مطالب گوناگون

از اینکه زنی با تو دیوانه وار بحث می کند خوشحال باش، دنیای زن ها کاملا متفاوت است، زن اگر سکوت کرد، بدان سکوتش نشانه پایان توست

مطالب گوناگون

از اینکه زنی با تو دیوانه وار بحث می کند خوشحال باش، دنیای زن ها کاملا متفاوت است، زن اگر سکوت کرد، بدان سکوتش نشانه پایان توست

وقتی مردان حرمت مرد بودنشان را بدانند و زنان شوکت زن بودنشان را مردان همیشه مرد میمانند و زنان همیشه زن و آنگاه هر روز ، نه روز "زن" و نه روز "مرد" بلکه روز "انسان" است.


آخرین نظرات

۱۱۸ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است




آیاز آتا - خدای سرما در اسطوره‌شناسی مردمان ترک‌نژاد که در فصل سرد به محتاجان و فقرا، کمک می‌کنه. در سالنامه‌های چینی و در حین ارائه اطلاعات درباره هون‌ها، از اعتقاد به نیروهای مثبتی که در زمستان به افراد در سختی کمک می‌کنن، گفتگو شده.
ترکمنی: Aýaz ata یا Aýaz baba
قزاقی، قرقیزی: Aýaz ata
در بین ازبک‌ها: Aýaz baba
باشقورتی: Kyş babaý
ساخا (یاکوتی): Çys han
و ... . همچنین، نوه Aýaz ata که در سفرها همراهی‌اش می‌کنه، در بین ترکمن‌ها Garpamyk، در بین قزاق‌ها Karşa kyz، در بین تاتارها Kar kyzy و در بین باشقورت‌ها Kar hyluw نامیده می‌شه.
«بابا نوئل»، آشکارا ریشه در جشن‌های زمستانی باستان داره که در بین تمام مردمان شمالی اوراسیا گسترده بودن و تنها در قرون اخیر، شمایلی مسیحی به خودش گرفته. یاکوب بار-سالیبی، مشهورترین نویسنده کلیسای سریانی ارتدوکس (قرن ۱۲ میلادی) درباره کریسمس می‌نویسه : «این، سنت پاگان‌ها (ادیان غیر-ابراهیمی و چندخدایی) بود که در روز ۲۵ دسامبر، تولد خورشید را جشن می‌گرفتند و به نشانه بزم، شمع روشن می‌کردند. در این مراسم و خوشی‌ها، مسیحی‌ها نیز حضور می‌یافتند. در نتیجه، هنگامی که عالمان کلیسا از تمایل مسیحیان به این رسوم آگاه شدند، شورایی تشکیل داده و تصمیم گرفتند که تولد عیسی مسیح باید در آن روز، جشن گرفته شود».
یادآوری می‌شه، گوزن برای اولین بار توسط مردمان آلتاییک اهلی شده و حتی امروز نیز در جغرافیای وسیع سیبری، برای حمل‌و‌نقل استفاده می‌شه.
امروز، Aýaz ata و Garpamyk، کاج‌های اصلی ترکمنستان (سال نو) رو در مراکز استانی کشور، روشن خواهند کرد.


۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۴ ، ۱۳:۲۰
aziz ghezel

امام محمد غزالی

شناسنامه

نام کامل

ابی حامد محمد بن محمد الغزالی الشافعی

لقب

حجت‌الاسلام زین الدین الطوسی

حیطه

فلسفه، کلام، فقه، تصوف

زادروز

۴۵۰ هجری قمری

زادگاه

توس، ایران

تاریخ مرگ

۳ دی ۴۹۰ (۱۴ جمادی‌الثانی ۵۰۵ هجری قمری)

محل مرگ

توس، ایران

مدفن

طابران توس، ایران
۳۶°۲۹′۳۱.۱۸″ شمالی ۵۹°۳۰′۴۲.۲۴″ شرقی

دین

اسلام

مذهب

تسنن

استادان

ابی المعالی الجوینی

 

حجه الا سلام ابو حامد محمد غزالی یکی از
درخشانترین چهره های تاریخ اندیشه ودانش درسال 450هجری قمری در طابران شهر طوس به دنیا آمد.
اوعلوم ابتدایی را در زادگا ه خویش فرا گرفت و تا سال 478 هجری، یعنی تا سن 28
سالگی در شهر طوس، گرگان و نیشاپور به تحصیل علوم ظاهری پرداخت. پدرش شغل پشم ریسی
یا  پشم فروشی داشت و فرزند او را به همین مناسبت(غزالی) گفته اند.

 

امام محمد غزالی درخورد سا لی پدرش را از دست داد و بنابر وصیت پدرش، سر پرستی او  و برادرش ا حمد، به غزا لی به  یکی از دوستان صوفی مسلک به نام ابوحامد احمد بن محمد راکالی سپرده شده بود و آ ن مرد به خوبی در تربیت آن دو  کوشید تا جایی که هر دو برادر به صفت دانشمندان زبده دوران خود خوب درخشیدند و در انکشا ف و تکا مل علم و معرفت
نقش بزرگی را ایفا کردند. امام محمد غزالی در سال { 478} هجری با وزیر دانشمد و فرهنگ پرور سلجوقیان خواجه نظام الملک طوسی ملاقاتی داشت. خواجه نظام الملک چون درجه دانش، استعداد وروح بزرگ و سرشار از علم ومعرفت وی را مشاهده  نمود، شیفته فضل و دانش او گردید و او را با اراکین دولت سلجوقی معرفی نمود و با او روابط دوستانه نزدیکی را برقرار نمود. امام محمد غزالی از همین سال تا سال { 484} هجری در دربار سلجوقی در مدرسه نظامیه بغداد
که در آ ن عهد از بزرگترین و مشهور ترین مراکز علم و معرفت بود، به دست آورد و بنابر خواهش مکرر خوامه نظام الملک تا سال { 488} هجری در مدرسه به تدریس مشغول شد. “همانگونه که خود در کتاب “المنقذ من الضلال” مینویسد، چون علوم رسمی ظاهری درد درونی اورا درمان نمیکرد و به چرا های فراوانی که هر متفکر هوشمندی در دوران زنده
گی راحت نمیگذارد جواب های خاطر پسندی نمیداد، در ضمن مدت تدریس و پیش از آن به تحصیل فلسفه پرداخت . وگفتارهای صوفیان متکلمان و باطنیان را زیر و زبر کرد و در پایان کار چون از هیچ راه آ رامش خاطری برایش فراهم نشد، از دستگاه دنیایی و تدریس و منصب سیر آ مد و حالش دگرگون شد و نا چار از همه چیز چشم پوشید و از بغداد بیرون
شتافت و آ هنگ  شام و حجاز کرد و گوشه  گرفت  و در همین گوشه گیری غزالی دیگر شد که آ ثارش اورا همانگونه به ما معرفی میکنند.”

امام محمد غزالی در جوانی با محافل تصوف حشر و نشر داشت. او در عصری زنده گی میکرد که خراسان  مهمترین
مرکزی فکری جهان اسلام بشمار میرفت، اورا که در جوانی  برای تحصیل علم به نیشاپور رفته بود با امام الحرمین ابو المعانی جوینی دانشمند صوفی مسلک و متکلم شافعی مذهب آ ن دیار آ شنا شد و از نزد او بهره زیاد گرفت . با اینهمه  محیط مذکور  چندان تاثیری در او ایجاد نکرد. به همین جهت او در اوایل جوانی بیشتر به الهیات و فقه پرداخت و مطالعه  این دو رشته، روحیه شک وانتقاد را در او بیدار
کرد. همین امر موجب شد که او در این سالها با “خویشتن” از در ناسازگاری درآید و از مبارزه درونی بسیار رنج میکشید. چنانچه یاد کردیم ،امام محمد غزالی در سن( 38) سالگی، پس ازماه ها کشمکش و بحران روحی در اوج شهرت و شوکت وعزت تدریس را ترک گفت وهر چه  خواجه نظام الملک در دوام تدریس در نظامیه بغداد پا فشاری کرد، نپذیرفت در سال( 488) هجری مانند ناصر خسرو بلخی سفر کعبه  در پیش گرفت، سفری که برای وی “تولد دیگر” محسوب شد.

امام محمد غزالی در این مقطع زمانی به فراست خود در یافته بود که زمان دیگر به بحث وجدل و مباحثه علمی ومنطقی نیاز ندارد و مردم پیش از آ ن که به فضل فروشیها و تکبر فلاسفه و متکلمین نیاز داشته باشند، به اسلاح نیاز مندند. و به گفته خودش “از بغداد بیرون رفت و شکوه وغرور و علم فروشی آ ن دیار را به کودکان عراق  وانهاد “. او چند سالی در گمنامی و دربدری به جهانگردی پرداخت وسالها در شام، حجاز، فلسطین و شهرهای عراق گشت وگذار کرد و به سیر و ساحت آ فاقی انفسی پرداخت. در این سالها او با مزد رو نویسی قرآ ن شریف و یا از دستمزد کار سخت بدنی امرار حیات میکرد. او بیشتر از( 11) سال عزلت گزینی اختیار کرد، ولی بار دیگر دوچار تردید و کشاکش درونی شد. این بار نه در جحت ا نتخاب خلوت و گوشه نشینی، بلکه پس به جمع پیوست ودر رسالتی را که پیش داشت میخواست به انجام برساند.
باری در خواست سلطان سنجر و الزام وزیرش فخرالملک بن نظام الملک (متوفی 500 هجری) از طوس به نیشاپور رفت ودر نظامیه آ ن شهر به تدریس پرداخت و تا سال ( 500هجری قمری) به تدریس اشتغال داشت و در آن سال دوباره به به زادگاهش طوس بازگشت و در خانقاهی که در نزدیک خانه اش قرار داشت به ارشاد و تعلم  مشغول شد و دیگر دعوت سلاطین و رجال بزرگ را برای تدریس در نظامیه نیشاپور و بغداد نپذیرفت و به دربار سلاطین نرفت و تا آ خر عمر در زهد و قناعت زیست، تا آنکه در سال( 505 هجری قمری ) در طوس در گذشت ودر طابران به خاک سپرده شد  عصرغزالی ،عصر انحلال، ضعف سیاسی و نظامی سلاله
سلجوقی ودوره تباهی و آ شوب اخلاق و سکوت و خاموشی در اندیشه ها بود. ارکان قدرت از مدتها قبل متزلزل شده بود وظهور نهضت اسماعلیان و دعوت فاطمیان، سر تاسر جهان اسلامی را فراگرفته بود. اگر سلاجقه در این دوره ظهور نمیکردند، در خلافت شرقی اسلامی نیز فاطیمیان به قدرت میرسیدند . ولی پادشاهان سلجوقی که به قدرت نظامی- سیاسی زیادی داشتند، خلافت بغداد را از خطر سقوط نجات داده و از نفوز فاطمیان در شرق خلافت اسلامی ممانعت به عمل آ وردند. در حقیقت ظهور سلسله سلجوقیان و تحکیم  امپراطوری آنان در خطه وسیعی از آ سیا آغازگر دوران جدیدی دربخش وسیعی از دنیای اسلام بود. موفقیت سلجوقیان در تشکیل امپراطوری، استفاده آ نان از تجربه های مردان لایق خراسان در آ یین مملکت داری استوار بود. چنانچه ابوالفتح بستی و خواجه نظام الملک و دیگر وزیران در تحکیم و انکشاف و تکامل امپراطوری سلجوقیان کارهای موثری نمودند و این کشور وسیع و بزرگ را در آ سایش و امنیت و آ رامی نگاه داشتند و کارهای اداری و اقتصادی ـ سیاسی  این دولت بزرگ را تنظیم کردند. خواجه نظام الملک وزیر با تدبیر سلجوقیان، مدارس نظامیه را در سر تاسر قلمرو سلجوقی دایر نمود. مقصود او از تاسیس این مدارس، دفاع از دین و پشتیبانی ازاهل تسنن بود. به طور کلی دوره ای که امام غزالی درآن میزیست با چند ویژه گی فرهنگی، از دوره های درخشان تاریخ ما محسوب میشود:
1- دایر شدن مدارس اسلامی و ظهور دانشمندان وادیبان  بسیار که به تألیف وتصنیف دست یازیدند و پیداشدن صاحبان ذوق استعدادهای عالی که به کار تحصیل علوم به ویژه معارف مذهبی وحکمت الهی پرداختند. چنین وضیعتی در کمتر دوره ی نظیر دارد.

2- گسترش و رونق دیانت اسلامی، خاصه مذهب تسنن که خلفای بغداد و نیز پادشاهان سلجوقیان و رجال و اعیان دولت، الملک ( بنیانگذار مدارس نظامیه ) با تمام نیرو، حامی ونگهبان آن بودند.همچون نظام


3- دوره غزالی را میتوان دوره علمی وادبی وعصر مذهبی وجدلی دانست، زیرا تبلیغات ومجادلات دینی و مذهبی شایع بود وغالبا تعصبات مذهبی نسبت به دوره های قبلی بر افکار و احساسات مردم غلبه داشت. به هر حال، امام محمد غزالی در چنین دوره ای میزیست، اگر چه او با تا ثیر پذیری از فضای سنتی جامعه خود در رد فلسفه و علوم تجربوی آثاری نوشته است، اما او به حق در رشد وانکشاف علوم ازقبیل: کلام ، فقه و اخلاق تاثیر بزرگی داشته است. در تکیه بر انسان و توجه به نیاز های او، در سیر تحول کلام اسلامی، به آ سانی میتوان پیشوایانی یافت. شاید غزالی از پیشگامان این تحول در علم کلام باشد. غزالی در حقیقت استوانه علم کلام را که در بیشتر کتاب های سنتی آن، در محور شناخت خداوند استوار بوده است، دگرگون میسازد .و آنرا بر پایه  شناخت انسان قرار میدهد. غزالی برای این مقصود ازمعادلی جالب حدیث نفس « هرکس که خود بشناسد خدای خود را شناخته است.» بهر ه جوید و نخستین فصل کتاب « کیمیای سعادت» خود راتحت عنوان «در شناخت نفس خویش» چنین آغاز میکنند: « بدان کی کلید معرفت خدای عزوجل معرفت نفس خویش است و برای این گفته اند:« من عرفه نفسه فقد عرف ربه» و به نیز برای این است که گفت: ایزد سبحانه وتعالی« سنریهم آیاتنا فی الافاق فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق.»  گفت نشانهای خود را در عالم و در نفوس ایشان به ایشان نماییم تا حقیقت حق ایشان  را پیدا شود. در جمله هیچ چیز به تو از تو نزدیکتر نیست، چون خود را نشناسی ، دیگری را چون شناسی؟ و همانا که گویی من خویشتن را همی شناسیم وغلط میکنی: که چنین شناختن کلید معرفت حق را نشاید که ستور از خویشتن میشناسد که تو از خویش تن سر و روی دست وپای و گوشت وظاهر بیش نشناسی و از باطن خود اینقدر شناسی که چون گرسنه شوی نان خوری، و چون خشمت آید در کسی رفتی و چون شهوت غلبه کند، قصد نکاح،  وهمه ستوران با تو در این برابرند. پس ترا حقیقت خود طالب باید کرد تا خود چیزی و کجا آ مده ای و کجا خواهی رفت و اندرین منزلگاه به چه کار آ مده ای و ترا به چه آفریده اند، سعا دت تو چیست و در چیست؟… که چون این ندانی سعادت  خود طلب  نتوانی کرد.» امام محمد غزالی از جمله  کسانی است که در نثر فارسی تحول شگرفت پدید آ ورده اند. در آثارخود از آ وردن واژه ها و اصطلاح های تازه وجدید  پروا نداشت و بنیان  نثر قدیمی را به شیوه ساده، برای درست  فهمی عوام ، دگرگون  ساخته
است. به غزالی اشعاری نیز نسبت داده اند و از آ ن جمله این دو رباعی  مشهور است:

