازه عروس آماده می کند .

مادر به خاطر فضای مرد سالاری ، هرگز جرآت نمی کند از پدر در مورد این تصمیمش بپرسد .
اما در طول سال ها زندگی مشترک ، عروس خانم فرزندی پسر به دنیا می آورد که سرخ و سفید و تپلی است . ولی مادر من در آن زمان هر چه نوزاد به دنیا آورده بود ، یا سر زا رفته بودند و یا در همان کودکی فوت کرده بودند . و از این که هووی تازه وارد صاحب فرزندی سالم و سفید و تپلی است ، غصه می خورد . اما به خاطر اعتقادات خیلی محکمی که داشت ، هرگز حسودی نمی کند .

بله ، همان طور که اشاره کردم ، مادر من واقعآ زنی معتقد و مومن بی ریا بود . به اعتقاد مادر ، تنها گناه کبیره ای که انجام داده بود و به خاطر آن مدام رو به درگاه خدا گریه وزاری و توبه می کرد ، این بوده که در کودکی برای عبور از خیابان ، پاسبانی دست او را گرفته و از خیابان عبورش داده بود .

با این طرز تفکر و اعتقاداتش بود ، که یک روز رو به در گاه خداوند می کند و خطاب به او می گوید :
خدایا .... پروردگارا ... خودت شاهدی که هرگز ( جز یک بار ) قصور از فرمان تو نکرده ام. و شب روز به عبادت مشغول بودم . آیا این عدالت است که هووی من نیامده صاحب یک فرزند کاکل زری بشه ، اما من تمام نوزادانم را از دست بدم ؟

خدایا تنها خواهشم از تو این است که تنها یک پسر به من بدی .....  پسری که  :
   سیاه باشه .... زشت باشه ..... اما سالم باشه .....

و بدین سان خدا دعای این زن مومن را پذیرفت و بعد از سال ها عاقبت فرزندی سیاه ، زشت و سالم به نام خسرو به او اعطاء کرد .. پسری که در فامیل شکیبایی ، تنها اوست که پوستی تیره دارد .

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۵ ، ۰۱:۴۸
aziz ghezel


یک مرد تاجر که خیلی هم دولتمند بود هیچ اولاد نداشت.هرچه هم پول نذر آدم های خوب یا فقیر فقرا کرد خدا به اش اولاد نداد.تا اینکه یک روز گفت:خدایا ،خداوندا،این بار نذر میکنم که اگر پسری به من عنایت کنی صد تومن ببرم بدهم به بدترین ،ظالم ترین بنده ات!
از قضا زد و این دفعه آرزوش برآورده شد و سر نه ماه و نه روز و نه ساعت و نه دقیقه خدا به اش یک پسر کاکل زری داد.
تاجر باشی هم نشست خوب فکرهایش را کرد ،دید آدمی بدتر از میرغضب شهر به عقلش نمیرسد.زود صد تومن پول تو کیسه کرد برداشت راه افتاد رفت پیش میرغضب باشی به اش گفت:من چیزی از خدا خواسته بودم که به ام داد.صد تومن هم برای آن کار نذر کرده بودم که حالا آورده ام بدهم به شما.بفرما!
میرغضب تعجب کرد.گفت:این چه جور نذری است که باید بدهی به من؟
تاجر گفت: راستش حال و حکایت از این قرار است.من این پول را نذر کرده بودم که به ظالمترین و بدترین آدم شهر بدهم.دیدم شما صبح تا شب مثل آب خوردن آدم میکشید،شکم میدرید،گوش و دماغ و دست و پا میبرید
،فکر کردم حق شماست.
میرغضب گفت:عوضی گرفتی بابا.ما اگر آدم میکشیم یا گوش و دماغ میبریم یا چشم در میاریم یا پوست میکنیم فرمان حاکم شهر را اجرا میکنیم.ما سگ کی باشیم که سر خود آزارمان به مورچه برسد! این پول را باید ببری بدهی به حاکم ،چون حقا به او میرسد.
دید بیچاره بد نمیگوید.کیسه را برداشت رفت گذاشت پیش حاکم و حال و حکایت نذر و رفتنش پیش میرغضب باشی و بگو بشنوی را که با او کرده بود همه را تعریف کرد و سر آخر هم گفت:حالا این صد تومن را که توی کیسه است آورده ام خدمت شما.حلالتان!
حاکم گفت:میرغضب باشی احمق اشتباه کرده و تو را هم به اشتباه انداخته:من اگر کسی را میفرستم پیش او که پوستش را قلفتی بکند یا گردنش را بزند یا فلان بلای دیگر را سرش بیاورد فقط فتوای قاضی را انجام میدهم.حکم را قاضی میدهد،من چه کاره ام؟تو حقش است نذرانه ات را برداری یکراست ببری پیش او.
تاجره ناچار گیوه ها را ورکشید و رفت خانه قاضی ،کیسه پول را گذاشت جلوش و حال وحکایت را سیر تا پیاز براش گفت.
قاضی ،خوب که حرفهای تاجر باشی را شنید سری تکان داد و گفت:نذر تو به این صورت ،از لحاظ شرعی صحیح نیست!
تاجر باشی گفت:ای داد و بیداد! من نذری کرده ام و خدا مرادم را داده.حالا چه جوری باید آن را ادا کنم؟
قاضی گفت :به هر حال هر مشکلی راه حلی دارد.خوشبختانه زمستان سردی است و برف مفصلی باریده.ما میتوانیم برای شرعی شدن نذر تو این راه را انتخاب کنیم که تو برف های خانه مرا در مقابل این صد تومن از من بخری.
تاجر باشی گفت:باشد جناب قاضی ،من برفهای خانه شما را به صد تومن خریدم.غ
قاضی کفت:فروختم.خیرش را ببینی!
پول را گرفت و تاجر را مرخص کرد اما صبح روز بعد نوکرش را فرستاد که:بیا قاضی احضارت کرده.
تاجر رفت.قاضی گفت:مرد حسابی !خانه من مگر انبار تو است؟برفهایی را که خریده ای چرا برنمیداری ببری؟
بیچاره تاجر پرسید :کجا ببرم؟
قاضی گفت:من چه میدانم؟
سرتان را درد نیارم.تاجر فلک زده ناچار پول فراوانی سلفید و یک مشت خر کچی گرفت که آمدند برفهای خانه قاضی را بار کردند بردند ریختند بیرون شهر.
زمستان گذشت و بهار هم آمد و گذشت و تابستان رسید.یک روز تاجر باشی توی حجره اش نشسته بود که باز سرو کله نوکر قاضی پیدا شد:تشریف بیارکه احضار فرموده اند.
تاجر رفت.قاضی ،سرش که خلوت شد،گفت:
میخواستم ببینم آن برفهایی که پارسال زمستان از من خریدی و بردی چند خروار بود.
تاجر از روی پولی که به مزد خرکچی ها داده بود تعداد دفعاتی را که آمده بودند و بار برده بودند حساب کرد و هر خربار را هم فلان قدر در نظر گرفت و بالاخره گفت:خیال میکنم سه هزار خرواری میشد.
قاضی نوکرش را صدا زد و پرسید :الان در بازار برف را خرواری چند حساب میکنند؟
نوکر جواب داد:خرواری دو تومن.

