در حکایت بعضی از بله قربان گویان امروزه:
هر که می بینم در این جا چاپلوسی می کند
دسته جمعی یا که تنها چاپلوسی می کند
مادرم وقتی که می خواهد النگوی طلا
می رود نزدیک بابا چاپلوسی می کند
دختر ترشیده ای دیدم که نزد یک پسر
با بیانی خوب و شیوا چاپلوسی می کند
هر که می داند که نان در چاپلوسی کردن است
بابت این نان چه جاها چاپلوسی می کند
تا که از یک نردبان بالا رود یک فرد خُرد
از همان پایین به بالا چاپلوسی می کند
چشم می دوزد به آن که هست رأس نردبان
تا دهان را می کند وا چاپلوسی می کند
می رود قربان واژه واژه ی بالا نشین
با شعار چشم مولا چاپلوسی می کند
بی بخار و بی اراده دست می بوسد فقط
از کمر هم گاه دولا چاپلوسی می کند
پله را طی می کند ده تا یکی آسان و مفت
بابت هر پله صد جا چاپلوسی می کند
با سواد زیر دیپلم یک نفر در شهر هرت
کله گُنده می شود تا چاپلوسی می کند
بابت چاپ کتابش الغرض«جاوید» هم
از اون ارشاد !!حتی چاپلوسی می کند