                          کسی را پس پرده قضا راه  نشد         وز سر قدر هیچکس آ گاه نشد

                        هر کس زسر قیا س چیزی گفتند        معلوم نگشت وقصه کوتاه نشد

                       ما جامه نمازی بسر خم کردیم         وزخاک خاک خرابات تیمم کردیم

                      شاید که در این میکده ها دریا بیم       آ ن عمر که در مدرسه ها گم کردیم

افزون بر این، اگر چه غزالی علی الرغم مقاومت سرسختانه علیه فلسفه ونا پایداری در ناسیونالیزم فلسفی وتعقلی روش نقادانه او در کلام یک نوع سرآغاز فلسفه نقد و سنجش است که  در قرون جدید به وسیله دکارت و بیکن با نغمه نو آ غاز شد در حالیکه این مسایل را قرنها پیش امام غزالی پرداخته بود.
 دوران غزالی دوره واکنش فکری وسیاسی عصر مخالفات و مجادلات شدید مذهبی، دوران فعالیت شدید وپیچیده ومتناقص بود. در اینگونه عصر نیز او ارثیه گرانبهایی را به ما به میراث مانده است. امام محمد غزالی لقب «حجه الاسلام» داشت. این لقب در باره او از قبیل القاب تصادفی وبیمعنی نبود، بلکه مانند«ثقه الاسلام» در مورد کلینی متوفی { 329} وعلم الهدی در مورد سید مرتضی متوفی {439} به شایستگی ومعنی حقیقی استعمال میشد. غزالی در دوره مجادلات مذهبی که قبلا نیز یاد آ ور گردیدیم، به وجود آ مد و در بحران جدال و کشمکش مذاهب وتفرق احزاب مختلفه به صفت یک نفر متکلم بزرگ ظهور نمود وخود مسلمان شافعی و اشعری مذهب، یعنی در اصول تابع طریقه اشعری و در فروع پیرو امام شافعی بود. با مخالفان مسلک خویش از سایر طوایف اهل سنت و معتزله و روافض و باطنیه و همچنین  حکما و فلاسفه و پیروان مسیح و دیگر ملل عالم مجادله زبانی و قلمی داشت. یک تنه با یک دنیا مخالفان میجنگید و بواسطه مهارت فوق العا ده ای که در کار داشت، همه جا فتح وپیروزی نصیب اومیشد. ارباب مذاهب عموما از نیروی زبان و قلمش زبون و ناچیز میشدند. از آن جهت به « حجه اسلام » ملقب گردید. غزالی کتابها در رد مخالفان تالیف نمود. در مولفانش گاه روی به طایفه ای بخصوص دارد و گاه عد ه ای فرق مخالف را مطمع نظر قرار میدهد.  مثلا در کتاب  «فیصل التفرقه  بین الاسلام والزندقه» و مستضهرین و حجه الاسلام و الزندقه و تهافت الفلاسفه به حکما و فلاسفه تاخته و در «القول الجمیل فی الردعلی من غیر الانجیل » باعیسویان جنگیده است و« الجام العوام وانتصار «والمنقذ من الضلال » وهمچنین پاره یا از کتب دیگرش چند رشته ازمذاهب مختلفه را به باد انتقاد گرفته است. در«احیاءعلوم الدین» هم به تمام طوایف پرداخته و مخصوصا صوفی نماهای مردم فریب را نکوهش نموده و درطریقه تصوف که مسلک نهایی اوست. انتقاد و تحقیقی بسزا و
راه حق را از باطل روشن ساخته است تا مردم به گمراهی در دام عوام فریبان نیفتند.. با آنکه امام محمدغزالی به دفاع از مذهب شافعی و شیوه اشعری در کلام پرداخت، ولی از آنجا که سرانجام به عقاید صوفیه گروید و در اثر نضج و رشد فکر آموزش منطق را ضروری میدانست و در مجادلات فلسفه نیز به راه تعصب نمیرفت و با مذاهب دیگر از در دشمنی خشن در نمی آمد و در بسیاری ازقضاوت های دینی،عرفانی و کلامی و فلسفی خود بدیع و مستقل و معتدل بود. لذا دشمنی عجیبی را از هر سو برانگیخت تا آنجا که در جایی مینویسد: « این روزگار سخن مرا احتمال نکند و هر آنچه میگوید در و دیوار به معادلات برخیزد.»
اعتراضات فقهای متعصب وقشری آن عصر، از قیبل:

ابن قیم و ابن جوزی به او نشان میدهد که تنگ فکری عجیبی درآن ایام وجود داشته چه اندازه آزاد اندیشی، هم اندازه هم که محتاطانه و محدود بوده است. خطر مرگباری را می انگیخته است. روش التقاطی غزالی احدی را راضی نمیکرد. نه تنها فقیهان، بلکه فلاسفه و صوفیان ومتکمان از او خرسند نبودند و پیروان مذاهب اسلامی بر او طعن میکردند و حتی کوشیده اند مقام مسلم علمی او را در علم دانش منکر شوند و او را به احتیال وسرقت ادبی متهم کنند و سر انجام کار بدانجا کشید که فقهای مالکی مذهب حکم به سوزاندان آثارش کردند.
یکی از مخالفان سرسخت غزالی، بنام ابوالولید طرطوشی از فقهای مالکی میگوید: « اما راجع به غزالی، من وی را دیدم و با او سخن گفتم .او را چنان یافتم که فضایل بسیار وعقل وهوش فراوان دارد و در تمام عمرش ممارست درعلوم کرده و سپس ازطریق علما برگشته و در طریق صوفیه درآمده و به علوم پشت پا زده و با وساوس شیطانی سروکار پیدا کرده و چون با آرا فلاسفه و اشارات و کنایات حلاج مانوس شده است، بر فقهای متکلمین طعن میزند و از این جهت درگیر گبر کفر و بیدینی است.»
اگر چه از طرف مخالفان خود امام غزالی متهم شده است که پیش از دین و کلام فلسفه را در آثارش رسوخ داده است، ولی او علیه فلسفه خصوصا فلسفه یونان در نظر داشته و فارابی و ابن سینا واخوان الصفا را به عنوان عرضه دارندگان این فلسفه در تمدن اسلام مورد توجه خاص قرار داده است. وی بر آن بود که باید باشکی منطقی به نظریات نزدیک شد و قبل از آن که نادرستی عقیده و فساد یک مذهب ثابت شود، برای آن که انتقاد به مثابه افگندن سنگی ازسر نابینایی (رمی فی العمایه ) نباشد باید بر مدارک نظری خصم احاطه کامل یافت و سپس آنرا انتقاد کرد وبه همین منظور غزالی نخست کتاب «مقاصد الفلاسفه » را به عنوان تدارک نقادی خود مینویسند و در آن نظریات آنها را بیان میکند کتاب  «تحافت الفلاسفه» مانند مقاصد الفلاسفه  تنها یک بررسی نیست، بلکه دیگر یک کتاب ردیه است. در این کتاب غزالی، انتقاد از فلاسفه را تا حد در تکفیر آنان اوج میدهد و از الهیات متکلمین در قبال فلاسفه مشاء دفاع میکند. غزالی میگوید: فلاسفه برای اثبات وجود دو مبدا قدیم برای عالم دلیلی مقنع ندارند و همچنین برای اثبات تقدیم مبدا الهی به مبدا مادی فاقد دلایل مقنع هستند. لذا استدلالات آنها منجر بدان میشود که وجود آفریدگار نفی شود و به این نتیجه برسیم که ماده در زمان ابدی است و چنانکه در کیمیای سعادت مینویسد: « چنانکه صفات حق سبحانه و تعالی از صفات خویش بدانست وذات وی از ذات خویش بدانست، تنزیه و تقدیس حق سبحانه وتعالی از تنزیه و تقدیس خویش بداند. معنی تنزیه و تقدیس در حق تعالی آن است که پاک و مقدس است از هرچه در وهم اید و خیال بندد ومنزه است از آنکه وی را با جای اضافت کنند، اگر چه هیچ جای از تصرف وی خالی نیست و آدمی نمودگار این در خویشتن میبیند که حقیقت جان وی که ما آن را دل گفتیم، منزه است از آنکه در وهم و خیال آید

و گفتیم که وی را مقدار و کمیت نیست و قسمت پذیر نیست و چون چنین باشد، وی را رنگ نبود و هرچه وی را رنگ نبود و مقدار نبود، به هیچ حال در خیال نیاید. در خیال چیزی اید که چشم آنرا دیده بود، یا جنس آن را دیده بود و جز الوان در ولایت چشم و خیال نیست.”
یکی از دلایل دیگر غزالی دایر بر کفر فلاسفه آنست که آنها علم خداوند را به کلیات میدانستند نه بر جزئیات و غزالی این مطلب را مخالفت نصوص صریح مذهب میشمرد و برای علم خداوند احاطه بر کلیات و جزئیات را میسر میدانست و این بحث یکی از مباحث مهم کلامی و فلسفی است و در پیرامون آن متکلمین سخنان بسیار گفته اند. در پاسخ همین کتاب امام غزالی «تهافت الفلاسفه » است که ابن رشد اندلسی فیلسوف مشایی مشهور کتاب «تهافت التهافت » خود را نوشت و در آن هم به اعتراضات کلامی غزالی و هم به روش سازشکارانه ابن سینا پرداخته است و از ارسطو و افکارش با سرسختی دفاع نموده است….
به هرحال، روش نقادانه امام محمدغزالی در کلام و فلسفه که در اثر دیگرش «المنقذ من الضلال» بیان شده، یک نوع سرآغاز فلسفه« نقد و سنجش» است که قرنها بعد در اروپا به وسیله بیکن و دکارت به کمال رسید. در واقع نحوه اعتراض غزالی و فلسفه و عجز آن بر اثبات صانع و ضرورت توسل به مبدا اشراقی در این زمینه در نزد غزالی تاثیر افکار عرفانی و تصوفی شاید باشد. امام محمدغزالی در طول زنده گی خود چندین بار به تحول روحی و انقلاب فکری مواجه شده است. او نخست در اوایل جوانی، به تحصیل فقه و حدیث، اخبار وعلوم دینی پرداخت و بعد فلسفه را فرا گرفت. سپس از فلسفه وعلم
جدل ملول شد و به کلام پرداخت و در آخر زنده گی نیزهمه را بجا گذاشت و به تصوف گرایید. او در یک اثر خود تحت عنوان «المنقذمن الضلال» مینویسد:

«این نکته بر من آشکار شد علم آنگاه حقیقی و اطمینان بخش است که شک و شبه و غلط  و پندار به هیچوجه درآن راه نباشد و به تشکیک هیچ مشکک در ارکان آن راه نیابد و گرنه آن علم که به شک و شبهه و تردید و احتمال خلل پذیر باشد، حقیقت علم نیست، بلکه گمان و پنداری است.. بنیاد دانش یقینی به شک و تردید هرگز متزلزل نخواهد شد. تردید و احتمال چه معجزه و کرامت نیز اساس علم یقینی را سست نخواهد کرد. مثلا علم به اینکه ده بزرگتر از سه است علم یقینی است که هیچ احتمال و تردید در آن راه ندارد، حال اگر یکی منکر این معنی خانه شود و برابر  صدق دعوی خویش از در معجزه و کرامت برابر چشم ما سنگی از وعصایی را اژدها کند و آن گاه بگوید که سه بزرگتر از ده است به هیچوجه سخن او را باور نخواهد کرد . باری در حقیقت علم به این اساسی که شنیده یی بردم و سپس دانستم علم یقینی چیست  و من باید دانستم که هر چه  در معلومات من به این درجه از قطع و یقین نرسیده در خور وثوق و اطمنان نیست، پس از اینکه علم یقینی  پیدا کنم در داشها وعلوم خود وارسی  کردم تا ببینم که آ یا سر مایه هایی علم یقینیی دارم … هیا نه چون بازرسی کردم خود را از این سرمایه تهیدست یافتم، دیدم غیر از یقین باشد در دست من نیست، از چیز غیر ارا ین دو سرمایه امیدم بریده شد و حل مشکلات را منحصر به همین امر یعنی مبادر ضروریات و حسیات یافتم…» باری غزالی با تردید در همه چیز بالاخره تصوف وعرفان را مفید یقین دانست.
آثار امام محمد غزالی

تالیفات غزالی در مسایل دینی، اخلاقی، کلامی وعرفانی بسیار بوده و به قولی به هفتاد کتاب  ورساله میرسد که اغلب آنها در دست است. بعضی تالیفات او را بیش از این نوشته ها و تعداد آثار او را بیش از صد کتاب و رساله بزرگ وکوچک در فقه وحدیث وکلام و اخلاق وفلسفه را جز آن میشمارند که گل سر سبد آنها در زبان  عربی  احیاء علوم الدین، در فارسی خلاصه از آن کتاب بنام « کیمیای سعادت» است. امام غزالی کتاب  احیاء علوم الدین خود را در وقت گوشه گیری و عزلت نوشته است  غالب این کتابها تا مدتها از کتب درسی  مدارس  شمرده میشد، از جمله کتب مهم او در کلام اینها است: القتصاد فی اعتماد، الجام العوام عن کلم الکلام، تهافت الفلاسفه، فضاح البا طنیه ، فیصل التفرقه بین الاسلام والزدقه ، کتاب مستظهری در رد باطنیه، کتاب مواهم البا طنیه ، مقاصدالفلاسفه ، المقصدالاسن فی شرح اسماءالحسنی، المنقذ من الضلال، الاربعین فی اصول الدین، اجوبه الفزالیه فی المسایل الاخرویه، المضنون الکبیر، مشکوه الانوار، قسطاس المستقیم، فضایل الانام، احیاءعلوم الدین، کیمیای سعادت، القول الجمیل فی الرد علی من غیر الا نجیل و آثار دیگر امام غزالی بسیار از کتاب ها و رسایل خویش را به زبان عربی نوشته، ولی چند اثر مهم خود را از قبیل کیمیای سعادت و فضایل الانام را به فارسی نوشته است. این آثار غزالی به لطف عبارات، حسن واژه ها و شیوایی و رسایی نثر و ترکیبات کهن دری و حلاوت و سلامت سخن از گنجینه های گرانبار ادبیات فارسی است. استاد جلال الدین همایی درباره نویسنده گی امام غزالی در کیمیای سعادت مینویسد«…نثر فارسی غزالی بسیار شیوا وپخته و ساده و گیرا و پر نغز است و کلمه ای جامع تر از این در باره نویسنده گی این بزرگ استاد نداریم.»