قاضی رو کرد به تاجر باشی که:مرد مومن ! از خدا شرم نداری که مردم را در معامله این جور مغبون میکنی؟برف مرا که شش هزار تومن قیمت داشته به صد تومن خریده ای که فقط قیمت منش است،و به روی خودت هم نمی آوری؟یا الله ،فوری باقی قیمت عادلانه برف های مرا بده وگرنه هرچه دیدی از چشم خودت دیده ای!
* بیچاره تاجر باشی!هست و نیستش را قاضی برد و دست آخر هنوز هم یک چیزی به او بدهکار بود.
شناختن اینکه بدترین و ناکس ترین بنده های خدا کیست برایش خیلی آب خورد!

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۵ ، ۰۱:۴۴
aziz ghezel

۱– مرد رمانتیک
آقایی که به عشق کلاسیک اعتقاد داشته باشد؛دائما برای او گل و شکلات بخرد؛بر سر میز شام شمع روشن کند؛برای اینکه نشان دهد به یاد اوست با وی تماس تلفنی بگیرد؛

به چشمان بانوی خود خیره شود و احساسات قلبی خود را به بیرون بریزد.


۲– مرد با اعتماد به نفس
او کاملا مطمئن است و به خود اعتماد کامل دارد،

مردم او را به عنوان یک فرد مثبت می شناسند و تجلی قدرت و اراده است

 ( البته توجه داشته باشید که مردهای خودبین و از خود راضی شامل این گروه نمی شوند)

به ارتباط خانم ها با سایر مردها حسادت نمی ورزند و اصلا احساس نمی کنند که ممکن است به وسیله دوستان مذکر و یا همکاران خانم تهدید شوند.



۳– مرد هنرمند
یک مرد هنرمند خودجوش که در حال زندگی می کند و برای اظهار عشق و علاقه اغلب از خلاقیت خود استفاده می کند مثلا برای خانم شعر می سراید و یا یک نقاشی زیبا می کشد.



۴– مرد خارجی
این مرد از یکی از کشور های دور دست خارجی می آید و دارای لهجه شیرینی است. او دید متفاوتی نسبت به دنیا دارد. روابط اجتماعی و رفتارهای روزمره اش اندکی عجیب و غریب به نظر می رسند اما با وجود همه این حرف ها باز هم به دل می نشیند و بسیار جذاب است.

 البته برای اینکه جزء این دسته محسوب شوید حتما لازم نیست که خارجی باشید بلکه اگر با چند زبان مختلف آشنایی داشته باشید و زیاد سفر کنید همان مقدار محبوبیتی را که یک خارجی می گیرد می توانید به خود اختصاص دهید.