 تصوف امام غزالی

تصوف امام محمد غزالی که آخرین مرحله عقیده اوست، نخستین بار از آنجا سرچشمه گرفته که پدرش و همچنین نخستین استادش – احمد رادکانی، صوفی بود. برادرش احمد غزالی در آغاز جوانی کار را یکسره کرده و رسما داخل رشته تصوف شد .وی پیش از آنکه در کوچه های پرخم و پیچ عقاید و آرای بشری آواره و سر گردان شوفد رخت به کوی آرامش برد، اما امام محمد غزالی، درجوانی غرق مسایل  فقه و اصول و کلام و فن خلاف و مناظره بود و در حدود چهل سالگی متنبه گشت و آوارگیها کشید تا آخرکار آئین تصوف را بر همه طریقه برگزید. بزرگترین راهنمایان وی در تصوف ابوعلی فارمدی و ابوبکر نساج بودند.
اونخست  برای فراگرفتن معارف صوفیه به خواندن کتاب «قوت القلوب» ابوالقاسم قشیری متوفی 466هجری و نوشته های حارث محاسبه متوفی 243ه وامزالام شافعی متوفی 204هجری وماثورات جنید متوفی298 و تعلیمات شبلی و بایزید و امثال آنها پرداخت و سپس خود دنباله کار و کوشش را از دست نداد تا به مرحله کشف و شهود حقایق عرفانی رسیده و تصوف را به گونه ای نو ظهور جلوه گر ساخت. غزالی از صوفی نماها ما نندعالم نما ها انتقاد فرمود و مطالبی تازه بیش آورده که در کتب پیشینیان کم سابقه بود. به عقیده نگارنده تصوف امام غزالی را سنخ تصوف امام قشیری ـ صاحب «رساله قشیریه» و شهاب الدین سهروردی ـ صاحب معارف المعرف شمرد. با این تفاوت که مقام امام غزالی دراین سنخ متصوفان هم در علم و هم در عمل و روشنی فکر، از همه بالاتر میباشد، زیرا خود در این مرحله نیز محقق و نقاد  بوده و به عقاید موروثی بسنده
نکرده است. اما تصوف غزالی را با مولانا جلال الدین بلخی صاحب مثنوی تا وقتی میتوان شبیه وهمسنگ دانست  که مولانا در تحت تربیت سید برهان الدین محقق ترمزی کار میکرد، نه از آن تاریخ که به شمس تبریزی پیوست، زیرا از آن تاریخ به بعد، برای مولوی در هیچیک از کاملان وارسیده این جهان نظیر وهمانندی پیدا نتوان کرد.
غزالی میگفت: تصوفی که از روی قرآن و حدیث مصطفی علیه السلام نباشد پایه اش استوار نیست. این اندازه بود که در فهم قرآن و حدیث مصطفی با دیگر علما و فقیهان و مفسران بی اندازه تفاوت داشت. وی حقایق قرآن ما ثورات دینی را به گونه ای میفهمید که از در یافت دیگران ممتاز بود. بالجمله غزالی در میان صوفیان پیش و معاصرش از همانند های ابو طالب مکی و امام قشیری و سهروردی و محی الدین عربی مقامی ممتاز و برجسته دارد، اما به آخرین مقام مولوی که کمتر کسی دست بدان یافته است، نرسیده، و سنخ تصوف او اصلا با تصوفی که مولوی از کار درآورده، متباین است. تصوف غزالی با تعشف همراه بود تعشق، اما امام احمد را شاید دانشمندانی که از روح تصوف با خبرند در این مرحله از برادرش امام محمد رسیده تر دانند، چون سخن به مقایسه ما بین دو برادر امام محمد و امام احمد رسید، مطلب قبل را به این جمله تکمیل میکنیم که امام محمد «عالم صوفی » و امام احمد «صوفی عالم » است.
کل آثار:

الف- آثار سالهای دانش اندوزی غزالی، از سال ۴۶۵ تا ۴۸۷ هجری:
التعلیقه فی فروع المذهب
المنخول فی الاصول
ب-آثار نخستین دوران درس و بحث
البسیط فی الفروع
الوسیط
الوجیز
خلاصةالمختصر و نقاوةالمعتصر
المنتحل فی علم الجدل
مآخذ الخلاف
لباب النظر
تحصیل المآخذ فی علم الخلاف
المبادی و الغایات
شفاء الغلیل فی القیاس و التعلیل
فتاوی الغزالی
فتوی (فی شأن یزید(
غایةالغور فی درایةالدور
مقاصد الفلاسفه در (فلسفه(
تهافت الفلاسفه در (کلام(
معیار العلم فی فن المنطق در (منطق(
معیار العقول
محک النظر فی المنطق در (منطق(
میزان العمل در (منطق(
المستظهری فی الرد علی الباطنیه در (کلام(
حجةالحق در (کلام(
قواصد الباطنیه
الاقتصاد فی الاعتقاد در (کلام(
قوائد العقائد در (کلام(
الرسالةالقدسیة فی قواعد العقلیة در (کلام(
المعارف العقلیة و لباب الحکمةالاهیة
ج- آثار دوران خلوت نشینی و مردم گریزی غزالی از سال ۴۸۸ تا ۴۹۹ هجری
احیاء علوم الدین در (تصوف(
کتاب فی مسأله کل مجتهد مصیب
جواب الغزالی عن دعوة مؤید المک له
جواب مفصل الخلاف
جواب المسائل الربع التی سألها الباطنیه بهمدان من ابی حامد الغزالی
المقصد الأسنی فی شرح الأسماءالحسنی
رسالة فی رجوع اسماءالله الی ذات واحدة علی رأی المعتزله و الفلاسفه
بدایةالهدایة در (اخلاق(
کتاب الوجیز فی الفقه
جواهر القرآن
کتاب الاربعین فی اصول الدین در (اخلاق(
کتاب المضنون به علی غیر اهله
المضنون به علی اهله
کتاب الدرج المرقوم بالجداول
القسطاس المستقیم
فیصل التفرقة بین الاسلام و الزندقة
القانون الکلی فی التأویل
کیمیای سعادت در (تصوف) به فارسی.
ایها الولد
اسرار معاملات الدین
زاد آخرت به فارسی
رسالة الی ابی الفتح احمدبن سلامة
الرسالةاللدینیه
رسالة الی بعض اهل عصره
مشکاةالانوار در (تصوف(
تفسیر یاقوت التأویل
الکشف و التبیین
تلبیس ابلیس
د- بازگشت به سوی مردم و دومین دوران درس و بحث از سال ۴۹۹ تا ۵۰۳ هجری
المنقذ من الضلال
کتاب فی السحر.الخواص الکیمیاء
غور الدور فی المسألة السریجیة
تهذیب الاصول
کتاب حقیقة القولین
کتاب اساس القیاس
کتاب حقیقة القرآن
المستصفی من علم الاصول در (فقه(
الاملاء علی مشکل الاحیاء
ه- آخرین سالهای زندگی ۵۰۳ تا ۵۰۵ هجری
الاستدراج
الدرةالفاخره فی کشف العلوم الآخرة
سر العالمین و کشف ما فی الدارین
نصیحت الملوک در (تصوف) به فارسی
جواب مسائل سئل عنها فی نصوص اشکلت علی المسائل
رسالة الاقطاب
منهاج العابدین در (تصوف(
الجام العوام من علم الکلام در (تصوف(
سایر کتابها، که یا در صحت انتساب آن تردید وجود دارد و یا با نامهایی متفاوت از کتب فوق خوانده شده‌است.
معراج السالکین در (تصوف(
الادب فی الدین
القواعد العشره
الرسالةالوعظیه
رسالةالطیر
روضةالطالبین در (تصوف)
عجائب المخلوقات و اسرارالکائنات. این کتاب به «الحکمة فی مخلوقات الله» نیز معروف است.

برگرفته از سایت جیحون

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۴ ، ۰۴:۲۶
aziz ghezel


ترانه های عقد کنان(اِللشدیرمه)
سروده های منظومی است که در مراسم عقد کنان وقتی عروس و داماد دست هم را می فشارند ، خوانده می شود و درآن برای برکت یافتن زندگی عروس و داماد و برای خوشبختی و سعادت آنان دعا می کنند. بخش زیادی از این گونه ترانه ها ، یاد آوری مسئولیت های عروس در خانه شوهر و ذکر پاره ای از نصایح و اندرزهاست وبدین علت می توان آن را «پندنامه عروسی» نامید. این نوع ترانه که مختص عقدکنان است در میان تمام ترکمن نشینان اجرا می شود و مهمترین و مشهورترین ترانه عقد کنان که در میان ترکمنهای ایران رواج بسیار دارد، در ذیل می آوریم:
آلاجا کؤینک گیدیرمه                آرفا چؤرک اییدیرمه
توینوقلا دپدیرمه                     آغیزلا قاپدیرما
دییه باشین ایتدیرمه                    چوفرک یونگونی دیتدیرممه
اؤوینگدن گلسه قافار سینگ                ایزینگدان گلسه دپر سینگ
آشینگ آشپز بیشیر سین        یو کونگ حمال دوشورسین
آشینگ کأندن بیشیرگین    قازانینگ زوردان دوشورگی    
الینه یوزوک داقادینگ                یوزونه گولوپ باقادینگ
قافدان گلسنگ گولده گل                الینگه اوغلان آلداگل
تهران ، تبریز آیلادینگ                قیزیلدان شای شایلادینگ
ایچیأنینگ پپسی بولسون                مینیأنینگ تاکسی بولسون
کؤویشجیگینی شیر قیلدا ادیپ            گزه گندن بولماسین
آغیز جیغینی مونگولده دیپ                کپ گزدیرگن بولماسین
اؤیکن بولما باغیر بول                قارا داشدان آغیر بول
گلین بولوپ بؤوره باقیپ اوتورما            الینگه یوزوک اؤتورمه
داماد قافدان گلنده                    یوزونگ ساللاپ اوتورما
سویتدن قایماق سوزه دینگ                یاغدان بؤرک اوزه دینگ
کوندیگینه سوو قویادینگ                الینه حوله بره دینگ
یوزونه باقیپ گوله دینگ                 ....     ......    ...... .......
ایر سغالینگ سچیک بولسون            یولارینگ آچیق بولسون
اوغلانلیقدان اولالان                اولی لیقدا بیریگن ...
ایچیندأ کینگ بیلن بولسون                گؤونونگدأ کینگ تافان بولسون
سفاپ دوشه گین سالان بولسون            سیلکیپ دونون سرن بولسون
 آغیزی بیری میسیرمانی بولسون            یاخشی یامانی بیلن بولسون
دوستلاری شاد بولسون                دوشمانلاری مات بولسون
«پیراهن زمخت مپوشان و نان جوین مخوران. مگذار او را بیازارند. مگذار که بر او سخن درشتی گویند. افسار و عنان شتر را به دست نو عروس مسپار. مگذار پشم نامرغوب را حلّاجی کند. دشمن رویاروی را گاز بگیر و آن را که از پس آمد لگد بزن. آشت را آشپز بپزد و بارت را باربر بکشد. غذایت را همیشه بیشتر بپز و دیگت نیز همیشه سنگین باشد. به دستش انگشتر کنی و همیشه خندان بر او بنگری. اگر ا زدر در آید با او مهربان باش و انشاالله که کودکی بر دست گیری. با او تهران و تبریز را سیر کن. با طلا و جواهرات او را مزین کن. نوشابه ات پپسی باشد و سوار وسیله نقلیه شخصی شوی . امید است که عروس تو ، خارج از خانه زیاد نگردد و با جنباندن زبان، سخن چینی نکند. همدل و با او استوار باش و سنگین تر از تخته سنگ باش. تنها منشین و باخود خلوت مکن و انگشتر به دست مکن. وقتی داماد از در وارد می شود ، عبوس و ترشرو مباش. از شیر، سرشیر بگیری و با روغن ، «بؤرک» بپزی. همیشه به آفتابه او آب بریزی و به دستش حوله دهی. به او خندان بنگری. روزی ات فراوان و راههایت گشوده باد. کوچک بودی، بزرگ شدی. اکنون یکدل ویکزبان شدی.»
«... خدا کند که فهمیده و همراز باشد، به خواسته های دل تو برسد. به نیکویی رخت انداز او باشد و لباسهایش را بشوید و پهن کند . همدل و مسلمان باشد. خوب و بد زندگی را بداند . دوستانش شاد باشند و دشمنانش مات باشند.»
معمولاً در پایان این پندنامه ، روبه داماد و عروس چنین می گویند:
گلنی دامادا تابشیریان                دامادی خدایا تابشیریان
«عروس را به تو می سپارم و تو را به خدا»

ترانه های عروسی(توی آیدیملاری)
این ترانه ها را دختران و مادران به صورت دسته جمعی یا انفرادی وقتی می خوانند که    می خواهند کجاوه عروس رابیاورند ویا در موقعی که عروس را به خانه بخت آوردند یا وقتی عروس را درخانه نشاندندمی خوانند که به «توی آیدیملاری»مشهور است. معمولاً آهنگی آرام و ملایم دارد. این ترانه ها به ترتیب مراسم عروسی از خواستگاری تا پایان به گونه رایج همان منطقه خوانده می شود. گاهی یکی می خواند و دیگران با دستک زدن همراهی می کنند و یا گاهی با نوای آن دف و نی می زنند.
یاد آوری می شود که در این گونه ترانه ها به اصطلاحاتی چون«گلّه جه» (زن برادر) ،«ینگّه» (دوستان و خویشاوندان عروس که به همراه او می آیند)،«دویدأم» (برادر بزرگ) ،«قوُدا»(اصطلاح متقابل بین خانواده عروس و داماد)،«کؤرک» (داماد) بر می خوریم.
این ترانه ازیک سو در بردارنده و ابراز کننده شوق و ذوق فامیلان داماد و از یک سو بازگو کننده مراسم گوناگون و ویژه ازدواج است.در این ترانه ، هر یک از فامیلان داماد مثل:پدر ،مادر یا خواهر ونزدیکانش احساس عواطف خود را ابراز می دارد و گاه زبان طنز یا زبان کنایه به خود می گیرد. ولی متأسفانه امروزه این ترانه ها به دست فراموشی سپرده اند یا این که فقط در مجالس مخصوص شب ازدواج آن هم به صورت خیلی کوتاه خوانده می شوند:
اول گلیأن کجبأ                    اوُن سپ دییدیم اجه مه
بارینگ آیدینگ دویدأمه                قاراشسین گلّه جه مه
«آن کجاوه است که می آید . به مادرم گفتم که (به نشان سپیدبختی) آرد بپاشد. به بردار بزرگم نیز بگویید که در انتظار عروس باشد.»
آق مایانینگ آغرامنی                یول گؤته رر ان شاء الله
اؤز دوغانمینگ نأزینی                قیز گؤترر ان شاء الله
«سنگینی شتر سفید کجاوه را ، راه تحمل خواهد کرد، و ناز برادرم را (آن) دختر خواهد کشید.»
داماد دونونگ گیده گل                تیکه نه اوُرما- داگل
دوستدان کأندیر دوشمانینگ            سیرینگی برمه- ده گل
«ای داماد !لباس نو بپوش وبیا و خود را به خار مزن!دشمنان تو از دوستانت بیشترند بیا و رازت را بر کسی فاش مکن.»
کؤینه گی گؤک دامادینگ                یوره گی آق دامادینگ
اؤز سؤیه نینی آلسا                    آرمانی یوق دامادینگ
«داماد پیراهن آبی بر تن دارد. دل داماد پاک است. اگر به دلداده خود برسد، دیگر آرمانی نخواهد داشت.»
داماد باغا گیریأ – ده                باغینگ گُلین یولیا- دا
باغینگ گلی باهانا                    اؤز سؤیننی گوریأ- ده
«داماد داخل باغ می شود و گل می چیند. گل برای او بهانه است، او آمده است تا دلدارش را ببیند.»
ایندی سؤزومینگ آخیری                اوقیدیم زهره طاهیری
بیزینگ آلجاق گلنیمیز                ایرانلی نینگ شاهیری
«این حرف آخر من است. داستان عشق زهره وطاهر راخواندم. دختری که عروس ما می شود ، شاعر ایران زمین است.»
هالی گیتر گلّه جه                    پالاس گتیر گلّه جه
گتیرمه سنگ گتیرمه                بختینگ گتیر گلّه جه
«ای زن داداش ! فرش بیار. ای زن داداش! پالاس بیار. اگر هم نیاوری ، عیبی ندارد. ای زن دادادش ! سفید بختی را با خود بیار.»
پیغامبرینگ قیزینی                    علی (ع) آلدی دییدیلر
توی تو ماشانگ گؤرکی                شوندا بولدی دییدیلر
«گفتند که دختر پیامبر به عقد علی(ع) درآمده است. تمام شادمانی و سرور ، گفته اند که در آن روز بر پا شد.»
یول اوستونده اوتورما                اوستونگ باشینگ چانگ بولار
شوندان دویدأم گلنده                اعتبار ینگ کم بولار
«سر راه منشین که بر رویت گرد وغبار می نشیند وزمانی که برادرم بیاید ، از اعتبارت کم خواهد شد.»
ایگنه اوجی اینچه دیر                تویا گلن سینچی دیر
گلینگ گؤرونگ دامادی                اوزّین بویلی اینچه دیر
«سر سوزن تیز ونازک است. وکسانی که به عروسی می آیند ، صاحب نظر و آزمایشگرند. بیایید داماد را  بنگرید که میان بالا و باریک اندام است.»
کجبه گلیأر آیلانیپ                مخمل دونا بوره نیپ
منینگ باللیمینگ تویونا                یاش اولی گلیأر سؤیره نیپ
«کجاوه سیرکنان می آید، با پوشش و رواندازی مخملی. ریش سفیدان نیز به عروسی برادرم شوق کنان می آیند.»
ایکی قوچونگ کلّه سی                بیر قازاندا قاینا یا
اؤیلنمه دیک ییگیت لر                باشین بولاپ اوینایا
«سر دو قوچ در یک دیگ پخته می شود. جوانان ازدواج نکرده حسرت به دل می رقصند.»
جأ به جأ اوزوم آلدیق                چؤفی بولماز قوداجان
بیزینگ آلان گلنیمیزینگ                کفی بولماز قوداجان
«ای خانواده عروس! چند جعبه انگور خریدیم که انگورهایش چوب ندارند. عروس ما نیز(در زیبایی) هیچ حرفی ندارد.»
پوییز گلیأر هاش هاشلاپ                توسسه سینی گؤنگه تاشلاپ
منگ گلّه جم- ده گلیأر                بوتین پأمیلین تاشلاپ
«قطار سر وصدا کنان می آید و دودش را به هوا می پراکند.زن برادر من نیز با ترک تمام اقوام و خویشان می آید.»
بییک بییک دیوارلار                ایچینده بده و آطلار
اؤز دویدأ مینگ تویوندا                اویناسین یاش ییگیت لر
«حصارهایی بلند، با اسبانی اصیل و سرکش. در جشن عروسی برادر من ، جوانان بیایند و شادی کنند»
آق سماور قاینادینگ                آق شکرلر یایرادینگ
اؤز دویدأمینگ تویوندا                دنگ دوشلارنی اوینادینگ
«سماور سفید را به جوش آورید و شیرینی ها پخش کنید. درجشن عروسی برادرم همسالان را برقصانید.»
گلّه جه گلیم گلسه نه                کجیل بالانگ گیسه نه
ساللانایین سادینگا                    دویدأم دوشسن یادینگا
«ای تازه عروس با لباس نقش آگینت بیا. من قربان تو شوم ، و تو هماره به یاد برادرم باشی.»
قارالی ، آ قارالی                    قارالی سین گؤره یلی
داشدان گلیأن گلّه جه                آچ یوزونگی گؤره یلی
«آلوی سیاه ، ای آلوی سیاه ! آلوی سیاهش را ببینیم. ای زن برادر که از راه دور می آیی، چارقدت را برادر تا چهره ات را ببینیم.»
نار آغاجینگ دویبی من                خوجالارینگ بیری من
اؤز دیدأمینگ تویوندا                اویون اوینا جانگ بیری من
«من ریشه باغ انارم و یکی از ساداتم. درجشن عروسی برادرم ، من باید شادی کنم.»
ایکی ایکی دؤرت بولار                قیز یاشی اون دؤرت بولار
قیز اون دؤرتدن گچسه                انه سینه درد بولار
دو دو تا ، می شود چهار تا. سن مطلوب دختران چهارده است. وقتی سن دختر که از چهارده گذشت، دیگر مادر دل نگران می شود.
آق سماورینگ سسی بار        
چیق- دا گؤزّه گلّه جه            
دؤرت آیاغنینگ پوسی بار
دام
اد گلیأن سسی بار
«سماور سفید به صدا در آمده است و چهار پایه آن پوسیده است. ای زن برادر من! بنگر گویی داماد می آید.»
هنگی بار، آ، هنگی بار                هر کیمینگ اؤز دنگی بار
منینگ گلّه جه منینگ                یانگا جیغنّا منگی بار
«ساز و وجد دارد و هر کس را همسالی است. زن برادرم در گونه اش خالی دارد.»
گولگولی دیر کؤینه گیم                گلدن آق دیر بیله گیم
گولگولی دیر کؤینه گیم                گلدن آق دیر بیله گیم
یار اوستونده یار سؤیسنگ                یار یلمازمی یؤره گیم
«پیراهنی رنگین دارم و مچ دستانم سفید است. اگر یار دیگری برگزینی ، آیا دل من نخواهد ترکید؟»
یوزوک تاپدیم یاشیلجا                بیر آوادان قاشلیجا
منگ کؤرفه گلّه جم                اورتا بویلی ایشلیجه
«انگشتری سبز با نگینی بسیار زیبا یافتم! زن برادر کوچک من میانه قامت و پرکار است.»
حقیم حقا یتیرسین                    حق مرادا او تیرسین
گلّه جأنی آلمانا                    بیزه خدای یتیرسین
«خداوند مرا به حق خود برساند و به حق، کارم را گشایش دهد. دیدن عروسی برادرم را خدا قسمت ما کند.»
آق ماشین گچیپ باریا                بوغینی سچیپ باریا
چیقدا گؤزّه دویده جان                گلّه جم گچیپ باریا
«ماشین سفید در گذر است، همچنان بوق می زند . ای برادرم برو و بنگر که زن برادرم در حال گذر است.»
سوو آقار کنار گیدر                اورتاسی اوینار گیدر
دگمأنگ قیزینگ گونونه                میهمان دیرگلر گیدر
«آب روان می شود و کناره رودخانه را در بر می گیرد. آب روان به رقص آمده است. دل دختر را نشکنید که چند روزی میهمان است و روزی خواهد رفت.»
خط یازدیم سطیر سطیر                آراسی سانتیمتر
اوچوپ باریان آق قوشلار                گلّه جه جه سلام یتیر
سطر به سطر به فاصله یک سانتیمتر نامه ای نوشتم . ای پرندگان سفید درحال پرواز به زن برادر من سلام برسانید.
قاییش قاییش گلّه جه                سورمه قاییش گلّه جه
آق مایانینگ او ستونده                قاییم یابیش گلّه جه
«... در بالای شتر سفید قرص و محکم بنشین ای زن برادر!»
پیرتیق پیرتیق گلّه جه                آلما پیرتیق گلّه جه
بیزه گلن ینگّه لنگ                بالاغی ییرتیق گلّه جه
«... ینگه هایی که به خانه ما آمده اند، شلوارهایشان پاره پوره است.»
ارنلر ، آ ارنلر                    داغا بوغدای سررلر
یدی مونگی آزوگؤروپ                سکگیز مونگ دییرلر
«مردان خدا! در بالای کوه ، گندم می پراکنند تا آفتاب بخورد. هفت هزار تومان را برای مهریه کم می دانند و هشت هزار تومان می خواهند.»
ساری صاندیق نأگرک؟                صابین سالمانا گرک
قافدان گلّه جم گلنده                الینی یومانا گرک
«صندوق زرد به چه درد می خورد؟ به درد صابون می خورد. وقتی که زن برادرم خواست دستش را بشوید ، لازم می شود.»
فلان یرینگ پامیغی                اوزّین اوزّین اؤسوپدیر
فلان یرینگ قیزلاری                اوزّین ساچین کسیپدیر
«پنبه های فلان جا ، بسیار قد کشیده اند. دختران فلان جا ، گیسوان خود را بریده اند.»
پیشمه سچن بیز اوبا                نار سچن بیز اوبا
فلان یرینگ قیزینی                آلیپ قاچان بیز اوبا
«این روستای ماست که پیشمه وانار پخش می کند. این روستای ماست که دختر فلان جا را ربوده است.»
آسماندأ کی یدی ییلدیز                یدی سی نینگ بیری من
اؤز آغامینگ تویوندا                غزل دوزجک بیری من
«من یکی از از آن هفت ستاره آسمانم. من در عروسی برادرم غزل خواهم سرود.»
چینی تاباق دؤویلدی                ییغنامانا گیده یلی
گلّه جه مینگ تویونی                قوتلامانا گیده یلی
«دیس چینی شکسته است ، برویم آن را جمع کنیم. برویم و عروسی را به زن برادرم تبریک بگوییم.»
حسیب دیر، آ حسیب دیر                الین کسر کسیپ دیر
آل یانگاق قیزیل دوداق                گؤرونگ کیمه نصیب دیر
«دنیا کارش با حساب است.کارد، دستش را بریده است، بنگرید این گونه زیبا ولبهای قرمز قسمت چه کسی خواهد شد؟»

ترانه های بازی(اویُون آیدیملاری)
ترانه های ساده و دور از تکلف ، موزون و مقفی هستند که از طبیعت پیرامون الهام گرفته اند. ریتم و موسیقایی خاص دارند که با حرکات پا و دست هماهنگی دارد و نشاط خاصی به شعر ملهم از طبیعت می بخشد. این نوع ترانه ها از نظر قالب و آهنگ همچنین از نظر هجا مانند لأله است ، با این اختلاف که این ترانه ها را دختران هنگام بازی به صورت دسته جمعی و گروهی می خوانند. یارکشی و بازی گروهی از مهمترین خصیصه این ترانه هاست، کوتاهی و بلندی این نوع ترانه ها به بافت و شکل بازی بستگی دارد. دو گروه اشعاری منظوم به یکدیگر رد وبدل می کنند. و آن را با هماهنگی حرکات دست و پا آهنگین می سازند.
آلتی قویون بأَش گچی
از مهمترین ترانه های بازی«آلتی قویون بأش گچی»(به معنای شش گوسفند و پنج بُز) است که دختران آن را به دو گونه بلند و کوتاه می خوانند.
گونه بلند ترانه «آلتی قویون بأش گچی»:
قایرادان گلدی بأش گچی                هانی مونونگ ارکه جی
ارکه جی داغا گیتدی                های هایلادیم گلمه دی
چیگیت بردیم اییمه دی                چیگیدیم  تاتا  بردی
تات مانگا قانات بردی                قانا  تجیغیم  قریلدی
             سویری یوپگه دوزولدی
«از شمال پنج بز می آید پس قوج اش کجاست؟ قوچ اش به کوه رفته است. هوای زردم نیامد.دانه دادم نخورد دام نخود.دانه را به تات دادم و او بال و پر به من داد.بالم شکست و به ریسمان درازی کشیده شد.»
گونه کوتاه ترانه «آلتی قویون بأش گچی:»
آلتی قویون بأش گچی                هانی مونونگ ارکه جی
ارکه جی داغدا قالدی                 های هایلادیم گله دی
آرپا برسم اییمه دی                چیگیت برسم دویمادی
«شش گوسفند و پنج بز، پس قوچ اش کجاست؟ قوچ اش در کوه مانده ، او را صدا کردم نیامد. جو دادم نخورد، تخمه دادم سیر نشد.»                                                           
ایکی چوپان اوروشدی                بیری قانا بولاشدی
اونونگ قانین کیم سوپیر؟                آق ساقغاللی پیر سوپیر
پیری گیتدی اودونا                پالتا دگدی کوموش دیر
«دو چوپان دعوا کردند، یکی در خون خود غلطید. چه کسی خون او را پاک خواهد کرد؟ پیر ریش سفید پاک خواهد کرد. پیرش برای هیزم رفت و تبر به رانش خورد. نه آن تبر نبود، آن نی بود. ده انگشتش نقره است.»
کوموشی ییتیردیم(نقره را گم کردم)
کوموشیمی ییتیر دیم!                خانا خایار یتیردیم!
خانینگ آطی کینگشه یأر                نأمه دیییپ کینگشه یأر؟
آرپا دیییپ کینگشه یا                آرپانی نیردن آلجاق ؟
            چایینگ دویبوندن آلجاق!
«نقره ام را گم کردم و به خان خبرش را دادم. اسب خان شیهه می کشد. چرا شیهه می کشد؟ او جو می خواهد. جو را از کجا تهیه خواهی کرد؟ از کنار رودخانه تهیه خواهم کرد!»
سویت قازان(دیگ شیر)
سویت قازان ، آ سویت قازان            سویت قازانا نأ گرک
                   قایما قلیجا سویت گرک
«آن دیگ شیر، آن دیگ شیر! چه می خواهد؟ شیر که سرشیر داشته باشد!»
سویت قازان گلیأر های بیلن                بیر مله جه تای بیلن
تای باتدی پاللچیغا                     چیقارینگ های های بیلن
«دیگ شیر های و هوی کنان می آید. با اسبی ابلق و سرکش. اسب در گل ماند، با های وهو او را در آورید!»
سویت قازان ، آ، سویت قازان            سویت قازانا نأگرک
چیقم چیقم بیز گرک                آش بیشیردیم دوشوردیم
یتیم اوغلان چاغیردیم                دویورمانی قایتمارام
بیراشه جیک گتیردیم                انگیر تمانی گیتمه رم
بیربؤلک بولوت گتیردیم                یاغدیرمانی گیتمه رم
بره نینگ اوغلی بولسون                برمه دیگینگ قیزی بولسون
«دیگ شیر، دیگ شیر چه می خواهد؟ گروهی از ما را! آش پختم، تمام کردم و یتیمی را برای خوردن دعوت نمودم ، تا اورا سیر نکنم برنمی گردم . تکه ابری از آسمان آوردم ، تا نبارد برنمی گردم. آنکه احسان کند فرزند پسرش باد! و آنکه احسان نکند دخترش باد!»
قاق قاق قارغالار(قارقارکلاغها)
قاق قاق قارغالار                    آغاچ باشی دیر مالار
سولگون لر شالی بیشه                یاپ ایچیندن یورغالار
«کلاغها با سرو صدا می آیند و تنه درخت ر ا نوک می زنند! آن زمانی که شالیزار برسد، قرقاول ها در جوی آب به آهستگی خواهند رفت!»
بؤکوشه یلی (شادی کنیم)
بؤکوشه یلی بؤکوشه یلی                ساری قاوین اکیشه یلی
ساری قاوین بیشیپ دیر                ساپاغیندان دوشوپ دیر
«شادی کنیم و شادی کنیم و خربزه زرد بکاریم. خربزه های زرد رسیده اند و از ساقه اش جدا شده اند!»
آی ترک گون ترک!
این بازی در شبهای مهتابی مخصوصاً شبهای چهاردهم هر ماه انجام می گیرد. تعداد نفرات به دو گروه مساوی(الف-ب) تقسیم می شود. معمولاً هر دو گروه را دختران تشکیل      می دهند. هر گروه برای خود سرگروهی به عنوان ریش سفید یا داور گروه تعیین می کنند و در فاصله بیست الی پنجاه متری هم قرار می گیرند، هر گروه به صورت یک زنجیر در خط مستقیمی دستهای خود را به یکدیگر می دهند و سخت می فشارند تا یک زنجیر گروهی تشکیل دهند. ابتدای بازی با سخنان موزون و اشعار دلنشین که بین دو سرگروه رد وبدل می شود آغاز می گردد:
الف:
آی ترک ، گون ترک                بیزدن سیزه کیم گرک
«دختری همچون ماه و خورشید می خواهید؟ کدام دختر را از بین ما می طلبید؟»
ب:
اؤوی ینگّه لی گرک                آردی تنگه لی گرک
            سایراپ دوران دیل گرک
«دختری که در جلویش ینگه هایش راه افتد و در پشت سرش تنگه های پول باشد و زبانی که گویا باشد.»