۵– مرد آزاد و رها (به آنها پسرهای شر هم گفته می شود)

این دسته از مردها از قید و بندها آزاد هستند و اجازه می دهند که باد آنها را به هر کجا که می خواهد ببرد که معمولا هم به مکان های جالب و سرگرم کننده ای کشیده می شوند. او موتورسواری می کند، از کار خود می زند تا با شما در کوچه ها پرسه بزند، نگران آینده نیست و به پیش روی خود چشم دوخته است.



۶– مرد زیرک/ بامزه
صحبت های این مرد انسان را به وجد می آورد او تنها مردی است که به حرف های شما نیز گوش می دهد. این مرد باعث می شود که خانمش بخندد و با احساس شوخ طبعی و بذله گویی خود برای او شادی به بار می آورد. او برای جذب خانم ها از سیاست خنداندن و سرگرم کردن استفاده می کند.

 این مرد می تواند ساعت های متمادی با خانم گفتگو کند بدون اینکه او را خسته و کسل کند.


۷– مرد با ملاحظه
او مردی است که در ماشین را باز می کند،صندلی را برای او بیرون می کشد،پول شام را حساب می کند،مطمئن می شود که خانم حتما دسر خود را سفارش دهدو همیشه با یک بیان منطقی و مودبانه برای بیرون رفتن از او در خواست می کند،هنگام بازگشت او را تا درب منزل همراهی می کند، برای احساسات او ارزش قائل است و می داند که چه موقع برای رفتن به منزل آمادگی دارد.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۵ ، ۰۱:۴۰
aziz ghezel


 زن هایی که مثل پلیس های ترافیک عمل می کنند.
 زنهایی که در بستر، بی تحرک هستند
 زنهایی که به خودشان نمی رسند.

 زنهایی که مداوم از خودشان و بدنشان بدگویی می کنند.

 زنهایی که فقط به وضعیت مادی مرد توجه دارند.
 زنهایی که درمورد دوست پسرهای قبلیشان حرف می زنند.

 زنهایی که لباس زیر های زیبا نمی پوشند.
 زنهایی که خیلی در بستر حرف می زنند.
 زنهایی که تظاهر می کنند.

 زنهایی که هیچوقت شروع کننده رابطه جنسی نیستند.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۵ ، ۰۱:۳۴
aziz ghezel

۱. مردهایی که با بدن زنها آشنا نیستند.

۲. مردهایی که بیش از حد با زن خودشان در رابطه جنسی خشن رفتار می کنند. ( بهترین فردی که میتوان در نحوه رفتار صحیح جنسی بدنی به شما مشاوره بدهد همسر خودتان است، سعی کنید از او بپرسید که چه جوری دوست دارد با او رفتار شود )
 
۳. مردهایی که به هنگام رابطه جنسی رفتار نظافتی مناسب ندارند . خوردن و آشامیدن در زمان رابطه جنسی و عدم کنترل در خروج منی بویژه در مردانی که قصد جلوگیری از بارداری را دارند .

۴. مردهایی که بیش از حد در هنگام رابطه جنسی حرف می زنند.


۵. مردهایی که از بهداشت شخصی پایینی برخوردارند. ( قابل توجه کسانیکه دهانشان همیشه بوی بد میدهد، ناخنهایشان بلند و زیرشان پر از چرک است، بدنشان بوی عرق متعفن میدهد، دستهایشان پینه های زبر و خشن دارد، پاها و جورابهای بد بو و کثیف دارند، و ... )

 
۶. مردهایی که بیش از حد به ظاهر، قیافه و سرو و وضع زن اهمیت میدهند. ( قابل توجه کسانیکه به اندام زنانشان خیلی توجه میکنند و خود وجود زنانشان را فراموش میکنند )


۷. مردهایی که در رابطه جنسی با همسر خود بجای توجه به رابطه ای عاطفی به رابطه جسمی می پردازند . ( قابل توجه کسانیکه مدام از همسرشان میپرسند "ارضاء شدی ؟" و بجای اینکه به عشق ورزی در رابطه رو بیاورد، اشتباها به ارگاسم بدنی زن توجه میکنند و ارگاسم جسمی زن را برای خود موفقیت میدانند و به آن میبالند ! )
 
۸. مردهایی که زن را مجبور به معاشقه ی ... میکنند. ( قابل توجه کسانیکه خودخواهانه همسرشان را وادار میکنند و اجبار را بر رابطه شان حاکم میکنند ! )

۹. مردهایی که زیاده از حد نگران عملکرد و توان جنسی خود هستند. ( قابل توجه کسانیکه مدام در این خیال اند که زود انزالی دارم، آلتم کوچیکه، نمیتونم بیشتر از ۱۰ دقیقه رابطه جنسی داشته باشم و ... )

۱۰. مردهایی که با تلویزیون روشن عشق ورزی میکنند ! در هنگام برقراری رابطه جنسی محیطی ساکت و آرام و ترجیحا کم نور و تاریک را انتخاب کنید.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۵ ، ۰۱:۲۹
aziz ghezel