الف:
دیل ایچینده کیم گرک
هر کیمه گلجک گرک
«از میان زبانها کدام زبان را اختیار می کنی ، نوبت به هرکسی که می رسد!»
ب:
سایراپ دوران قیزیل دیللی
... دییأن شوم گرک
«آنکه زبان گویا و سرخ دارد، فلان دختر را می خواهیم»
الف:
اور- دا ، ییق – دا آلاغا
«اگر می توانی حمله کن و بگیر و ببر!»
گروه (ب) هر کسی خواسته شده باشد باید به طرف گروه(الف) حمله کند تا دستهای بسته آن گروه را باز کند. اگر دستهای آنان را توانست باز کند. یک امتیاز می گیرد. اگر نتوانست خود همانجا می ماند و برگروه (الف) یک نفر اضافه می شود. همین طور بازی ادامه می یابد تا اینکه یکی از گروهها تمامی اعضای گروه مقابل را به گروه خو منتقل می کند.
این بازی جلوه ای از آداب و رسوم گذشته است که آداب مربوط به مراسم خواستگاری را به نمایش می گذارد. ریش سفید یاهمان سرگروه به عنوان«ساوچی» از دختر خواستگاری می کند، پس از اعلام آمادگی خانواده دختر ریش سفید جمع شده به طرف خانواده او می دوند و درباره مهریه او صحبت می کنند و به مشورت می نشینند.
ساریجا قاوین
این بازی معمولاً در تمام اوقات روز انجام می گیرد. تعداد نفرات بین دو گروه مساوی تقسیم می شوند. حال ممکن است یک گروه پسر باشد و گروهی دیگر دختر و یا ممکن است هر دو گروه دختر باشد. هر دو گروه برای خود سرگروهی تعیین می کنند و سرگروه برای اعضای گروه خود نام مستعاری انتخاب می کند که  می تواند نام یک پرنده، شی یا نام انسانی باشد. بازی از همین جا آغاز می شود. سرگروه(الف) نمایش پیرزن گوژپشتی که خاری بر پای آن خلیده است، بازی می کند به طرف گروه (ب) می رود و خطاب به آنها می گوید:«اجه نگ بارمی؟/مادرت هست؟»
یکی از نفرات گروه(ب) جواب می دهد:«یوق، نأمه ایشینگ بار؟/ نیست، چه کار داری؟» .پیرزن می گوید:«آیاغیما تیکن گچدی ، چیقارتدیرا جاقدیم/برپایم خاری خلیده ، خواستم که در بیاورد.» دوباره همان دختر می گوید:«چؤرِک بیشیر مأنه گیتدی ، دور، گتیره یلی/ رفته نان بپزد، درنگ کن تا او را بیاوریم.» سپس مادرش را می آورد و مادر، خار پای او را در می آورد. پس از مدتی کوتاه پیرزن راهی گروه خود  می شود.در میانه راه چیزی به یادش می آید، برمی گردد واز گروه (ب) سؤال می کند:«سارجا قاوین بارمی؟/خربزه زرد دارید؟» یکصدا جواب می دهند:«یوق ، یوق/ نه». پیرزن منصرف  می شود باز دختران یکصدا فریاد می زنند:«بار، بار/هست». پیرزن بر می گردد(این عمل را چندین بار تکرار می کنند تا بازی جذاب تر و شیرین تر شود.)
آنگاه پیرزن به سر همه اعضاء سرگروه (ب) تیله می زند. سرانجام یکی را انتخاب کرده ، چشم او را می گیرد و نام مستعار یکی از اعضاء خود را صدا می زند تا بیاید تا بر او تیله دیگر بزند. همان شخص مورد خطاب می آید و تیله ای می زند و می رود. پیرزن چشم او را رها می کند تا آن عضو گروه تشخیص بدهد که چه کسی به او تیله زده است. اگر نتواند تشخیص دهد او رابا خود به گروه خود می برد و اگر تشخیص آن درست باشد همان شخص را به گروه خود می خواند.
بازی به همین ترتیب ادامه می یابد تا تمامی اعضای گروه از آن گروه دیگر شوند.
این بازی نیز جلوه ای از آداب ورسوم مربوط به مراسم خواستگاری را دارد که در آن نقش اصلی خواستگار را در مراسم خواستگاری وآداب محلی دیگر به نمایش گذاشته   می شود وهم دقیقاً نحوه خواستگاری و انتخاب همسر در آن تعلیم داده می شود.

ترانه های غنایی(سؤیگی آیدیملاری)
آلما دیییپ آغلادیم            نار دیییپ آغلادیم
اؤزومه میسر                یار دیییپ آغلادیم
اؤزومه میسر                یاری دوزمه سه
            یو  امانت  جانی
         آل دیییپ آغلادیم
«بخاطر سیب و بخاطر انار گریستم، وهمین طور برای یاری مناسب .اگر از آن خود یاری مناسب نیابم، بسیار می گریم و از خدا می خواهم تا جان مرا بگیرد.»
او بامینگ ایچی کؤچه دن کؤچه        ایبرن یالیغینگ قیماتی نأچه؟
سؤنالار بولماسا اوچمارلار سرچه        جاهیللانگ ایچینده بارمیقا سنچه
«روستای ما کوچه و پس کوچه زیادی دارد! روسری که فرستادی قیمتش چند است؟ اگر مرغابیان نباشند گنجشکان به پرواز در نمی آیند. آیا در میان جوانان ، جوانی چون تو هست؟»
آق قوشاردا قیزیل ساغات یالفیللار        یل اؤسنده ینگسه ساچینگ یالفیللار
هر گؤرمده اونکی سونگّیم قالفیللار        گورپ گورپ ادر کؤوشینگ اؤکجه سی
گل بولوپ آچیلار گزن کؤچه سی
«ساعت طلایی در مچ سفید می درخشد. وقتی باد می وزد، موهایت می درخشد. هربار که تورا می بینم با تمام وجود به تلواس می افتم. پاشنه کفش تو به صدا در می آید و کوچه ای که تو از آن گذشتی چون گل می شکفد.»
باغا گیردیم دورمانا                بوینونگا قیزیل دوزمأنه
نیلأیین ساوادیم یوق                سانگا ناما یازمانا
«به باغ رفتم تا استراحتی کنم و گردنبندی به تو بیاویزم. چه کنم؟ سوادی ندارم تا برای تو نامه بنویسم.»
یالیغینگ اوجی قیقینیق                شکر دودوم اوجونا
شکردن شیرین سؤزوم                گل خیابانینگ اوجونا
«به گوشه بال روسری بریده شده ام قندی بستم. به ابتدای جاده بیا که سخنم از قند هم شیرین تر است.»
گولگولی دیر کؤینه گیم                گولدن آق دیر بیله گیم
یار اوستینده یار سؤیسنگ                یار یلمازمی یوره گیم
«پیراهن من از گلهای رنگارنگ است و گونه هایم از گل نیز سفید تر. اگر یار دیگری گیری، آیا دل من  نمی ترکد.»
گل یولسانگ دویبوندن یول                دویبونده درمان قالماسین
قیز آلسانگ حالانینگ آل                 جانینگدا آرمان قالماسین
«اگر می خواهی گلی بکنی از ریشه اش بکن تا در ریشه آن درمانی نماند. اگر می خواستی زن بگیری خو  برگزین تا حسرت به دل نما نی»
آدینگا عاشق بولدوم                نیردن گلدینگ سؤوریار
سونگّیمه اوتلار سالیپ                شیرین جانیم اریتدینگ
«ای دلدار! عاشق نامت شدم. از کجا آمدی آتش به جانم فکندی و جان شیرینم را تباه ساختی!»
پنجارامیز آچیق دیر                سینی دولی قاشیق دیر
قین گورمه گین قودا جان                قیزینگ اوّل عاشق دیر
عاشق بولسا آلایلی                    آشاقی اؤیه سالایلی
ینگّه لرنی اویشوریپ                جاق جاق ادیپ گوله یلی
«پنجره ما باز و سینی پر از قاشق است. ای مادر عروس ناراحت مشو که ابتدا دخترت عاشق پسر من شده است. اگر عاشق است، او را بگیرم و در خانه ای از او پذیرایی کنیم و ینگه هایش را جمع کرده و شادی کنیم و بخندیم.»
ای هالی یا ای هالی                هالینگ قافی گؤلی
قیزینگ حالانا برگین                ای مهربان اجه لر
«(مادران طرح زیبای قافی گل را بر قالی نقش زدند) وا ی مادران مهربان! بگذارید دخترانتان، همسران خود را خود برگزینند.»
اوزدوم یارا، اوزدوم یار                آواداللاپ دوزدوم یار
منگ سالامیم آلماسانگ                من هم سندن گچدیم یار
«ای یار از تو دل کندم و به زیبایی تمام رشته ای را (سروده ای را) به نظم کشیدم. ای یار! اگر (دیگر بار) سلام مرا نگیری، من هم از تو خواهم گذشت.»
آق تلپه گیم قار یاناق                دوه رکده بار یاناق
بارینگ آیدینگ شول یارا                منینگ گونومه زار یاناق
«کلاه پوست سفیدم چون برف سفید است . گویی که در این اطراف هاست. بروید و به یارم بگویید، گویی که او در آه و زار است.»
آق تاویق، آلا تاویق                سحر قیغیریان تاویق
نامه اتدیم من اول یارا                یار یوزی مندن ساویق
«ای مرغ سفید و ای مرغ رنگین من! ای مرغی که بامدادان میخوانی (بگویید) من به آن یار چه کردم؟ که از من اینگونه دلسرد شده است.»
الیم یره ووُردوغیم                    داشاریق چیقیپ دوردوغیم
آغام اوغلی آق کؤینک                سانگا قاراشیپ دوردوغیم
«دستم را به زمین می زنم. پیوسته در بیرون خانه نظاره گرم. ای پسر عمو که پیراهن سفید بر تن داری، پیوسته در انتظار توأم.»
حوپلادیم آ ، حوپلادیم                اؤزوم قایادان اوقلادیم
شی قیزلارینگ ایچیندن                اؤز یاریمی یوقلادیم
«ترسیدم و ترسیدم وخود را از پرتگاهی انداختم. من در میان ای همه دختران یار خود را نیافتم.»

سوگ سروده ها(یاس قوشغی لاری)

سروده هایی هستند که زنان در ایام از دست دادن کسی به صورت انفرادی یا گروهی می خوانند و با آن سروده ها خود را تسلّی می دهند. این گونه سروده ها ، بخاطر احساس پرشور در آن و هم بخاطر اینکه عاطفه نقش اساسی در آن دارد از درونمایه بسیار قوی برخوردار است و آن قدر سوزناک است که انسان را سخت متأثر می سازد.
سوگ سروده ها در واقع آرزوهای به خاک سپرده شده اند، و پژواک محرومیتها و حرمان هاست، در عین حال فریاد بلند آمالی هستند که بدان دست نیافته اند.
تاقیر یرده تایانلار                    سووسیز یرده قایانلار
آلا گؤزونگ آییلانگدا                کیم آیلاندی داشینگدان؟
ایغار ساچینگ ایغاندا                کیم قالدیری باشینگدان؟
آطلانیپ لارگیدن دیر                یوکله نیپ لر گلن دیر
چایا قانی آقاندا                    چؤلده جانی چیقاندا
            آی وای دییسین ینگه سی
قارا گؤزلر اوردی می؟                 آوان دیللر چالدی می ؟
یانگی بولدوم دیینده                اؤردگی قاز اوچاندا
            گؤرگیچ گلدی گؤردی می؟
            دیلماچ خبر بردی می؟
«آنان که در زمین هموار لغزیدند ، آنان که در خشکی شناور شدند. آنگاه که چشمان سیاهت را گرداندی ، چه کسی به دورت چرخید؟ آنگاه که گیسوانت پریشان شد چه کسی سرت را بلند کرد؟ او سوار بر اسب رفته است و مرده برگشته است. آنگاه که خونش در رود جاری شد، آنگاه که در بیابان جان سپرد. برایش زن برادرانش ای وای بگویند. آیا زخم چشمی به تو رسیده است؟ یا زبانهای زهرآگین تو را گزیده است؟ آنگاه که او گفت: کارها تمام شد. درآن حال مرغابیها به پرواز در آمده بودند. آیا کسی در آن حال ، تو را ندید؟ آیا کسی از حال تو خبر نداد؟»
دولی یورغان ایچینده                جایینگ قالدی جانام ای
ساری تاباق ایچینده                پایینگ قالدی جانام ای
قویان پاییم پوجیدی                سؤین دیلیم سوُو جیدی
یانینگدان یر آلینچام                تا یانینگا بارینچام
یته بیلمن ایزینگدان                توتا بیلمن سینینگدان
«ای جان من! جای تو در میان لحافی پر شده ، باقی مانده است. ای جان من! سهم تو در طبقی باقی مانده است. سهمی که برای تو گذاشته بودم، گندید و زبان محبتم مرثیه سرود. تا جای گرفتن کنار تو و تا رسیدن به تو نمی توانم از پی تو روم و همراه تو شوم و آستین تو رابگیرم.»
انه لر یانار آغلار                    گونلری سانار آغلار
دونه لرکی دونر کیمه                هر یانا باقار آغلار
عزیزی باقان آغلار                    اود یانار قالان آغلار
کیمی جوان اؤلسه                    قابرینی قازان آغلار
عزیزی داشدان آغلار                کیرپیگی قاشدان آغلار
قارداش اؤلن قیزلار                دوروپ اول باشدان آغلار
«مادران در سوز خود مویه سر می دهند و می گریند. در حالی که روزهای درد را می شمارند. آنکه دیروز درگذشته است دیگر چه خواهد شد؟ در درد و ماتم همواره در سوزند. عزیز و جوان پرورندگان جوانان آتش گذاخته گریسته ، خاکستر خواهند شد. زمانی ، اگر جوانی در گذشت گورکن بر او می گرید. عزیزی اگر مرد از جدایی و فراق او باران اشک از مژه هایش سرازیر می شود دختران برادر مرده، دیگر از درد و جدایی آنان ، برخود می پیچیند و می سوزند.»
آیلاق دولی آغالی                    سیرغین دولی ینگّه لی
هامیش قالدی آغالانگ                نامیت قالدی ینگّه لنگ
دگسین ادر گلین لی                آیات اوقیر اوغول لی
بییک اؤیه ایه لی                    ایشیگینگ سؤیه لی
قوشا قوشا اوغوللی                    قوش کوفری سی سالیغلی
سن توبه لی دوغان ای                اوغلانلارینگ توبه سی
دوغانلارینگ آمانی
«برادران بزرگت در جلگه ای گرد آمده خاموش و ساکت مانده اند و زن برادرانت در محلّه ای در فراق تو نالان و زارند و برادرانت خیرات می دهند و بزرگان همه قرآن می خوانند. او صاحب خانه های بلند و اسباب و منزل همه برای او فراهم بود. ای برادر تو به کرده! تو ، توبه فرزندان و پناهگاه برادرانت بودی... افسوس که رفتی!»
یولا گیتسم یولداشم                اؤیده اوتورسام سیرداشیم
سیرداشیمدان آیریلدیم                یولداشیمدان تازیقدیم
«در سفر همراه من و در حضر همرازم بودی، افسوس که از همراز خود جدا شدم و از همراه خود بریدم.»
سیریم سیره بره نیم                    سیریم قایدیپ آلانیم
سیر صاندیغیم دؤویلدی                سیریم یره دؤکولدی
«افسوس ! آن که رازم را به او می گفتم و آن کس که رازش را به من می گفت ، رفت و صندوقم شکست و رازم بر زمین ریخت.»
ساغا گیتسه ساچاقلیم                سولا گیتسه سوغاتلیم
سوغادینگدان کسیلدیم                ساچا غینگدان اوزولدیم
«وقتی به سفر می رفت با تحفه و سوغاتی می آمد. دیگر از سوغاتش بی بهره و از سفره اش دور مانده ام.»
یالان دونیأمینگ باری                چین دونیأمینگ یاری
منی آغلادیپ گیتدینگ                ای عزیزیم ای دایی
«توهمه چیز من ، در دنیای دروغینم بودی. و تو یار و پشتیبان من در دنیای واقعی ام بودی. ای دایی جان! رفتی و مرا گریان کردی.»
قارداشی قارداغلیم                    کؤلگه سی گینگ میدانلی
قارا داغیم ییقیلدی                    قارین یاغیم دؤکیلدی
«برادرش چونان کوه پناهگاه من بود و سایه اش مانند میدانی سترگ برای من . کوه بزرگ و سیاهم فرو ریخت ومن فرتوت و لاغر شدم.»
یوزونگ نوردان دؤکولن                بویی سیمدن چکیلن
یوزونگ یالقیم اورماسا                بویونگ کؤلگه سالمایار
«چهره ای نورانی و اندامی سیمین داشتی. وقتی چهره ات پرتو افشانی نکند، قامتت سایه نمی افکند.»
الینگ پوللار اویناندیر                گؤزونگ پارچا سایلاندیر
اوغلانلارینگ ساغلیغنا                توبه دییه یین دوغانیم
«همواره دستهایت در بذل و بخشش بود. و دیدگانت پارچه ها را بر می گزید. ای برادرم بخاطر سلامتی فرزندانت زبان به توبه می گشایم.»

منبع :کتاب مردم شناسی ترکمنهای ایران _مولف عقیل تقوی –چاپ اول انتشارات مختومقلی فراغی –گرگان -1388-صص 366-337
۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۴ ، ۰۱:۵۹
aziz ghezel


حدود سه قرن از تولد شعرهای مختومقلی فراغی می گذرد و روز به روز بر عاشقان شعر و تفکر او افزوده می شود. مختومقلی نابغه شعر ترکمنی در ترکمن صحرابه دنیا آمده است (سال ۱۱۵۳ هجری قمری (۲۶۵ سال پیش) در روستای حاجی قوشان گنبدکاووس) ، پنجاه و هفت سال زندگی کرده است، زبان‌های فارسی و عربی را نزد پدر خود دولت‌محمد آزادی(که از بزرگان شعر و ادبیات ترکمنی است) آموخته و آثار ماندگاری در شعر و ادبیات ترکمنی از خود به جا گذاشته است. خدمات مختومقلی به زبان ترکمنی را میتوانیم همپای فردوسی در زبان فارسی بدانیم . زنده کردن زبانی که شاید کمتر نوشته یی در آن در آن روزگار بوده ، به گفته پروفسور سلطان شاه نیازف ؛ نام ترکمن با نام او در جهان متجلی می شود او پدر شعر ترکمن است ، او از بزرگان شعر و ادبیات ترکی جهان می باشد مختومقلی شاعر تمام مردم جهان و مظهری از آمال و آرزوهای مردم شرق است مختومقلی در بهترین مدارس زمان خود تحصیل کرده به زبانهای فارسی ، عربی و ترکی تسلط دارد و از همین رو شاهکارهای زبان ترکمنی را خلق کرده است .

دیوان مختومقلی و شعرهای او از بی نظیر ترین آثار زبان ترکی است که با کمی دقت برای بیشتر ترک زبانان قابل استفاده و دریافت عمیق است تفکری بزرگ و اندیشه یی بکر که او را در میان نویسندگان ترک ممتاز میکند شاید به همین خاطر است که ناظم حکمت او را می ستاید:

ناظم حکمت : ” مختومقلی ” شاعر من نیز هست . زبان او زبان من نیز هست. من چیزهای زیادی از مختومقلی می آموزم. او استاد من نیز هست . بین چیزهایی که او آموخته ، می خواهم مخصوصا بر روی یکی تأکید نمایم و آن مبارزه برای آزادی مردمش است .شعر او به راحتی دردلها نفوذ میکند ، اندیشه اوفراتر از زمانها و مکانهاست . در بطن شعرهای او تعهدی بزرگ نهفته است تعهدی بزرگ که فراتر از زمان خود نیاز انسان معاصر نیز هست زبان شعر او زبان مادری اوست زبانی که شاید مهمترین کشف مختومقلی است در روزگاری که بیشتر شعرها و کتابها به عربی یا فارسی بوده . او آغاز گر راه باشکوهی است مسیری که باعث تکامل و کشف شگفتیهای زبان مادری اوست از همین منظر براگینسکی مختومقلی را آغاز گر هنرمند ادبیات ترکمنی می داند. براگینسکی: مختومقلی زبان ترکمنی را که زبان مادری اش بوده ، تا حد زبان ادبیات هنری ارتقاء داده است. او با این کار، در ابتدای امر مردم خودش را به زبان ادبی رسانده است .رییس جمهور فقید ترکمنستان (ترکمنباشی) همواره مختومقلی را ستوده است او مختومقلی را شخصیتی جهانی و شاعر تمام بشریت می دانست.(مختومقلی جهانی را درک میکرد ، او شاعر تمام بشریت بود).از عجایب شعر مختومقلی قابل فهم بودن آن در تمام نقاطی است که به زبان ترکی تکلم می شود، یعنی جدای از تفکرات و اندیشه های شعری او نوشته های او انگارهمزبان مردم روستاهای دور آذربایجان و یا آناتولی است . مثل اینکه شعرهای مختومقلی بخش عظیمی از ادبیات فولکلور این ملتهاست .

اگر سیر تحولی شخصیت و آثار او را بررسی کنیم میبینیم که همواره به سمت یک کمال پیش رفته است .تفکر و اندیشه های او شاخص ترین وجه تمایز او با شاعران و عارفان زمان اوست مختومقلی شاعر تمام مردم است . مختومقلی، هیچ پادشاهی را مدح نکرده‌ است اما ذم چرا! او با چنان شهامتی «فتّاح» را اندرز می‌دهد که گویی هیچ از جانب پادشاه او را تهدید نمی‌کند و ترسی از اریکه‌ی قدرت در دل او نیست. اما مختومقلی قوم خویش را ستوده است، طبیعت بکر ترکمن‌صحرا و گرگان را وصف کرده است و به ستایش خدا و رسول و اولیای او پرداخته است و این به خاطر آزادگی او است.

عرفان مختومقلی فراغی:

مختومقلی بعد از شاعری‌اش عارف بودنش را در آثارش به ما نمیایان می‌سازد

او از اندیشمندانی است که میتواند به صورت مستقل نفوذ کند تفکرش وسیعتر از زمانش است . زبان مختومقلی کلاسیک و متعلق به گذشته است ولی آنچه مشهود است زیبایی و رسایی این زبان به ساده ترین شکل است اگرچه عرفان از عناصر اصلی شعر مختوم قلی است، آثار عرفانی این شاعر صمیمی ، پند گونه ، خیرخواهانه و اصلاح طلبانه است ، برای گفتن واقعیت ها انگاربه صورت مستقیم با خواننده اش حرف میزند و بسته به سطح فکر خواننده اش با او به راحتی ارتباط برقرار میکند.

 

در شعر مختومقلی از گزافه گویی ها و وصف های خیالی ، که در شعر شاعران عصر غزونوی و دروه های بعد فراوان است ، دیده نمی شود. هر چه هست عشق به خداست و وصف ذات او.

عرفان مختومقلی بومی ، و اصیل است به گونه یی که بی اغراق عرفان در زبان ترکی را باید از مختومقلی فراغی جویا شد حتی حس میشود که در عرفان و شناخت شناسی بومی ایلها و مردم ترک فراتر از “فضولی بغدادی” عمل کرده است چرا که کشف های او کشفهای بکرتری است .شعر مختومقلی در عظمت ، هم چون طبیعت بکر و دست نخورده است. شعر او وسعت زبان و مکان را در نوردیده ، عظمت معنوی و اخلاقی انسان را به نمایش گذاشته است. شعر او چنان گرم است که بیایان های ملال انگیز و دره های سخت خیز را جانی تازه می بخشد و خواننده را در گهواره ی وجود ، از نابسامانی ها ، ناکامی ها و پریشانی ها به سامان و کام و آرام می رساند.

تفکر او فراتر از قوم ، نژاد و آیین اوست . مختومقلی از ازادی واقعی انسان زمان خود صحبت میکند با ظلم ها مخالف است . از نوشته هایش میتوان پی برد که مختومقلی از روشنفکران واقعی زمان خود و همه زمانهاست در زندگی او کشف صورت گرفته است اوحقایقی را به صورت حس تجربی و درک عمیق از جهانش به دست آورده است و همین ها را در شعرهایش به کار برده گاهی به صورت جدی و بی پرده از ظالمان و حاکمان زمان خود حرف میزند و آنها را از کرده خویش میترساند. از قول مختوم قلی به بیگ ها بگویید:

زمانی خواهد رسید که در روشنایی ماه

که روی ستارگان را نیز میپوشاند

رسوای عالم خواهید شد.گاهی مختومقلی در شعرش خودش را نصیحت میکند و به شکیبایی ، نیکی ، خوبی به خلق و … دعوت میکند. و این در بسیاری از شعرهای او نمودار است نماز از مهمترین پندها و رازهای شعر اوست همواره خواننده شعرش را به نماز سفارش میکند نماز را از پاکیهای مطلق میداند و بارها در ابیاتش به آن اشاره دارد:مختومقلی نماز را راز عبور سلامت از پل صراط می داند ، نماز را موجب رستگاری می شمارد ، و از دید او نماز فرمان دوستی انسان با خداست .
بندگان عاصی در پل صراط ( روز قیامت ) از کردة خود پشیمان خواهد شد، بی‌نمازان نیز از آتش دوزخ در امان نخواهند بود.نماز پنجگانه‌ات را روزانه به جای بیاور که در روز آخرت، ایمان را با شما همراه خواهد کرد. ای انسان، بهار عمرت سپری گشت و آمد خزان پیری، پس با نماز و روزه همراه باش. رسول‌ اکرم (ص) فرد نمازگزار را به دوستی برگزیده، خداوند نیز کارهای نیک او را قبول کرد.عمر ناپایدار است، پنج روزی بیش نیست، نمازفرمانی است از سوی خدا به ما انسانها.نماز پنجگانه‌ات را درست به جای بیاور که آتش دوزخ را خاموش خواهد کرد.

اهل بیت در شعر مختومقلی:

مختوم قلی شاعری سنی مذهب است ولی ارادت خاصی به اهل بیت دارد ودر بسیاری جاها در شعرهایش به طور مستقیم این ارادت خود به امامان شیعه را نشان داده است شاید از همین رو بتوان او را شاعر وحدت ملتهای مسلمان زمانش بدانیم.

داماد رسول و شیر خودت است

خدایا! به حق امام علی ما را ببخشای!

چشم و چراغم و نور دیدگانم است امام حسن؛

خدایا به حق او ما را ببخشای!

مختومقلی می‌گوید که خاک پای آنهایم

و در راه امامان جان فدا هستم

بنده‌ای کوچک و سگ آستان درگاه و گدایی هستم

خدایا به حق عباسِ علی ما را ببخشای!

به حقِ دوازده امام ، هفت ولی و چهل‌تن

حضرت خضر و الیاس نبی!

ای دوازده امام که همه سرور هستید

و ای هفت ولی ؛ به کمک هم ، مرا مدد کنید

در یکی از اشعار مختومقلی کبوتر چاهی از دست شاهینی می گریزد و برای دادخواهی به مسجد نزد امام علی ( ع ) می رود . شاهین به دنبال کبوتر می آید و از حضرت علی ( ع ) غذایش را طلب میکند وقتی امام علی ( ع ) می خواهد تکه ای از گوشت خویش را در مقابل کبوتر به شاهین بدهد آن دو پرنده عرض می کنند که ما دو فرشته عرش هستیم که برای دیدن عدل شما به زمین آمده بودیم و به آسمان پر کشیدند .


۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۴ ، ۰۶:۱۲
aziz ghezel


سرزمین ترکمن

از جیحون تا بحر خزر ، اقلیمی است گسترده

که صحرایش به جولانگاه ترکمن است.

و کوه قره داغش ، گذرگاه سیل ترکمن.

قومی است چو باد ، و سیاهی چشمان مردمش ، غنچه ی این صحرا.

***

سایه های صحرای ترکمن ، ستایش انگیز است.

و گل های رنگ به رنگش خیال عنبر آمیز

سرتاسر دشت غرق گل و ریسمان است

و عطر هر گل نوازشگر جان

***

پری پیکرانش ، با جامه ی الوان

جولان می دهند در همه جا

بوی خوش گل و ریحان

پراکنده است در همه صحرا

مالک اصلی در این گستره ، قوم شریف ترکمن است.

پیران قوم با ریش سفید ، حاکم اصلی در این صحراست

***

مردان این قوم ، نژاده مردند

مردانی سرخوش ، مردانگی جنگی

مردانی چون شیر ، مردانی قوی

***

دل ها یکی است ، متحد باهمیم.

از این اتحاد به سنگ ها آب می شود و دشمن ، بی تاب

سفره ی واحد دارند با دلی واحد

هان! اقبال ترکمن در این وحدت است.

***

آن گاه که چابک سوار ترکمن ، بر اسب راهدار خودش سوار می شود

در دلش میشود غوغایی به پا و نگاهش می شود کیمیا

از نیم نگاهش ، کوه بی تاب می شود و سنگ لعل می شود به دریا شهد می شود

قوم ترکمن چون سیلی است قوی

هر جا که رود ، سیل بندها ، آب می شود

***

ترکمن غافل نیست ، بیدار است

ترسو نیست ، آماده ی پیکار است

ظالم نیست که به نفرین کسی گرفتار شود

یا چو بلبل در جدایی ، به زردی رخسار درچار شود

گل هایش عنبر آمیز است

***

ایل ترکمن یاور خود است

فرد ترکمن ، یاورایل

اقبالش و ایمانش بلند است مرد ترکمن

مرد میدان است چابک سوارش ، یاور جان است مرد ترکمن

در میدان رزم جنگ جویی است ، در مجلس بزم ، گرم روی است

همیشه پیروز فرد ترکمن ، همیشه فاتح مرد ترکمن

***

مرد ترکمن ، همیشه شاد است.

حسرت به دل نیست این خدادادست.

صخره شکن است ، فرد ترکمن ، بند گسل مرد ترکمن

مختومقلی شاعر این قوم ، زبان او زبان این قوم ، بیان او بیان این قوم

پیش می رود ، فرد ترکمن ، پیش می تازد مرد ترکمن.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۴ ، ۰۵:۲۳
aziz ghezel



سرهنگ مخدومی (پدر دکتر عایشه مخدومی ) در سال 1318  از دانشگاه جنگ فارغ‌التحصیل شده و همان سال هم با درجه ستوان‌دومی استخدام ارتش گردیدند  و به مدت دو سال در بلوچستان خدمت نمود و در همان سال‌ها تنها دختر وی به نام عایشه مخدومی در کوموش‌تپه به‌دنیا آمد. و به علت شرایط سخت زندگی در آن دیار، سرهنگ خانواده‌اش را در کوموش‌تپه گذاشته و به علت دوری راه کمتر موفق به دیدار خانواده و تنها دخترش می‌شده است، تا این که موفق می‌شود به تهران منتقل شوند و حال با خیالی آسوده خانواده‌اش را همراه خود به تهران می‌آورند و عایشه مخدومی در آن سال‌ها دو ساله بودند. دکتر عایشه مخدومی تعریف می‌کنند: تنها سرگرمی پدرشان سوادآموزی به من و مادرم بود و به من به روش خاصی که امروزه باب شده است کلمات را آموزش می‌دادند مثلاً داس می‌نوشتند و هم داس  را نقاشی می‌کردند و به مادرم به روش دیگری که حوصله بسیار لازمه آن کار بود انجام می‌دادند و با این حوصله پدر و علاقه مادرم تا سیکل قدیم یعنی نهم دبیرستان تحصیل کردند و مدرک لازم را دریافت نمودند. بدین‌ترتیب در فضایی کاملاً فرهنگی بزرگ می‌شدم و من  چهار سال تحصیلات دوران ابتدایی را در تهران درس خواندم و همیشه شاگرد اول بودم و دوسال آخر دبستان را هم در سنندج درس خواندم.
دوران دبیرستان را هم دوباره به تهران آمده در تهران به اتمام رسانده و در سال 1340 وارد دانشگاه تهران شدم و بدون وقفه درس خوانده و در سال 1346 فارغ‌التحصیل رشته داروسازی شدم.
در آن سال‌ها کمتر ترکمنی در تهران زندگی می‌کرد و ما مدام به بهانه‌های مختلف به کوموش‌تپه سفر می‌کردیم و دیدار فامیل برای من بزرگ‌ترین لذت و تفریح بود. بوی نان تازه... آمیخته با صدای طبیعت و یکرنگی مردم خاطرات بسیار زیبایی را من همیشه از این شهر  دارم و همین سفرها باعث شد تا با پسرعمویم که وی هم مهندس کشاورزی بودند در سال 1343 ازدواج کنم و حاصل ازدواج ما یک پسر و یک دختر به‌نام‌های یاشا و ناتاشا شد.
برای احداث داروخانه به گنبدکاووس آمدیم و داروخانه سینا را به‌صورت شبانه‌روزی اداره می‌کردم کم‌کم بچه‌ها بزرگ می‌شدند و همانطور که پدرم در تحصیلات من حساس بودند من هم در امر تحصیل فرزندانم از هیچ تلاشی دریغ نمی‌کردم که الآن یاشا فوق تخصصی سرطان‌شناسی را دارند و ناتاشا هم فوق تخصص زبان انگلیسی را در دانشگاه تهران دانشکده پزشکی تدریس می‌کنند.
در سال 1366 احساس کردم فروش دارو در داروخانه مرا ارضاء نمی‌کند چون که هیچ‌وقت خانواده‌ من به دنبال کسب مال نبودند و به همین خاطر دوباره با فروش داروخانه برای کسب علم و ادامه تحصیل راهی تهران شدم که همزمان با کار دوره‌های داروسازی را تحصیل می‌کردم و تازه متوجه می‌شدم که تحصیل علم هیچ‌وفت انتها ندارد و دنیای علم و دانش بسیار وسیع می‌باشد. و صنعت داروسازی را تا حد فوق خواندم و به دانشجویان دانشکده‌های جندی‌شاهپور ـ تهران  (شامل دانشکده‌های تهران، شهید بهشتی و آزاد اسلامی) ـ تبریز و کرمان به صورت عملی تدریس کردم و حتی تا این اواخر تدریس عملی داروسازی را که شامل 4 واحد است را در لابراتوارها به شیمیست‌ها و میکروبیولوژیست‌ها که از کشور ترکیه هم می‌آمدند را داشتم و کل تدریس و کار در کارخانه‌های داروسازی نزدیک به نیم قرن شد یعنی نیم‌قرن از عمر من فقط به تحصیل و تدریس اختصاص یافت و الآن هم با مطالعه کتب علمی و پزشکی و مجلات ورزشی اوقات را می‌گذرانم.                                                        برگرفته از سایت ترکمن سسی

۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۴ ، ۰۴:۴۴
aziz ghezel

مردم ترکمن در تعریف ارزش‌های اصلی تاریخ ملتشان می‌گویند: «آب، حیات یک ترکمن است، فرش روح اوست و اسب، بال‌های او.» بنابراین عجیب نیست که تمامی زندگی و حیات هر روزۀ این مردم ایلیاتی جدا از اسب‌هایشان نباشد. ولی در حالی که برای سایر مردم داشتن یک گلۀ بزرگ اسب مایۀ افتخار است، برای یک فرد ترکمن داشتن یک نریان با ارزش، کافی است تا صاحب احترام و شهرت فراوان شود.

این ضرب المثل، نشان دهندۀ جایگاه اسب در زندگی ترکمن‌ها است:

«صبح ها پس از بیدار شدن اول به پدرت سلام کن و بعد به اسبت.»

برای ترکمن‌ها، اسب تقریبا مانند یکی از اعضای خانواده است. اسب می‌تواند مسافت‌های طولانی را بدون آب و غذا دوام بیاورد و به همین دلیل اسب نخستین یار سوارکار در صحرا محسوب می‌شود.
چه در جنگ و چه در سفرهای طولانی، نژاد آخال تکه واقعا شایستۀ شهرت خود است. وفاداری این اسب به صاحبش بی نظیر است. اسب‌های مسابقۀ نژاد آخال تکه از دیرباز با زیبایی و شکوه بی‌همتا و سرعت و توان خود موجب حیرت همگان گشته‌اند. به اعتقاد اوگاندوجیف، تاریخ نگار مشهور ترکمن، ریشۀ نژاد آخال تکه به دوران باستان بر می‌گردد. هردوت فیلسوف مشهور یونان در دوران باستان که در قرن پنجم پیش از میلاد می‌زیست، در اثر خود به نام «اسب‌های شگفت انگیز نیسیسک» به اسبی اشاره می‌کند که با سایر نژادهای اسب تفاوت دارد. او این اسب‌ها را به خاطر ویژگی‌های غیر معمول و نژاد خالصشان مورد تحسین قرار می‌دهد.
توصیف‌های به کار رفته در مورد این اسب‌ها با ویژگی‌های نژاد آخال تکه تطبیق می‌کند. طبق نوشته‌های او، در دوران باستان علاوه بر ساکس، خوارزم و پارفیانامس، قبایل ماساج نیز بخشی از دولت هخامنشیان (عمدتا در محل امروزی ترکمنستان) را تشکیل داده بودند. آنها نژاد خوبی از اسب را پرورش دادند که بعدها نیسیسک نامیده شد.
شهرت این «اسب‌های آسمانی» به دلیل تلفیق حرکات باشکوه، زیبایی، سبکی و توانایی در جنب و جوش فراتر از سرزمینشان بود. این اسب‌ها نه تنها مایۀ مباهات ترکمن‌ها بودند، بلکه سهمی بسیار مهم در نحوۀ زندگی آنها داشتند.
امروزه در ترکمنستان با دقت و توجه بسیار از اسب‌های آخال تکه مراقبت می‌شود. در سال ۲۰۰۴، برای نخستین بار در تاریخ این کشور، یک مجموعۀ منحصر به فرد به بهره‌برداری رسید. این مجموعه، یک مزرعۀ جدید مخصوص پرورش اسب است که در زمینی به وسعت ۵۰ هکتار، در یک محل بسیار خوب در جنوب عشق آباد و در دامنۀ کوه کاپتداگ واقع شده است. بیش از ۴۰۰۰ نفر از علاقمندان به مسابقه‌های اسب‌دوانی می‌توانند از حضور در میدان اسب‌دوانی این مجموعه لذت ببرند. با توجه به سن اسبِ آخال تکه، مسابقه ها در مسافت های مختلف برگزار می‌شوند.

در حال حاضر، ۲۸۴ اسب آخال تکه در اصطبل هایی تمیز و روشن که مجهز به سیستم کنترل هوا می باشند، زندگی می‌کنند. بیش از ۱۰۰ نفر، از این اسب‌ها نگهداری می‌کنند. نمی‌توان توقعی غیر از این هم داشت؛ چرا که تمام این اسب‌ها از بهترین‌های این نژاد محسوب می شوند. ممکن است کارگری به دلیل بد رفتاری با اسب‌ها شغل خود را از دست بدهد. این مسأله یکی از قوانینی است که پیش از استخدام از سوی کارگران پذیرفته می‌شود.
اسب‌های آخال تکه را روزی دو بار تمرین می‌دهند. تمرین «حرفه‌ای» اسب‌های اصیل به این معنا است که آنها هر کدام تخصص خاص خود را دارند، مثلا مسابقه، رقابت، ماراتن و یا حرکات نمایشی. سوارکاران مجربی مانند گوانچ آقامرادف، دوردی مراد کاکایف، تولی مراد بابایف و سایر اساتید این رشته تمرین دادن این اسب‌ها را بر عهده دارند.
متوسط طول عمر یک اسب آخال تکه در صورتی که خوب از آن نگهداری شود، ۲۵ تا ۳۰سال است. غذا دادن به اسب‌های اصیل همیشه با دقت فراوان صورت می‌گیرد. گزارش‌های سفر انجمن جغرافیای انگلستان حاکی از آن است که ترکمن‌ها غذای هر اسب را به طور جداگانه تهیه می‌کنند و هیچگاه باقیماندۀ غذای انسان‌ها را به اسب‌ها نمی‌دهند. در مجموعۀ جدید نگهداری از اسب‌ها، جیرۀ روزانۀ اسب‌ها شامل شبدر، جو، هویج، خربزه، قند، تخم مرغ خام، روغن ماهی، علوفۀ ترکیبی، پودر ماهی و استخوان‌های ماهی پودر شدۀ سرشار از کلسیم و فسفر می‌باشد. این غذای مکمل با ارزش از سوی انجمن دولتی ترکمن بالیک برای اسب‌های مسابقه فرستاده می‌شود.
یک تیم متشکل از پنج دامپزشک، مراقب سلامتی اسب‌های آخال تکه است. یک درمانگاه چند بخشی ویژه شامل آخرین تجهیزات علمی و فنی نیز احداث شده است. برای این بیماران چهار پا یک اتاق معاینه همراه با تجهیزات جراحی تعبیه شده است. خوشبختانه تاکنون از این تجهیزات جراحی استفاده نشده است، ولی به گفتۀ سوارکاران ممکن است در آینده لازم شود.
یک ویژگی خاص یعنی منبع ژن آخال تکه، از نریان‌های فعال گرفته می‌شود. امروزه ۱۷ گونۀ مختلف از این اسب های مسابقه وجود دارد و تاریخچۀ نسل هر یک از آنها با دقت ثبت و ضبط می شود. کارشناسان پرورش اسب در کمیتۀ انجمن دولتی آلتاری ترکمن ها با دقت شجره نامۀ این گونه ها را تحت نظر دارند. نریان ها تا شش ماهگی در محوطه هایی وسیع در کنار مادرشان زندگی می کنند و پس از آن، این نسل در حال رشد به محل هایی جداگانه منتقل می شوند تا با تمام تلاش و دقت ممکن از آنها نگهداری شود.
افراد شاغل در آزمایشگاه مصونیت ژنتیکی این مجموعه، تحت هدایت نورمحمد آقالیف، دانشجوی دکترای علوم بیولوژیک، مواظب خالص ماندن نژاد اسب های اصیل هستند. تصمیم های مربوط به گونه های مختلف از طریق آزمایش دی ان ای صورت می گیرد.
در سن یک سالگی دوران بازی اسب ها به پایان می رسد. در همین سن است که اسب های آخال تکه توانایی خود در سرعت و مقاومت را که به خاطر آن در دنیا معروف شده اند، به دست می آورند.
کاکا مراد آقامرادوف، سرمربی سوارکاران، می گوید: «هزاران سال تلاش در دل فرهنگ ملی، نه تنها این اسب های مسابقه، بلکه مربیان آنها را نیز پرورانده است. اسب های آخال تکۀ قهرمان به خاطر مهارتشان در تمام جهان شناخته شده اند.»

« آثاری از اسب‌های ترکمن تا چهارصد سال قبل از میلاد مسیح در گورستان‌های اقوام سکائی در پازیریک در کوه‌های آلتائی (کوه‌های آلتای: رجوع شود به منابع) بدست آمده که نشان می‌دهد در۴۰۰ سال قبل از میلاد مسیح نیز اسب‌های ترکمن را مانند زمان کنونی با نمد می‌پیچیدند.

اسب‌های لاغر اندام و بلند بالای ترکمن در این گورستان‌ها همراه با اربابان وخادمین خود دفن شده و اسب‌های ضعیف را نیز کشته وبا این اسب‌های اصیل به خاک می‌سپردند و بر آن عـقـیده بودند که خادمین نیز سوار بر این اسب‌ها پست‌تر شده، همراه سروران خود به اتفاق اسب‌های اصیل به آسمان‌ها خواهند رفت.
امپراطوران سلسله‌ی «هان» در چین عاشق این اسب‌های لاغر اندام و کشیده‌ی ترکمن بوده و آن‌ها را اسب‌های آسمانی می‌نامیدند. به همین دلیل لشکریان خود را برای گرفتن این اسب‌ها نزد خان‌های ترکمن‌ها می‌فرستادند که به عـنوان امانت گرفته یا خریده و اگر میسّر نبود به سرقت می‌بردند. بدین منوال تا بالاخره قراردادی بین طرفین بسته شد که هر ساله تعداد سی رأس از این اسب‌ها به امپراطور چین داده شود. در سپاه داریوش هخامنشی سی هزار اسب ترکمن موجود بوده است.»
اسب ترکمن در دو مقطع از تاریخ شدیدا از دست حکام ضربه خورده است یکی در دوره‌ی نادرشاه افشار که اسب‌های ترکمنی با سیلمی‌های عرب ترکیب و نژاد جدیدی به نام چناران به وجود می‌آید. در این مورد در کتاب تبارنامه اسب ترکمن آمده است: «یکی دیگر از تیره‌های اسب ترکمن، چناران است که این اسب وسیله‌ی نادرشاه برای لشکرکشی و سواره نظام ایران به منظور تصرف هندوستان به وجود آورده شده است. برای رسیدن به هندوستان راه‌های طولانی و طاقت‌فرسا در پیش لشکریان ایران بوده و برای طی این مسیر احتیاج به یک مرکبی بود که قادر باشد این مشکل را حل کند به این منظور طبق دستور نادر شاه سیلمی‌های عرب با مادیان‌های ترکمن ترکیب و نژاد جدیدی به نام چناران به وجود آمد».

 
باز طبق نوشته‌ی تبار‌نامه‌ی اسب «مدارک قابل ملاحظه‌ای دردست است که نشان می‌دهد یکی از اجداد اولیه در تولید اسب انگلیسی(تروبرد)، اسب بلند، کشیده و سریع ترکمن می‌باشد که در تمام مدت۲۰۰۰ سال تاریخ خود این اسب از لحاظ چابکی، استقامت و پرش مورد تحسین عموم بوده است».

نویسنده‌ی اثر تبارنامه‌ی اسب در مورد سابقه‌ی نژاد یموت می‌نویسد:
«متجاوز از چندین قرن است که اسب‌های منطقه‌ی فارس، خوزستان برای سیلمی به دشت گرگان برده شده و با مادیان‌های ترکمن مخلوط گردیده‌اند که نتیجه‌ی آن تیره‌ی یموت است که با دیگر تیره‌های ترکمن از قبیل آخال‌تکه در بعضی مشخصات اختلاف دارد.

تیره‌ی یموت از لحاظ هیکل کوچکتر ولیکن با استخوان‌بندی قویتر و سم‌های محکم‌تر و به طور کلی اندامش سبک‌تر ولی استقامت این تیره بسیار عالی بوده و یال و دم آن نیز پر پشت‌تر می‌باشد.

یموت اسب سریعی نیست ولیکن پر نفس است؛ در سال‌های اخیر به علت ورود اسب‌های خالص پاکستانی که مناسب برای مسابقات سرعت در دور‌های کوتاه هستند، میدان رقابت برای اسب‌های ترکمن که دارای قدرت و نفس هستند تنگ شده و در نتیجه تعدادی از اسبداران ترکمن بدون هیچگونه مطالعه‌ی علمی و هدف صحیح شروع به خریدن آن برای نسل‌کشی با مادیان‌های ترکمنی نمودند و اسب‌های دوخونی به‌وجود آمد. این نوع کشش‌ها اصالت چندین صدساله اسب ترکمن را نیز از بین برده است».

خصوصیات اسب ترکمن:

۱- آخال تکه

۲- یموت

اسب‌های آخال‌تکه و یموت شرایط و مشخصات کلی زیر را دارا می‌باشند:

۱) قد: اسب ۱۴۸تا۱۵۵ سانتیمتر، مادیان ۱۴۷ تا ۱۵۳ سانتی‌متر.

۲) سر: صورت کشیده و بلند، استخوانی، ظریف، نیم رخ محدب یا صاف.
۳) گوش: گوش‌ها درازتر از اسب عرب و کاکل آن‌ها کم مو و نرم، فک بال و پایین کشیده.
۴) گردن: بلند، کشیده، نازک و اتصال آن به بدن قوی.
۵) شانه: بلند و عضلانی.
۶) کمر: بلند و کشیده.
۷) کپل: کم‌شیب با عرض خوب و خروج دم بالاتر شروع می‌شود و اغلب دم‌ها کم مو و بلند و هیچ وقت دم نمی‌گیرند، زیر دم یعنی سرین جادارتر است.
۸) سینه: عمیق، قوی و متناسب، دور سینه اسب به طور متوسط ۱۶۷ سانتیمتر و مادیان به طور متوسط ۱۶۵ سانتیمتر است.
۹) قلم دست و پا: بلند و کشیده، قوی و استخوانی ولیکن ظریف، مفاصل قوی و متناسب، ساق متناسب و خوش ترکیب، بخلق نسبتا کوتاه و کم مو، سم پهن‌تر و کوتاه‌تر از اسب عرب.
۱۰) فاصله‌ی بین زانو و بخلق به‌طور متوسط برای اسب ۱۹ سانتیمتر و برای مادیان ۱۸ سانتیمتر.
۱۱) کتف: عریض، بلند افتاده.
۱۲) اندام: بلند وکشیده و باریک با شکم جمع.
۱۳) پوست: نرم و موج‌دار و براق، یال و دم کم‌مو و روی ساق پاها عاری از پشم و موی بلند.
۱۴) بلند‌ترین نقطه‌ی شانه تا بلند‌ترین نقطه‌ی کپل اسب۲/۱۵۴سانتی‌متر، مادیان۱۵۴ سانتی‌متر.
۱۵) رنگ‌های اصلی: کهر، نیله، کرنک، سمند و قره کهر.
۱۶) خصوصیات اخلاقی: خونسرد، نجیب و مطیع.
۱۷) امکانات اسب: کورس، پرش، سواری.
۱۸) تغذیه: کاه، علف بهاره، جو، یونجه.
۱۹) مناسب‌ترین آب و هوا و منطقه مورد نظر:
هوای معتدل و مرطوب و اراضی نرم غیر شنی و سنگلاخ مانند منطقه «تمر قره قوزی»- آی تمر- یلی بدراق واقع در بخش کلاله.
۲۰) طول بدن اسب ترکمن کشیده و باریک. این کشیدگی در نوع آخال تکه بیشتر از اسب یموت است.
۲۱) سم اسب‌های ترکمن مخصوص خاک نرم و بهتر و سالم است.

طبق نوشته‌ی کتاب تبار نامه‌ی اسب ” مدارک قابل ملاحظه‌ای در دست است که نشان می‌دهد یکی از اجداد اولیّه در تولید اسب انگلیسی (ترو برد)، اسب بلند. کشیده و سریع ترکمن می‌باشد که در تمام مدت دو هزار سال تاریخ خود این اسب از لحاظ چابکی ، استقامت و پرش مورد تحسین عموم بوده است .

اسب تروبرد در سطح بین المللی دارای شهرت زیاد است .
پرنس آقاخان رهبر چهل و نهمین امام فرقه اسماعیلیه یکی از مالکین برترین اسب‌های تروبرد دنیا است. آقاخان در سن ۲۰ سالگی در ۱۱ جولای ۱۹۵۷ / م به امامت مسلمانان شیعه امامی اسماعیلیه رسید و جانشین پدر بزرگش سلطان محمد شاه شد، پرنس آقاخان را ” لقب شاهزاده میدان‌های اسب‌دوانی را هم به آقاخان دادند. آقاخان مالک اسب‌های گران‌بهاترین نیز می‌باشد . ” و می‌توان گفت یکی از بزرگترین تولید کنندگان اسب تاروبرد دنیا می‌باشد .
تیره‌های اسب ترکمن

اسب ترکمن دارای دو تیره‌ی مشخص و یک تیره‌ی مخلوط ولی معروف می‌باشد به شرح زیر:
۱) یموت ۲) آخال تکه ۳) چناران
گذشته از سه تیره‌ی فوق انواعی از نژاد اسب با تغییرات جزئی به نام «جرگلان» و جیب ایشان و غیره… وجود داردکه فقط به مناسبت پرورش در منطقه نام گرفته‌اند و تغییری در جهت شکل در آن‌ها به وجود نیامده است.

پوشش اسب

اسب ترکمن پوششی مخصوص و مفصل دارد که همراه با زیو‌های آن به اسب زیبایی می‌بخشد. جل‌های بسیار قشنگی از گلیم و قالیچه می‌بافند و آن را روی نمد بسیار بلند که مخصوص پوشش اسب است می‌اندازند. این پوشش‌ها عبارت اند از:۱) درونی‌ترین پوشش اسب را «ایچرکی» می‌نامند.
۲) بعد از «ایچرکی»، نمد دیگری به نام «گزرمن» قرار می‌دهند.
۳) جــل و «اورتمن» پوشش‌های بعدی را تشکیل می‌دهند.
تمامی این پوشش‌ها را با بندی به نام «قارین باق» (شکم بند) به تنگ‌گاه سینه‌ی اسب وصل می‌کنند. در زمستان اسب را با نمد سفید و بزرگی می‌پوشانند که به آن «بوراما ‌کِچه» می‌گویند.
ترکمن‌ها به اسب نعل نمی‌کوبند چون خاک صحرا نرم است و احتیاجی به نعل ندارد. زین را به ترکمنی «ایه‌ر» می‌نامند که رکاب «اوزنگ» به آن متصل است مهار اسب را « اویه‌ن» می نامند.

زیور آلات اسب

اسب ترکمن دارای زیورآلات نقره‌ای باآب‌طلا داشت که به اسب، زیبایی خاصی می‌داد و عبارتند از:

۱) آلا قاییش:نوار چرمی که روی آن را با نقره و طلا آرایش داده زیور بسیار جالبی که نفیس و گران‌قیمت است و آن را به گردن اسب می‌بندند.
۲) گؤوْس بند:زیوری از طلا و نقره بعد از آلا قاییش می‌بندند.
۳) یِلفه‌ویچ:که بر پیشانی اسب می‌بندند و دارای زیــوری است از نقـــره و طلا، که جهت دفع مزاحمت حشرات مزاحم استفاده می‌شود.
طناب مخصوصی به نام «یان طناب» که طنابی است که از کنار لگام عبور می‌دهند.

مربی اسب را به ترکمنی «سه‌یس» و تازنده‌ی اسب را که نوجوانی ۸ الی ۱۲ ساله است «آت اوغلان» می‌نامند.
اسب تازه به دنیا آمده «کرّه» را وقتی دو ساله شد «ایکی یاشار» و در سه سالگی «اوچ یاشار» می‌نامند.
مادیان‌های ترکمن را در ۶ ماهگی از شیر گرفته، آن‌ها را با نمد ‌زین کرده و با دهنه آشنا می‌کنند. شرکت در مسابقات اسبدوانی برای اسب‌های ترکمن از یک سالگی شروع می‌شود و روزانه اسب را برای آماده شدن به راهپیمایی طویل فرستاده و در بعضی اوقات اسب را چهار نعل می‌تازند.                                                                                                            مسابقات اسبدوانی

در گذشته به مناسبت‌های جشن عروسی یا تولد فرزند و یا به مناسبت‌های دیگر مسابقات برگزار می‌شد که شکل خاصی داشت که به صورت دویده به دور میدان به تعداد سیزده بار بودکه این میدان را «آیلام» می‌گفتند. داوری سیزده قطعه چوب به دست گرفته با هر بار گذشتن از مقابل داوران یکی از چوب‌ها را به زمین می‌گذاشت و الی آخر که برنده معین می‌شد.
بعد‌ها از نفـوذ فـرهـنگ غـربی، شکل مسابقات سنتی عوض شده و به صورت مانژ و دپار در آمده است. پرداخت جایزه نقدی، روح تجارت و مادّی‌گری، جای تبلیغ و ترویج مردانگی و شجاعت را گرفته است.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۴ ، ۰۴:۰۱
aziz ghezel

یکی از کشورهایی که ترکمن‌ها در شکل‌گیری تاریخ آن نقش بسزایی داشته‌اند کشور عزیزمان «ایران» است که به دلیل همسایگی تاریخی امپراطوری‌ها و دولت‌های مختلفی را در این کشور تشکیل داده و آثار معماری، علمی و هنری زیبایی را از خودشان به یادگار گذاشتند.
امروزه تاریخ ترکمن‌ها مخصوصا تاریخ اشکانیان، در دانشگاه‌های معتبر دنیا از جمله دانشگاه معتبر گرانادا در اسپانیا و دانشگاه تاریخ و باستانشناسی ملی رم ایتالیا، در رشته تاریخ ایران باستان تدریس می‌شود.

اساتید این دانشگاه بر این باورند ترکمن‌هایی که در ایران با نام «اشکانیان» حکومت کرده‌اند، نسبت به سایر ترک نژادهای جهان متمایز بوده و یکی از اقوام جدانشدنی این مرز و بوم هستند.
در دوره حکومت ترکمن‌‌های سلجوقی که مانند دولت‌های ترکمنی دیگر، همیشه پشتیبان علم و هنر بودند، از آسیای میانه تا ترکیه، مدرسه‌ها و کتابخانه‌‌های جدید احداث می‌شوند، در معماری، از هند تا ترکیه، نوآوری‌های زیادی شکل می‌گیرد، خوشنویسی، سفالگری، نساجی و فلزکاری پیشرفت می‌کند، رصدخانه‌‌ها و مراکز علمی جدید ساخته می‌شود، دانشمندان و شاعران جدید در آن دوره، در تمامی مناطق تحت حکومت ترکمن‌‌های سلجوقی ظهور می‌کنند، مثل امام فخر رازی، امام محمد غزالی، سهروردی، جوینی، جوزی، انوری، خاقانی، نظامی، بیهقی، خواجه عبدالله انصاری، اسدی طوسی، ناصرخسرو، عمر خیام، سنایی، عبدالرزاق اصفهانی، کتاب‌هایی مانند «الابنیه عن حقایق الادویه» در داروشناسی، «زادالمسافرین» در حکمت نظری، «کیمیای سعادت» و … نوشته می‌شوند.

faruk-sumer

پروفسور فاروق سومر

یا به استناد نوشته‌های پروفسور فاروق سومر در کتاب اغوزها منطقه‌ای را که ترکمن‌ها در یکی از دوران درخشان تاریخی خود سپری می‌کردند «ماوراءالنهر» می‌گفتند یعنی اراضی واقع در رودخانه‌های سیحون و جیحون، از این مناطق مذکور دانشمندانی همچون خوارزمی، بخاری، ماتریدی، فارابی، جوهری، «ابن سینا»، بیرونی و مرغینانی و سایرین ظهور می‌کنند.

۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۴ ، ۰۳:۳۹
aziz ghezel